در دو سوی "دیوار ندبه"
نگاهی به نطق نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل


ایرج فرزاد


• من به عنوان یک سوسیالیست رادیکال و مخالف سرسخت اسلام سیاسی... به عنوان کسی که عمیقا در نگرانی جامعه بشری از خطر دستیابی رژیم اسلامی به سلاح کشتار جمعی و اسلحه اتمی شریکم، به صراحت میگویم، این نیت "خیر" آقای نتانیاهو، با سرمایه گذاری بر خاطره قربانیان "قوم یهود" و زنده نگاهداشتن "ملت دیرین یهود" بر اساس حس انتقامجوئی، میسر نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ مهر ۱٣٨٨ -  ٣ اکتبر ۲۰۰۹


بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، یک روز پس از احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد. من در اینجا قصد دارم مهمترین نکات این نطق را مورد یک بررسی انتقادی قرار بدهم. اما در این رابطه یک مشکل دارم و به ناچار باید قبل از اینکه حرفهای اثباتیم را در باره محتوای سخنرانی نتایاهو بنویسم، با برخی پیشداوریها، برخی از احکام ردیه و برخی مواضع که به هر انتقاد از دولت اسرائیل الصاق میشود، مرزبندی کنم و خود را از بعضی اتهامات کلیشه ای و از پیش حاضر و آماده، تبرئه کنم.

معمولا از جمله پاسخهای حاضر و آماده به چنین انتقاداتی، همسوئی با؛ و دفاع از حماس و حزب الله و قرار گرفتن در کنار آنها به طرف منتقد پرتاب میشود. من در اینجا، به عنوان یک سوسیالیست و یکی از هزاران و صدها هزار کسانی سخن میگویم، که تیغ اسلام سیاسی در ایران، این پدر خوانده و مدافع واقعی و مهندس و حامی نگهدارنده تمامی جنبشها و حرکات اسلامی، از عملیات انتحاری در منطقه خاورمیانه گرفته تا فعال مایشائی دارو دسته های مدافع قانون و حکومت شریعت اسلامی در کشورهای آفریقائی را زیر گردن خود هنوز هم احساس میکنم و شاهد "هولوکاست" های نفرت آور و خونینی هستم و بوده ام، که اجساد به خون خفته هزاران زندانی سیاسی سال ۶۷ و دهها و هزاران قربانی دادگاههای چند دقیقه ای خیابانی در سال ۶۰ و قربانیان آن، سند و مدرک غیر قابل انکار من اند. سند من همان مادرانی هستند که با بلند کردن عکس فرزند جوان و قربانی جنایات نهادهای امنیتی و نظامی اسلامی در روزهای پرتلاطم اخیر ایران، شجاعانه فریاد مرگ بر حکومت قاتلین را سر میدهند. سند من، هتک حرمت انسان و تجاوز جلادان و شکنجه گران بیرحم اسلامی در زندانهای مخوف و در نمایش "عدل اسلامی" در دادگاههای انکیزیسیون رژیم اسلامی است.

