چرا به جنبش اعتراضی مردم ایران نمی پیوندید؟
سخنی با “روحانیان ومراجع مذهبی” ایران


ج. پاکنژاد


• چرا به جنبش اعتراضی مردم نمی پیوندید؟ سکوت شما چه معنایی دارد؟ اگر آینده ای برای مراجع و مرجعیت و حتی روحانیت شیعه متصور است این آینده در گرو عمل شماست مرجعی که درد مردم را نداشته باشد چه مرجعیتی برای او متصور است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ شهريور ۱٣٨٨ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹


آقای خمینی از آغاز ورود به ایران که سودای قدرت در سرش افتاد، به یک باره رنگ عوض کرد. او برای رسیدن به اهداف خویش نیازمند حمایت گسترده مردم بود. بنابراین هنگامی که در مقام اپوزیسیون نظام سلطنتی بود در مصاحبه های متعدد میزان را رای مردم و حاکمیت را از آن آنان خواند. در بیان و گفتار او، اسلام دین رافت ورحمت معرفی شد و حتی در پاسخ سئوالی که آیا میشود شاه را کشت؟ به صراحت گفت، نه از کجا معلوم که دست خود او شخصا به جنایت آلوده باشد! او در نوفل لوشاتو علاوه بر رهبری معنوی جامعه در خروش ایران، رهبری اپوزیسیون سیاسی را نیز به خود اختصاص داد. بدین سبب بود که حتی بخش گسترده ای از سکولارها نیز رهبری اورا پذیرفتند. با حضور او در صحنه، جهان با بیانی نو از اسلام مواجه گشت که بیان آزادی و حامل پیامی نو و در برگیرنده حقوق انسانها بود و مجله ای فرانسوی، به او لقب آزاد کننده داد. اما او مرد این میدان نبود. با ورود به ایران و مشاهده موج میلیونی انسانها در استقبال از او هوی نفس و عقده قدرت پرستی نهفته در او سر گشود. فاجعه از زمانی آغاز شد که او دریافت با این ملت در خروش، کسب قدرت نزدیک است. میلیونها ایرانی در خیابان نام او را فریاد زدند و بازگشت او را مترادف با پایان استبداد و دیکتاتوری در ایران قلمداد کرده با حضور میلیونی خویش آن روز را پیروزی ملت پنداشتند وگفتند دیو چو بیرون رود فرشته در آید!
اما آنچه را که در اثر سانسور حاکم در نظام شاهی مردم در باره او نمیدانستند از جمله این بود که او پیرو مکتب کاشانی و بهبهانی از عاملین کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲٨ مرداد علیه دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران بود. چیزی که بعدها و در بیانات آقای خمینی به صورت کینه از جریان ملی گرایی خود را آشکار کرد – هواداری آقای خمینی از بهبهانی در خاطرات آیت الله مهدی حائری قید شده است -. او گرچه در ظاهر دم از میزان بودن رای مردم میزد اما برای آرای آنها پشیزی ارزش قائل نبود. تحمیل ولایت فقیه به قانون اساسی و پیش گرفتن رویه استبدادی، قوی ترین دلیل این ادعاست. هوای نفس و قدرت پرستی، از او دیوی ساخت که در جنایت و خونریزی، گوی سبقت از همه بربود، دستخط و مهر و امضای او پای مجوز کشتار زندانیان در بند، در سال ۶۷ سندی است انکارناپذیر. در طول تاریخ ایران بلکه جهان حکومت های بسیاری به نام دین و آئینی خاص بر سر کار آمدند و جنایت و خون ریزی را از حد گذراندند. در تاریخ اسلام آنچه به شیعه مربوط است نشان از این دارد که همواره ستم دیده است: جائرینی بنام دین بر جامعه حکمرانی میکردند و با غصب عنوان و تکیه بر مقام امیرالمومنینی بر جان و مال و ناموس مردم تعدی میکردند. همگی ابزار توجیه شرعی را نیز در اختیار داشتند. از قاضی شرع گرفته که نماز شبش ترک نمیشد تا ذوب شدگان در ولایت خلیفه و حتی میگویند که شمر که سر از پیکر حسین (ع) جدا کرد، مقام فقاهت داشت. آری همه این جائرین و آمرین و عاملین جنایاتشان به آنچه میکردند اعتقاد داشتند و دینشان همان بود که عمل میکردند. شیوه حکومت آنها النصر بالرعب بود.
