کنگره جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان
گزارش سومین کنگره ی جنبش فدرال - دموکرات آذربایجان همراه با مصوبات



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ شهريور ۱٣٨٨ -  ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹


در روزهای طوفانی بعداز انتخابات دهمین دور ریاست جمهوری در ایران واعتلای جنبش اعتراضی ونافرمانی مدنی علیه نظام حاکم سومین کنگره جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان درهشتم ونهم اگوست ۲۰۰۹ تشکیل شد.
کنگره با سرود ملی آذربایجان افتتاح شد.
آقای هدایت سلطانزاده از طرف هئیت رئیسه کنگره – شامل هدایت سلطان زاده ، حسین انور حقیقی و سیف الدین حاتملوئی- کنگره را با یاد شهدای حرکت ملی آذربایجان و شهدای اخیر جنبش اعتراضی در ایران گشوده و یک دقیقه سکوت اعلام کرد. و پس از خوش آمدگوئی به شرکت کنندگان در کنگره یاد استاد فرزانه را گرامی داشت و گفت که وی نه تنها از موسسان جنبش فدرال دموکرات آذربایجان بود بلکه یکی از مبارزین برجسته حقوق ملی و خادم صادق فرهنگ و زبان تورکی آذربایجانی در دورانهای سیاه ودیکتاتوری محمد رضا شاه و جمهوری اسلامی بوده است.
سپس آقای محمد آزادگر گزارشی از فعالیت های جنبش فدرال – دموکرات آذربایجان درفاصله گنکره دوم و سوم ارایه داد. وی در سخنان خود به فعالیتهای اعضا وهواداران تشکیلات در حوزه های مختلف اشاره کرد. وی تاکید کرد ج.ف.د.آ اکنون یک تشکیلات سیاسی جا افتاده با برنامه و خط مشی سیاسی روشن و شفاف است. جنبش فدرال دموکرات اذربایجان درمیان سازمانهای سیاسی ملل تحت ستم از اعتبار معنوی بسیار بالایی برخوردار است. تمامی این دست آوردها در نتیجه تجربه سیاسی وتشکیلاتی واعتبار معنوی اعضا وهواداران و فعالیت های صادقانه و صمیمانه آنان بدست امده است.
او در بخشی ازگزارش خود به کمبودها ونقصانهای تشکیلات اشاره کرد و گفت که ما نتوانسته ایم هنوز از امکانات موجود تشکیلاتمان و از توانایی های همه رفقا استفاده بهینه کنیم. ما در حوزه های تبلیغ ، روابط عمومی و تشکیلات و سازماندهی کمبودها و نقصانهای جدی داریم. گرچه ما از همان اول به مسئله زنان حساس وب ه اهمیت آن واقف بوده ایم و در پلاتفرم ما ماده هایی به زنان اختصاص یافته و در بیانیه ها وموضعگیری های سیاسی ما پیوسته مسئله زنان برجستگی داشته ولی با همه اینها فعالیتهای ما در این حوزه راضی کننده نیست.
کنگره دررابطه با این گزارش بحث های جدی و مسئولانه انجام داد ، پیشنهادها وتوصیه هائی برای بهبود کارها عرضه شد که در طول کنگره این پیشنهاد ها مد نظر قرار گرفت.
کنگره در قسمت دیگر کار خود طبق دستور جلسه وارد بحث اسنادی که از طرف هیئت اجرائیه تهیه شده بود، شد. ابتدا سند «جمهوری اسلامی پس از انتخابات دهمین دور ریاست جمهوری» و سند « بحران رژیم اسلامی ایران وحرکت ملی آذربایجان» مورد بحث قرار گرفت وپس از بحث ومذاکره کافی هر دو سند به کمسیونهای جداگانه ای که در کنگره انتخاب شد واگذار گردید تا پیشنهادها وتوصیه های کنگره را در سند ها داخل کنند وبعد انتشار یابد.
کنگره همچنین دو قطعنامه یکی در رابطه با زنان ودیگری در رابطه با جوانان تصویب کرد.
کنگره سند ائتلافها که سال گذشته در پلنوم وسیع تصویب شده بود مورد تائید قرار داد وبرای اجرایی کردن آن تصمیماتی را اتخاذ کرد.
همکاری با سازمانها ی ملل تحت ستم. کنگره همچنین قرار صادر کرد که جنبش فدرال – دموکرات اذربایجان از این پس سطح همکاری خود را با« کنگره ملیت های ایران فدرال» از عضو مشورتی وناظر به سطح عضو رسمی ارتقا دهد وبا سازمانهای سیاسی ملل تحت ستم همکاری نزدیک تری داشته باشد .
کنگره در ادامه کار خود ترکیب کمسیون های زنان ، روابط عمومی وترویج وتبلیغ را معین کرد.
در خاتمه کنگره شورای مرگزی را انتخاب کرد وشورای مرکزی نیز هفت نفر از میان خود را با رای مخفی بعنوان هیئت اجرائیه انتخاب کرد. ترکیب هئت اجرائیه عبارت است:

محمد آزادگر – محمد رضا الاردبیلی – حسین انور حقیقی - هدایت سلطات زاده – صدیقه عدالتی- علی قره جه لو –. علیرضا قزوینی (اردبیلی)
کنگره سوم با سرود ملی آذربایجان به کار خود خاتمه داد.
هیئت اجرائیه در نخستین نشست خود آقای محمد آزادگر را بعنوان مسئول هئیت اجرائیه انتخاب کرد.


تحلیل سیاسی
در آستانه طوفان
دوره چهارساله ریاست جمهوری احمدی نژاد، با تشدید یک چالش درونی و بین المللی بی سابقه ای در حیات سی ساله جمهوری اسلامی همراه بوده است .
عوامل موثر در چالش درونی را می توان در سه محور مهم سیاسی ، اقتصادی و فر هنگی خلاصه کرد .
دوره چهار ساله احمدی نژاد ، هم با گسترش مبارزات ملیت های غیر فارس ، با اعتلای هرچه بیشتر مبارزات زنا ن و نیز اولین حرکت های مستقل و آگاهانه معلمین و کارگران از یکسو ، و نیز با سرکوب هرچه بیشتر فاشیستی آنان ، بستن مطبوعات ، افزایش سطوح متفاوت سانسور ، تصقیه مراکز آموزشی و فرهنگی از عناصر مخالف و جایگزینی آنها با افراد بی مایه و بی کفایت ، فشار هرچه بیشتر مدنی در ادارات بر زنان ، و گسترش بی سابقه سرکوب در حوزه زندگی مدنی ، بویژه علیه جوانان توآم بوده است ، که میتوان آنرا " مرحله جدید انقلاب فرهنگی " خامنه ای-احمدی نژاد نامید.