بعلاوه من از آن جمله "کمونیست"هائی هستم که علیرغم هر سابقه و پیشینه ای که پشت بند تشکیل دولت اسرائیل است، در برابر هر تصمیمی که مردم اسرائیل را به محو شدن از نقشه جغرافیای خاورمیانه تهدید میکنند، از برخورداری مردم اسرائیل از یک دولت متساوی الحقوق با فلسطینیها، بدون اینکه از اتهام "سازش و مماشات" با "صهیونیستها" واهمه ای داشته باشم، با قاطعیت دفاع میکنم. من از آن کمونیستهائی هستم که در مارکس "یهودی" الاصل، عمیقترین نقدها را برجامعه ای که در آن استثمار و از "خود بیگانگی" از سروکول آن بالا میرود آموخته ام و بخاطر دفاع از افکار و عقاید او، همراه با بسیاری انسانهای عزیز دیگر، شکنجه شده ام. من در مارکس، بدون اینکه هیچ آشنائی شخصی با او داشته باشم، خودم را و هویت انسانیم را باز شناخته و کشف کرده ام. آری من از پیروان "ارتدوکس" کسانی هستم که افکار و عقاید و تئوری هایشان هنوز هم بر قله رفیع دانش و علم بشری می درخشد. من مارکس را هیچگاه با آن عرقچین "کیبا" یا "برموک" و یا "فیدر" نشناخته ام و هیچگاه بخاطر این رمز و نشان جدائی او را و هم کلاسیها و معلم شریف درس شیمی ام، آقای کیمیا، در دوره دبیرستانم را که به مذهب یهود منتسب بودند، از خود جدا و بیگانه نمیدانستم. همانطور که هم اکنون هم مدافعان "یهودی" جنبش "صلح هم اکنون" را در اسرائیل با خودم و با امیدهایم برای ایجاد یک روابط انسانی بین مردم تقسیم شده در چهارخانه مصنوعی و دروغین تعلقات مذهبی و روحانی، با خود بیگانه نمیدانم. اما متاسفانه همین احساس را با دیدن رمز و نشانه جدائی برموک و کیبا که در ادارات و در ارتش و پلیس و حتی بر سر کارمندان بیمارستانها و در نشست کابینه دولت اسرائیل و بر سر سرباز اسرائیلی که روی زانو نشسته و بر صفحه تلویزیونها با تفنگش مغز کودک فلسطینی را در آغوش پدرش متلاشی کرد، بطور معکوس و با حسی پر و مملو از ترس و رعب و وحشت، آنهم بطور روزمره میبینم. همین اصرار بر جدا کردن و متمایز کردن و جدا سازی یک "قوم" و دولت این قوم است که زمینه واقعی را برای پاگیری و رشد جریانات اسلامی، که آنها هم با حجاب و مقنعه و برقه و عبا و نعلین و چفیه و ریش و پشم شان، حرکتی برای جدا سازی بین انسانها ایجاد کردند و زمینه تثبیت سیاست "نسبیت فرهنگی" در قلب اروپا که مرکز و مهد روشنگری و سکولاریسم و مدنیت بوده است، فراهم کرد ه اند. در تقابل و نفی این هویتهای وارونه و کاذب و با در هم دریدن این دیوار نفرت بین انسانها است که من مبارزه عادلانه مردم فلسطین برای رسیدن به حق خود و ایجاد یک دولت مستقل را به تمامی با اهداف پان اسلامیستی و گسترش دست و بال حاکمیت خونین اسلام سیاسی به منطقه خاورمیانه و دیگر نقاط جهان، در تناقضی سازش ناپذیر میدانم.

با این مقدمه، و با کارنامه ای که چپ سوسیالیست ایران در قبال رژیم اسلامی طی بیش از سی سال قتل و جنایت و نسل کشی این رژیم تهدید کننده مدنیت در ایران و منطقه، داشته است، و با صرفنظر کردن از آن گرایشات حاشیه ای و ضداجتماعی شرق و اسلام زده که در سیاست "نابودی" و محو اسرائیل از روی نقشه جغرافیای سیاسی منطقه، گارد خود را در برابر رژیم اسلامی ایران و جنبش های اسلامی باز گذاشته است، فکر میکنم صلاحیت این را دارم که به عنوان یک مدافع روایت مارکسی از کمونیسم و به عنوان یک مبارز ضد اسلام سیاسی، و به نمایندگی از جنبش عظیم تجدد خواهی و ضداسلامی که در جامعه ایران از دوران مبارزات مشروطه در تار و پود و بافت نخبگان سیاسی و ادبی و فرهنگی و روشنفکری جامعه ایران رسوخ کرده است، به برخی نکات و احکام بشدت نادرست، ناروا، ضدحقیقت و ضدتاریخی در نطق نتانیاهو بپردازم:

آقای نتانیاهو، از مصائب و مشکلات و زخمهای عمیقی که "یهودیان" در دوره استیلای فاشیسم هیتلری کشیده اند و رنج برده اند، از یک فاجعه برای توده مردمی که بطور اختیاری فقط وجهی از زندگی "روحانی" آنان به عنوان کل هویت انسانیشان تراشیده شده است، یک زخم عمیقتر، یک دیوار نفرت و انتقامجوئی بلندتر، و یک حس "مشروع" ظلم و تجاوز و اشغالگری را نسبت به هر مردم دیگری، و از جمله مردم فلسطین در معادلات سیاسی و در روابط بین انسانها در شرایط امروز ایجاد میکند و بنا میسازد. نتانیاهو از جمله چنین گفت:

" ماه گذشته، من به ویلایی در منطقه وان زه در حومه برلین رفتم. آنجا، در روز ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲، پس از یک غذای مفصل، مقامات بالای نازی نشستند و تصمیم گرفتند ملت من را نابود کنند. از آن نشست، صورتجلسه ای دقیق به جای مانده است. دولتهایی که در آلمان روی کار آمده اند، آن صورتجلسه را برای آیندگان حفظ کرده اند.
این یک کپی از آن صورتجلسه نشست مقامات بالای نازی است که در آن به دولت نازی رهنمود دقیق داده می شود که چگونه نابود کردن ملت یهود را به اجرا بگذارند. آیا این پروتکل دروغ است؟ آیا دولت آلمان دروغ می گوید؟ آیا همه دولتهای قبلی آلمان دروغ گفته اند؟

یک روز پیش از آنکه به وان زه بروم، در برلین نسخه اصلی نقشه های ساختمان اردوگاه آوشویتس – بیرکنائو را به من دادند. آنچه اکنون در دست من است، همان نقشه هاست، نقشه های احداث آوشویتس – بیرکنائو. امضای خود هاینریش هیملر، از نزدیک ترین افراد به هیتلر، پای این نقشه ها دیده می شود. آیا این نقشه های اردوگاه آوشویتس – بیرکنائو، جایی که یک میلیون یهودی را به قتل رساندند، هم دروغ است؟
در ماه ژوئن امسال، پرزیدنت اوباما یکی از چندین اردوگاه دیگر، اردوگاه بوخنوالد را مورد بازدید قرار داد. آیا پرزیدنت اوباما به گستردن یک دروغ یاری رساند؟ پس بازماندگان آوشویتس که بر بازوهایشان همچنان شماره خالکوبی شده توسط نازی ها دیده می شود چه؟ آیا این خالکوبی ها هم دروغ است؟
یک سوم همه یهودیان در آتش بزرگ یهودیان محو شدند. تقریباً هر خانواده یهودی قربانی داد، از جمله خانواده من. پدربزرگ و مادربزرگ همسر من، دو عمه و سه عموی همسر من و همه عمه ها، خاله ها، دایی ها و عموهای پدر همسر من، همه آنها را نازی ها کشتند.
آیا این دروغ است؟"