سخنان و مصاحبه های آقای خمینی در مقام اپوزیسیون ومواضع او در رابطه با نقش روحانیت مبنی بر دوری گزیدن از قدرت و اینکه تنها به نقش ارشادی بسنده خواهد کرد از یک سو، و پنهان ماندن زوایایی از شخصیت او در اثر سانسور حاکم در زمان شاه، باعث فریب بزرگی شد تا شیرینی پایان نظام کودتایی شاه، تلخی خاطره تجربه کاشانی و بهبهانی و نقش آنها در کودتا را از خاطر مردم بزداید تا بار دیگر با اعتماد به روحانیت، نظامی ایدئولوژیک و این بار بنام اسلام و تشیع، تحت لوای ولایت فقیه در جهان تجربه گردد واین در حالی است که گفته میشود اغلب مراجع و بزرگان مکتب تشیع با چنین ولایتی مخالفند و آن را خلاف شرع میدانند. اما تجربه دردناک مردم ایران از ولایت فقیه جز درد و رنج و قتل و جنایت وتجاوز نیست. آنچه در دهه شصت تحت ولایت آقای خمینی گذشت و آنچه اکنون تحت ولایت آقای خامنه ای میگذرد، همه بنام دین اسلام و مکتب تشیع بوده و هست. واقعیت امر این است که بخشی از آمرین و عاملین این جنایات، به آنچه که میکنند باور دارند و دینشان این است. از هواداران فرقه مصباحیه غیر از خشونت بر نمی آید. چماقداری و ضرب و جرح و ترورو قتل را به فتوای رهبران مذهبی خود عین ثواب میدانند. ذوب شدگان در ولایت گمان میکنند که با هر ضربه چماق که بر فرق مخالف ولایت فقیه میزنند مثقالی بر کفه اعمال نیک خود می افزایند! اما عده ای نیز از مواضع دیگر و دیدی دیگر اسلام را به مثابه بیان آزادی، دینی مردمی و نه دولتی و جایگاه آن را در قلبها و سرها میدانند. امروز تمامی کسانی درد دینداری دارند و نگران آلوده شدن دین به قدرت و فساد ناشی از آن هستند در رهایی دین و خشونت زدایی از مذهب تشیع، وظیفه ای بس سنگین به عهده دارند: و آن جدایی دین از دولت است.
رهبری آقای خامنه ای که خود را ولی مسلمین نه تنها ایران بلکه جهان میخواند، بخصوص مواضع اخیر او و اعلان جنگ مستقیمش به مردم، هتک حرمت انسان ها و قتل و تجاوز به آنها را در پی داشته است و دستگاه قضای عدل سید علی، هر آنچه که بی عدالتی است را بر مسلمان و غیرمسلمان روا میدارد وبزرگ ترین جنایات و فسادها را بنام دین اسلام و مذهب تشیع در انظار عموم جهانیان به نمایش میگذارد. آقایان مراجع، علما، مدرسین حوزه های علمی و روشنفکران دینی و...! اینک به شب های قدر نزدیک میشویم. با آنچه که می بینید و می شنوید حجت بر شما تمام نشده است؟ یا آنچه که آقای خامنه ای و مصباح و همفکرانشان میگویند و میکنند را شما نیز قبول دارید و آن را اسلام و عمل بدان را مشروع میدانید و یا خلاف دین و نا مشروع؟ اگر این اعمال خلاف شرع است چرا و چگونه ساکت نشسته اید؟ چرا بر ظلم نمی شورید؟ مگر لعنت خدا شامل عالمی که علم خود را پنهان دارد نیست؟ امروز کتمان حقیقت و تقیه در برابر نظام، پنهان کردن علم خود نیست؟ اگر همه شما فتوای مشترکی، با ذکر نام خویش و نه نامه ای با امضای جمعی نامعلوم، بر نامشروع بودن این نظام پرفساد بدهید، دستگاه سرکوب آقای خامنه ای توان برخورد با همه شما را دارد؟ بر فرض هم که داشته باشد، شما که شهادت و اسارت در راه حقیقت دین را فیض عظیم و کلید بهشت میدانید، چرا خود را از این فیض محروم می کنید؟ چرا روا میدارید که بنام اسلام که دین رحمت است، النصر بالرعب و حرکت قسری در بزرگترین کشور شیعه نشین که شما خود را مراجع و علمای مذهبی مردمش میخوانید حاکم گردد و دروغ و تزویر و ریا جایگزین صداقت و گفتار و پندار نیک شود؟ چرا به جنبش اعتراضی مردم نمی پیوندید؟ سکوت شما چه معنایی دارد؟ اگر آینده ای برای مراجع و مرجعیت و حتی روحانیت شیعه متصور است این آینده در گرو عمل شماست مرجعی که درد مردم را نداشته باشد چه مرجعیتی برای او متصور است؟ مرجعیت شما فقط در آداب وضو و روزه و نماز و... خلاصه میشود و یا مردم ایران از شیعه و مقلد و یا غیر برای تظلم و دادخواهی از ظلمی که به نام دین بر آنها روا میرود میتوانند بر روی شما حساب کنند؟ در سال ۴۲ جمعی از مراجع با جمع آوری امضا رای به مرجعیت آقای خمینی دادند تا او در بند استبداد شاهی نماند. حال شما را چه شده است که به قول آیت الله منتظری، در زمانی که که زندانهای رژیم ولایت فقیه به نام شریعت اسلام، روی زندانهای شاه را سفید کرده است، ساکتید و به دفاع از کیان اسلام قیام نمیکنید؟ چرا به جمع آوری امضا برای نامشروع بودن نظام حاکم بر ایران اقدام نمیکنید؟ در تاریخ معاصر ایران رژیمی را سراغ دارید که به اندازه رژیم ولایت فقیه مردم را از دین و ایمان گریزان کرده باشد؟ فتوا و عمل دستجمعی شما قطعا بر آن فریب خوردگانی که نظام را اسلامی و مخالفت با آن را خلاف شرع میدانند بی تاثیر نخواهد بود گرچه این جماعت نیز بالاخره به حقیقت تلخ فرمانبرداری از ظلمه پی خواهند برد.