از نظر اقتصادی، حیف و میل های لجام گسیخته در آمد های نفتی ، برغم افزایش قیمت نفت تا مرز ۱۵۰ دلار ، که رکورد قیمت نفت درجهان بشمار میرفت ، و اختصاص هرچه بیشتر آن به ارگان های سرکوب ، تشدید تحریم های اقتصادی بدلیل سیاست های تحریک طلبانه جمهوری اسلامی در منطقه و جهان ، و فرار شتابان سرمایه ها ازکشور ، کارکرد فعالیت های اقتصادی را بصورت بی سابقه ا ی مختل کرده و اقتصاد ایران را در آستانه یک ورشکستگی کامل قرار داده است . این امر بنوبه خود ، موجب افزایش دلالی بجای فعالیت مولده ، ، بستن کارخانه ها ا وفزایش بیکاری ، افزایش تورم و گرانی، کاهش سطح زندگی مردم و افزایش فقر انجامیده است ، که بر دامنه نار رضائی مردم در این دوره افزوده است.
در واقع ، اگر دوره خاتمی ، بر سرخوردگی و یاس همگانی از امکان اصلاحات منتهی گردید ، سیاست های دولت احمدی نژاد ، بر خشم همگانی و فشرده تر کردن ابرهای متراکم نارضائی علیه دولت و حامی ولایت فقیه او دامن زد. فضای زندگی سیاسی ایران ،آ مادگی تبدیل هر جرقه ای ، به انفجار بزرگی را پیدا کرد.
در این دوره ، در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ، تحول مهم دیگری نیز بوقوع پیوست. دولت سایه ای که در دوره خاتمی ، هویت موازی و تهدید کننده خود را نشان می داد و قتل های زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه و دستگیری پاره ای از چهره های اصلاح طلبان ، و یا رفتن تا پای ترور حجاریان ، نمونه های بارز آن بود ، با روی کار آمدن اجمدی نژاد ، توانست بوروکراسی دولتی را تماما در تصرف خود در آورد. در واقع ، دولت سایه و بوروکراسی رسمی ، در دوره احمدی نژاد برهمدیگر منطبق گردیدند.
یکی از وجوه متمایز کننده جمهوری اسلامی ، خصلت ایدوئولوژیک آنست که خود را در سلطه دستگاه روحانیت بر دستگاه سیاسی نشان میداد. روحانیت در دوره بعد از انقلاب ، همان نقش مشابه احزاب کمونیستی در کشورهای سوسیالیستی و یا حزب نازی در آلمان را با وجود دو دنیای متفاوت ایدوئولوژیک خود ، بر عهده داشت. از سوی دیگر ، خصلت مبتنی بر " رهبری" و " ملیشیای نظامی" که آفریده خود روحانیت بود،هیولای سرکوبی را پرورش داد که در طول سی سال گذشته فربه تر شده و میل به گریز از کنترل سیاسی روحانیت پیدا کرد و بتدریج هویت و منافع متمایز خود را نشان ظاهر ساخت. این یک تحول مهم در سطح ساختار سیاسی بود.
در تاریخ جدید سیاسی ایران ، حتی در دو دوره کودتای سلطنتی ، سیاست و بوروکراسی سیاسی خود را بر ماشین نظامی تحمیل می کرد و نیروی نظامی ، نیروی منفعل و وابسته ای بود. این وضعیت اکنون دگرگون شده است.
تناقض تبدیل دولت سایه که مشخصه بر جسته آن ترکیب رهبری و میلیشای نظامی از یکسو ، و رهبری مبتنی بر روحانیت که به اشرافیت مالی و طبقاتی در ایران تبدیل شده است از سوی دیگر،زمینه ساز یک شکا ف جدی در سیستم رهبری سیاسی در ایران است. انتخابات می رفت که به این شکاف ، یک رویا روئی و جنبه علنی بدهد ، که بی شباهت به " شب خنجر های دراز" در دوره نازی ها و تصفیه های خونین آن نیست.
یکی از مشخصه های دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد ، به میدان آمدن آشکارتر سه جنبش مشخص و با هویت و خواسته های مشخص خود بود که می توان آنرا به خود آگاهی و خروج از مدار گنگ انحلال خواسته ها از شعار وهم آلود " همه با هم "نسبت داد :
۱-جنبش ملیت ها در مناطق غیر فارس بلوچستان ، اهواز ، کردستان و آذربایجان ، با فواصل زمانی اندک ، واقعیت مساله ستم ملی در ایران را بشکل بارزی وارد صحنه سیاسی ایران کرد ، که خیزش همزمان سی شهر در آذربایجان در خرداد ۱٣٨۵ ، شاخص ترین و قدرتمند ترین آنها بود. کشتار و سرکوب خشن این جنبش ها ، غالبا با بی اعتنائی و نگاه توام با سوء ظن روشنفکران و سیاستمداران فارس همراه بود. این امر ، بیک فاصله گیری حسی بین مرکز و مناطق غیر فارس انجامیده است و جنبش های مناطق ملی را بیک نوع بازگشت بخود و بازبینی رابطه خود با مرکز بر انگیخته است. شعار همگانی " هارای هارای من ترکم " در شهر های آذربایجان، نه فقط بیان خشم آگین یک هویت متمایز ، بلکه وجود این فاصله را نیز نشان می دهد. زیرا در تعریف روشنفکران فارس از دموکراسی ، حقوق بشر و آزادی های سیاسی و حق تشکل و احزاب ، و حقوق فرهنگی و زبانی مذهبی ملیت های غیر فارس که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند ، جائی ندارند.
۲-جنبش کارگران و معلمین برای حقوق صنفی خود ، مانند هر خواست دموکراتیک دیگری با واکنش سرکوب گرانه خشن مواجه گردید. حتی تقاضای افزایش دستمزد ، با پاسخ گلوله و دستگیری های و سیع و بازداشت های غیر قانونی همراه بوده است. از ویژگی های جنبش کارگری این بود که بدلیل نداشتن تشکال های صنفی لازم ، همدلی بخش های بزرگ کارگری را بر انگیزد.
٣-جنبش زنان ، اگرچه بعد از دوره انقلاب ، یکی از مداوم ترین حرکت های دموکراتیک در جامعه بود ، لیکن بدلیل نداشتن تشکل فراگیر خود ،برغم همدلی اکثریت زنان ، هرگز نتوانسته بود بخش مهمی از زنان را به حیطه منازعه رودرو با رژیم در جامعه بکشاند. با اینهمه ، جنبش زنان ایران ، بی همتا ترین و آگاه ترین حرکت زنان در کل خاورمیانه و تمام کشورهای اسلامی بشمار می رود. وجود یک نظام سیاسی آشکارا زن ستیز که از یک آپارتاید رسمی جنسی طرفداری می کند و آنرا در هاله ای از ایدوئولوژی اسلامی عهد حجر و قوانین نابرابر مبتنی بر نابرابری جنسی در حقوق پوشانده است ، خود به محرکه نیرومندی در بین زنان به مبارزه با این نابرابری ها دامن زده است. کمپین یک میلیون امضاء ، خود نشان دهنده این آگاهی در بین زنان ایران است. مشارکت زنان چه در دوره انتخابات و در حرکت توده ای آنان ، در عمل مهر خود را بر تحولات دموکراتیک ایران زده است و نماینگر این واقعیت است که بدون بر آوردن این خواسته ها ، دموکراسی مضمون واقعی نخواهد داشت . زنان ایران ، روز به روز به درک این واقعیت نزدیک می شوند که وجود یک نظام ایدوئولوژیک مذهبی ، که نابرابری حقوقی زنان مولفه ای از این ایدوئولوژی را تشکیل می دهد ، ناساز است.
انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ، نتوانست و نمی توانست از تاثیر این سه جنبش ، خود را کنار نگهدارد .هم حرکت های مناطق ملی غیر فارس وهم جنبش کارگری و جنبش زنان ، در آستانه انتخابات ، خواسته های مستقل خود را عنوان ساختند بی آنکه از کاندیدای مشخصی حمایت کنند. بویژه ، مساله ملی با توجه به حساس بودن خود که گردانندگان رژیم از طرح آن همواره طفره می رفتند ، باجبار به گفتمان مباحثات انتخاباتی تبدیل گردید. این تنها به ببرکت یک جنبش توده ای می توانست به گفتمان سیاسی در آستانه انتخابات تحمیل شود.
انتخابات ریاست جمهوری برغم غیر آزاد و غیر دموکراتیک بودن خود ، بیک زمین لرزه سیاسی و اجتماعی بی سابقه ای تبدیل گردید. دومشخصه اصلی ، زمینه های این زمین لرزه را فراهم کرد:   شکافی عمیقی که در دستگاه سیاسی جمهوری اسلامی شکل گرفته بود ، و وارد شدن توده ای مردم بعنوان داور و مدعی در این منازعه. تردیدی نیست که ایستادگی شخصی موسوی ، نقش یک کاتالیزور در این تحول ناگهانی راایفاء کرد و روشن نیست که اگر بجای موسوی ، فردی مثل خاتمی بود ، باز این حرکت برهمین صورت پیش می رفت. فرآیند تحول ، بمرور ، دوکاندیدای موسوی و کروبی را که از مهره های اصلی رژیم بودند ،در رویاروئی با جناح ولایت فقیه و بازوی سرکوب آن ، یعنی سپاه و بسیج قرار داد. بقای سیاسی و حتی امنیت شخصی آنان از این ببعد ، به نزدیکتر کردن خود بمردم وابسته خواهد بود .در غیر اینصورت ، توسط نیروی رقیب حذف خواهند شد.
از زمان انقلاب ببعد، هیچ حادثه ای باندازه انتخابات ریاست جمهوری ، مردم را بصحنه سیاست نکشانده بود. ولی مردم بصورت یکدستی وارد میدان مستقیم سیاست نگردیدند. می توان گفت که لایه های تهی دست مردم هنوز حمایت فعالی از جنبش اخیر مردم بعمل نیاورده اند حال آنکه لایه های متوسط شهری علیه نظام جمهوری اسلامی طغیان کرده اند.
برخلاف انقلاب بهمن ۱٣۵۷ ، که انفجار آتش فشانی انقلاب از مناطق خارج از محدوده آغاز گردید و بسرعت شهر ها و طبقات دیگر اجتماعی را در کام خود کشید ، موج دموکراتیک فعلی ، از نیمه بالای شهر آغاز گردیده است . شاید با تداوم حرکت ، و فرسوده شدن هرچه بیشتر نیرو های سرکوب ، معادله دگرگون شود. خرابی اوضاع اقتصادی ، میتواند به نارضائی آنان دامن بزند و توده های فقیر شهری را به واکنش جدی علیه نظام حاکم برانگیزد.
و باز برخلاف دهه ۱٣۶۰ که رژیم در سرکوب متحد بود ، و مخالفین حکومت اسلامی غالبا ، نه توده مردم ، بلکه افراد سازمان های سیاسی بودند ، اکنون ، رژیم در بالا و نیز درسطح روحانیت ، کاملا متشتت است ، و نیروهای مخالف آن ، نه احزاب سازمان یافته ، بلکه توده مردم ، بویژه زنان و جوانانی هستند که نه در حزبی متشکل هستند و نه بار تجربه سیاسی را بر دوش میکشند ، لیکن بعنوان یک نیروی متحد و یک صدا عمل می کند . اگر نسل گذشته ، با آرمان خواهی قدم به میدان سیاست گذاشته بود ، نسل حاضر ، از سیاست گریزی به حوزه نا خواسته سیاست وارد شده است.در واقع ، دونسل دور از هم ، از راه های متفاوت بهم نزدیک میشوند. نسل جوان ، نسل گذشته را متهم به انجام انقلابی میکرد که موجب خفقان و تحمیل زندگی سیاهی برآنان شده است. نسل جوان از انقلاب متنفر بود و میخواست از طریق یک سلسله اصلاحات به خواسته های عادی خود دست یابد. اکنون خود بناگزیر در همان راهی گام میگذارد که نسل گذشته با انگیزه و هدف های متفاوتی طی کرده بود ، و در عمل ، بخش هائی از هدف های تحقق نیافته نسل گذشته را برعهده گرفته است.
یکی از ویژگی های جنبش اخیر ، مشارکت جوانان ، و بویژه زنان در این پیکار آزادی است. در هیچ دوره ای از تاریخ و در هیچ انقلاب سیاسی و اجتماعی ، زنان این چنین در یک مبارزه مستقیم سیاسی و آگاهانه وارد نشده بودند. زنان و دختران ایران ، مهر تازه ای بر تاریخ ایران و جهان زده اند، که نه تنها بسیار ارزشمند ، بلکه بنوبه خود در خور تامل جدی جامعه شناسانه است.
همچنین ، باید بر سکوت نسبی و فاصله گیری جنبش های ملی از جنبش در تهران در درجه اول، و نیز شهر های دیگر فارس نشین نظیر اصفهان و شیراز توجه کرد. بویژه تبریز که همواره در قلب تحولات سیاسی ایران بود و ظرفیت بر انگیختن دیگر شهر های آذربایجان و برهم زدن تعادل سیاسی را دارد ، تا کنون مشارکت فعالی دراین تحول نداشته است. دلایل متفاوتی می توان بر آن ذکر کرد. مهمترین آن ای است که ملیت های غیر فارس ، هنوز هیچگونه بازتابی از خواسته های خود را در این حرکت نمی بینند و هنوز رابطه مشخصی بین خواست حقوق سیاسی و فرهنگی دموکراتیک خود و خواست عمومی دموکراتیک برقرار نساخته اند. این امر هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آنرا تشکیل می دهد. نقطه قوت از این نظر که این بیان شکلی از خود آگاهی است که نمی خواهد بدون خواست مشخص خود قدم در میدان بگذارد . نقطه ضعف باین دلیل که رابطه عنصر عام دموکراسی در پیشبرد هدف و خواست مشخص را که از همدیگر تفکیک ناپذیرند ،هنوز بدرستی هضم نکرده است. بی تردید ، ایدوئولوژی نژاد پرستانه حکومتگران در مرکز و بخش مهمی از روشنفکران فارس نسبت به ملیت های غیر فارس، در این زمینه موثر بوده است. کافی است به این نکته اشاره کنیم که خس و خاشاک نامیدن رآی دهندگان از طرف احمدی نژاد ، به طغیان مردم و روشنفکران فارس علیه وی دامن زد ، حال آنکه همان مردم و همان روشنفکران از عصیان ترک ها در آذربایجان بدلیل سوسک نامیده شدن خود از طرف ارگان دولتی همان احمدی نژاد ، متعجب بودند.شجریان گفت که او همواره با این خس و خاشاک بوده و خواهد بود. ولی کسی از این روشنفکران فارس ، خود را همراه و هموطن این سوسک نامیده شده ها اعلام نکرد. و یا از جوک پرانی های امثال خاتمی که در آستانه انتخابات و بقصد معینی منتشر گردید، انتقادی بعمل نیاورد. این ذهنیت خود نشان دهنده وجود اعتقاد به دونوع شهروند درجه یک و درجه دو در بین حکومتگران و روشنفکران فارس در ایران است.
