دانشجویان و نقش آنها در رشد دموکراسی در ایران


حمید آراد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ شهريور ۱٣٨٨ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹


از جمله گروه های اجتماعی که همواره تاثیرات بسزایی در تحولات جامعه داشته است، دانشجویان می باشند. ارتباطات فرهنگی، آشنایی با مبانی علوم انسانی و نزدیکی نسبی با برخی از تشکل ها و گروه های سیاسی در دانشگاه و امکان تماس و تعامل با فعالان سیاسی از این طریق، زمینه مناسبی را برای آنها فراهم می کند تا به روحیه ی پرسش گری و تمایلاتشان به بررسی زمینه ها و امکانات لازم برای ایجاد اصلاحات، پاسخ بگویند. این یک اصل کلی است که کم و بیش در تمام جوامع به چشم می خورد.
در تاریخ سیاسی ایران به خصوص در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی، دانشجویان در صف اول مبارزات مردمی قرار داشتند. آنچه که آنها را در آن دوره از هم متمایز می کرد، روشی بود که از آن تابعیت می کردند. به عبارت دیگر تفاوت ها از جنبه شکلی فعالیت ها بود وگرنه از بعد ماهوی همه در اصل دفاع از حقوق مدنی و کوشش برای دفاع از حقوق اقشار جامعه با هم مشترک بودند. هرچند که به ثمر رسیدن انقلاب تا حد زیادی مرهون و مدیون دانشجویان مبارز بود، با این وجود به نظر می رسد که قشر دانشجویان و دانش آموختگان جامعه در طول سه دهه دچار آسیب های جدی از سوی نظام حاکم شده اند تا جایی که در حوادث اخیر (ناآرامی های پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری)، اولین جایی که مورد حمله نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها واقع شد، کوی دانشگاه بود. در واقع شاید بتوان گفت دانشجویانی که در این حمله آسیب دیدند، نقش قربانیانی را بازی کردند که حاکمیت برای زهر چشم گرفتن از توده مردم به مسلخ گاه برد. با این وجود شاهد بودیم که این گروه (دانشجویان)، این بار با تعطیلی دانشگاه ها، به جای تمرکز و تجمع در مراکز دانشگاهی، در صفوف دیگر شهروندان قرار گرفتند و در واقع در بین مردم استتار کردند و از همین طریق توانستند خدمات بسیار ارزشمندی را در پیش برد اعتراضات و جنبش های اصلاح طلبانه مردم ایفا کنند.
اما در مقوله رشد دموکراسی در ایران، یکی از سوالاتی که به ذهن می رسد این است که: « میزان تاثیرگذاری دانشجویان فعلی در آینده سیاسی ایران تا چه اندازه است؟»
برای پاسخ به این پرسش به نظر می رسد بهتر باشد که ابتدا مشکلات و محدودیت های دانشجویان را مورد بررسی و نقد قرار دهیم:

وضعیت حقوقی دانشجویان:
در شرایط امروز جامعه ایران، دانشجویان فاقد پشتوانه حقوقی کافی هستند. یعنی به محض اینکه دانشجویی در یک حرکت سیاسی ضد نظام شرکت کند، کمترین مجازات او اخراج از دانشگاه خواهد بود که این خود به معنی محرومیت آن فرد از نامی که به آن خوانده می شود ( دانشجو) و سلب هویت و قالب فردی او. در حالی که در رژیم سابق، به زعم خود مسوولان نظام، دسته های مختلف سیاسی در تعارض با شاه در دانشگاه ها فعالیت می کردند.

عدم تنوع احزاب سیاسی:
پرواضح است که برای انجام حرکت های تاثیرگذار باید در قالب احزاب و گروه های متشکل اقدام کرد نه به تنهایی و به شکل فردی. امروز اگر دانشجویان بخواهند از طریق احزاب، شعارهای سیاسی سر دهند، حق انتخاب ندارند چون تنها احزابی اجازه فعالیت دارند که مورد تایید نظام باشند تا جایی که حتی تشکل های دانشجویی هم بدون پسوند اسلامی به رسمیت شناخته نمی شوند. و خوب اگر هم تنوعی در کار نباشد و همه احزاب در لوای پرچم نظام اجازه فعالیت داشته باشند، پس حق انتخابی در کار نیست. در حالی که در گذشته چپی ها، اسلامی ها، مجاهدین و .. هر کدام هویت خاص خود را داشت.