من میگویم، خیر! هیچکدام از آن اسناد غیر قابل انکار و آن مشاهدات و آن اسناد واقعی و اظهارات بانیان "هولوکاست" دروغ نیستند. اما سوال این است که آیا تاوان جنایات نازیها و تاوان جنایات فاشیستها را در اردوگاه آشویتس، باید مردم فلسطین پس بدهند؟ و آیا قربانیان جنایات نازیها، فقط "یهودی" ها بودند؟ اگر این حکم نتانیاهو، این حس انتقام از مردمانی دیگر به بهانه جنایات نازیها را در مراودات و روابط بین المللی قابل تعمیم بدانیم و به دولت اسرائیل حق و مجوز بدهیم که به پشتوانه زجرها و قربانی دادن های "ملت و قوم یهود"، هر تعرض به دیگر "ملت" ها را توجیه کند، آنوقت آیا مجاز نیستیم که بر اساس همین سرمایه گذاری بر حس انتقام، به "نماینده" خودگمارده و تسخیری بیست میلیون قربانی مردم شوروی و قهرمانان جنگ ضدفاشیستی هم حق بدهیم که به مردم پراگ در سال ۱۹۶۸تجاوز کند، به افغانستان لشکر کشی کند و انقلاب مردم مجارستان را در خون خفه کند؟ آیا مجاز نیستیم که این حق را هم به دومیلیون قربانی "قبیله"، و "قوم" "توتسی" و طرفداران آنها در قبیله " هوتو" در جریان قتل عام و نسل کشی سال ۹۴ رواندا بدهیم، که از هر جنبنده و مردم هر کشور و سرزمین دیگری انتقام بگیرند؟ این حس "خودخواهی" و طلبکاری ناشی از سرمایه گذاری بر نسل کشی مردمانی که بطور اختیاری و یکجانبه آنان را "هم دین و هم مذهب" خود ثبت کرده و بر آنها تحمیل کرده ایم، بدون اینکه واقعا در شرایط غیبت و فقدان آنان بتوانیم نشان بدهیم که آنان هم خود را مردمی که آرزوی بازگشت به پشت "دیوار ندبه" را در اورشلیم داشته اند، قلمداد کنیم، از کجا و بر پایه چه منافع "غیر روحانی" و غیر آسمانی سرچشمه گرفته اند؟

سوالم از آقای نتانیاهو این است که آیا به این ترتیب، سند حکم برائت جنایتکاران اسلامی در ایران را صادر نکرده اند؟ مگر خمینی و مدافعان اسلام سیاسی نیز بر همین حس انتقام از قربانیان "اسلامی" و از جمله فرزند "شهید" خمینی و فدائیان اسلام و مشروعه طلبان دوره مشروطه، امثال شیخ فضل اله نوری، تکیه نکردند تا آن جنایات و "خونخواهی"ها را بر علیه هر انسان غیر اسلامی در ایران سازمان بدهند و توجیه کنند، که در سی سال کارخانه کشتار انسان در ایران شاهد آن هستیم؟ چرا نباید به نمایندگان خودگمارده ۸ هزار قربانی "انفال" و یا قربانیان بمباران شیمیائی مردم حلبجه توسط رژیم بعث حق بدهیم که به عنوان " عمو و پسر عمه و دائی و دختر خاله و..." و هر نسبت قومی و قبیله ای و عشایری و خونی با قربانیان مدفون شده در گورهای بی نام و نشان، علیه "عرب" و "فارس" و "ترک" و هر انسان منتسب به ملیت و قومیت غیر کرد، کوره نفرت و کینه توزی و انتقامجوئی دایر کنند؟

آقای نتانیاهو در ادامه نطق خود این حس انتقامجوئی، و کشتار مردم غیر نظامی به بهانه حمله نازی ها و موشک باران شهرها را تا سطح یک پرنسیپ در روابط بین الملل ارتقا میدهد. او به عنوان شاهد و صحت رفتاری که دولت اسرائیل با مردم فلسطین از همان دوران تاسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، انجام داده است و در توجیه حمله و یورش به مردم غیر نظامی فلسطین، حمله به اردوگاههای آوارگان فلسطینی، و از جمله کشتار ۱۳۰۰ مردم و کودک غیر نظامی غزه در ماههای اخیر و اتخاذ سیاست بولدوزر در سرزمینهای اشغالی، به موضع و "پرنسیپ" سیاسی "چرچیل" و "روزولت"، نخست وزیر وقت بریتانیا و رئیس جمهور وقت آمریکا در دوره جنگ با نازیها، به عنوان یک اصل ناظر بر سیاست و دیپلوماسی در جهان رجوع میکند.

نتانیاهو میگوید:

"تنها یک نمونه در تاریخ وجود دارد که هزاران موشک بر سر اهالی غیرنظامی یک کشور ریخته شدند. آن زمانی بود که نازی ها در جریان جنگ جهانی دوم به سمت شهرهای بریتانیا موشک شلیک کردند. در آن جنگ، متفقین شهرهای آلمان را با خاک یکسان کردند و باعث مرگ صدها هزار نفر شدند"

واقعا پاسخ "پرتاب موشک به سمت شهرهای بریتانیا"، آن بود که دیدیم: "متفقین شهرهای آلمان را با خاک یکسان کردند"؟! آیا پاسخ به اتحاد دولت ژاپن با فاشیسم هیتلری، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بود؟!