باید اضافه کرد که درجه معینی از فاصله در مشارکت ترک ها در آذربایجان و تهران را می توان مشاهده کرد. تقریبا ، غالب ترک ها در تهران ، در این جنبش عمومی شرکت دارند ، حال آنکه در مورد ترک ها در خود آذربایجان چنین نیست. عامل فشردگی فضای سرکوب در آذزبایجان ، دسترسی آسان تر نیروی های سرکوب به فعالین و غیره ، ودستگیری های گستر ده تاحدی در این امر موثربوده است. ولی تمام واقعیت را منعکس نمی کند.
برای اولین بار در خارج از کشور نیز ، تقریبا همه ایرانی ها ، با وجود تعلقات سیاسی و ایدوئولوژیک خود ، همدلی فعالی با جنبش در داخل ایران نشان داده اند.تظاهرات همزمان در ۱۰٨ شهر دنیا ، نمونه چشمگیری از این همبستگی بت داخل کشوراست که بنوبه خود افکار جریان ها و شخصیت های سیاسی و فرهنگی و هنری را به حمایت از خود بر انگیخته است.
با اینهمه ، هنوز خواسته های پیش از انتخابات ، خود را صفوف تظاهرات و حرکت ها بروز نساخته اند . و نیز گفتمان دموکراسی معطوف به فرا روی از ساختار جمهوری اسلامی نشده است. تعلقات اسلامی موسوی و کروبی ، ممکن است برای مدتی در این امر دخیل بوده باشد. لیکن ادامه حرکت ممکن است که خیلی چیز ها را دگرگون سازد.


بحران رژیم جمهوری اسلامی ایران و حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان

۱- سیاست یکسان سازی (آسیمیلاسیون)، تبعیض ملی و اهداف و پیامد های آن
مبارزات خلق آذربایجان برعلیه سیاست یکسان سازی (آسیمیلاسیون) دولتهای ایران (رژیم های پهلوی- اسلامی) به غیر از وقفه ی کوتاه انقلاب بهمن، و جنگ ایران و عراق که مردم آذربایجان آگاهانه مطالبات ملی- فرهنگی خود را پیش نکشیدند، همیشه به اشکال مختلف ادامه داشته است. این مبارزات بویژه بعد از خرداد ۱٣۷۶ وارد مرحله جدیدی شد.
هدف سیاست های یکسان سازی رژیم های حاکم بر ایران، حل کردن زبان، فرهنگ و هویت ترکی خلق آذربایجان و ترکان ایران در زبان و فرهنگ و هویت فارس و انهدام هویت ترکی آنان در جهت ایجاد "وحدت ملی" و تحقق ایده ی یک زبان، یک نژاد و یک ملت بود.
اعمال سیاست یکسان سازی و تبعیض ملی که در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و با یک جنگ روانی همه جانبه همراه با سرکوب خشن و خونین نظامی بمدت بیش از شصت سال بدون وقفه ادامه داشته است، آسیب های جدی در ابعاد فوق به هویت ترکی خلق آذربایجان و ترکان ایران وارد کرده است.
نتیجه ی اعمال سیاست های یکسان سازی و تبعیض ملی رسمی دولت های ایران، فقر، بیکاری، فلاکت، مهاجرت نیروی کار ماهر و متخصص آذربایجان و فرار سرمایه های ملی آذربایجان به نقاط دیگر ایران و خارج از ایران، مهاجرت وسیع توده های از هستی ساقط شده آذربایجان از سرزمین تاریخی و آباء و اجدادی خود، خالی شدن دهات و ویرانی شهرهای آذربایجان بوده است. پراکندگی و آواره شدن به دنبال لقمه نانی در دیگر مناطق ایران، به معنای آسیب پذیری هرچه بیشتر آنان در برابر استحاله زبانی، فرهنگی، روانی و بیگانه شدن و از دست دادن هویت ملی ترکی خویش را سبب گردیده است.
۲- مقاومت و عکس العمل در برابر سیاست یکسان سازی و تبعیض ملی
خلق آذربایجان در طول بیش از شصت سال مبارزه خود علیه سیاست های یکسان سازی رژیم های حاکم بر ایران در هر مرحله ای از مبارزات خود و در هر فرصت تاریخی، مخالفت و مقاومت علیه سیاست های فوق را نشان داده و اثبات کرده است که تا جامه عمل پوشاندن به مطالبات ملی- فرهنگی خود و اعاده کامل حقوق سلب شده خود از پا نخواهد نشست.
آخرین حلقه از مبارزه خلق آذربایجان در راه رسیدن به مطالبات ملی- فرهنگی خود، سلسله قیام های خرداد ۱٣٨۵ در آذربایجان بود که به بهانه توهین روزنامه "ایران" به ترکان ایران بوقوع پیوست. سلسله قیام های خرداد نقطه ی عطفی تاریخی در مبارزات خلق آذربایجان برعلیه سیاست های تبعیض آمیز و یکسان سازی، افشاء، بی اعتباری و شکست سیاست های حکومت های ایران برعلیه خلق اذربایجان و ترکان ایران بشمار می رود. خلق آذربایجان با این حرکت تاریخی خود به توان سترگ خود در تغییر وضعیت موجود پی برد و توانست اعتماد به نفس خود را باز یابد، و سنت های انقلابی و مترقی پدران خود را در روح و روان نسل آگاه و جوان خود زنده کند.
سلسله قیام های خرداد ٨۵ در شهرهای آذربایجان نشان داد که ریشه های این قیام عمیق تر از آن است که آنرا به اعتراض علیه: "توهین به هموطنان آذری زبان" توسط یک روزنامه وابسته به رژیم جمهوری اسلامی، تحریف کرده و یا آنرا به: "خواست آموزش به زبان مادری از سوی آذری زبانان" تنزل داد. این مبارزات نشان داد که تا برابر حقوقی کامل خلق آذربایجان و ترکان ایران، این مبارزه ادامه، گسترش، و تعمیق خواهد یافت.
٣- قیام خرداد ۱٣٨۵ و دستاورد های آن
- قیام خرداد ٨۵ علی رغم سرکوب خونین و برقراری حکومت نظامی اعلام نشده در آذربایجان توسط حکومت جمهوری اسلامی که تا به امروز نیز ادامه دارد، و علی رغم سیاست سکوت، سانسور و تحریف "اپوزیسیون آزادیخواه" داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، توانست یک "گفتمان ملی" در زمینه حقوق ملی- دموکراتیک خلق آذربایجان و ملیت های غیر فارس ایران عرضه کند. این گفتمان بتدریج همه جریان های سیاسی ایران، نهادها، شخصیت ها و "روشنفکران" ایران را مجبور کرد تا در زمینه برابرحقوقی ملیت های غیر فارس ایران موضع گیری کنند.
