حکومت ولایی، اصلاح‌طلبان و معضل انجمن حجتیه


ب. بی نیاز (داریوش)


• یکی از معضلات سمج و حل‌نشده‌ی جامعه شیعی ایران، مسئله‌ی انجمن حجتیه و هسته‌ی اعتقادی آن یعنی مهدویت است. از آن جایی که در آینده‌ی نه چندان دور این معضل، عرصه‌ی عمومی را به خود مشغول خواهد ساخت، در این مقاله اشاراتی به این موضوع شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ شهريور ۱٣٨٨ -  ۲۶ اوت ۲۰۰۹


یکی از معضلات سمج و حل‌نشده‌ی جامعه شیعی ایران، مسئله‌ی انجمن حجتیه و هسته‌ی اعتقادی آن یعنی مهدویت است. از آن جایی که در آینده‌ی نه چندان دور این معضل، عرصه‌ی عمومی را به خود مشغول خواهد ساخت، لازم دیدم که در این نوشته‌ی کوتاه، اشاراتی به این موضوع بکنم.
متأسفانه اطلاعاتی که تاکنون به عرصه‌ی عمومی انتقال یافته، عمدتاً از دو منبع نشأت گرفته است که هر دوی این منابع به دلیل پیش‌داوری‌، ناقص و مغرضانه بوده است: یکی از کانال‌ها، حزب توده بوده و دیگری کانالِ اسلامیست‌های سیاسی می‌باشد، یعنی خمینی و اخلافِ اصولگرا و اصلاح‌طلبِ رنگارنگ او.

انجمن حجتیه:
انجمن حجتیه توسط شیخ محمود ذاکرزداه تولایی مشهور به شیخ محمود حلبی که در مبارزات ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت، در سال 1331 تأسیس شد و سپس در سال 1336 با تدوین اساسنامه، کار خود را با نام «انجمن خیریه حجتیه مهدوی» آغاز کرد. درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری این انجمن که به «انجمن ضدبهائیت» نیز شهرت دارد، شایعات بسیاری وجود دارد. عده‌ای می‌گویند که توسط عوامل انگلستان بنیانگذاری شد، عده‌ای دیگر می‌گویند سازنده‌ی اصلی آن ساواک بوده است، و عده‌ای دیگر می‌گویند که شیخ محمود حلبی واقعاً خطر بهائیت را بسیاری جدی می‌دانسته، زیرا یار و همکیش‌اش، سید عباس علوی به فرقه‌ی بهائیت گرویده بود. حقیقت امر این است که علت وجودی این جریان مذهبی هر چه باشد، به درد ما نمی‌خورد و مشکلی از کار ما را نمی‌گشاید. مسئله ما این است که این جریان مذهبی چگونه فکر و عمل می‌کند.
انجمن حجتیه، مانند جریان مذهبی بهائیت، معتقد به جدایی دین از سیاست است و دین را موضوعی فردی می‌پندارد. این جریان مذهبی معتقد است که فساد و ظلم، جهان‌گستر خواهد شد و در همین راستا اعتقاد دارد که انسانها (انسانهای شیعه در وهله اول) باید خود را به لحاظ «اعتقادی» آماده ظهور امام زمان کنند. مشخصه‌ی اصلی این جریان مذهبی در دو نکته بارز است: 1- اعتقاد به ظهور امام زمان (مهدی). ولی این مهدویت، یک مهدویت منفعل و غیرسیاسی است. اساس این طرز تفکر بر این گفته از امام صادق استوار است که می‌گوید: «... تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد.» 2- انجمن حجتیه از بدو تولد خود بر جدایی دین از سیاست انگشت گذاشته است و این موضوع را در اساسنامه خود به طور شفاف آورده است: «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئوولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.»
در همین رابطه انجمن حجتیه که قبل از انقلاب اسلامی از شبکه‌های وسیعی برخوردار بود – و هنوز هم برخوردار است- از خمینی و انقلاب اسلامی هواداری نکرد و حتا در بسیاری مواقع مانند نیمه شعبان 1357 علیه اعتصاب اعلام شده توسط خمینی، اقدام به چراغانی خیابانها کردند، یعنی به نوعی اعتصاب‌شکنی کردند.
پیش از انقلاب اسلامی یک جنگ نسبتاً شدیدی بین اسلام سیاسی و این جریان مذهبی، که از حمایتِ غیرمستقیم روحانیونی مانند آیت‌الله شریعتمداری و خویی برخوردار بود جریان داشت.
خمینی در سخنرانی مورخ 21\4\1362 جریان حجتیه را این گونه مورد حمله قرار می‌دهد:
«یک دسته دیگر هم تزشان اینست که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید، این دسته بندی ها را برای خاطر خدا ، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید این دسته بندی ها را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش می برد در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.»

