پاسخ به نقدهای کتاب «سازمان چریک های فدایی خلق» - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : شمسی برجانه

عنوان : برای خانم سیما سرابی
هموطن محترم سیما سرابی توصیه نموده :
« اما اجازه بدهید بگویم ما "باید" زبان رادشنام "ببوسیم" و کنار بگذایم و زبان نقد را بکار بگیریم و از رهبران و فعالان سیاسی گذشته بخواهیم که خود را و سازمانهای خود را صادقانه نقد کنند تا نسل مبارز امروز و فردا از آنها بیاموزد و تجربیات درست منتقل گردد و اشتباهات تکرار نشود.»

بسیار خب ! خواهشمند ست بر این پیشنهاد مکث کنیم.
آیا بازماندگان و از مرگ گریختگان ایرانی که به تعبیر شما «رهبران و فعالان سیاسی گذشته» خطاب شده دسترسی به اطلاعات و کم وکیف فجایع گذشته دارند ؟

آیا کسانی که بدلایل بحرانی سال ۵۷ در راس جنبش قرار گرفتند بغییر از حیطه ی فعالیت خود می توانند در مسائلی که هیچ اطلاعی از آن نداشتند اظهار نطر کنند.

بنظر من جوهر اصلی منقدین کتاب استفاده ی انحصاری ابزاری حکومت از اسناد ساواک بدون ضوابط و نرم های مرسوم تحقیقاتی بوده ست . وگرنه بسیاری شواهد و امکانات فامیلی ،دوستی و حتی بازماندگان حکومت گدشته و یاران سازمانی وجود داشت که میشد با اسناد واقعی ساواک تلفیق و در باره ی موارد مختلف تضویر نسبتا بهتری ارائه نمود. ولی هدف این نبوده ست.

به همین نوشته «پاسخ به نقدهای کتاب » محمود نادری مراجعه کنید.
چنین آمده ست:

«. از همه موارد بی‌پایه لاجرم درمی‌گذرم. مثلاً ادعا شده است چون جنبش چپ در حال اعتلاء است (بیانیه مشترک دو سازمان، فریبرز سنجری، اصغر ایزدی، هایده مغیثی، نقی حمیدیان) پس حکومت برای از اعتبار انداختن آن به انتشار این کتاب مبادرت ورزیده است. با این استدلال اگر در سال ۱۳۶۹ کتاب دو جلدی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی انتشار یافت، ناشی از نگرانی حکومت از «برآمد» سلطنت پهلوی بوده است و یا اگر در سال ۱۳۷۷ زندگینامه سیاسی مظفر بقایی توسط همین موسسه انتشار یافت باز در نتیجه نگرانی از «برآمد» حزب زحمتکشان بوده است. و اگر یک سال پیش از انتشار کتاب «چریک‌های فدایی» کتاب «ساواک» با تکیه بر اسناد انتشار یافت حتماً ناشی از نگرانی حکومت از اعتلاء ساواک بوده است! اکنون حکومت هم‌زمان باید نگران برآمد «ساواک» و «چریک‌های فدایی» باشد. پس شایسته‌تر آن است که از این سنخ سخنان درگذریم. ..»

این سفسطه جوهر آخوندیسم دارد و بر اساس مطلق گرائی آنها و نویسنده قرار دارد
که از ۲۲ بهمن تا امروز علیرغم پشتوانه و ادعای ۹۸.۲ درصد رای « آری» به جمهوری اسلامی ،دگراندیشان را یک جانبه و بدون حق اظهار نظر تا محو کامل تعقیب کرده ا ست.

هنوز با حضور ملیونی مردم و مسالمت آنها جان سختی مینماید و نزدیکترین «همراهان » خود را با همان شقاوت که دگراندیشان را سرکوب کرد مورد تعدی و آزار قر داده ست.

این روش حکایت از انگیزیسون قرون وسطائی دارد نه تحقیق اجتماعی .

به امید تحقیقات واقعی تاریخ معاصر ایران با کمک هموطنان صلاحیت دار و مطلع کردن مردم شریف از تاریخ واقعی کشور.
۱۷۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : روزگار عجیبی است نازنین!
آقای بوطاریان عزیز، ما فرهنگ خودمان را داریم و مزدوران فرهنگ خودشان را. ما فرهنگ آنها را نه تنها نمی پذیریم بلکه آنرا نقد و در صورت لزوم نفی می کنیم . اگر به زبان و فرهنگ آنان صحبت کنیم یعنی فرهنگ آنان را پذیرفته ایم و داریم به گسترش آن کمک می کنیم. هیچ چهره ی فرهیخته ای را در جنبش چپ نمی توانید پیدا کنید که با فحش و فضیحت با مخالفان یا دشمنانش برخورد کرده باشد.
شما نگاه کنید، در ظرف صد ساله گذشته اکتریت قریب باتفاق فرهیختگان و هنرمندان ایران زمین یا از جنبش چپ متاثر بوده اند یا به آن تعلق داشته اند. یقینا شما این افراد را خوب می شناسید. این اندیشمندان متعالی ترین واژگان و ادبیات را برای نسل خود و نسلهای آینده بیادگار گذاشته اند وفضایی فرهنگی ایجاد کرده اند که با فرهنگ مبتذل و وارادتی شاهنشاهی و فرهنگ ارتجاعی اسلامی تفاوت بنیادین داشته است. من از شما انتظار ندارم که مرا و یارانمان را به ضد فرهنگ شریعتمداری دعوت کنید. نادری ها برای اینکه مردم را و احیانا ما را فریب بدهند خود را به لباس روشنفکران انقلابی در می آورند یعنی زبان و غرهنگ ما را عاریت می گیرند و سعی می کنند ما را افشا کنند. اما در برخورد روبرو با ما زبانشان زبان دشنام و ناسزاست یعنی همان زبانی که جمعی از ما نیز خشمگینانه بکار می گیریم و شما نیز توصیه می کنید که همه آنرا بکار گیرند. نه عزیز ما در مدار خودمان می گردیم و آنها گرد حجر الاسود خود. روی سخن من اینجا نه تنها با شما بلکه با تمام دوستانی است که بجای بحث کردن دشنام می دهند.
من با باید و نباید میانه ی خوبی ندارم و آنرا از مواریث فرهنگ خشونت می دانم، اما اجازه بدهید بگویم ما "باید" زبان رادشنام "ببوسیم" و کنار بگذایم و زبان نقد را بکار بگیریم و از رهبران و فعالان سیاسی گذشته بخواهیم که خود را و سازمانهای خود را صادقانه نقد کنند تا نسل مبارز امروز و فردا از آنها بیاموزد و تجربیات درست منتقل گردد و اشتباهات تکرار نشود.
۱۷۰۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : خواننده بی طرف

