سخنرانی نخست وزیر اسرائیل
متن سخنرانی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در نشست مجمع عمومی ملل متحد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ مهر ۱٣٨٨ -
۲٨ سپتامبر ۲۰۰۹
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل یک روز پس از محمود احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. از آنجا که من در جای دیگری ترجمه فارسی متن سخنرانی نتانیاهو را نیافتم، برای اطلاع رسانی به خوانندگان ایرانی به ترجمه آن اقدام کردم.
سهراب مبشری
* * * * *
سازمان ملل متحد، حق یهودیان، ملتی کهن با پیشینه ای ٣۵۵۰ ساله برای داشتن دولتی از آن خود در سرزمین آبا و اجدادیشان را به رسمیت شناخته است. امروز من در اینجا به عنوان نخست وزیر اسرائیل، دولت یهودیان، ایستاده ام و به نمایندگی از سوی کشور و مردم خود سخن می گویم.
سازمان ملل متحد پس از کشتار جنگ جهانی دوم و وحشت هولوکاوست تأسیس گردید. بر دوش این سازمان، مسئولیت جلوگیری از تکرار چنان رویدادهای دهشتناک نهاده شد. هیچ چیز به اندازه کارزار سازمان یافته علیه حقیقت، به این رسالت سازمان ملل صدمه نزده و مانع آن نشده است.
دیروز، رئیس جمهور ایران پشت همین تریبون ایستاد و جدیدترین اراجیف ضدیهودی خود را پراکند. تنها چند روز پیش از آن، او بار دیگر مدعی شده بود هولوکاوست یک دروغ است.
ماه گذشته، من به ویلایی در منطقه وان زه در حومه برلین رفتم. آنجا، در روز ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲، پس از یک غذای مفصل، مقامات بالای نازی نشستند و تصمیم گرفتند ملت من را نابود کنند. از آن نشست، صورتجلسه ای دقیق به جای مانده است. دولتهایی که در آلمان روی کار آمده اند، آن صورتجلسه را برای آیندگان حفظ کرده اند.
این یک کپی از آن صورتجلسه نشست مقامات بالای نازی است که در آن به دولت نازی رهنمود دقیق داده می شود که چگونه نابود کردن ملت یهود را به اجرا بگذارند. آیا این پروتکل دروغ است؟ آیا دولت آلمان دروغ می گوید؟ آیا همه دولتهای قبلی آلمان دروغ گفته اند؟
یک روز پیش از آنکه به وان زه بروم، در برلین نسخه اصلی نقشه های ساختمان اردوگاه آوشویتس – بیرکنائو را به من دادند. آنچه اکنون در دست من است، همان نقشه هاست، نقشه های احداث آوشویتس – بیرکنائو. امضای خود هاینریش هیملر، از نزدیک ترین افراد به هیتلر، پای این نقشه ها دیده می شود. آیا این نقشه های اردوگاه آوشویتس – بیرکنائو، جایی که یک میلیون یهودی را به قتل رساندند، هم دروغ است؟
در ماه ژوئن امسال، پرزیدنت اوباما یکی از چندین اردوگاه دیگر، اردوگاه بوخنوالد را مورد بازدید قرار داد. آیا پرزیدنت اوباما به گستردن یک دروغ یاری رساند؟ پس بازماندگان آوشویتس که بر بازوهایشان همچنان شماره خالکوبی شده توسط نازی ها دیده می شود چه؟ آیا این خالکوبی ها هم دروغ است؟
یک سوم همه یهودیان در آتش بزرگ یهودیان محو شدند. تقریباً هر خانواده یهودی قربانی داد، از جمله خانواده من. پدربزرگ و مادربزرگ همسر من، دو عمه و سه عموی همسر من و همه عمه ها، خاله ها، دایی ها و عموهای پدر همسر من، همه آنها را نازی ها کشتند.