خمینی بار دیگر در پیام خود به روحانیون در 3\12\67 این جریان مذهبی را شدیداً مورد حمله قرار می‌دهد:
«دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه ی دربار می سائیدند یک مرتبه متدین شده و بر روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند. تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفید و راهگشا می دانستند، امروز از اینکه در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می دهد فریاد وا اسلاما سر می دهند. دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابی شده اند. ولایتی های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت بر ایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند.»

در واقع ستیز اسلام سیاسی به رهبری خمینی و انجمن حجتیه، ستیز بر سر جدایی دین از سیاست، نفی ولایت فقیه و خصوصی کردن دین است. این اختلافات، هم در نوشته‌های خمینی به وفور دیده می‌شود و هم در نوشته‌های اصلاح‌طلبان که هنوز معتقد به جدایی مذهب از حکومت نیستند. یکی از مفصل‌ترین کتابها در این زمینه، کتابِ «در شناخت حزب قاعدین زمان» که توسط آقای عماالدین باقی به رشته‌ی تحریر درآمد (1362). آنچه که به ویژه زیر ضرب آقای باقی می‌رود، جدایی و تفکیک دین از سیاست است که عمدتاً با اتکاء به نظرات خمینی و مطهری می‌باشد. زیرا به اعتقاد آقای باقی این تفکیک، بزرگترین خطر برای اسلام است. هر چند که باید اشاره کرد که چند سال بعد آقای باقی در این مورد نظرات خود را نقد کرد.

مصباح‌یزدی، مشایی و احمدی‌نژاد و نئومهدویت آنها
پس از انقلاب اسلامی 57 و به موازات سخنرانی خمینی در سال 62 انجمن حجتیه خود را تعطیل اعلام کرد. البته هیچگاه از انحلال خود سخنی به میان نیاورد. فعالیت‌های انجمن از حالت رسمی خود بیرون آمد و عمدتاً شکل محفلی و دیداری به خود گرفتند، طبعاً بدون آن که ذکری از نام «انجمن» بشود. ارگانهای امنیتی حکومت ولایی به خوبی می‌دانستند که هنوز زیرساخت‌های اجتماعی جریان حجتیه وجود دارد. آنها نه تنها از کادرهای ورزیده برخوردارند بلکه در حوزه‌ی اقتصادی نیز دارای نفوذ هستند. طی این سی‌سال، حکومت ولایی چندین کتاب «تحقیقی» و هزاران صفحه درباره‌ی این جریان مذهبی نوشته شده با این هدف که هم از طریق «گفتمان مهدویت» اسلام سیاسی را جا بیندازند و هم نیروهای وابسته به جریان حجتیه را جذب خود نمایند.
پیش از روی کار آمدن احمدی‌نژاد در سال 1384 به تدریج در ایران یک «گفتمان مهدویت» آغاز شد. هسته‌ی این گفتمان بر این قرار داشت که ثابت کند، «منتظرین» نباید منفعل باشند، بلکه برای آمدن «آقا» باید «شرایط را آماده کرد». از نظر انجمن حجتیه این «آمادگی شرایط» فقط جنبه‌ی «اعتقادی» دارد در صورتی که گفتمان جدید مهدویت (نئومهدویت) به سردمداری مصباح‌یزدی، مشایی و احمدی‌نژاد جنبه‌ی «عملی» دارد. یعنی: «تحکیم ولایت مطلقه فقیه» که از طریق آن باید شرایط عینی جهانی را برای «ظهور مهدی» فراهم کرد.
انجمن حجتیه تا قبل از انقلاب هیچگاه به مسئله‌ی ولایت فقیه نپرداخت. زیرا این اصل، اساساً در حیطه‌ی تفکری این جریان مذهبی نمی‌گنجید. پس از انقلاب به واسطه‌ی نقد و فشارهای حکومت اسلامی برای خالی نبودن عریضه، «موضع» خود را در رابطه با ولایت فقیه اعلام کرد. حجتیه اعلام کرد: «ولایت فقیه، ولایت عامه است و ناظر بر اجرای احکام دینی می‌باشد.» یعنی از یک سو بر یک فقیه مطلق و جامع‌الشرایط خط بطلان کشید و از سوی دیگر وظایف فقیه را محدود به احکام دینی مانند وضو، خمس، ذکات و امثالهم کرد. در صورتی که خمینی و یارانش معتقدند که: «... ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، "ولایت" مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است... مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای "حدود" است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟» (خمینی، ولایت فقیه)