"گفتمان ملی" از نقطه نظر ترکان و ملیت های غیر فارس ایران در آستانه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از یک طرف وسیله مشروعی برای کسب رای در انتخابات توسط کاندیدا های ریاست جمهوری و از طرف دیگر به معیار و محکی برای سنجش درجه "دموکرات" و "آزادیخواه" بودن کاندیداها و باور داشتن به برابر حقوقی ملیت های ایران از طرف رای دهندگان در مناطق ملی که دو سوم جمعیت ایران را تشکیل می دهند، تبدیل شد.
- پیامد قیام خرداد ٨۵ زمینه های شکست سیاست یکسان سازی و تبعیض آمیز رژیم جمهوری اسلامی و برانگیختن حس مقاومت و مبارزه برعلیه آن و نیز افشاء سیاست سکوت، سانسور و تحریف "اپوزیسیون آزادیخواه" جمهوری اسلامی را فراهم کرد.
تجربه مبارزاتی خلق آذربایجان در فاصله قیام خرداد ٨۵ تا انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نشان داد که مبارزه بی وقفه بخاطر مطالبات مشروع خلق آذربایجان، که در تطابق کامل با اصول و میثاق های بین المللی ناظر بر این حقوق است می تواند در درهم شکستن توطئه سکوت، سانسور و تحریف "اپوزیسیون" و تحمیل آن به رژیم موثر باشد.
در جریان مبارزات انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری، "مسئله ملی" و حقوق ملیت های غیرفارس ایران تبدیل به یکی از گفتمان های اصلی انتخابات شد. کاندیداهای جناح اصلاح طلب که برای پیروزی در انتخابات قول اجرائی کردن مفاد مربوط به "حقوق قومیت ها" را به درجات مختلف وعده می دادند، با طرح مطالبات حداقل مردم آذربایجان توسط "شورای هماهنگی فعالان ملی آذربایجان" و "ستاد پیگیری مطالبات مردم آذربایجان" و گروهها و محافل مختلف آذربایجانی تبدیل به یکی از مهم ترین و حادترین موضوعات انتخابات شد.
۴- انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری
شرکت وسیع مردم ایران در انتخابات به امید تغییر هرچند محدود فضای سیاسی- مدنی ایران، کودتای انتخاباتی جناح حاکم و به هیچ شمردن نتایج انتخابات تحت کنترل و هدایت شده خود، و به دنبال آن اعتراضات میلیونی مردم، اختلافات درون حاکمیت جمهوری اسلامی را آشکار و فضای سیاسی حاکم بر ایران را دگرگون کرد.
هدایت انتخابات از طرف جناح ولایت فقیه که با قصد کسب مشروعیت بین المللی و تحکیم موقعیت رژیم در خارج و نیز تسلط مطلق این جناح بر حاکمیت سیاسی در داخل طرح ریزی شده بود، با انفجار اعتراضات مردم و ایستادگی کاندیداهای اصلاح طلب، برضد خود تبدیل شد. سرکوب خشن و خونین تظاهرات آرام و مدنی معترضین بویژه در تهران چهره واقعی کودتاگران و در رأس آن ولی فقیه را نمایان کرد. تداوم اعتراضات علی رغم سرکوب خشن و دستگیری های وسیع جوانان و چهره های شناخته شده اصلاح طلب نشان داد که کلیت نظام جمهوری اسلامی از نظر مردم زیر فشار و ضربه قرار گرفته است.
۵- جنبش اعتراضی و وظایف حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان
اوج گیری و تداوم جنبش اعتراضی مردم ایران برعلیه کودتای انتخاباتی ولی فقیه، تشدید تضاد های درونی حاکمیت جمهوری اسلامی که تا قبل از انتخابات آتش زیر خاکستر بود، برملاء شدن شدت و حدت آن و مهم تر از آن هم زمانی ایندو، فرصت بی نظیری برای حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان فراهم کرده است.
حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان با پیوستن و همراهی با جنبش اعتراضی سراسری ایران می تواند از یک طرف از انفراد مبارزاتی خود و محدودیت های ناشی از آن خلاصی یافته و از طرف دیگر با حفظ استقلال خود، شعارها و مطالبات ملی- فرهنگی خود را به میان وسیع ترین توده های خلق آذربایجان، ترکان ایران و مردم سراسر ایران انتقال دهد. با گسترش و شدت یافتن جنبش اعتراضی در سراسر ایران، رژیم جمهوری اسلامی دیگر قادر نخواهد بود تا در خلوت سکوت جنبش سراسری، حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان را محاصره و سرکوب کند.
با توجه به واقعیات فوق، وظایف حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان در رابطه با جنبش اعتراضی مردم ایران را می توان چنین خلاصه کرد:
- فعالین حرکت ملی باید آگاهانه و هدفمند و با تمام نیروی خود به جنبش اعتراضی مردم بپیوندند. حرکت ملی باید با تمام توان خود به گسترش و تداوم جنبه توده ای و سراسری جنبش اعتراضی در مناطق نفوذ و زندگی خود کمک کند. اگر ما معتقدیم که ترکان ایران اکثریت نسبی جمعیت ایران را تشکیل می دهند، اگر ما معتقدیم که از لحاظ نسبی، پراکندگی جمعیت ترکان ایران گسترده ترین و حضور آنها در سطح ایران بیشترین است، در این صورت این وظیفه ما است که رهبری مبارزات آن مناطق را بدست گیریم. تهران بزرگترین شهر ترک نشین دنیا بعد از استامبول است و از این لحاظ برای ما اهمیت حیاتی دارد. نقش تهران نقش تعیین کننده در جنبش اعتراضی است. این مسئله از لحاظ تضمین تحقق مطالبات ملی مان در آینده دارای اهمیت بسزائی است.
- خصلت مدنی- مسالمت آمیز جنبش اعتراضی که دستاورد قیام خرداد ٨۵ آذربایجان است باید حفظ شود. هر نوع حرکت خشونت آمیز به ضرر جنبش اعتراضی و به نفع رژیم است، زیرا نقطه قوت رژیم در سازمان یافتگی و توان اعمال خشونت در سطح وسیع است. خشونت غیرضروری به تداوم و توده ای بودن جنبش لطمه زده و سبب ریزش آن می شود.
- حرکت ملی با حفظ استقلال خود بایستی شعارها و مطالبات ملی- فرهنگی خود را بمیان مردم ببرد. به انتخاب شعارها باید دقت لازم مبزول گردد. شعارها باید در خدمت حفظ استقلال حرکت ملی و در همسوئی با مطالبات عمومی جنبش اعتراضی باشد. اگر تا دیروز شعارها و مطالبات ملی ما انگ "پان ترکیسم"، "تجزیه طلبی"، "عوامل بیگانه" می خورد، امروز دیگر این انگ ها رنگ باخته و رسوا شده اند. چرا که در مقابل چشمان میلیون ها معترض به نتایج مخدوش انتخابات، جنبش اعتراضی انگ "خس و خاشاک" ، " تحریک بیگانگان" و "عوامل آمریکا و اسرائیل" می خورد. مردم به تجربه خود در می یابند که انگ ها در واقع چیزی جز جنگ روانی رژیم علیه مطالبات محقانه و مشروع نیست.