به این ترتیب و با این موضع، و با این تعریفی که از ابزار دفاعی "ملت و قوم خود" در برابر فاشیسم، نسل کشی و کوره آدمسوزی و "پرتاب موشک"، از جمله از جانب حماس و حزب الله بسوی مردم غیر نظامی اسرائیل، انجام شده است، این فراخوان نتانیاهو در همین نطق در مجمع عمومی سازمان ملل، جز در یک اعلام وفاداری به عباراتی زیبا، متحقق نمیشود. او، در این پیام چنین گفت:

" ما در این سرزمین بیگانه نیستیم. این میهن ماست. اما هر قدر هم پیوند ما با میهنمان عمیق باشد، ما این واقعیت را به رسمیت می شناسیم که فلسطینی ها نیز در این سرزمین زندگی می کنند. و آنها نیز خانه خود را می خواهند. ما می خواهیم در کنار آنان زندگی کنیم، دو ملت آزاد که در صلح زندگی می کنند، در رفاه، با احترام"

و من به عنوان یک سوسیالیست رادیکال و مخالف سرسخت اسلام سیاسی، به عنوان کسی که با زجر و مشقت شاهدم که حداقل دستمزد کارگران در ایران، هنوز در سطح یک سوم خط فقر رسمی و اعلام شده است، به عنوان کسی که همین روزها شاهد تلاش قهرمانانه ده ها و هزاران زن و مرد و دختر و پسر جوان از شهروندان ایران در مصاف برای بزیر کشیدن این بختک اسلامی در صحنه خاورمیانه هستم، به عنوان کسی که عمیقا در نگرانی جامعه بشری از خطر دستیابی رژیم اسلامی به سلاح کشتار جمعی و اسلحه اتمی شریکم، به عنوان کسی که همراه با مردم ایران در یک پروسه مدنی و تجددخواهی بیش از صد سال است که در برابر حکومت شرع و تلاش این گرایش ضدانسانی برای سلطه بر جامعه ایران علیرغم صدهاهزار قربانی و اعدامی و سنگسار شده، محکم ایستاده ام، به صراحت میگویم، این نیت "خیر" آقای نتانیاهو، با سرمایه گذاری بر خاطره قربانیان "قوم یهود" و زنده نگاهداشتن "ملت دیرین یهود" بر اساس حس انتقامجوئی، میسر نیست.

امیدوارم روزی برسد که نمایندگان راستین مردم ایران، در همین مجمع عمومی سازمان ملل، و در شرایط بزیر کشیدن ستون جنبشهای کثیف و ضدانسانی انتحاری اسلامیون و موشک پرانی به مردم غیر نظامی، از صلح پایدار و مبتنی بر برابری طلبی مدنی و به دور از نفرت انتقامجوئی، حتی با لغو مجازات اعدام سران و بانیان هیولای اسلام سیاسی، همین نیت خیر آقای نتانیاهو را از حرف و از تعارفات دیپلوماتیک و فرمال، به عمل درآورند و نقطه پایانی بر نفرت و کینه توزی بین مردم فلسطین و مردم اسرائیل بگذارند. امیدوارم، و برای تحقق این امید مبارزه میکنم، که همه مدافعان انسانیت و رفاه و سعادت مردم در ایران و اسرائیل و فلسطین و خاورمیانه، سایه وحشت و تروریسمی را که با پرتاب شدن عقب مانده ترین گرایش اسلامی به قدرت دولتی بر فراز سر مردم منطقه و بخشهائی از چهارگوشه جهان، بیش از سی سال است در جولان است و با جنایت عروج کرد و در جنایت و عفونت نفس میکشد، برای همیشه به تاریخ بسپاریم.

اول اکتبر ۲۰۰۹
iraj.farzad@gmail.com