جنبش سبز و نگرش انقلابیون تمامیتخواه
ش. فردا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۷ مهر ۱٣٨٨ -
۲۹ سپتامبر ۲۰۰۹
حال که ایرانیان در حرکت و جنبشی پیشرو که در کشورهای همسایه این مرز و بوم بی نظیر بوده و علیرغم همه پیش فرضها با نمایش رشد و بالندگی فکری جامعه شهری و جوانان برومند این سرزمین دنیا را به شگفتی واداشته اند، جای بسی تاسف است که می بینیم دوستانی که سالها ادعای انقلابیگری داشته اند چون قادر به درک این حرکت نیستند و به هر شکل نمی توانند بر آن مهر هژمونی گروه یا حزب سیاسی خود را بکوبند بجای اصلاح باورهای خود به تخطئه جنبشی چنین سترگ و تحسین برانگیز همت گمارده اند.
آنانکه در گرماگرم انتخابات ریاست جمهوری دهم شلاق به دست گرفتند و همه کاندیداهای آن را نابخردانه به یکسان با الفاظی چون "عمال رژیم" مجازات می کردند، امروز هم با همان رویه قبلی از هر مستمسکی برای توجیه خود استفاده می کنند و همچنان بر همان طبلی می کوبند که به علت پوسیدگی های ناشی از سی سال کار مداوم صدایش حتی در غربت غرب هم دیگر طنینی ندارد و چه برسد به اثربخشی در نسل امروز ایران که سالهاست گوش خود را بر رهنمودهای این گروه از مهاجران سیاسی بسته اند.
انتخابات دهم ریاست جمهوری مرزبندی عمیق عملی فی مابین نگرش متمایل بر انقلابیگری کور در مقابل باور به اقدامات مدنی هدفمند در راه نیل به دمکراسی و ایجاد حکومتی فارغ از جزمگرایی، ایدئولوژی زدگی (از هر نوع آن) و صد البته دیکتاتوری "ولایت فقیه" بود..
اشتباه نکنیم که هیچکس منکر و نگران فروپاشی نظام و رژیم اسلامی نیست و چه بسا این خواسته در روند تحولات ناگزیر گردد. اما کوته فکری است اگر انکار نماییم که نابودی این رژیم فرآیند دشواری است که می بایست با جدا شدن تدریجی تمامی لایه های آن که حاضرند با خواسته های حداقلی مردم همراه شوند، محقق می گردد.
رژیم "ولایت فقیه" در اثر مشارکت حداکثری مردم و حضورشان در پای صندوقهای رای علیرغم شعارهای "چپ روانه" بسیاری از مخالفین سیاسی خارج از کشور مجبور به تقلبی بزرگ در شمارش آرا گردید که هرگز مقاومت مدنی سازمان یافته آن هم با چنین ابعادی با آن در "اتاقهای فکرش" پیش بینی نمی شد. کوته فکری دیکتاتورها البته تعجب آور نیست و بدیهی است که حماقت آنها حد و مرزی نمی شناسد پس در روندی مستمر خطاهای قبلی خود را با روشهای همیشگی و البته این بار به مراتب ددمنشانه تر تکمیل نمودند. در مقابل اقدامات ستاد کودتا مقاومت و حرکت مردم در راستای "تغییر" و نه "انقلاب" آنچنان تاثیر گذار بود که افرادی همچون "موسوی" و "کروبی" علیرغم میل باطنی شان ناگزیر به مقابله با حکومتی که خود از بنیان گزاران آن بودند، شدند. این تقابل صد البته تفاوت ماهوی بین دیدگاهها و خواسته های جناح "اصلاحات" در قبال دارودسته "بیت رهبری" را آشکار و برملا نمود و این همان تفاوتی بود که اکثریت " چپ در داخل کشور" همواره و از آغاز جنبش "دوم خرداد"بر آن پای میفشرد.
رادیکال تر شدن جنبش مردم در جریان تظاهرات اخیر و از جمله "روز قدس" بار دیگر اثبات نمود که افرادی همچون "کروبی"، "موسوی" و "خاتمی" هنوز در پیشبرد این جنبش قابلیتهای عملی فراوان دارند و مردم می توانند با حمایت از آنها مانع حذف فیزیکی ایشان از صحنه شوند و از این راه ایشان را در راه مبارزه با کودتاگران به جلو برانند.
واقعیت آن است که تاکنون آن بخش از جنبش چپ که در حمایت از "جنبش سبز" کوتاهی نموده به دو دسته تقسیم میشود. گروه اول حقیقتا" نگران استحاله هرز رفت آن است و گروه دوم کسانی هستند که با آن مخالفند چون نقشی در آینده آن برای خود متصور نیستند.
