جنبش مردمی و روبیدن طویله های اوژیاس


تراب حق شناس


• سر باز کردنِ دمل چرکین دست کم ۳۰ ساله ای که به غده ای مهلک تبدیل شده بود حتا اگر در شکل اصلاح طلبی و «رأی مرا پس بده» آغاز گردیده، اصلاً مهم نیست. این دمل از انتخابات سر باز کرد. این خرد جمعی ست که چنین درخششی کرد. این نه صرفاً نظر و کار رأی دهندگان است، نه کار تحریم کنندگان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ شهريور ۱٣٨٨ -  ٨ سپتامبر ۲۰۰۹


جنبش توده ای امروز از آنچه سی سال پیش «پیکار توده ها» (۱) می نامیدیم و آرزو می کردیم (و بسیاری آن را آنقدر چپروانه می پنداشتند که از شعارش می ترسیدند و ابراز نفرت می کردند!) بسیار ریشه ای تر است. اصلاً چیز دیگری ست. شاید نه ظاهرش، اما ناگفته ها و نوشته های بین سطرها چنین است. این جنبش تجسم «نه خدا، نه شاه، نه قهرمان» است که در سرود انترناسیونال می خوانیم، جنبشی ست که با توجه به آنچه دست کم طی ۳۰ سال گذشته با گوشت و پوست و مغز استخوان و بن دندان آموخته، حالا حالاها بعید است بخوابد چون ارباب ندارد، دبیر کل ندارد، لیدر خودگمارده ندارد که دستور توقف دهد که «زمانی برای شورش است و زمانی هم برای آرامش و سازش!». یادتان هست همه منتظر بودند «آقا» چه می گوید، یا حزبشان اجازهء مداخله می دهد یا نه؟ یا گروهشان یا فلان شخصیت چه دستور می دهد؟ این جنبش دکان همهء «باد کرده ها» را تخته می کند. در یک گفتگوی دوستانه صحبت از این بود که نشریات مردمی جنبش کنونی را چه کسانی می گردانند؟ برای مثال، خیابان، بذر، ندا، ندای سرخ، زنانی دیگر، بسوی انقلاب و ... مال کیست، و به قول معروف کی پشتشه؟ حرف هایی که از اینجا و آنجا شنیده شده بود و از اصل، جدا از حدس و تخمین و خالی از برخی «رقابتها» نبوده مطرح شد. به گمان من این مبارزهء مردمی، این انفجار که دست کم ۳۰ سال است تدارک دیده شده و چون فولاد سرگذشت حرارتی صد سال گذشتهء خود را حفظ کرده است، مدرسه ای ست که حتا اگر کسانی هم که می شناسیم در آنها قلم بزنند، موقعی که در آن نفس می کشند و می نویسند، تا حد زیادی دیگر خودشان نیستند، دیگر نه آن اند که مثلاً می شناختیم. هوای پاک مبارزهء مردمی بوی افیون و بنگ محافظه کاری و رفرمیسم و تنگ نظری های گروهی را عقب می راند. باید خود نوشته ها و جو این نشریات را در نظر گرفت. امضاها، اگر هم مستعار نباشد اصلاً مهم نیست. یاد عبارت «به گفتار بنگرید نه گوینده» می افتم. به گمانم چنین قاعده ای را باید درنظر گرفت، بی آنکه بخواهم فراموش کنم که نویسنده بالاخره از موضع و خاستگاه فکری و طبقاتی معینی حرکت می کند؛ در اینجا مهم این است که تحت تأثیر فضای توفندهء جنبش توده ای قرار دارد.
