Siesta


مه ناز طالبی طاری


• آنسوی پنجره ــ تابستان
در عضلاتِ گشادش پوست می اندازد
و کودکان در فریادهای گُر گرفته
با شرمگاهِ خدا بازی می کنند ... ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ شهريور ۱٣٨٨ -  ۲۷ اوت ۲۰۰۹


 
از دَرزِ میانِ بیداری و خواب
به مکان نَشت می کنم
و کِرِختیِ ماتِ زمان
با لَه لَهِ بُریده ی پرده ها
در نگاهِ نیمه بازم
آب می شود ...
 
آنسوی پنجره   ــ   تابستان
در عضلاتِ گشادش پوست می اندازد
و کودکان در فریادهای گُر گرفته
با شرمگاهِ خدا بازی می کنند ...
 
کوچه در عصیانِ نور می سوزد
و سکون
پینه پاشنه ی درختانِ عطش را
در قیامتِ برگ می پوساند ...
 
...
در گورستان
مُرده ای را برای گرفتنِ اعتراف
نبشِ قبر می کردند ...
من از ترسِ " بیداری "
سرنخِ آزادی را
با همه ی توان در مُشت می فشردم
که ساعت سه بار
در خوابم ریخت ...
 
...
در بغلِ عرق کرده ی آفتاب می نشینم
و ناخن هایم را
ــ   بی تعبیر ــ
از زیرِ پوستِ زخمی
بیرون می کشم ...