طبعا" ما را با گروه دوم کاری نیست که اینان "اصلاح ناپذیرند" و "تمامیتخواه"، به باور اینان جنبشی که نام مرا فریاد نمی کند هر چه باشد ارتجاعی است و باید با آن مخالفت نمود. اما گروه اول تاکنون تنها دو دلیل بر مخالفت خود ابراز نموده اند که اولین آن گذشته رهبرانی چون "موسوی" و "کروبی" است و دوم شعارهای ناسیونالیستی که نقش قالب را در راهپیمایی های میلیونی جنبش سبز داشته است.
نگرانی اول البته خواستگاهی کهنه دارد و ریشه آن در کشتارهای دهه شصت نهفته است. در این زمینه ما همگی یک درد مشترک داریم و کم و بیش تمامی بازماندگان آن سالها در دل نفرتی عمیق را یدک می کشند. ولی آیا عهد نکردیم که به دنبال انتقام نباشیم و آیا عهد نکردیم که بر خواستهای آن در خون خفتگان پای بفشاریم و از راه آنها منحرف نشویم. آیا حمایت از کسانی که در این راه می کوشند ولو آنکه خود در گذشته جزیی از آن بوده اند، ادامه راه ایشان نیست؟ بیاد آورید که آیا "آیت الله منتظری" که در مقابل "خمینی" قد علم کرد و در برابر کشتار دگراندیشان مخالفت خود را ابراز نمود، تا قبل از آن بارها بر کشتارهای "کردستان" و "گنبد" مهر تایید نزده بود؟ آیا آن روزها بسیاری از ما آن مخالفتها را "جنگ زرگری" نمی نامیدیم وامروز با روشنتر شدن حقایق این پیرمرد روحانی را نمی ستاییم؟ پس چرا تعمیق این نگرش را در میان سایر روحانیون و اجزای نظام تا این حد و در این شرایط که دسترسی به اطلاعات آسانتر و انکار حقایق دشوارتر است، باورنکردنی می دانیم و به آن مشکوکیم؟
نگرانی دوم در باب شعارهای ناسیونالیستی هم به اندازه دلمشغولی نخست نابجا است. هیچ ملتی که خود در زیر بار شکنجه و کشتار قرار داشته باشد، نمی تواند کمکی به رهایی ملل دیگر کند و رژیمی که ملت خود را به خاک و خون می کشد هرگز نمی تواند آزادی برای دیگر ملتها به ارمغان بیاورد. آیا فکر میکنید که اکثریت آزادیخواهان در منطقه قادر به درک این حقایق نیستند؟ امروز همه آزادیخواهان در خاورمیانه می دانند و به این حقیقت اذعان دارند که "حزب الله" و "حماس" تنها بازیچه دست رژیم ایران برای نیل به مقاصد خود هستند و چه بهتر که جنبش سبز از همین جا ضمن خط کشی مشخص با این سیاستها، به مردم منطقه اعلام کند که ملت ایران هرگز قصد دخالت در امور داخلی ایشان را نداشته و ندارد. مردم فلسطین و لبنان به دنبال سالها دخالت دولت ایران در امور داخلی خود دل خوشی از ایرانیان ندارند. آیا وقت آن نیست که بگوییم صدایشان را شنیدیم و منبعد بجای دخالت در کشورهای منطقه می خواهیم سعی خود را معطوف به مشکلات خود کنیم، این وعده ای است که برای ایشان از کمکهای میلیاردی جمهوری اسلامی البته که خیرخواهانه تر است. پس نگران نباشیم و باور کنیم که عوام فریبی های "ولایت فقیه" چندی است که در این منطقه دیگر تاثیر آنچنانی ندارد و هیچکس برای آن دلتنگ نشده و مغموم نخواهد شد.
در خاتمه ذکر مطلبی را ضروری می دانم و آن اینکه "جنبش سبز" چیزی نیست جز خواست جامعه متوسط و توده زحمتکش شهری در ایران با هدف کسب حقوق شهروندی (و نه لزوما" حداقلهای آن) در چارچوب حکومتی که به قوانین جامعه مدنی و منشور حقوق بشر ملتزم باشد. حکومتی در شان و جایگاه تاریخی همه ملیتهای ساکن این سرزمین که آن را در جهان امروز ایران می نامیم. هر که در این راه گام بگذارد بی گمان بخشی از "جنبش سبز" است.
(ش. فردا از داخل کشور)
|