عنوان : سنگ پای قزوین
به قول آن خواننده محترم که می گوید دنیای غریبی است و شکنجه گر قصد جدل و گفتگو با مخالفان را دارد بگویم که پررویی و بی شرمی مسئولان جمهوری اسلامی نهایتی نمی شناسد.
محمود نادری و امثال او فکر می کنند که همه افراد همچون ابراهیم نبوی تواب طنزنویس جمهوری اسلامی هستند که با نصایح و اداعاهای این اطلاعاتی بدبخت، ارشاد بشوند و توبه بکنند که از در گفتگو وارد شده است.
آقای نادری در زمانی که فداییان خواب از چشم ساواک و شاه ربوده بودند شما در پای کدام منبر و یا در کدام کلاس درس حوضه جیره شاهنشاهی نه حوضه علمیه وقت می گذراندید و آموزش چنین روزهایی را می دید؟
۱۷۰۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨٨       

    از : پرویز کتیرائی

عنوان : این نیز بگذرد
در خاطرات شادروانان دکتر غلامحسین صدیقی یا دکتر ورجاوند خواندم که رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی و تمام مخالفان حکومت وقت را بعداز بلوای ۱۵ خرداد دستگیر مینمایند علیرغم اینکه آنها با اصلاحات شاه مخالف نبودند و شعارشان «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه !» شاه «ماموریت » داشت که کسی مانع ساخت وپاخت حکومت با اربابان او نشود پس دهان ها را می بست. با این وجود آن بزرگواران از داخل زندان اعلامیه ای علیه سرکوب خونین ۱۵ خرداد صادر کردند با وجودیکه ابدا از بلوا و خمینی حمایت نکردند.

در تمام دوران سیاه ستم شاهی زندانهای شاه ، زندان در زندان بود و ساواک و شهربانی گاهی بسیار حساب شده تلاش مینمود که نیروهای مخالف را طوری در سلولها قرار دهد که منجر به کدورت و شاید به رو در روئی و اصطکاک آنها ختم شود و از مقدس نمائی نیروهای قشری و متعصب علیه سایر نیروها سوء استفاده مینمود که در اواخر کار به جاهای باریک کشیده شده بود و تا «فتوا» صادر کردن علیه «کافران» و «منافقان» پیشرفتند . مسایل «نجس» و«پاکی» و «آب کشیدن» ظروف در زندانها باعث شده بود که ساواک و زندانبانان قند تو دلشان آب شود. نیروهای سکولار و چپ در مجموع در این دام ها و تنگ نظری ها ضد دموکراتیک تیفتادند و آگاهانه برای جلوگیری از درگیری های استبداد شاد کن و استعمار پسند فاصله گرفت. نیروهای آگاه ، صدیق و شریف مذهبی در این مورد داوری کرده و خواهند کرد.

در سال ۵۶ وقتی ده شب شعر اینستیتو گوته برگزار شد نمادی از جامعه ی روشنفکری سکولار ایران بود با نشر نامه ی تاریخی رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات نقطه ی عطفی در تحریک نیروهای قشری و سنتی بود که با کشتار قم و تبریز دامنه ی آن وسیعتر شد . معلوم بود که روزنامه های حکومت وقت هم همسو با سر جنبدگان حکومت به تقویت نیورهای مذهبی گرایش داشتند. بتدریج نیروهای لجستیکی در داخل و خارج خودی نشان داد انواع نوارهای سخنرانی از جمله ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنی صدر سرازیر شد تا از نیروهای سکولار عقب نیفتند.
در سال ۵۷ در راه پیمائی ها دهان ها را می بستند که بحث موقوف ! صبر کنید تا آقا بیاید ! نیوهای سکولار واقعا متمدن بودند و در مقابل لومپن ها کوتاه آمدند

از بعداز ۱۵ خرداد تمام کسانی که بهر دلیل نسبت به رژیم شاه انتقاد داشتند و یا علیه آنها مبارزه میکردند همانطور که در بالا اشاره شد در زندانها و بیرون از زندانها برای جلوگیر ی از درگیری های فرعی بین نحله های مختلف فکری و باصطلاح دوری از جنگ حیدری نعمتی فاصله میگرفتند.
این روش بسیار مناسب بود و ایران از این نظر در بین بسیاری از ملت های جهان نمونه ست.

در اواپل انقلاب معلوم بود که حکومت خمینی نیاز به تشنج دارد تا به این بهانه رقبای خود را سر به نیست کند و مسئله ی کردستان که میرفت به همت و پیشنهاد های روحانی بزرگوار پدر طالقانی و داریوش فروهر حل وفصل شود با کارشکنی ها عدیده روبرو شد «منطق » خلخالی نماد سیاسی اندیشه های خمینی و دار ودسته ی او بود بعدا لاجوردی . علیرغم اینکه بخش عمده ی نیروهای سیاسی از مبارزات مسلحانه فاصله گرفته بودند حکومت جهل و جنایت عمدا تمام نیروها را «اشرار» و «معاند» و «تجزیه طلب» می نامید و هنوز که هنوز ست در ادبیات رسمی حکومت تمام دروغ هایشان بر «چریکها» و «منافقین» ساخته وپرداخته میشود. در صورتیکه از عملیات «چریکی » خبری نیست.

وقتی به ابعاد نیروهای مخالف حکومت در اوائل انقلاب فکر میکنم که در سراسر ایران با درفش و دشنه ی «برادران» حزب الله روبرو بودند
وطیفه خود میدانم که در نهایت فروتنی به هموطنان ارجمند مونا و آذر نفیسی عرض کنم بدون غلو و بزرگنماپی میلیونها ایرانی به نحوی مورد آزار و ستم مادی و معنوی این سیاه اندیشان و سیاه کاران قرار گرفتند که جان شیرین هزاران ایرانی را گرفتند.

بهمین دلیل میلیونها ایرانی در سراسر کشور شاهد و ناظر و یا آگاه بر آن همه تبهکاری ها که خانم آذر نفیسی بدرستی فرموده بوده اند دیگر نمی توانند تحمل کنند و شاید بگویند : مگر جان ما از ندا عزیز تر ست ! هر کس در نزدیکی خانه و کاشانه خود در این ۳۰ سال سهرابی را پر پر شده دیده ست.