کسانی که اندکی با «گفتمان مهدویت» رسمی و دولتی آشنایی دارند می‌دانند که درک دولتی از «مهدویت» با درک انجمن حجتیه از «مهدویت» زمین تا آسمان متفاوت است و هیچ ربطی به هم ندارند. یکی از بهترین منابع برای مطلع شدن از درکِ حکومت ولایی از «مهدویت» سایتِ همایش بین‌المللی دکترین مهدویت (1) است. حجت‌الاسلام سیدمسعود پورسیدآقایی دبیر پنجمین همایش بین‌المللی دکترین مهدویت می‌گوید: «در دوران غیبت باید دست در دست ولی‌فقیه قرار دهیم تا با هدایت ایشان بتوانیم زمینه‌ساز ظهور و ولایت معصوم باشیم آن‌گونه که خود حضرت صاحب‌الزمان(عج) فرمودند در دوران غیبتِ من، در ایام گرفتاری به آنها پناه ببرید چرا که آنها حجت ما هستند.»
حال این پرسش پیش می‌آید که چرا اصلاح‌طلبان از این مسئله طفره می‌روند و این دو جریان متفاوت را با هم مخلوط می‌کنند و به خورد ملت می‌دهند. به یک دلیل بسیار ساده: زیرا اصلاح‌طلبان ایران، از آقای خاتمی تا موسوی و کروبی، هنوز بر جدایی دین از سیاست (بنا به تعریف حجتیه) یا به تعبیر سیاسی و جامعه‌شناختی آن به جدایی مذهب از حکومت معتقد نیستند. تا زمانی که اصلاح‌طلبان اساس اسلام سیاسی را که تلفیق دین و سیاست است، مورد نقد قرار ندهند، مجبورند یک بار به نعل بزنند و یک بار به میخ. در همین راستا اصلاح‌طلبان در‌ انتقادهای خود علیه اصولگرایان، «مهدویت» انجمن حجتیه را با «مهدویت» مصباح‌یزدی، مشایی و احمدی‌نژاد در یک کاسه می‌ریزند و آنها را ادامه‌ی تفکر حجتیه قلمداد کنند. عجیب نیست که آیت‌الله سیستانی که از مراجع بزرگ شیعه است و بر جدایی دین از سیاست تأکید دارد، حاضر است که روحانیون نزدیک به انجمن حجتیه را بپذیرد ولی از پذیرش هاشمی رفسنجانی و فرستادگانش خودداری می‌کند و حاضر نیست و نبوده که از آنها و حتا اصلاح‌طلبان حمایت نماید.
عمادالدین باقی، نویسنده‌ کتاب «در شناخت حزب قاعدین زمان» که زمانی دست به لشکرکشی علیه این جریان غیرسیاسی مذهبی زد، بعدها (1383) در انتقاد به خود نوشت: «من صادقانه می‌گویم که مواضعم در خصوص انجمن حجتیه اشتباه بوده و در آن تجدید نظر کرده ام. امروز نظراتم به برخی از دیدگاه های انجمن حجتیه نزدیک تر از گذشته شده است. ... علی رغم آنکه تصور می‌شد تفکر انجمن حجتیه، توطئه و دسیسته‌ی استعمار است تا با طرح جدایی دین از سیاست، راه مبارزه با استعمار را مسدود کند، من این تفکر را محصول تجربه تاریخی انقلاب مشروطیت و نهضت ملی نفت می دانم که تجربه انقلاب اسلامی نیز موید آن است.» (2)