- شرکت وسیع زنان در جنبش اعتراضی یکی از برجسته ترین نکات جنبش است. همسوئی حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان با جنبش اعتراضی و تقویت جنبه توده ای و وسعت دامنه آن فقط با فمینیزه شدن این جنبش میسر است. جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان با تلاش در از بین بردن قوانین کتبی و شفاهی ضد زن حاکم بر جامعه می تواند قدم اساسی در این زمینه بردارد. نباید فراموش کرد که جنبش های ملی، جنبش زنان و جنبش کارگران و زحمتکشان سه مولفه اصلی تغییر و تحول اساسی و مترقی در ایران هستند.
۶-   انفعال در حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان
انفعال در حرکت- ملی دموکراتیک آذربایجان و نیز در مناطق ملی ایران یک واقعیت انکار ناپذیر است. قیام خرداد ٨۵ در بیش از پنجاه شهر آذربایجان که بزرگترین حرکت توده ای بعد از انقلاب بود، علی رغم تاثیرات و پیامد های ژرف و مثبت آن، در سایه سکوت، سانسور و تحریف "اپوزیسیون" رژیم جمهوری اسلامی و سرکوب خشن و خونین قیام موقتا مهار شد. علل اصلی انفعال امروز در حرکت ملی اذربایجان را در درجه اول باید در برخورد "اپوزیسیون" رژیم با این قیام جستجو کرد.
حاکم بودن فضای امنیتی شدید و اعمال حکومت نظامی اعلام نشده در آذربایجان بعد از قیام خرداد ٨۵ که تا به امروز ادامه دارد. دستگیری وسیع فعالین حرکت ملی، توقیف نشریات، ستاره دار کردن و اخراج فعالین دانشجوئی حرکت ملی، پلمب کردن محل کسب و کار فعالین، صدور احکام و وثیقه های سنگین، تهدید روزمره خانواده های فعالین حرکت ملی یکی از دلایل انفعال نسبی در حرکت ملی بشمار می رود.
و نهایتا انتشار ویدئوی جوک گوئی خاتمی علیه آذربایجانی ها و ترک های ایران در آستانه انتخابات، که طرحی حساب شده برای به انفعال کشاندن حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان برای جدا کردن آن از بدنه اعتراضات سراسری بعد از انتخابات (مسلما احتمال آنرا پیش بینی می کردند) بود که سبب سکوت نسبی و بدبینی بخش هائی از مردم و فعالین آذربایجان به ماهیت اعتراضات تهران و مناطق مرکزی ایران (عمدتا فارسی زبان) گردید. تاکتیک ایجاد اغتشاش فکری و سلب تصمیم گیری از حرکت ملی که رژیم در آستانه انتخابات در رابطه با آذربایجان بکار بست، در اذهان برخی از فعالین حرکت ملی که زمینه ذهنی مساعدی برای پذیرش چنین مانورهائی را دارند موثر افتاد.
۷- انحرافات در حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان
در شرایط کنونی، عمده ترین انحراف در صفوف حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان، اعتقاد برخی از فعالین و محافل درون حرکت ملی بر این امر است که: انتخابات و پیامدهای ناشی از آن چیزی جز جنگ قدرت جناح های حاکم نیست. طبق این اعتقاد، پیروزی هرکدام از طرفین نفعی عاید حرکت ملی و تحقق مطالبات ملی خلق آذربایجان نخواهد داشت و نهایتا، غالب آمدن و تثبیت قدرت هر کدام از طرفین دعوای کنونی، سیاست آسیمیلاسیون و سرکوب حرکت ملی و مطالبات ملی- دموکراتیک خلق آذربایجان ادامه خواهد یافت. این تفکر که به اشکال مختلف در صفوف حرکت ملی انعکاس می یابد، از ارزیابی غیر منطقی فوق به نتیجه گیری های غیر منطقی تری می رسد. چنانکه:
برخی از آنها، گسترش اعتراضات "مرکز محور" به آذربایجان را خطرناک ارزیابی می کنند. برخی دیگر، حضور یک پان فارسیست ترک (موسوی) را در مرکز قدرت زیان بارتر از حضور یک شوونیست فارس می دانند. بعضی ها ادعا می کنند که، با تشدید جنگ بین دوجناح می توانند امکانات خود را برای "جنگ ملی" آماده سازند!   و بعضی دیگر مدعی اند، که حوادث را زیر نظر داشته و در صورت اقتضاء و "فراهم دیدن رهبری" وارد میدان خواهند شد!
در کنار انحراف فوق که انحراف عمده در شرایط کنونی محسوب می شود، اعتقاد دیگری نیز وجود دارد، که موسوی را "فرزند مبارز آذربایجان" می نامد! طبق این باور حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان باید با وی هم صدا شده و با تمام قوا به این جنبش (موسوی) بپیوندد. هم صدا شدن و پیوستن به جنبش اعتراضی در ایران سیاستی است که حرکت ملی منطقا بایستی دنبال کند. ولی دنباله روی از موسوی با توجه به تجربه تلخ گذشته از وی، و خوشبین بودن به ظرفیت های او، بمعنای از دست دادن استقلال و ترک رسالت حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان خواهد بود، که حاصل آن تفاوت چندانی با انحراف عمده فوق در صفوف حرکت ملی نخواهد داشت.
٨- ریشه های انحرافات کنونی در کجاست؟
- رد رسالت حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان
اعتقاد به عدم شرکت در جنبش اعتراضی نتیجه ای جز تسلیم شدن در برابر سیر حوادث، دست روی دست گذاشتن و انتظار داشتن اینکه دیگران باید حق و حقوق ما را تامین کنند، نیست. این نظر، اعتمادی به نیروی خود و تکیه به نیروی خود ندارد، به نقش و توان حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان در تاثیر گذاری، تعمیق و تحقق خواست های آزادیخواهانه مردم ایران و مطالبات ملی- دموکراتیک خلق آذربایجان که بخش جدا ناپذیر آن است باور ندارد. نظر فوق علی رغم ظاهر رادیکال، تسلیم طلبانه ترین موضع در برابر رژیم جمهوری اسلامی است. این تفکر از یک طرف، عملا در خدمت تداوم حاکمیت باند ولی فقیه - احمدی نژاد است و از طرف دیگر، سرنوشت حرکت ملی و خواست های ملی- دموکراتیک خلق آذربایجان را به دست نیروهائی می سپارد که امروز داعیه رهبری جنبش اعتراضی ایران را دارند، ولی روشن نیست که فردا چه از آب درخواهند آمد. در صورت غلبه این تفکر جنبش اعتراضی ایران می تواند بدنبال موسوی کشانده شده و نهایتا خواست های آن در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی مهار شود.