مگر ما که وطن خود را به اجبار ترک کردیم هریک ندا و سهرابی را نمی شناختیم که ناباورانه از مادر و پدر یا همسر آنها گرفتند. در این میان شرزنانی و آزاد مردانی هستند که تا دم مرگ رفته اند . قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نشان داد که خمینی و ذوب شدگان ولایت از مردم وحشت داشتند . میدانستند که مردم آرام نبودند و نیستند و نخواهند بود . با آن قتل عام خواستند مردم را با وحشت از قتل عام یه سکوت وادار کنند. و لی تا ۷۶ بیشتر دوام نداشت - فقط ۹ سال دوام آورد و مردم نشان دادند که آرام نخواهند گرفت.


خانم نفیسی شما خدمت خود را کرده اید و امیدوارم سالم و زنده باشد تا از هنر وقلم شما بیشتر بهره ببریم . نه ایشان هرگز سکوت نکردند !
همه اینها نوشتم که بگویم :

سازمان چریکهای فدائی خلق ایران مانند بقیه گروهها ، بدون تردید از فرزندان مردم شریف ایران شکل گرفت.
در تمام دنیا ، نیروهای سیاسی مشایه این سازمان ، در دهه ۶۰ ، علیه تمام ناهنجاریهای اجتماعی بر پا خاستند و مباره کردند. ادبیات و هنر و فرهنگ ملل در دهه ۶۰میلادی از آن جنبش ها تاثیر گرفت. هنوز پرفروشند و تکثیر میشوند.

نیروهای سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از قبل از انقلاب در جستجوی پاسخگوئی به شکست ها ی مبارزه بودند و بلافاصله بعداز انقلاب
رسما مشی مسلحانه را کنار گذاشتند. سازمانی که از تشکیلات چریکی و خانه های تیمی به بزرگترین سازمان چپ ارتقا یافته بود.

نمی توانست در تلاطم انقلاب و با یک «فرمان» به یک حزب سازمان یافته سیاسی تبدیل شود مهم اینست که فدائیان در دام ملاها نبفتادند و حتی رادیکالترین آنها «چریکهای فدائی خلق» که یاران اشرف دهقانی در آن فعالیت می کنند یک عملیات رژیم خوشحال کن نداشته اند.
سر دمداران این حکومت که از همان اول نشان دادند که به فرزندان خود هم رحم نمی کنند و فقط به با منطق زورو پول و قدرت مانند کفتار به بقای خود ادامه میدهند آرزو داشتند که نسل تمام روشنفکران را بر اندازند که خوشبختانه درایت مردم و فرزندان آنها این آرزوی آنها را با آنها بگور خواهد برد. مبارزات شکوهمند امروز مردم آغازی ست بر پایان آن آرزوی سخیف !

در پایان وظیفه ی خود میدانم که خاطر ه ی دو فدائی خلق را گرامی دارم .
یکی از مردان شریف ایران زمین که از او بسیار آموختم ،کسی که در دهه ی ۴۰ پیشرو بود - سعید مشعوف کلانتری در سال ۴۶ دستگیر شد. با یارانش در گروه معروف به بیژن جزنی در بیدادگاههای «دادرسی ارتش» علیرغم اینکه از نظارت وکلای سازمانهای بین المللی برخوردار بودند به ۱۰ سال حبس «محکوم» شد. بین جزنی بخاطر اینکه قبلا هم «محکومیت » داشت به ۱۵ سال حبس «محکوم» شد.
سعید مشعوف کلانتری را در سال ۵۲ در اوین دیدم و در چند ماهی که افتخار مصاحبت با او داشتم همیشه از خود می پرسیدم
مگر میشه یک انسان آنقدر وارسته ، پخته ، خلاق ، فروتن ، بی آلایش و آزاد باشد. او عاشق خانواده اش بود و عاری از هر تظاهر و شائبه هائی که بعضی مدعیان نثار امثال او می کنند . خس خس ریه هایش بخاطر تنگی نفس آزارش میداد و شجاعتش معروف بود. در سال ۵۴ درتپه های اوین با بیژن و یارانش پرپر شد.

زنده یاد سعید سلطانپور که بخاطر اجرای نمایشنامه ها ی معروفش خواب از چشم شاه و ساواک ربوده بود اولین بار در سالن هنر های زیبا دانشگاه تهران در سال ۴۸ که اجرای دشمن مردم ایبسن را داشت دیدیمش . با استقبال بی نظیر روبرو بود و بعد در اواخر ۵۱ در اوین دیدمش که به خاطر اجرای چهره های سیمون ماشار دستگیر شده بود. دوباره در شبهای شعر قبل از انقلاب افتخار حضور داشتم که صدایش تا ابد جاودان خواهد ماند.
او یکی از صد ها هنرمند هوادار سازمان چریکهای فدائی خلق بود که بهترین مثال برای نشان دادن سفاکی و خیانت خمینی ایران بر باد ده بود.
در شب عروسی اش دستگیر و دل هزاران هنردوست و ایران دوست را تا ابد بدرد آوردند.
۱۷۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : عباس

عنوان : پاسدار سیاسی پررو
کار به جای رسیده که یک پاسدار سیاسی رژیم قاتلان با شعر شروع می کند و زور می زند که قیافه باسواد به خود بگیرد و پاسخ به انتقاداتی که به اراجیف او شده است بدهد. بدبختی این است که یک عده هنوز این آدمخواران را لایق صحبت می کنند. باید با این حیوان کینه توز و نفرت انگیز به زبان خود او صحبت کرد و او اصلا لایق پاسخ نیست. این موسسه دروغگویی تا بحال چندین کتاب جعلیات چاپ کرده است از جمله بر علیه مجاهدین خلق اما بر خلاف طیف فدایی مجاهدین پاسخی به اراجیف آدمکشان نداده اند.کسانی که مخالفان خود را با کابل و شکنجه زجر می دهند فقط لایق مرگ می باشند. این پاسدار جانی نیز را در زمانی نزدیک پاسخ خواهند داد.
۱۷۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : مونا مومنی

عنوان : طفلک مردم ایران !
هرگاه روش برخورد با چنین اندیشه ها ی امنیتی و خود خواهانه واقع بینانه و مبتنی بر زمینه ی های عینی اجتماعی باشد بنظر من تاثیر بیشتری بر خوانند خواهد گذاشت امروز مصاحبه خانم آذر نفیسی نویسنه ی معروف در رایو فردا خواندم ، ببینید چه آرام حرف دل مردم را زده :

آذر نفیسی در بخش بعدی مطلب خود می‌نویسد در جمهوری اسلامی ایران این صحنه‌ها مواردی اتفاقی یا بی‌سابقه نیستند، بلکه از آغاز سنگ‌بنا و شالوده این حکومت بوده‌اند. او از خاطرات خود از اولین ماه‌ها و اولین سال‌های حکومت اسلامی می‌نویسد که چگونه برای سران حکومت پهلوی و یا اعضا و هواداران گروه‌های مخالف حکومت و حتی روحانیون سرشناسی که حاضر به پذیرش رهبری مطلق آیت‌الله خمینی نبودند دادگاه‌های مشابهی ترتیب داده می‌شد.