آیا این دروغ است؟
دیروز، مردی که هولوکاوست را دروغ می نامد از این تریبون سخن گفت. به آنهایی که نیامدند و آنها که به نشانه اعتراض رفتند، مراتب ستایش خود را اعلام می کنم. شما در دفاع از شفافیت اخلاقی ایستادید و مایه مباهات کشورهای خود شدید. اما به آنها که به این منکر هولوکاوست گوش دادند، به نام ملت خود، ملت یهود، و به نام انسانهای بااخلاق در همه جا، می گویم: شما شرم نمی کنید؟ شما شخصیت ندارید؟
تنها شش دهه پس از هولوکاوست، شما به مردی اعتبار می دهید که منکر قتل شش میلیون یهودی است و در همان حال وعده نابودی اسرائیل، دولت یهودیان را می دهد؟ چه افتضاحی. چه استهزایی علیه منشور ملل متحد.
خوب، شاید برخی از شما گمان می کنید که این مرد و رژیم منفور او یهودیان را تنها تهدید می کنند. اگر جنین فکر می کنید، در اشتباهید، اشتباهی مرگبار. تاریخ، بارها و بارها به ما نشان داده است آنچه با حملات به یهودیان آغاز می شود، در نهایت دامن بسیاربسیار دیگران را خواهد گرفت، چرا که این رژیم از بنیادگرایی مفرطی تغذیه می کند که سه دهه پیش، پس از سده ها خواب بر صحنه جهان فرود آمد.
در سی سال گدشته، این تعصب، سراسر جهان را با خشونتی مرگبار و لجام گسیخته درنوردیده و به ویژه در انتخاب قربانیانش خونسردی از خود نشان داده است. این جریان ابایی نداشته است از اینکه مسلمانان و مسیحیان، یهودیان و هندوها و بسیاری دیگر را کشتار کند. این پدیده با اینکه از شاخه های گوناگون تشکیل شده است، طبق اعتقاد خود می خواهد جهان را به قرون وسطی باز گرداند. اینان هر جا بتوانند، جامعه ای واپسگرا و تحت فرمان ایجاد می کنند که در آن، زنان، اقلیت ها، همجنس گرایان و هر کس دیگر که او را مومن واقعی نمی دانند به انقیاد در می آید.
پیکار علیه این تعصب، جنگ مذهب عیله مذهب یا تمدن علیه تمدن نیست. این پیکار، نبرد تمدن علیه بربریت، مبارزه قرن بیست و یکم علیه قرن نهم است، مبارزه کسانی است که زندگی را مقدس می شمارند علیه آنانی که مرگ را می ستایند.
امروز، عقب ماندگی قرن نهم را یارای هماوری با پیشرفت قرن بیست و یکمی نیست. جاذبه آزادی، نیروی فن آوری، برد ارتباطات قطعاً سرنوشت نبرد را رقم خواهد زد. در نهایت، گدشته نخواهد توانست بر آینده غلبه کند، و آینده ما برای همه ملتها، امید را به ارمغان خواهد آورد، چرا که آهنگ پیشرفت رو به افزایش است، افزایشی تصاعدی.
قرنها طول کشید تا از اختراع چاپ به تلفن رسیدیم، دهه ها گذشت تا از تلفن به رایانه شخصی رسیدیم، و تنها چند سال از رایانه شخصی تا اینترنت گذشت. آنچه همین چند سال پیش ناممکن به نظر می رسید، اکنون قدیمی شده است و به زحمت می توانیم تصور کنیم چه تغییراتی در راه است. ما به رمز کد ژنتیک دست خواهیم یافت، علاج ناپذیران را شفا خواهیم بخشید، بر طول عمر خود خواهیم افزود، جایگزینی ارزان برای سوخت فسیلی خوایم یافت و سیاره خود را پاکیزه خواهیم کرد.
