از : محمود نوروزی
عنوان : این یک مشکل شخصیتی و خصلتی ست نه بینشی.
دوست نادیده سعید آوا ، امیدوارم که کامنت غیر منتظره این قلم باعث سوء تفاهم نشود. اصلا قصد ندارم در باره نوشته ی جنابعالی اظهار نظر کنم بلکه قصدم اشاره به به یک فقر فرهنگی وگسستگی شخصیتی «فرد» و فقدان «هویت» در میهن بلازده ما می باشد.
در بحران ۵۷ که هرکس بنابر خاستگاه و آرزوهایش آنرا انقلاب شکوهمند ، قیام بهمن ، فاجعه ۵۷ و ..و.. نامید . تمام نیروهای سیاسی برآمده از بحران ۵۷ در یک هرج ومرج تاریخی و فاقد پشتوانه ی مدنی و حقوقی مجال نیافتند که به این مهم بپردازند.
پس امکانی فراهم شد که اغلب نیروهای ارتجاعی و ضد آزادی و حقوق بشر که در ۲۵ سال حکومت کودتا در تقویت رژیم کودتا و تائید و تحکیم سرکوب ها مشارکت عملی داشتند به اشکال مختلف بدون کوچکترین بازنگری شخصیتی به آن چه نسبت به دیگران روا داشته بودند با «هویتی » جدید به تنازع بقا فکر کنند. در این باره نکات مبهم فراوان ست بخصوص کسانی که در زندانهای شاه تغییر موضع دادند ، یا با رژیم همکاری خیانت آمیز نمودند یا کسانی که علیرغم صف بندی مشخص نیروها بعداز ۲۸ مرداد بسیار وقیحانه در کنار پلیس و ساواک و نیروهای سرکوبگر قرار گرفتند. در دانشکاهها و محیط های روشنفکری هوارداران و مبلغان رستاخیزی بسیار «خصوصیات » برجسته داشتند .
اگر رضا آیرملو مانند داریوش همایون گذشته خود را هر طور که بوده نفی نکند و روند تغییر بینش و منش خود مانند داریوش همایون از حزب سومکا تا رستاخیز و تاسیس آیندگان و بعداز انقلاب فعالیت در «حزب مشروطه خواهان » تحریف ننماید مسیله ای نیست.
این مشکل را با عباس میلانی هم داریم این آقایان حاضر نیستند روند تکاملی شخصیت را مورد بررسی قرار دهند تا نسل بحران ۵۷ و ۳ نسل بعداز آن در یابند که چرا پرویز نیکخواه درزندان تغییر موضع داد ؟ آیا با تغییر موضع آگاهانه انسانها در زندگی باید مانند شاه یا مانند قشریون «ارتداد » نامیده میشود یا مانند چپ های روسی «رویزیونیسم » نام نهیم ؟
کسی نمی داند که کدامین نیروهای سیاسی اعم از در زندان ( با فشار یا بی فشار) و یا خارج از زندان به تغییر دیدگاه های خود رسیدند.
نیودن حداقل آزادیهای بیان وقلم و فضای لازم و سالم برای بحث و گفتگو منجر به بدآموزیها ، پیشداویها و بد بینی های عدیده در جامعه ی روشنفکری گردید که میراث آن در خارج از کشور بیشتر دیده میشود.
رضا آیرملو در دوران دانشجوئی در فضای قطبی اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ در آنطرف میدان قرار داشت و علنا و گستاخانه مقابل جنبش دانشجوئی قرار داشت. امکان بررسی آن در این جا نمی گنجد . او حق دارد که مانند عباس میلانی از گذشته خود یک «قهرمان» یا « منقد»
بسازد ولی از آن جائیکه وقوع بحران ۵۷ بیش از همه به کسانی که «رویا ها» خود را در تحقق «دروازه های تمدن » جستجو میکردند لطمه زد و آنها مجبور شدند که در برابر انتقام جوئی حکومت بر خاسته از بحران تغییر موضع اساسی دهند وگرنه کارشان با «کلام الکاتبین » بود .
میدانیم که هم عباس میلانی و هم آیرملو مانند هزاران «روشنفکر » دیگر از کار بیکار شدند. برای حکومت فرق نمی کرد که استاد دانشگاه شاهی بوده یا مجاهد و یا چپ !
۳۰ سال از بحران ۵۷ گذشته و این با هم هر کس بنا بر آرزوها و آمال خود به مبارزات مردم ایران عنایت می نماید. من مردم در صحنه را بسیار مدرن تر از ۵۷ می بینم و انتظار هم دانشتم از ۳۰ سال حکومت مذهبی یک رهبر سکولار یا لائیک سکان را در دست بگیرد.
برخلاف ۵۷ که شاه «بد» با خمینی «بدتر » تاخت زده شد مردم امروز بین احمدی نژاد « بد تر » و موسوی و کروبی «بد » میخواهند بد را انتخاب کنند . آیرملو تازمانیکه بحران «هویتی » خود را برای خودش و ما که شاهد رفتار ضد دانشجوئی او بودیم حل نکند نمی تواند قداعد بازی در سوئد را ببیند . در این جا ده ها ایرانی دیگر در دانشگا هها تدریس می کنند و در وسایل ارتباط جمعی مورد مشورت قرا میگیرند و من آنها را مثبت ارزیابی می کنم. امثال آیرملو نه در زمان شاه خوب برخورد کردند و نه در دوران بحران ۵۷ و نه امروز این یک مشکل شخصیتی و خصلتی ست نه بینشی.
۱۶۲۵۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣٨٨
|