آذر نفیسی به یاد می‌آورد که چگونه نمایش چهره‌های شکنجه‌شده و مضطرب این افراد که قرار بود از مخالفت خود توبه کرده و به حاکمیت نظام جدید زانو بزنند فضایی از هراس را در سراسر جامعه برقرار می‌کرد. وی می‌نویسد در آن زمان سکوت ما در مقابل این اقدامات حکومت عملی خطا و مجرمانه بود و من تا ابد به خاطر سکوت در مقابل جرائمی که روی می‌داد خود را مقصر خواهم دانست.

خانم نفیسی ادامه می‌دهد که از همان آغاز دامن زدن به حس گناه و مجرم شماردن همگان یکی از مختصات حکومت اسلامی بوده است. از همان آغاز گروهی که به حکومت رسید به بسیاری از مردم گفت که باورهای شما، احساس شما، افکار شما و حتی نحوه ظاهر شما بیگانه است. آنها قوانین و مقررات خشونت‌باری را به اجرا گذاشتند و مدعی شدند که این آن چیزی است که ایرانی‌ها و مسلمانان به آن باور دارند.
۱۷۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : امیر ابراهیمی

عنوان : قد اقای نادری کوتاه است.
بنظر من اندازه اقای نادری برای بررسی این مسئله خیلی کوتاه است زیرا جنبش فدایی حتی با وجود خط سازش باندکودتاگر وانشعابات متعدد بازهم داری انچنان سابقه ودرخشش کادرها است که بعنوان روشنترین صفحه تاریخ معاصر محسوب میشود که برای بررسی ان کافی است زندگینامه اعضای این جنبش از رهبران تا هواداران را مرور کرد و امثال نادری ودوستانش برای این کار خیلی کوتاه هستندزیرا حتی جرئت علنی شدن را ندارد ودلیل پنهان ماندن وی در قلب (سیاه نمایی)مسئله است که کوتوله بودن وی را برجسته تر میکند.
۱۷۰۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : مهدی مینوی

عنوان : با تحقیات اسلامی و محقق اسلامی برخورد علمی نکنیم !
یک یادآوری شاید برای این موضوع مفید باشد.

آیا واقعا از چنین حکومتی که از رهبر تا «وکیل» و «وزیرش» بی شرمانه دروغ میگویند ، مدرک تحصیلی جعل می کنند ، «رئیس جمهور» متقلبش هر از چندی با یک دروغ گوبلزی جهانی را بخود متوجه مینماید و بهمین دلیل مانند عیدی امین باعث مزاح در رسانه های بین المللی میشود تا آگاهانه مسیر اعتراضات مردم را منحرف کند.

انتظار دارید که مر کز «تحقیقات اسلامی » و «محقق اسلامی » مطابق معیارهای متعارف علمی به امر تحقیقات بپردازد حالا چه فرق میکند که در باره ی ساواک رژیم گذشته یا رژیم گذشته یا مخالفان رژیم گذشته باشد.

یادمان باشد که این دار ودسته چه بر روز «خودی» های خود از اول انقلاب تا به امروز آوردند و نایب «امام» و مرجع تقلید را خانه نشین کردند و تهمت ودروغ یعنی
فرهنگ آخوندی که ۳۰ سال تمام به اشکال مختلف در ایران و جهان تبلیغ و ترویج شده ست .میلیاردها دلار سرمایه گذاری فرهنگ آخوندی شده ، چرا باید نسبت به چریکهای فدائی خلق استثنا باشد؟

بهتر نیست به برخورد های مشخص و ملموس با تمام مدعیان و «محققان » ااین حکومت که خوشبختانه مردم با ممارست و تحمل تمام زجرها امروز بیش از تمام تاریخ آنها را شناخته اند بپردازیم .
۱۷۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : irani

عنوان : نگاه
امیدوارم آقای نگهدار به این سوال پاسخ دهد که واقعا آقای نادری کیست؟ شاید هم نداند و ترفندی از سوی آقای نادری باشد یا نباشد...پاسخ با ایشان است.

به نظر من فداییان قبل از انقلاب که آگاهانه وارد زندگی‌ فدایی شدند و میدانستند و آگاه بودند که عمر چریک تقریبا ۶ ماه است. آنان از خشونتی که حکومت شاه به آنها تحمیل کرده بود نیز آگاه بودند، سیانور و اینکه اسیر در چنگ دشمن نه افتادن از پرنسیپ‌های زندگی چریکی بود و بدون اراده پولادین این غیر ممکن است.

اینان سلحشورن مبارزی بودند که هر کدام اوسطوره‌ای هستند، ولی‌ پیغمبر و غیره هم نبودند و انسان بودند. هر حرکتی‌ میتواند در زندگی‌ نقاط سیاهی داشته باشد، ولی‌ کل حرکت و سمت و سوی آن مهم است، و فداییان قبل از انقلاب از افتخارات تاریخ ایران هستند و هنوز هم هر خبری در این رابطه افکار و احساسات را بر مینگیزد. به همین ده ‌ها پست نگاه کنید در ۲۴ ساعت گذشته اینجا نوشته شده.

نادری‌ها و امثال او با تمام تلاشی که دارند مقاومت و شور مبارزهٔ فدائیان را از تاریخ نمیتوانند حذف کنند. این تلاش مذبوحانه مطمئناً آخرین تلاش نخواهد بود.