من افتخار می کنم که کشورم اسرائیل پیشاهنگ بسیاری از این تحولات است، در علوم و تکنولوژی، در پزشکی و زیست شناسی، در کشاورزی و آبرسانی، در انرژی و حفظ محیط زیست. این ابداعات در کشور ما و بسیاری از کشورهای شما برای بشریت آینده ای درخشان و موهبات غیرقابل تصور خواهد آورد. اما اگر ابتدایی ترین نوع تعصب بتواند به مرگبارترین سلاحها دست یابد، سیر تاریخ ممکن است برای مدتی معکوس شود، و مانند تأخیری که در پیروزی بر نازی ها پیش آمد، نیروهای پیشرفت و آزادی تنها پس از آنکه بشریت، بهایی دهشتناک و خونبار بپردازد پیروز خواهند شد.
از این روست که بزرگترین تهدیدی که متوجه جهان امروز است، آمیزش بنیادگرایی مذهبی با سلاحهای کشتار جمعی است. بزرگترین چالش روبروی این نهاد، امروز جلوگیری از دستیابی مستبدان تهران به سلاحهای هسته ای است. آیا اعضای ملل متحد آماده این چالش اند؟ آیا جامعه بین المللی با استبدادی که ملت خود را سرکوب می کند مقابله خواهد کرد، ملتی که شجاعانه برای آزادی قیام کرده است؟ آیا جامعه بین المللی علیه دیکتاتورهایی که انتخاباتی را روز روشن دزدیدند و سپس به روی متعرضان ایرانی آتش گشودند اقدام خواهد کرد و به معترضانی که خونشان بر پیاده روها و در خیابانها ریخته شد یاری خواهد رساند؟ آیا جامعه بین المللی جلوی بدترین حامی و مجری تروریسم را خواهد گرفت؟ و از همه مهمتر، آیا جامعه بین المللی مانع تولید سلاحهای اتمی توسط رژیم تروریست ایران که صلح را در سراسر جهان به خطر خواهد افکند خواهد شد؟
مردم ایران دلاورانه مقابل این رژیم ایستاده اند. مردم خیرخواه سراسر جهان در کنار آنها قرار گرفته اند، مانند هزاران نفری که این هفته بیرون این سالن دست به اعتراض و تظاهرات زده اند. آیا سازمان ملل متحد در کنار آنها قرار خواهد گرفت؟
آری، خانمها و آقایان، داوری درباره ملل متحد در پیش است. آخرین نشانه ها، امیدوارکننده نیست. برخی ها در سازمان ملل به جای محکوم کردن تروریستها و حامیان ایرانی آنها، قربانیان آنان را محکوم کرده اند. این درست همان کاری است که یک گزارش اخیر سازمان ملل در باره غزه بدان دست زده است، یعنی مساوی قرار دادن تروریستها با کسانی که آماج آنها بودند. هشت سال تمام، حماس موشک به سمت شهرهای نزدیک اسرائیل و اهالی آنها پرتاب کرد، هزاران موشک و خمپاره که از آسمان بر مدارس، خانه ها، فروشگاه ها، ایستگاه های اتوبوس فرود آمد. در طول سالهایی که این موشکها بر سر مردم غیرنظامی ما می ریخت، حتی یک قطعنامه از سوی سازمان ملل در محکومیت این حملات جنایتکارانه صادر نشد. ما از شورای حقوق بشر سازمان ملل هیچ چیز نشنیدیم. اگر یک نهاد بی مسما وجود داشته باشد، همین نهاد است.
اسرائیل در سال ۲۰۰۵ به امید یاری رساندن به امر صلح، یکجانبه از سراسر غزه عقب نشست. این اقدام بسیار دردآور بود. ما ۲۱ شهرک را تخریب کردیم، واقعاً خانه ها و مزارع را تخریب کردیم. ما هشت هزار اسرائیلی را از خانه های خود بیرون راندیم و آواره کردیم. چنین کردیم چون بسیاری در اسرائیل گمان می کردند این کار صلح را به ارمغان خواهد آورد.