حزب توده و انجمن حجتیه
از زمان انقلاب اسلامی 57، حزب توده در کنار خمینی لشکرکشی خود را علیه انجمن حجتیه شدت بخشید. هنوز هم هر جنایتی که در حکومت ولایی صورت می‌گیرد، مُهر انجمن حجتیه بر آن زده می‌شود. در اول انقلاب حزب توده و دنباله‌روهای آن هر جنایتی که از سوی حکومت ولایی خمینی صورت می‌گرفت به انجمن حجتیه منتسب می‌کردند، و امروز نیز جنایات مصباح یزدی و احمدی‌نژاد باز هم به پای این جریان مذهبی نوشته می‌شود. به چه علت؟
انجمن حجتیه در زمان محمدرضا شاه، یک انجمن ثبت‌شده مذهبی بوده که هسته‌ی فعالیت‌های مذهبی خود را روی مبارزه با بهائیت متمرکز کرده بود. این انجمن در آن زمان با هرگونه فعالیت سیاسی- مذهبی علیه حکومت شاه مخالفت می‌کرد و معتقد به قانون اساسی وقت بود. به اصطلاح یک نهادِ مذهبی-مدنی بود. لایه‌های بالایی انجمن از بازاریان، کارخانه‌داران و تجار بزرگ تشکیل می‌شد که خمینی، اسلام آنها را «اسلام مرفهین بی‌درد» لقب داده بود، آنها در زمان شاه حتا علی‌رغم مخالفتشان با بهائیان، در حوزه‌ی اقتصادی با آنها فعالیت‌های مشترک داشتند. این جریان مذهبی، هم در حوزه‌ی سیاسی و هم در حوزه‌ی اقتصادی با لیبرالیسم بسیار همخوانی دارد. در سایت حوزه در همین رابطه آمده: «بین سکولارهای وطنی با سکولارهای متدین یا همان حجتیه چه تفاوتی می‌بینید؟
ممکن است از لحاظ معرفتی با هم فرق کنند. لیبرال‌ها با حجتیه یکی نیستند؛ اما به لحاظ نتیجه یکی هستند. سکولارها دین را به عرصه خصوصی برده و آن را از عرصه سیاست دور کرده‌‌اند؛ حالا به هر دینی. اما انجمن حجتیه نیز انگیزه حضور در صحنه سیاست را ندارد و دین را نیز به عرصه خصوصی برده است. ... اخیراً هم به همین دلیل پیوندی بین لیبرال‌ها وسکولارها با انجمن حجتیه می‌بینیم. لیبرال‌ها و سکولارها چون می‌بینند که در یک جامعه دینی نمی‌توانند به اهداف خود برسند، تصمیم گرفته‌اند از طریق ایجاد نوعی رابطه با انجمن حجتیه که یک نگاه مذهبی در جامعه دارد، به اهداف خود نائل بیایند که به نظر من خطر این امر از هر چیز دیگر بیشتر است.» (3)