از نگاه امروزی شاید گذشته پر از اشتباه به نظر آید، ولی‌ هر پدیده را باید اول در زمان خود و با توجه به شرایط و امکانات آن دوره نگاه و قضاوت کرد.
۱۷۰۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : Hadi shahab

عنوان : پس اگر از بد بیزارای و از حرص و کین چرا یک نوشته از تو علیه جور او ستم این رژیم جنایتکار اسلامی تا امروز ندیدیم
آقای محمود نادری،
پس اگر از بد بیزارای و از حرص و کین چرا یک نوشته از تو علیه جور او ستم این رژیم
جنایتکار اسلامی تا امروز ندیدیم آقای محمود نادری اومدی نسازی
ببین ما صبر زیاد داریم بالاخره این خلق حسا بش با تو و دوستانت از جمله حسین شریعتمداری و
احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی و ولایت فقیه عزیزت تصفیه میکنه. ما هم مواظب هستیم که زوری در کار نباشه فقط دو روز اول ما نیستیم ناراحت نشوی را همون دوره که حقوق بشر را حفظ کنیم...

دیر نیست و دور نیست روز رستاخیز خلق
چون زبونه دیگهی شما حضرات سرتون نمیشه
۱۷۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : بایک مهرانی

عنوان : احقاق حق مردم ایران باید سازماندهی شود
تا زمانیکه مردم ما علیه جنایت ترورستهائی قشری که برای رسیدن به قدرت دست بهر جنایتی زدند به مجامع حقوق بشر از جمله از طریق خانم شیرین عبادی شکایت نکنند. معلوم ست که این کوردلان و شیاطین واقعی از تمام گروههای سیاسی ، آمریکا و اسرائیل طلبکار ست.
مثال های جنایکارانه از این حکومت فراوان ست .
که یک نمونه آن فاجعه ی سینما رکس ابادان بود.
نمونه ی دیگر آن فرستادن بچه های کم سن به جبهه های جنگ لعنتی بعنوان گوشت دم توپ و برای حفط قدرت خویش .
و از همه وحشنتناکتر اعدام نوجوانان در فاجعه ی دهه ۶۰ می باشد.
ترورهای بیشرمانه ی داخل و خارج از کشور هم کم نبودند.

برای این موارد میتوان میلیونها امضاء جمع کرد .سازمانهای سیاسی ما باید بیشتر کار کنند.
۱۷۰۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : روزگار جدیدی است نازنین!
آقای بوطاریان من به صداقت و دلسوختگی و خشم و نیز دلبستگی شما به سازمانی که شجاع ترین و صادق ترین فرزندان این آب و خاک را در خود پرورش داده اعتماد دارم، و با شما در ستایش آن قهرمانان همصدایی دارم ولی شیوه برخورد شما قابل توجیه نیست. این شیوه با برخورد انسانهای متفکر ی که من شما را هم در آن راستا می دانم تفاوت دارد. جنگ افراز ما دانش و منطق است. باید با منطق، استدلال و شاید طنز این عناصر را افشا کرد نه با فحش و فضیحت. روش ما در برخورد با این عناصر باید سرمشق برای نسل امروز باشد.
گفت و گو و نقد نو باید براساس احترام باشد حتی در برخورد با رسوا ترین و شیاد ترین عناصر روزگار. روزگار جدیدی است نازنین!
۱۷۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨٨       

    از : اکرمی

عنوان : چرا
سلام بدوستان
من کتاب مربوطه را بدست نیاورده و نخوانده ام. ولی از برخوردهای اغلب دوستان خوشم نیامد. ما یا نباید طرف را بخاطر رژیمی بودن و غیره جدی بگیریم و بهش بپردازیم و یا اینکه وقتی دست به اینکار میزنیم، ادب و متانت خودمان را نباید به راحتی خرج بکنیم. راستی این نکته هم قابل تامل است: چرا سازمانهای سیاسی ایرانی هیچ وقت از خود کمترین انتقادی نمی کنند و در عوض تا آنجا که ممکن است بخودشان دسته گل های رنگارنگ تعارف میکنند؟ بعلاوه علیه همدیگر از بدترین کلامات هم دریغ نمیکنندإ
موفق باشید
۱۶۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : آذر

عنوان : وقتی حقیقت، هدف نیست
یک برخورد منطقی با کتاب آقای نادری نوشته الهه بقراط بود که در همین اخبار روز هم منتشر شد:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۱۹۱۱۳
«نیمه بیشتر حقیقت را که هم در رژیم گذشته، هم در رژیم کنونی و هم در محدوده افراد و احزاب و گروه‌های ذینفع پنهان مانده است، آن نسلی در برابر چشم همگان قرار خواهد داد که در شرایط باز و مستقل و به دور از هرگونه دخالت و فشار امنیتی و حکومتی به کند و کاو در اسناد بپردازد و هیچ سودی در تحریف تاریخ نداشته باشد. ایران هنوز آبستن آن نسل است ...»
آقای نادری در این پاسخ به نقدها که منتشر کرده تنها به تیتر مقاله بقراط اشاره می کند که «حقیقت، هدف نیست» و به روی خود نمی آورد که این موضوع در مورد برخورد خودش نیز صدق می کند. پژوهشی که با هدف تأیید نظام جمهوری اسلامی و بر اساس اسناد دستچین شده نوشته شده باشد، نمی تواند همه حقیقت را بگوید، همانطور که اگر برای تأیید یک سازمان نوشته شود، باز هم از حقیقت به دور است
۱۶۹۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابس

عنوان : نقد گذشته
دوستان گرامی من مثل هیچکدام از شما این چنین تند و تیز برخورد نمی کنم. و به هچکس برچسب نمی زنم. یادمان باشد که موضوع بحث ما اینجا آقای نادری و آن کتاب باصطلاح مستند اوست که به نظر من تا اسناد به آن ملحق نشود پشیزی ارزش تحقیقی ندارد. تنها فایده کتاب اینست که فعالان سیاسی اندوخته های آگاهی خود را تدقیق و گاهی ذهنا آنها را نقد و تحلیل می کنند نه تصحیح، روشن است که ایم کتاب برای افراد نا آگاه نوشته شده و هدف نویسنده از پاسخگویی به نقد ها گرم کردن بازار فروش و به روز نگهداشتن آنست.
بگذارید از آقایان یا خانمهایی که روی کتاب آقای نادری نقد نوشته اند بخواهیم که بیایند و نظرگاههای خود را در باره ی پاسخ های او مطرح کنند.
برخورد بگذشته از مهمترین بحث های درونی و بیرونی گروهای سیاسی ایت که ایرانی ها به آن عادت ندارند
اساسا انتقاد از خود از اصول آموزشهای لنین است. من مارکسیست - لنینیست نیستم، اما با ادبیات آن آشنایی دارم. از اخبار روز بخواهیم که این بحث جای مناسبی باز کند.
۱۶۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : مانی فرزانه

عنوان : hamid hamidi برای
من تمام نوشته های مربوط به کتاب « سازمان چریکهای فدائی خلق » را در سایت های مختلف مطالعه کردم و شما اگر غفلت کردید هم اکنون می توانید به آرشیو ها مراجعه فرمائیدو این کار را بنمائید.