اما ما به صلح دست نیافتیم. در عوض، یک پایگاه ترور مورد حمایت ایران در پنجاه مایلی تل آویو نصیب ما شد. زندگی در شهرها و روستاهای نزدیک به غزه، تبدیل به چیزی شد که نمی توان نامی جز کابوس بر آن نهاد. موشک پرانان حماس پس از عقب نشینی ما نه تنها به کار خود ادامه دادند، بلکه بر ابعاد آن به شدت افزودند. ده برابرش کردند. و باز سازمان ملل ساکت ماند، مطلقاً خاموش.
بالاخره، به دنبال هشت سال تداوم این حملات، اسرائیل ناگزیر از نشان دادن واکنش شد. اما ما چگونه واکنشی باید نشان می دادیم؟ تنها یک نمونه در تاریخ وجود دارد که هزاران موشک بر سر اهالی غیرنظامی یک کشور ریخته شدند. آن زمانی بود که نازی ها در جریان جنگ جهانی دوم به سمت شهرهای بریتانیا موشک شلیک کردند. در آن جنگ، متفقین شهرهای آلمان را با خاک یکسان کردند و باعث مرگ صدها هزار نفر شدند. من داوری نمی کنم، واقعیتی را می گویم، واقعیتی که نتیجه تصمیم مردانی بزرگ و محترم بود: رهبران بریتانیا و ایالات متحده که در جنگ جهانی دوم در نبرد با نیرویی اهریمنی بودند. این نیز یک واقعیت است که اسرائیل تصمیم به واکنشی دیگر گرفت. اسرائیل در مقابله با دشمنی که مرتکب جنایت جنگی دوگانه ای می شد و برای حمله به غیرنظامیان، پشت سر غیرنظامیان سنگر گرفته بود، کوشید ضرباتی با دقت جراحی علیه خود موشک پرانان انجام دهد. یادآور می شوم این کاری آسان نبود زیرا تروریستها موشکهای خود را از خانه ها و مدارس پرتاب می کردند. آنها از مساجد به عنوان انبار اسلحه و پایگاه موشکی استفاده می کردند و مواد منفجره را با آمبولانس این سو و آن سو می بردند.
در مقابل، اسرائیل کوشید تلفات را از طریق دعوت غیرنظامیان فلسطینی به ترک مناطق مورد هدف به حداقل برساند. ما اعلامیه هایی را که واقعاً تعداد آنها بسیار زیاد و از شمار خارج بود به روی خانه های غیرنظامیان ریختیم. ما هزاران و هزاران پیامک تلفنی به اهالی فلسطینی فرستادیم. هزاران و هزاران مکالمه تلفی انجام دادیم و در آن از غیرنظامیان خواستیم بروند و منطقه مورد هدف را ترک کنند. تا کنون هیچ کشوری تا این حد نکوشیده است اهالی غیرنظامی منطقه دشمن را مصون نگه دارد. اما فکر می کنید شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در مواجهه با چنین موقعیت آشکار مهاجم و قربانی، تصمیم گرفت چه کسی را محکوم کند؟ اسرائیل را.
یک دمکراسی را که از حق دفاع از خود استفاده کرده است به صلابه کشیده اند و یکجانبه محکوم کرده اند. با چنین معیارهای واژگونه ای، شورای حقوق بشر اگر بود، روزولت و چرچیل را به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه می کرد. چه ریشخندی به حقیقت، چه ریشخندی به عدالت.
اکنون، تصمیم با شما نمایندگان ملل متحد و دولتهایی است که شما آنها را نمایندگی می کنید. آیا شما این مضحکه را می پذیرید؟ اگر چنین کنید، سازمان ملل به تیره ترین روزهای خود باز خواهد گشت، زمانی که بدترین نقض کنندگان حقوق بشر به داوری در مورد دمکراسی های پایبند به قانون می نشستند، زمانی که صهیونیسم و نژادپرستی را یکسان قلمداد می کردند، زمانی که می شد یک اکثریت اتوماتیک را برای اعلام مسطح بودن زمین فراهم کرد.