- پریدن از روی مراحل مبارزه
تفکر فوق، اصولا درکی از مراحل مبارزه ندارد و با آغاز هر مبارزه ای می خواهد به اهداف نهائی خود برسد. جنبش اعتراضی کنونی در ایران یک مبارزه مرکب است. هر طبقه، قشر، صنف، و ملیتی با خواست ها و مطالبات خاص خود بمیدان آمده، ولی در یک مسئله اساسی، یعنی برطرف کردن رژیم ولایت فقیه، که می تواند راه را برای برطرف کردن کلیت رژیم جمهوری اسلامی هموار کند، همسو شده اند.
این یک مبارزه سیاسی است و در هر مبارزه سیاسی و در هر مرحله ای از مبارزه، ائتلاف ها، اتحاد ها، همسوئی ها ... اجتناب ناپذیرند. نیروهائی که امروز می توان با آنها همسو و یا متحد شد، ممکن است فردا به دوستان و یا دشمنان ما تبدیل شوند. دلیل اش این است که هیچ نیروی دیگری و از جمله حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان، قدرت کافی برای برطرف کردن مانع اصلی در شرایط کنونی، یعنی رژیم ولایت فقیه را ندارد، لذا درجبهه ای از مخالفین که لزوما دوستان همیشگی ما نخواهند بود بایستی شرکت کرد، و با حفظ استقلال و مطالبات خاص خود به مبارزه ی همسو و تعمیق مطالبات ملی خود، و باز کردن افق های وسیع تری ادامه داد.
بعضی ها می خواهند از روی مراحل مبارزه یک شبه به حداکثر مطالبات حرکت ملی آذربایجان برسند و برخی حتی به "استقلال" که هدف نهائی شان است برسند. در حالی که ما، نه تنها در حال حاضر دارای چنین قدرتی نیستیم بلکه هنوز حتی ملزومات تحقق آن را نیز فراهم نکرده ایم.
- کشیدن دیوار چین بین مبارزه علیه جمهوری اسلامی و مبارزه برای رسیدن به حقوق ملی
این تفکر معتقد است که مبارزه به خاطر حقوق ملی خلق آذربایجان و ترکان ایران و مبارزه علیه جمهوری اسلامی مبارزه ای جدا از هم و بدون ارتباط با هم اند و پیروزی جنبش اعتراضی و عقب نشینی رژیم لزوما بمعنای تحقق خواست های ما نیست. مبارزه بخاطر حقوق ملی- فرهنگی خلق آذربایجان و ترکان ایران بخشی از مبارزه برای حقوق و آزادی های دموکراتیک و تامین عدالت اجتماعی در ایران است. این دو مبارزه اگرچه با هم متفاوت اند، ولی از لحاظ ماهیت یکی و در ارتباط تنگاتنگ و تاثیر گذار درهم اند. چنانکه بدون تامین مطالبات ملی- فرهنگی ترکان ایران صحبت از تحقق آزادیهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی در ایران بی معنی و بدون تحقق آن آزادی ها نیز، امکان تامین مطالبات ملی- فرهنگی ما وجود ندارد.
آذربایجان بخشی از ایران، مبارزه ما بخشی از مبارزه برای آزادیهای دموکراتیک و عدالت اجتماعی در ایران است. ما نمی توانیم بخاطر تحقق یکی از آنها دیگری را تعطیل کنیم، چیزی بنام تقدم و تاخر یکی از این مبارزات وجود ندارد و نمی تواند داشته باشد. در حالیکه موانع مشترک هر دو جنبه از مبارزه در شرایط کنونی رژیم ولایت فقیه است.
جنبش اعتراضی کنونی در ایران زمینه مساعدی برای حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان فراهم کرده، تا جو خفقان حاکم و فضای امنیتی شدید در آذربایجان را شکسته و بهمراه خیزش اعتراضی در سایر مناطق ایران بویژه در تهران، که حداقل نصف جمعیت آنرا ترکان ایران تشکیل می دهند، بتواند موانع سد راه خود را برطرف کند. سرکوب جنبش اعتراضی در تهران و مناطق مرکزی ایران سرکوب شدیدتر و ایجاد فضای امنیتی شدیدتری را در آذربایجان بدنبال خواهد داشت.
-   نادیده گرفتن واقعیت وجود جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی ایران، دولتی با تمامی خصوصیات عمده ی دولت های دیگر است. دستگاههای عریض و طویل اداری، قضائی، مالی، نظامی، تبلیغاتی- ایدئولوژیک، ارگان های سرکوب و زندان.... عملکرد و نوشته های حاملین این تفکر چنان است که گوئی در ورای وجود این دولت عمل میکنند. انگار عمل آنها در خلاء و در مکانی بدون حضور حاکمیت دولت انجام می شود و یا خواهد شد.
خیال پردازی در حدی است که گویا صرف حق به جانب بودن می تواند خود بخود موانع و مشکلات را از میان بردارد. و آنها برنامه ها و خواست های خود را جامه عمل بپوشانند. در کشوری که هنوز نتوانسته ایم ابتدائی ترین خواست خود یعنی تحصیل به زبان ترکی آذربایجانی را بدست آوریم، صحبت کردن از استقلال دچار شدن به توهمی جدی است. بزرگترین حرکت توده ای- سراسری آذربایجان بعد از انقلاب بهمن، قیام خرداد ٨۵ بود. ولی علی رغم واقعیت فوق، این قیام در غیاب حمایت و یا عدم وجود جنبش سراسری در ایران، صرف نظر از ایجاد و تاثیرگذاری "گفتمان ملی" که پیامد بلافصل قیام خرداد و دستاورد بزرگ آن بود، مهار شد. حال این تفکر با چه نیروئی می خواهد به استقلال دست پیدا کند؟
فقدان تجربه و دانش سیاسی- مبارزاتی مدعیان عمده ی تفکر فوق، که موجب خیال پردازی و نگاه کودکانه آنان به موانع بزرگ می گردد، می تواند نسل جوان آذربایجان را - که نقش قوه محرکه حرکت ملی را ایفاء می کند و هر روز بیشتر از پیش به صفوف حرکت ملی- دموکراتیک می پیوندد - به کج راهه کشانده و انرژی آنرا در خدمت رهبر تراشی های عقب مانده آن مدعیان به هدر دهد.
حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان، برای بدست آوردن حقوق ملی ملت ترک ساکن ایران و تحقق آزادی های دموکراتیک و تامین عدالت اجتماعی و لغو آپارتاید جنسی در ایران، باید با اندیشه های فوق مرزبندی کرده و یک مبارزه نظری جدی علیه نظرات انحرافی را در صفوف حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان سازماندهی کند.

درباره زنان
حقوق زنان بخشی از حقوق بشر محسوب می شود که در کشور ایران هر روز و هر ساعت به صورت خشنی سرکوب می شود.
جمهوری ایسلامی ایران دشمن خونی زنان می باشد. در قوانین مدنی و قضائی ایران، زنان موجودات درجه دومی محسوب می شوند. آپارتاید جینسی، سنگ بنای این جمهوری ضد زن می باشد. در عرصه های سیاست، ایقتیصاد و قضاوت ایسلامی، موقعیت کهتر زنان جزو خطوط قرمز این جمهوری محسوب می شود که گذشتن از آن جائز نیست.