مطلبی که آقای فرخ نگهدار در باره ی کتاب مورد نظر نوشتند را نیز خواندم که در مقدمه ی آن در باره ی نحوه ی برخورد خود با کتاب و ارسال مطلب در باره ی آن نوشته و خیلی ها در همان زمان با آن برخورد نمودند.چیز تازه ای نیست !
برای من نوشته ایشان و برخورد سایر دوستان اهمیت دارد که اعم از اینکه شما آنها را قبول داشته باشید یا نداشته باشید ، میتوانید به آن نوشته ی فرخ نگهدار امروز مراجعه کنید و نظر خود بنویسید اگر با سایر دوستان متفاوت ست همین جا درج فرمائید ( قبلا از از روشنگری شما متشکرم) .ولی چسبیدن به حرف های نادری برای شما کمی ناشایست بنظر میرسد مگر ثابت شود که بیشتر «سندیت » دارد .

در هر صورت این کشف شما را تبریک میگویم بعنوان یک اکثریتی از این شانتاژ ها بیزارم هر که میخواهی باش.
۱۶۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : hamid hamidi

عنوان : شکایت که نه آخه بعضی رفقا بهشان بر می خوره ولی توسط فرخ نگهدار ازش گله کن
محمود نادری جاسوس و نویسنده ی کتاب «چریک های فدایی خلق :با فاصله اندکی از انتشار کتاب، آقای فرخ نگهدار دبیر اول پیشین سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت ـ نظرات خود را توسط دوستی برای اینجانب ارسال کردند. چشم نگهدار و اکثریت روشن از این رابطه مشعشع

dar pasokh be doosti keh mikhad shekayat koneh:
شکایت که نه آخه بعضی رفقا بهشان بر می خوره ولی توسط فرخ نگهدار ازش گله کن . هر پیغامی داری بهش می ده
۱۶۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : مانی فرزانه

عنوان : باید شکایت کرد !
کدام تحقیق ؟
موضوع کتاب به قبل از انقلاب و اسناد ساواک بر میگردد.
از ۲۲ بهمن اسناد ساواک به مدرسه رفاه منتقل شد و به یکی از زندانیان سیاسی حزب الهی که هم اکنون زیر «شکنجه» ست مسئولیت داده شده که آنها را طبقه بندی نماید.
این زندانی زمان شاه هرگز فکر نمی کرد روزی توسط شاگردان خود بازجوئی و شکنجه شد.قصیه خیلی جنایت آمیز ست و فقط حاکی از یک رقابت مذبوحانه و حیوانی با پرویز ثابتی دارد . پاسخ به نقد های نویسنده موسوم به نادری مشحون از زاویه های ضد انسانی و پرنخوت یک آدم عقده ای ست که نیاز به بررسی های روانشناسانه دارد . چنین افرادی بنا بر همان سوابق تاریک جرات نمی کنند هویت خود را ابراز کنند .آیا تا امروز یکی از ساواکی ها با نام واقعی یا مستعار خود در کیهان لندن مطلب نوشته ست ؟

از سراسر حکومت میراث فرهنگی و مادی و معنوی فعالان سیاسی بصور مختلف وجود دارد.

خوشبختانه امثال نادری ها و وابستگان حکومت جهل و جنایت قادر به خلق اثری فرهنگی وسیاسی نبودند. تمام ترهات آنها مربوط به بعداز رسیدن به قدرت می باشدو بعداز انقلاب می باشد.
بدهی ست که نسبت به تمام فرهنگ ورزان و فعالان سیاسی غیر مذهبی در رژیم گذشته کینه وحسد فراوانی دارندو با حص و ولع از همان اول انقلاب به نابودی و تحریف آنها پرداختند.

تصادفی نبود که از محضر قره باغی و فردوست فیض بردند و هنوز اسرار زدو بست های آنها با هویزر و سولیوان پنهان مانده ست.

اسناد ساواک با کمک مصاحبه و گفتگو با هزاران عصو فامیل ، دوست و همکار سیاسی یا اجتماعی ، همکلاسی ، معلم ، استاد دانشگاه ، همسلولی ، زندانبان ، وکیل و همکار و هم سلول می توانست برای شناخت مبارزان و مجاهدان در زمان شاه مرد استفاده قرار گیرد. ولی این بضرر اقایان بود.

شما آیا از فردای انقلاب تا امروز شنیده اید که سردمداران حکومت نسبت به میلیونها مورد جنایت و رذالت هوادران حکومت در سراسر ایران اعتراضی نمایند؟

آیا در باره پرونده ی قتل جنایتکارانه ی مورخ نامی احمد کسروی و تیمسار رزم آرا توسط فدائیان اسلام کم « افتخار» فرمودند آیا غائله ی نکبت بار ۱۵ خرداد علیه اصلاحات ضد ارتجاعی شاه هنوز جشن گرفته نمیشود ؟ آیا قاتلان حسنعلی منصور در زمان شاه باید زنانی سیاسی محسوب میشدند ؟

آیا پی گیری جنایات بشری حکومت روش معقولی برای دادخواهی مردم محسوب نمیشود؟


چرا نادری با وقاحت کامل از نقل قول های بعداز انقلاب فعالان سیاسی علیه کتابی که او در باره ی وقایع قبل از انقلاب سر هم بندی کرده سوء استفاده می کند ؟

ایا نمی توان از موسسه ی باصلاح تحقیقاتی حکومت و نویسنده ی امنیتی آن در دادگاهای بین المللی شکایت کرد؟
۱۶۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : بیژن بابایی