اگر قرار باشد تاریخی برای آغاز افول سازمان ملل که تقریباً یک سقوط آزاد بوده و به بی اعتبار شدن این سازمان نزد بسیاری از انسانهای متفکر در جامعه بین المللی انجامیده است بیابیم، این تاریخ مصوبه ۱۹۷۵ است که صهیونیسم و نژادپرستی را یکسان اعلام کرد.
اکنون این نهاد باید تصمیم خود را بگیرد. اگر این گزارش یکجانبه را رد نکند، خود را بی اعتبار خواهد کرد، روند بی اعتبار کردن و از دست دادن اهمیت و جایگاه خود را آغاز خواهد کرد یا از سر خواهد گرفت. اما با این کار یک تأثیر دیگر هم خواهد گذاشت: به تروریستها هرجا هستند این پیام را خواهد فرستاد که با تروریسم می توان به اهداف خود دست یافت. برای دستیابی به مصونیت، کافی است به مناطق پرجمعیت حمله کنید.
و سوم، این نهاد با محکوم کردن اسرائیل، ضربه ای مرگبار به صلح خواهد زد. بگذارید توضیح دهم چرا. وقتی اسرائیل از غزه بیرون رفت بسیاری امید داشتند حملات موشکی پایان یابد. برخی دیگر فکر می کردند اگر هم حملات قطع نشود، لااقل اسرائیل این حرکت را که حرکتی فوق العاده است در راستای صلح انجام داده است، و در صورتی هم که صلح برقرار نشود، اسرائیل برای توسل به حق دفاع از خود، از مشروعیت بین المللی برخوردار خواهد بود. اما کدام مشروعیت؟ کدام حق دفاع از خود؟ همان سازمان مللی که برای خروج اسرائیل از غزه هورا کشید، همان سازمان مللی که به ما قول داده بود از حق دفاع از خود ما پشتیبانی کند اکنون ما، ملت من، کشور من را متهم به ارتکاب جنایت جنگی می کند. برای چه؟ برای عمل مسئولانه به دفاع از خود؟ برای کاری که هر کشور دیگر می کرد، با حدی از خویشتن داری که بسیاری از خود نشان نمی دادند.
چه ریشخندی به عدالت. خانمها و آقایان، اسرائیل در برابر ترور، از خود دفاع عادلانه کرد. این گزارش یکجانبه و ناعادلانه، همه دولتها را در برابر یک آزمایش آشکار قرار می دهد. آیا شما از اسرائیل حمایت خواهید کرد؟ یا در کنار تروریستها قرار خواهید گرفت؟ اکنون ما باید پاسخ این پرسش را بدانیم. اکنون، نه بعداً.
اگر بار دیگر از اسرائیل خواسته شود برای صلح ریسک کند، ما باید بدانیم شما فردا در کنار ما خواهید ایستاد یا نه. ما تنها زمانی می توانیم ریسکهای بیشتری برای صلح متحمل شویم که مطمئن باشیم قادر به دفاع از خود خواهیم بود. اشتباه نکنید: اسرائیل یکپارچه خواهان صلح است. هر وقت یک رهبر عرب صادقانه خواستار صلح با ما بوده است، ما با او صلح کرده ایم. ما با مصر تحت رهبری انور سادات صلح کردیم. ما با اردن به رهبری ملک حسین صلح کردیم.
و اگر فلسطینی ها واقعاً خواهان صلح باشند، من و دولت من و ملت من صلح خواهند کرد. اما ما خواهان صلحی واقعی، صلحی قابل دفاع، صلحی پایداریم.
در سال ۱۹۴۷، این نهاد به ایجاد دو دولت برای دو ملت رأی داد، یک دولت یهود و یک دولت عرب. یهودیان، آن قطعنامه را پذیرفتند. اعراب آن را رد کردند و به امید نابود کردن اسرائیل، بخشی از قلمرو دولت تازه تشکیل شده یهود را اشغال کردند. ما از فلسطینی ها خواسته ایم بالاخره کاری را که ۶۲ است از انجام آن سرباز زده اند انجام دهند و به دولت یهود آری بگویند. به همین سادگی، به همین آشکاری، همین قدر بدیهی که می گویم. همان گونه که از ما می خواهند یک دولت – ملت برای ملت فلسطین را به رسمیت بشناسیم، باید از فلسطینی ها بخواهند دولت – ملت مردم یهود را به رسمیت بشناسند.