سر باز کردنِ دمل چرکین دست کم ۳۰ ساله ای که به غده ای مهلک تبدیل شده بود حتا اگر در شکل اصلاح طلبی و «رأی مرا پس بده» آغاز گردیده، اصلاً مهم نیست. این دمل از انتخابات سر باز کرد. این خرد جمعی ست که چنین درخششی کرد. این نه صرفاً نظر و کار رأی دهندگان است، نه کار تحریم کنندگان. من خشم کسانی را دیده ام که پس از یک عالم کلنجار رفتن با خود و باورهای دیرینشان رفته بودند رأی داده بودند و حالا می دیدند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته و این تحقیر مضاعف را بر نمی تافتند. خواست های اعماق جامعه (که برای بسیاری آنقدرها هم عیان نیست) از زیر آوار تحقیرها و محرومیت ها و بیکاری و گرانی و تبلیغ جهل و خرافات و اعلام لیست «اعدام شدگان امروز عصر» از تلویزیون... از «انجز انجز...» سر بلند کرد و برای کوبیدن سرِ مار به حرکت درآمد. مار با امکاناتی که دارد باز هم به سوراخ قانون و نظم و چماق الهی خزید اما دمش را مردم گرفته اند. برخی تلاش می کنند به گرفتن یا کندن دم مار بسنده کنند و مار را در واقع نجات دهند. اما جنبش روز به روز مار را بیشتر از سوراخ بیرون می کشد و اگر پیگیرانه ادامه یابد چه بسا بتواند سرِ مار را در آینده بکوبد.
اما مهم این است که تا همینجا و هرچه زمان می گذرد درهای مبارزهء اجتماعی به روی مردم چارطاق باز شده است. «راه حل» های کهنه یکی پس از دیگری «بیراهه» بودن خود را نشان می دهند. چه کسی امروز از بازگشت سلطنت چیزی می شنود؟ مجاهدین که خود را سه دهه است «آلترناتیو دموکراتیک» به قول خودشان «رژیم ضدبشری خمینی» می دانستند و «ارتش آزادیبخش» داشتند و دل خوش بودند به اینکه برخی قدرتهای خارجی آنان را به گونه ای در آب نمک خوابانده اند (۲)، به نظر میرسد که از مدتی پیش دریافتند که از راهی که در پیش گرفته بودند به جایی نمی رسند و دیگر بیش از این آب سرِ بالا نمیرود (!) و مریم رجوی قبل از انتخابات به زهرا رهنورد پیغام داد که اگر چنین و چنان کنید از شما پشتیبانی می کنم. آیا کسی عکسی از مصدق (که نماد فراموش نشدنی دوره ای از مبارزات مردمی در گذشته بوده) در تظاهرات جنبش اخیر دیده است؟ آیا کسی عکس بنیانگذاران کمونیسم را که به غلط چون شمایل پنج تن آل عبا در می آوردند کسی در تظاهرات دیده است؟ پس از مدت کوتاهی دیگر عکس کاندیداها هم نیست، تنها عکس شهدای این جنبش است از ندا و سهراب و ده ها تن دیگر. آیا از چسناله های شرم آور نامه نگاری به آقای بوش و امثالش و عمال گوش به فرمانشان چیزی می شنوید؟ اگر گاه شاهد باند بازی و خاموش و خفه کردن دیگران هستیم در بین خارجه نشین ها ست؛ در بین کسانی که پس از ۳۰ سال مداحی «دگراندیشی»، امروز فردی دگراندیش را که برای جنبش سبز سینه نزند دستور می دهند خفه شود. حال آنکه جنبش در ایران، دموکراسی توده ای و پلورالیسم را می آزماید و می آموزد. آیا کسی هست که از این گروه و آن گروه شناخته شده، آن رهبر و لیدر «مکش مرگ ما» سخن بگوید؟ همه باید در جنبش توده ای و خلوص اکثریت عظیم جامعه یعنی آنان که چیزی برای از دست دادن ندارند و امروز بپا خاسته اند ثبت نام کنند و بیاموزند. خوشا به حال کسی که این را بفهمد و در عین درک و فهم راههایی که در شرایط تاریخی معین پیموده شده به آنها احترام بگذارد ولی برای دریافتی نو از تیٔوری، از پراتیک، از سازمانیابی، برای نفس کشیدن در هوایی تازه ونوشیدن از چشمهء آب زلال و حیات بخش مبارزهء توده ای، بتواند کهنه شده ها را پشت سر بگذارد.