عنوان : تجربیات یک نابغه
ی جیج غانی عزیز، من واقعا نمیدانم شما چه می گویید، ولی از آقای فرخ نگهدار بعنوان یک فعال سیاسی انتظار دارم که آگاهی هایشان را تا آنجا که از نظر امنیتی به کسی لطمه نمی زند با خوانندگان تقسیم کنند. ولی با کمال تاسف باید اذعان کنم که من نابغه ام وانتظارات بی موردی از چهره های شناخته شده ی اجتماعی دارم. شما درست می گویید من نابغه ام که فکرم می کنم که ما بعد از سالها اقامت در فرنگ و ینگه دنیا می بایستی ابتدایی ترین اصول فعالیت سیاسی اجتماعی را یادگرفته باشیم و برای هموطنانمان اندکی ازرش و احترام قائل شویم و اگر برایشان پرسشهایی مطرح شد به آنها پاسخ دهیم و یا لااقل خود را به نشنیدن نزنیم و با شجاعت بگوییم نمی دانیم یا نمی خواهیم پاسخ دهیم.. شما شاید بخواهید با آقای نگهدار و سازمانش تصفیه یا تسویه ی حساب کنید، ولی من با کسی حسابی ندارم که تصفیه کنم، فقط کمی زیادی نابغه ام!
از شما سپاسگزارم و حالاکه مراتب نبوغ مرا یاد آوری کردید، اجازه بدهید یکی دیگر از مشاهدات نبوغ آمیز خود راهم شرح بدهم. چندی پیش از خانم بتول عزیز پور که مورد احترام من هستند در همین اخبار روز ، مقاله ای خواندم که به مناسبت چهلمین سال درگذشت جلال آل احمد نوشته بودند. خواننده ای صاحبظر آمده بود و با کمال احترام و استناد سوالاتی را مطرح کرده بودکه عمده ترینش اگر اشتباه نکرده باشم اینها بودند:
۱- آیا آل احمد ممیزه ی مثبتی هم داشت؟
۲- چرا آل احمد با آنهمه عیب و ایراد که خانم عزیز پور ردیف کرده بودند (و آن خواننده ی صابظر هم آنها را قبول داشت) به آن حد از شهرت و اعتبار در زمان خود رسید؟ (نقل به معنی)
دیگرانی هم آمدند و طبق معمول چیزهایی بر له و علیه آل احمد نوشتند و یک نفر هم اسنادی را از نوشته های آقای مسعود نقره کار آورد که نشان می داد آل احمد یکی از بنیان گذاران کانون نویسندگان است...
متاسفانه خانم عزیز پور کمترین واکنشی در باره ی آنچه که گفته شد نشان ندادند. حال آنکه بحث تازه ای باز شده بود که می توانست به شناخت روند روشنفکری آن زمان کمک کند و حرمت شماری از خوانندگان که در بحث شرکت کرده بودند ایجاب می کرد که ایشان نظرشان را بنویسند.
شما براستی نبوغ مرا کشف کرده اید، من نابغه ی انتظارات بیجا هستم و امیدوارم روزی به آن درجه از عقل متعارف برسم که احساس مسئولیت و مشارکت چهره های اجتماعی دنیای پیشرفته را در بحثهای که در آن صاحبظرند م به آنها مربوط است نادرست بدانم و از آنان بخواهم که از روشنفکران ما بیاموزند.
با درود به شما
۱۶۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : جیج غانی

عنوان : چه سئوالی؟!
این آقای بیژن بابائی نابغه است. اهم فلاسفه فرموده اند که طرح سئوال درست نیمی از دریافت درست پاسخ است. البته ممکن است این پاسخ درست نباشد! "لاکن" این پاسخ به روشی درست، نادرست بودن خود را به انظار عمومی نهاده است!
عجب سئوالی می کند این هم میهن، چه سئوال خطرناکی!
۱۶۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما س

عنوان : تاریخ نویسی اسلامی
آقای نادری شما می گوییید: من"" هرگونه مبارزه علیه ستم، بی‌عدالتی و وابستگی را واجد ارزش‌های انسانی می‌دانم.""

ببینید این جمله چقدر با اندیشه و عمل شما در تضاد است. اگر عمل شما برداشتن قدمی در مخالفت با ستم و بی عدالتی بود، رژیم جمهوری اسلامی که نماد ستم و بی عدالتی و دشمن خونی چریکهای فدایی از هرطیف و گروه است و در برخورد با آنان چیزی از رژیم محمد رضا شاه کم نیاورده، به شما اجازه انتشار این اسناد را نمی داد. چگونه این رژیم خونخوار و فاسد ناگهان عدالت گستر شده و مراتب دادگستری را درحق افرادی که آنها را دسته دسته کشته و هنوز هم می کشد رعایت می کند؟!

احتمالا کسانی که کتاب شما را نقد کرده اند به این مساله اشاره کردند که انتشار ا کتابی از این دست در رژیم جمهوری اسلامی بلافاصله آنرا زیر علامت پرسش می گذارد و هیچ انسان شرافتمندی باور ندارد که متنی این چنین بویژه استنباطات و تعبیر های شما قابل اعتماد و استناد باشد.
آقای نادری، این رژیم به حتی کتابهای داستانی که بصورت نمادین به مسائلی که نسبت به آنها حساسیت دارد(مثل آزادی) اشاره می کنند اجازه انتشار نمی دهد، این رژیم تاریخ را "تصحیح" می کند و بگونه ای که خودش دوست دارد درکتابهای درسی می نویسد. کار شما یک مزاح تاسف آورست شما مراتب سادگی و بی اطلاعی خو دتان را رقم زده اید. من کلمات محترمانه تری سراغ ندارم، در عوضی طوماری از کلمات ناشایست که هرگز آنها را ننوشته و به زبان نیاورده ام برای وصف شما و شاهکار شما به ذهنم هجوم می آورند.
اگر شما کمترین صداقتی داشتید کپی آن اسناد را هم در کتاب می گذاشتید. من دوست دارم آن اسناد را ببینم نه برای اینکه تاریخ چریکها یا آن دوره را بنویسم بلکه برای اینکه اعتبار کتاب شما را بسنجم و هر کتابی که فاقد سند باشد فاقد اعتبار است و ادعاهایی پوچ.