و اما سخنی با آنان که هرازچند گاهی بخشی از این نظام را به افشای مدارکی که افشای آن ها به ضرر نظام است تهدید میکنند و میگویند و می نویسند که کاری نکنید که نا گفته ها را بگوییم! بدانید که، حفظ نظام از اوجب واجبات است، دروغ بزرگ و ترفند قدرت طلبان است. هیچ چیز واجب تر از حق و ابراز آن نیست. حقایق را وجه المصالحه تقسیم قدرت نگردانید که تجربه آموخته است خود قربانی اول این معامله می شوید. ندیدید و تجربه نکردید که هر بار که قصد معامله و وجه المصالحه کردن حقی از حقوق مردم را داشتید، نتیجه به کفه ترازوی قدرت حاکم ریخت؟ قدرتی که تمایلات توتالیتر دارد تقسیم پذیر نیست و تداوم خود را در حذف نیروهای مزاحم میداند و دایره حذف را هر روز تنگ تر میکند. روزی لیبرالها و روز دیگر ملی مذهبی ها و دیگر روز اصلاح طلبان افراطی و سپس اصلاح طلبان بودند و اینک دایره حذف به اصول گرایان اصلاح طلب رسیده است. در چنین نظام هایی دامن و حریم امن وجود ندارد. حتی اگر هاشمی رفسنجانی معمار به قدرت رسیدن آقای خامنه ای باشی. در هتک حرمت انسان ها و جنایات اعمال شده علیه مردم ایران، شکنجه و تجاوز به جوانان و نوجوانان این مرز وبوم، توسط باند آل خامنه ای و احمدی نژاد و موتلفه و فرقه مصباحیه و مافیاهای نظامی مالی شریک نشوید و با کتمان حقیقت لعنت خدا را برای خود نخرید که در این سودا، خسره الدنیا والاخره می شوید.

jmpaknejad@yahoo.fr