ساختار احزاب:
احزاب در ایران از بالا شکل می گیرند که کاملا مخالف با منطق شعارهای آنهاست. اگر قرار باشد که در حمایت از مردم (به عنوان طبقه محروم) کاری انجام شود، مطمئنا کسانی که با ارتباط با عناصر دولتی دست به تاسیس حزب زده اند، در موقعیت های حساس پا پس می کشند چون موقعیت خود سران حزب هم به خطر می افتد. نمونه بارز این مورد را در۱۸ تیر دیدیم که تمام احزاب موجود در آن زمان اول سکوت کرده و در گام بعد به جای حمایت از دانشجویان و وارد کردن امکاناتشان به صحنه، زنجیره وار دانشجویان را به آرامش فرا خواندند. نتیجه اینکه در عرض ۵ روز، «خواسته های بر حق دانشجویان» تبدیل شد به « اعتراضات دانشجویی» بعد به « شرارت برخی از دانشجویان»، سپس به « حمله اراذل و اوباش» و در نهایت « فتنه کوی دانشگاه». این واقعه سخت ترین اتفاق برای دانشجوی ایرانی انقلابی بود که به او یادآوری می کرد از نظر احزاب او مهره ای بیش نیست.
(توجه داشته باشیم که در واقع همان طور که عموم ایرانیان باور دارند، در وقایع اخیر آنچه که زمینه را برای اعتراضات مردمی فراهم کرد، خیرخواهی صرف جناح اصلاح طلب نبوده بلکه رقابت های حزبی برای به دست گرفتن قدرت و جبهه بندی های سیاسی بود که توانست بستر مناسب را برای این اعتراضات فراهم سازد).

دانشجو کیست؟
اقدامات جمهوری اسلامی در تاسیس دانشگاه در سراسر کشور (حتی در روستاها و شهرستان های کوچک) و عشق والدین ایرانی به باسواد شدن فرزندانشان باعث شده که آمار دانشجویان ایرانی بسیار بالا رود تا جایی که امروز کمتر خانواده ای است (حتی در روستاها) که یک دانشجو نداشته باشد. این مساله باعث می شود که با زیاد شدن تعداد، از قدر و منزلت آنها کاسته شده و سخنانشان چندان بردی در جامعه نداشته باشد. به عبارت دیگر امروز دیگر دانشجو تافته جدا بافته نیست بلکه یکی از مردم عادی است.

تقدس دانشجو !!:
روزگاری در جامعه ایران علم و دانش به خودی خود ارزش داشت و آن را هیچ معیار و ترازویی نبود جز میزان معرفت. در حالی که امروز اکثر قریب به اتفاق دانشجویان برای همه چیز به دانشگاه می روند جز کسب معرفت. پسران: برای فرار از سربازی، برای کار بهتر و پردرآمد تر، ماندن بیشتر در خانه پدری و گذران زندگی با پول تو جیبی والدین، تغییر جایگاه اجتماعی و کسب عنوان دکتر و مهندس و ... و دختران: فرار از فشارهای خانواده، فرار از ازدواج تحمیلی، کسب آزادی فردی بیشتر، پیدا کردن شوهر مناسب، استقلال مالی و … . بنابراین به دلیل نداشتن شخصیت مستقل، حتی خانواده های آنها هم به شعارهایشان وقعی نمی گذارند چه رسد به دیگران.

دانشجو، سواد، فرهنگ:
متاسفانه در ایران ما شاهد ضعف شدید فرهنگی هستیم و دانشجویان هم از این امر مستثنی نیستند. بیشتر دانشجویان ما تنها برای گذراندن واحدهای درسی و به اجبار کتاب های تخصصی شان را مطالعه می کنند چه رسد به کتاب های دیگر. این دسته از جوانان بیشتر اوقاتشان رابرای تقریح در جلوی تلویزیون و مانیتور می گذرانند و دیگر خبری از دود چراغ خوردن، شب بیداری و کتاب و مطالعه برای خودآموزی نیست. پرواضح است که چنین فردی فاقد شناخت و معرفت عمیق است و به همین دلیل شاهدیم سوالاتی که از روسای جمهور می پرسند، بیشتر از برخی مسایل ساده روزمره فراتر نمی رود. عده ای حتی پافراتر نهاده و تبدیل به جمعیت سوت زن، هوار کش و هو کن شده اند. نظام جمهوری اسلامی هم از این وضعیت نهایت استفاده را می برد. چه چیز بهتر از دانشجویان باسواد بی فرهنگ برای آنها. به همین دلیل هم مرتب به آنها القا می کند که شما فهمیده ترین و سیاسی ترین جوانان جهانید.
اما واقعیت تلخ این است که امروز دیگه صمد آقا به خاطر صمد آقا بودنش در سر یک کلاس درجا نمی زند. اتفاقا دانشگاه را هم تمام می کند ولی همچنان صمد آقا باقی می ماند. ( البته خطاب من به همه نیست ولی معتقدم که اکثریت شامل این دسته می شوند).

دیدگاه جامعه به دانشجو:
یکی از اقدامات زیرکانه مسوولین نظام جمهوری اسلامی، القای خودبزرگ بینی در مردم است. آنها مرتب در خطابه ها و سخنرانی هایشان و از طریق رسانه ها مردم را «فهیم ترین ملت جهان» خطاب می کنند و با این کار انعطاف پذیری منطق جمعی را سلب کرده و بسیاری را دچار خودخواهی های مفرط نموده است. بنابراین اگر دانشجویی وارد صحنه شود و خلاف باورهای آنها حرف بزند در پاسخ می گویند: «جوجه مزلف چار کلاس درس خونده فکر می کنه خیلی حالیشه». پس سخنان او برد چندانی نخواهد داشت چون اصولا جایگاه محکمی از نظر مباحث نظری در جامعه ندارد.