با توجه به تمامی این موارد، زنان در جامعه ی ایران و به تبع آن در جامعه ی آذربایجان ایران، موقعیت پائین تری نسبت به مردان دارا می باشند.
قوانین و سنتهای ارتجاعی حاکم، حقوق زنان را در اشکال زیرین زیر پا می گذارند:
- در نتیجه ی عادات و سنن ارتجاعی، زنان از بدو تولد در داخل خانواده از موقعیت پائین تری برخوردار بوده و بدین ترتیب سنگ بنای تبعیض مابین زن و مرد در داخل خانواده گذاشته می شود.
- قوانین جمهوری ایسلامی ایران مانع تحصیل زنان در بعضی از رشته های تحصیلی می شوند.
- زنان نمی توانند شغل دلخواه خود را انتخاب بکنند. برای این کار منع قانونی وجود دارد. کارفرمایان هنگام استخدام، مردها را به زنان ترجیح می دهند. زنان در مقابل کار مساوی دستمزد کمتری از مردان دریافت می کنند. موقعیت زنان شاغل بچه دار به مراتب بدتر می باشد.
- حق پوشش برای زنان محدود می باشد. آنها حق ورود به هر مکان عمومی را ندارند. ورود زنان به خیلی از اماکنی که ورود به آنها برای مردان کاملا طبیعی محسوب می شود، از جمله ورزشگاهها قدغن می باشد.
- با اینکه بیشتر از پنجاه درصد دانشجویان دانشگاهها را زنان تشکیل می دهند، اکثریت آنها بعد از فارغ التصیلی عوض استخدام در شغل دلخواه خود مجبور به تشکیل خانواده و بچه داری می باشند.
- حق طلاق به غیر از موارد استثنائی حق مردان محسوب می شود. در این رابطه قوانین جمهوری ایسلامی دست مردان را کاملاً باز گذاشته است.
- بعد از طلاق، حق حضانت فرزندان به مردها و خانواده ی آنها تعلق دارد.
- زنان بدون اجازه ی شوهرهایشان حق مسافرت ندارند.
- حق ارث زنان با مردان برابر نیست.
- شهادت زنان در مقابل محاکم قضائی مساوی با مردان نیست.
با در نظر گرفتن همه ی این موارد جنبش فدرال دمکرات آذربایجان در پلاتفرم خود آورده است : « برابری حقوق زنان در همه ی عرصه های سیاسی، اجتماعی و ایقتیصادی باید تامین شود. در تمامی سطوح حاکمیت سیاسی، زنان باید سهم متناسب خود را دارا باشند. تبعیض موجود در داخل اجتماع باید با بکار گیری تدابیری از جمله تبعیض مثبت به نفع زنان از بین برده شود. برای پیشرفت و آموزش زنان وابسته به خانواده های زحمتکش باید شرائط لازم بوجود آورده شده و تشکلهای مستقل زنان مورد حمایت قرار گیرند.»
زنان آذربایجان همانند همه ی زنان کشور از تبعیض هائی که ریشه در سنت های ارتجاعی دارند، عذاب می کشند. همچنین زنان آذربایجان از تبعیض دوگانه ای که ریشه در ستم ملی دارد، رنج می برند.
در هفته ها و ماههای اخیر، مبارزه ی قهرمانانه ی زنان در مقابل نیروهای درنده ووحشی رژیم که تحسین اکثریت مردم کشورهای دنیا را برانگیخت در عین حال از رنج و عذابی که زن ایرانی در سی سال اخیر حاکمیت ایسلامی کشیده است، خبر می داد.   
نیل به اهداف جنبش ملی- دمکراتیک خلق آذربایجان و ترکهای ایران فقط با شرکت فعال زنان امکان پذیر می باشد.   

درباره جوانان
با توجه به معدل سنی جمعیت ساکن ایران، این کشور جزو جوان ترین کشورهای دنیا محسوب می شود.
بر اساس آمارهای دولتی از ۷۰ میلیون جمعیت ایران ۲۵ میلیون آن جوان محسوب می شوند. یعنی سی و شش در صد (%٣۶) جمعیت کشور، سنی معادل ۱۶ تا ۱۹ سال را دارا می باشند. در عین حال سن سی و نه در صد (%٣۹) جمعیت کشور پائین تر از ۱۶ سال می باشد. لذا معدل سنی جمعیت ساکن ایران ۲۴ سال می باشد.
آمارهای بالا به روشنی نشان میدهد که اکثریت مردم کشور را جوان ها تشکیل می دهند.
در کنار سایر مشکلاتی که جوانان کشور از آنها رنج می برند، بیکاری بیشتر از هر چیزی آنها را رنج میدهد.
ارگانهای وابسته به حاکمیت از جمله سپاه پاسداران، ارگانهای اطلاعاتی و همچنین بنیادهای گوناگونی که ایقتیصاد کشور را به تمامی زیر سیطره ی خود دارند، محلهای شغلی بوجود آمده را بین خود تقسیم کرده و بدین ترتیب برای جوانانی که از داشتن رابطه با این ارگانها و همچنین داشتن پارتی و پول محروم می باشند، بدست آوردن شغلی شرافتمندانه هر روز سخت تر می شود.
جوانان بیکار به علت وضعیت بد مادی تا سنین بالا مجبور به زندگی در خانوده ی پدری شده و بدین ترتیب از تشکیل خانواده ی مستقل خود محروم می شوند.
کمبود امکانات تفریحی و ورزشی، محروم بودن جوانان از تفریحاتی که در بیشتر کشورهای دنیا حق طبیعی آنها محسوب می شود و فشار هر روزه ی ارگانهای سرکوبگر ریز و درشت رژیم جمهوری ایسلامی حتی جوانان را در خانه و خیابان نیز راحت نمی گذارند، زمینه ی مساعدی برای شیوع اعتیاد بین آنها فراهم می سازد. شایعه ی دست داشتن ارگانهائی همچون وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در پخش مواد مخدر نشان می دهد که علیرغم تمامی ادعاهای حاکمیت، اراده ی جدی برای مبارزه با مواد مخدر در کشور وجود ندارد.
با توجه به همه ی اینها است که جنبش فدرال دمکرات آذربایجان در پلاتفرم خود آورده است: « هر کس باید بتواند شیوه ی زندگی خود را آزادانه انتخاب بکند. شخصیت اجتماعی، دینی و سیاسی شهروندان کشور باید از تعرض حاکمیت و ارگانهای وابسته به آن مصون باشد.»
امروزه در مبارزه علیه دیکتاتوری تئوکراتیک حاکم، جنبش جوانان به عنوان موتور محرکه ی این نبرد رهائی بخش عمل می کند.
جنبش فدرال دمکرات آذربایجان در مبارزه عادلانه ی خود برای آزادی و سعادت خلقمان باید به خواسته های جوانان آذربایجان توجه بیشتری مبذول داشته و در برنامه و شعارهای خود جای بیشتری به جوانان اختصاص دهد .