این جنبش مردمی انتفاضه ای ست عظیم که حاکمیت ۳۰ سالهء جمهوری اسلامی را دچار شکافی غیر قابل ترمیم کرده و روحانیت را که برخی با درکی ایستا آن را حتا «کاست» نام داده بودند متزلزل و دوپاره کرده است. باید با تمام قوا تلاش کرد، این جنبش را تقویت نمود و از آلودگی آن جلوگیری کرد. جنبش توده ای تاجی ست که سالها مقاومتِ خاموش یا پرفریاد آن را بر سر می نهد. جنبش توده ای ست که ایده مبارزه با تبعیض نژادی و کنگرهء ملی آفریقا را نجات داد و ماندلا را از زندان بیرون کشید. انتفاضه است که آرمان عادلانهء فلسطین را از تبعید نجات داد و مبارزه را به داخل کشاند.
باری، جنبش توده ای اگر نه همه، خیلی ها را از خواب بیدار می کند. با جنبش توده ای برخی نهادها و افکار و هویت ها علت وجودی خود را از دست می دهند. انتظار وقوع معجزه ای نیست. فقط باید این را دید و به آن معترف یا به گفتهء فردوسی، خستو شد:
به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بیکار یکسو شوی
همه شرکت می کنند. از برآیند همهء نیروها هویتی پدید می آید که جدید است و بیش از جمع جبری نیروهای شرکت کننده. همهء آنان که در فلک یا حوزهء طبقهء کارگر می گنجند و قطعاً در اکثریت اند با شرکت فعال و مسوولانه شان می توانند در آن برآیند تأثیر بگذارند. سازمانیابی هم امری ست مسلم و ناگزیر که چگونگی آن را نیازهای جنبش تعیین خواهد کرد.
این یادداشت کوتاه را با این چند سطر که در پایان مصاحبه با آرش ۱۰۳ گفته ام به پایان می برم:
باری، وظیفهء چپ، فقط چپ بودن است. دنباله روی از نیروهای استثمارگر جامعه نیست. نیروی راست در جامعه مگر چلاق است که به «کمک» چپ نیاز داشته باشد که توده های بپا خاسته، این تجسم راستین چپ بروند به کمک سبز و زرد و ...؟ جنبش رادیکال مردمی نباید به بیراههء دنباله روی از امواجی بیفتد که بورژوازی هار و سیری ناپذیر در جامعه راه می اندازد. کسانی که خود را از چپ تلقی می کنند و گمان می کنند در همراهی با راست برای خود منفذی جهت تنفس دست و پا می کنند در جهل مرکب بسر می برند و جز شکست نصیبی نخواهند برد. این عبارت انجیل به عنوان یک حکمت و تجربهء تاریخی انسانی درخور یادآوری ست که «انسان را چه حاصل که دنیایی را ببرد و خود را ببازد» (لوقا، ۹، ۲۶).
۵ اوت ۲۰۰۹

ب. ت.: می گویید این برداشت مبالغه آمیز و خوشباورانه است؟ می گویید ضعف های درونی جبههء مردمی بیش از آن ریشه دار است که بتوان به آن چنین امیدهایی بست؟ می گویید صف بندی های گذشته، همان رسوم تشکیلاتی چوپان ـ گله یی دوباره سر بر خواهند آورد؟ شاید چنین باشد، اما این نباید ما را از دیدن واقعیت، یا دست کم این وجه از واقعیت، و توان این جنبش در نقد عملی ذهنیت های منجمد مانع گردد. روی همهء اینها باید فکر کرد، کار کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ اشاره است به شعار سازمان پیکار در راه آزادی طبقهء کارگر: «علیه حزب جمهوری اسلامی، علیه لیبرالها، زنده باد پیکار توده ها».
۲ـ www.peykarandeesh.org