ملت یهود، اشغالگران خارجی سرزمین اسرائیل نیست. این سرزمین آبا و اجدادی ماست. بر دیوار بیرون این ساختمان، آرمان بزرگ صلح کتاب مقدس حک شده است: هیچ ملتی نباید علیه ملت دیگر شمشیر بکشد. دیگر جنگ نباید باشد. این سخنان ۲٨۰۰ سال پیش اشعیاء، پیامبر بزرگ یهودی است هنگامی که پا به کشور من، به شهر من، به بلندی های یهودیه و کوچه های اورشلیم گذاشت.
ما در این سرزمین بیگانه نیستیم. این میهن ماست. اما هر قدر هم پیوند ما با میهنمان عمیق باشد، ما این واقعیت را به رسمیت می شناسیم که فلسطینی ها نیز در این سرزمین زندگی می کنند. و آنها نیز خانه خود را می خواهند. ما می خواهیم در کنار آنان زندگی کنیم، دو ملت آزاد که در صلح زندگی می کنند، در رفاه، با احترام. (کف زدن حضار)
صلح، شکوفایی و احترام به عنصر دیگری نیز نیاز دارد. ما باید امنیت داشته باشیم. فلسطینی ها باید از همه قدرتهای لازم برای حکومت کردن برخوردار باشند، به جز برخی قدرتها که می تواند اسرائیل را به خطر افکند. از همین رو است که دولت فلسطینی باید به گونه ای موثر غیرنظامی شود. می گویم به گونه ای موثر، چرا که ما یک غزه یا یک جنوب لبنان دیگر، یک پایگاه ترور دیگر مورد حمایت ایران در همسایگی اورشلیم و مستقر در بلندی هایی در چند کیلومتری تل آویی نمی خواهیم.
ما صلح می خواهیم. و من باور دارم که با حسن نیت و کار سخت، به چنین صلحی دست خواهیم یافت. اما این امر مستلزم آنست که همه ما، نیروهای ترور به رهبری ایران را که می خواهند صلح را نابود کنند، اسرائیل را محو کنند و نظام جهانی را سرنگون نمایند به عقب برانیم. سئوالی که در مقابل جامعه بین المللی قرار گرفته است این است که آماده رویارویی با این نیروهاست یا می خواهد این نیروها را در میان خود بپذیرد.
بیش از هفتاد سال پیش، وینستون چرچیل به تصحیح چیزی اقدام کرد که آن را درس ناپذیری اثبات شده نوع بشر می نامید. منظور او، عادت نامیمون جوامع متمدن است که تمایل دارند بخوابند و چرت بزنند تا وقتی که خطر تقریباً بر آنها چیره شود. چرچیل از این اظهار تأسف می کرد که – نوشته او را می خوانم – دوراندیشی وجود ندارد، از اراده عمل تا هنگامی که عمل، ساده و موثر است، خبری نیست، اندیشه روشن نیست، نظرها مغشوش است تا وقتی اضطرار پیش می آید، تا هنگامی که تنازع بقا زنگ گوشخراش خود را می نوازد.
خانمها و آقایان، من امروز اینجا با این امید سخن می گویم که ارزیابی چرچیل در مورد درس ناپذیری نوع بشر، یک بار نادرست از کار درآید. من امروز اینجا با این امید سخن می گویم که بتوانیم از تاریخ درس بگیریم و به موقع، مانع بروز خطر شویم. بیایید به تعبیر سخنان کهنه نشدنی خطاب به یشوع، نیرومند و شجاع باشیم. بیایید با این خطر مقابله کنیم، آینده خود را تضمین کنیم و به خواست خدا، صلحی پایدار برای نسلهای آینده را تحقق بخشیم.
|