حزب توده بنا به گرایش عمیق سیاسی خود به نظام توتالیتاریسم (از نوع شوروی قدیم و روسیه امروزی پوتین) همواره هر حرکت سیاسی و اجتماعی را که بویی از لیبرالیسم برده و می‌برد زیر توپخانه‌ی حملات ایدئولوژیک خود قرار داده و می‌دهد. شیخ محمود حلبی، بنیادگذار انجمن حجتیه، که حزب توده و خمینی را با یک چشم می‌دید، طبعاً نمی‌توانست از حملات حزب توده مبری باشد. به هر رو، حملات حزب توده به حجتیه در چهارچوب همان سیاست‌های ضدلیبرالی شوروی بود. اگر بخواهیم گزارشات و مقالات حزب توده علیه این انجمن را یکجا عرضه کنیم، سر به فلک می‌کشد. کلاً جوهر نقد حزب توده از انجمن حجتیه، انفعال سیاسی این جریان مذهبی در زمان شاه از یک سو و مخالفت شدید آن با شیعه سیاسی خمینی از سوی دیگر بود.
کسانی که امروزه در عرصه‌ی سیاسی فعالیت و دخالت‌گری می‌کنند، به یک معیار سنجش شفاف نیازمندند. به راستی معیار ما در سنجش جریانات مذهبی چیست؟ جریانات مذهبی که بر جدایی دین از سیاست (یا دقیق‌تر گفته شود، بر جدایی مذهب از حکومت) تأکید دارند، هیچ گونه خطر سیاسی و اجتماعی برای جامعه‌ی ایران نداشته و نخواهند داشت. جای دین، حوزه خصوصی است و جای سیاست حوزه عمومی و ربطی هم به یکدیگر ندارند. حالا این جریانات مذهبی خواه از دید ما خرافی یا ارتجاعی باشند، خواه بر این نظر باشیم که به نیازهای روانی انسانها پاسخ می‌دهند.
تقریباً یک سال پیش در همین رابطه نوشتم: «تا آن جا که به طرفداران جامعه‌ی مدنی برمی‌گردد، نه جریان بهائیت و نه حجتیه، هیچ‌کدام از آنها، مانع و سدی در مقابل فرآیند تکوین و شکل‌گیری جامعه‌ی مدنی نمی‌باشد. زیرا هر دوی این جریانات نه تنها بر تفکیک دین از دولت بلکه جدایی دین از سیاست تأکید دارند. این که این دو جریان چه تعبیری از اسلام یا شیعه یا مهدی دارند، چه نقاط مشترک یا افتراقی دارند، ربطی به مسایل جامعه‌ی مدنی آتی ایران ندارد. زیرا این دو جریان تنها جریانات مذهبی ایرانی هستند که دین را از دولت و حتا سیاست جدا می‌کنند و آن را یک امر خصوصی می‌دانند. زیرا مابقی جریانات مذهبی، از سازمان مجاهدین خلق تا حزب اصلاح‌طلب مشارکت، بر کیفیت شیعه سیاسی تأکید دارند. برای طرفداران جامعه‌ی مدنی ایران مهم این است که مردم به آن قرائتی از شیعه اتکا کنند که دین را از سیاست جدا می‌کند. بقیه‌ی آن به خود مردم مربوط است که در آینده چه قرائتی از شیعه را می‌پذیرند، بهائیت را که به رسالت مهدی پایان داده است و به گونه‌ای ویژه فرهنگ شیعی- ایرانی را در خود حل کرده است یا حجتیه را که به ظهور مهدی در آینده معتقد است. البته در این اثنا نیز ایرانیان زیادی خواهند بود که راه‌های دیگری را خواهند رفت که لزوماً مذهبی نخواهد بود.» (3)


1- www.mahdaviat-conference.com
2- www.hawzah.net
3- به نقل از www.emadbaghi.com
4- ب. بی‌نیاز – داریوش: مهدی‌گرایی به مثابه‌ی رویزیونیسم اسلامی و نئوبابیسم احمدی‌نژاد – اخبار روز 17 مرداد 1387