رابطه دانشجویان با پشتوانه های اقتصادی:
هیچ شکی نیست که برای به ثمر رسیدن یک حرکت بنیادی در جامعه، یکی از مهمترین عناصر « امکانات اقتصادی» است. در ایران هم اقتصاد ( که همان اقتصاد سنتی است)، بی گمان در دست قشر بازاری است. روحانیت هم با علم به همین قضیه بود که با جلب اعتماد بازاریان و قول مساعدت و تقویت آنها ( به شرط براندازی پهلوی طالب مدرنیته و دشمن بازاری) توانست از امکانات آنها بهره گیرد و به نتیجه رسد. فراموش نکنیم که هنوز بازار خواهان و پشتیبان نظام فعلی است چراکه هرج مرج اقتصادی را بهترین گزینه برای خود می دانند. اما رابطه دانشجویان با این دسته درست بر عکس است. آنها براساس همان جمله معروف « علم بهتر است یا ثروت»، گمان می کنند آنکه درس را رها کرده و در بازار مشغول شده فاقد درک درست برای هضم مسایل است. با دیدگاهی تحقیر آمیز با بازاری برخورد می کند و خود را فرا و سوای او می بیند. بازاری هم که این را می داند همه توانش را برای ادب کردن او به کار می برد. در قضیه کوی دانشگاه برخی از بازاریان بعد از بستن حجره های خود، بیل به دست گرفته بودند تا اگر به قول آنها « جوجه مزلف ها» به آنجا رسیدند خدمتشان برسند. و امروز هم که به قولی «جارو هم به دست دانشجو نمی دهند که مغازه شان را تمیز کند».

نداشتن متدولوژی:
متاسفانه دانشجوی ما فعالیت سیاسی را فقط در مخالفت می داند. او که حتی راه مبارزه را نمی داند چگونه می تواند به فرض موفقیت جامعه ای را به پیش براند؟ فراموش نکنیم که در زمان انقلاب، مبنای مبارزات بر ایدیولوژی هایی بود که خود هریک برنامه ای برای جامعه داشت اما جوان امروز کمونیسم را شکست خورده، سرمایه داری را فاسد و مذهب را واپس گرا می داند حال آنکه خودش هیج تزی ارایه نمی دهد. در جریان کوی دانشگاه به طور قطع اگر از دانشجویان معترض پرسیده می شد: «فرض کنید همین الان رژیم اسلامی جمع شود و حکومت را رها کند چه باید کرد؟» هیچ کدام جوابی نداشتند چون اصلا به این قضیه فکر نکرده بودند. توجه کنید حتی به غایت و ایده آل هایی که شعارشان بود فکر نکرده بودند تا راه چاره را جستجو کرده باشند. پس چگونه حرکتشان می توانست اصالت داشته باشد؟

نقش خانواده ها در جلوگیری از تحرکات دانشجویی:
در جامعه سنتی ایران، یکی از استانداردهای حاکم بر فرهنگ، وجود روابط محکم خانوادگی است. احترام به والدین جزیی از هویت ایرانی ماست. در چنین شرایطی بسیاری از دانشجویان که می بینند خانواده شان با تحمل هزینه های کمرشکن و با هزاران امید و آرزو آنها را راهی دانشگاه کرده، قطعا در فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود بسیار محتاطانه تر عمل خواهند کرد و حتی عطایش را به لقایش می بخشند. پس پرواضح است که در مواردی که امنیت جانی آنها هم در معرض تهدید قرار بگیرد، تعداد کسانی که مخاطرات را به جان خواهند خرید و از قید خود و قید و بندهای خانوادگی خواهند گذشت، از هر صد هزار دانشجو به تعداد انگشتان دست خواهد رسید.

بنابراین اگر بخواهیم به مشکلات دانشجویان در تبیین جایگاهشان در جامعه و کمک به رشد اقتصادی اشاره کنیم، می توان موارد زیر را برشمرد:
ـ فقدان پشتوانه های حقوقی و قانونی در دفاع از جایگاهشان
ـ فقدان تنوع در احزاب سیاسی
ـ فقدان ساختارهای مناسب در احزاب و تشکل های سیاسی
ـ فقدان جایگاه مناسب برای دانشجو در جامعه
ـ ضعف دانشجویان در ارایه شخصیتی برجسته از خود
ـ ضعف فرهنگی دانشجویان
ـ عدم اعتماد جامعه به دانشجویان
ـ فقدان منابع اقتصادی در پشتیبانی از دانشجویان
ـ فقدان برنامه مناسب از طرف دانشجویان برای پیشبرد امور
ـ نقش بازدارنده خانواده ها در ایجاد تحرکات دانشجویی

از مجموعه مسایل فوق، این گونه به نظر می رسد که دانشجویان به خصوص در سه دهه اخیر، دچار افت چشمگیر در تعریف جایگاه خود در جنبش های مدنی داشته اند و برای اینکه بتوانند موقعیت خود را آنگونه که باید و شاید به دست آورند، هنوز راهی طولانی در پیش رو دارند.



حمید آراد
۱۸ شهریور ۱۳۸۸
www.chekkeh.com