من مدافع چریکهای فدایی جان باخته نیستم اگرچه از آنان بخاطر صداقتشان ستایش می کنم و یقین داشته باشید نوشته های از این قماش یعنی تاریخ نویسی اسلامی اگرچه ممکن جماعتی نا آگاهی از نسل امروز را فریب دهد، اما در بعد زمان و تاریخ، نام ننگینی از شما بیادگار خواهد گذاشت.
۱۶۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : احمد صلاحی

عنوان : تحقیق لومپن ها
دوستان گرامی !
خواهشمند ست با این مسئله ی کتاب کذائی و حکومت معلوم الحال مذهبی با دقت بیشتر برخورد کنیم. این جانوران تنها نیستند.
چند روز پیش فیلم « بادر - ماینهف کمپلکس » را تماشا کردم که ببینم بقول غربی ها «پیامش » چیست که چنین سرمایه ای برایش خرج کردند.
- فیلم با تظاهرات دانشجویان ایرانی و آلمانی در برابر سفر شاه و فرح به آلمان صورت میگیرد. پلیس آلمان با سفاکی هر چه تمامتر با باطوم بر سر و روی دانشجویان میزند که آدم « نا خود آگاه» سناریست و کارگردان آلمانی را تحسین میکند که چنین هنرمندانه همراهی رژیم آلمان و حکومت شاه در دهه ۶۰ میلادی را باز سازی نموده و بلافاصله مزدوران ساواکی با چماق های خود و در خاک آلمان بر فرق سر دانشجویان ایرانی و آلمانی میکوبیدند. در این تظاهرات تاریخی یک دانشجوی آلمانی کشته شد که جامعه ی آلمان و اروپا را تکان داد.
- بهر صورت اولریکا ماینهوف در ارتباط با این تظاهرات به تماشاچی معرفی میشود که به دانشجویان ایرانی سمپاتی داشت.
- در ادامه شکل گیری گروه بادر - ماینهوف و عملیات سیاسی و نطامی آنها تا دستگیری ، دادگاهها و دوران زندان و «خودکشی » آنها در زندانها را با «بهت » شدید نظاره کردم . سناریست و کارگردان معلوم نیست آن دیالوگ ها را از کجا آورده و از زبان بازیگران خود بنام فعالان سیاسی و نطامی بادر- ماینهوف بخورد تماشاچی نسل امروز میدهند. بحث از دفاع و یا نقد بادر ماینهوف نیست. بلکه میزان دوری و نزدیکی فیلم به ماجرائی که در دهه ۶۰ در سراسر جهان مطرح بود.
در باره ی مقدمه تحسین بر انگیز فیلم فکر کردم . آیا صحنه های سرکوب تظاهرات مسافرت شاه در خیابان ها بدلیل اسناد و فیلمهای رسمی و شخصی از دهه ۶۰ قابل تحریف نبود ؟
یا سناریست و کارگردان بر جلب نظر تماشاچی و فریب او در باغ سبز نشان داده بود ؟
امیدوارم فعالان فلسطینی که از دوران آموزش گروه بادر - ماینهوف در پایگاهای فلسطینی اطلاع دارد در این مورد اظهار نظر نماید که آیا رزمندگان بادر - ماینهوف به آن شکل «دیوانه وار» در بالای پشت بام قرارگاه خود دختر و پسر لخت مادر زاد آفتاب میگرفتند. بحث بر سر اختلاف فرهنگی فلسطینی و آلمانی نیست.
چنان صحنه ی «بدیعی» نه فقط در پایگاههای فدائیان فلسطین «دیوانگی» ست حتی در قلب آلمان و ایتالیا هم خنده دار به نظر میرسد.
سناریست و کارگردان با چنین صحنه هائی میخواست «تروریست» ها را «خل » و «چل » معرفی کنند.

من در این فیلم دیدیم که زندانبانان جنایتکار آلمان چگونه وانمود میکردند که زندانیان «خودکشی » میکردند و همرمانی تمام این جنایات با جنایات شاه و در راس آنها جزنی و یارانش بر تپه های اوین به ذهنم رسید. و یادم هست که تمام گفت و شنود های تلفنی با پیشرفته ترین وسائل ضبط امنیتی از کشور آلمان توسط ساواک برای شناسائی فدائیان و مجاهدین بکار میرفت .
نتیجه :
من نوعی میدانم فدائیان خلق سیروس سپهری ، شاهرخ هدایتی ، علینقی آرش ، مجتبی خرم آبادی چه خصوصیات فردی شریفی داشتند و هزاران ایرانی دیگر اعم از همشهری یا یار مدرسه و دانشگاه از آن جوانان برومند و مردم دوست خاطرات فراموش نشدنی دارند. مجاهد خلق محمد مفیدی از خانواده ای دانشگاهی نیز در بین جوانان محل و مدرسه خود شاخص بود.
هریک از فدائیان و مجاهدین در بین مردم چنان روابط عاطفی ایجاد نمودند که رژیم شاه با تمام « تهمت زنی » ها نتوانست سیمای آنها را مخدوش کند. از لومپن های اطلاعاتی بهتر از این تحریف ها انتظاری نیست.
فکر میکنم کسانی که امروز روز در زندانهای سپاه با فعالان سیاسی همان می کنند که شاه در بعداز کودتا نمود خیلی کودن تر هستند.
وقتی مردم به خیابانها آمدند شاه کوتاه آمد ولی خفاشان ولی فقیه هنوز با وقاحت مانند تیمسار اذهاری مردم را می بیند و می کشند و لی با وقاحت دروغ میگویند و فایده هم ندارد..
رژیم از نزدیکی نیروهای مخالف بیش از همیشه ترسیده و فکر میکند با این «تحقیق » ها می تواند مردم را فریب دهد.
۱۶۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : بیژن بابایی

عنوان : یک پرسش!
راستی چرا آقای فرخ نگهدار آقای نادری را معرفی نمی کنند؟
۱۶۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : روزبه

عنوان : تبادل نظر از راه دور
جل الخالق آخر دنیا شده است. حالا برادران شکنجه گر از راه دور با اعضای سابق سازمان فدائی بحث و گفتگو می کنند و حتی جواب انتقاد را هم می دهند. لاجوردی از قرار راست می گفت که زندان های مانند اوین را تبدیل به دانشگاه کردند و تاریخ دان هم تولید کردند. البته شاید اگر برادران فیلم بردار اوین با این برادی نادری که فراموش کرده است و یادش رفته که تاریخ را با نام مستعار نمی نویسند به ملاقات رفقای فدایی می آمد کتاب تاریخی اش شاید اعتبار بیشتری پیدا می کرد و دیگر آقای نگهدار مجبور نمی شد از طریق دوست مشترک (نگفت که این دوست کی هست!) برایش انتقاداتش را بفرستد. البته من هم این به اصطاح کتاب که ورق های ساواک را تویش گذاشته و بعد اظهار نظرات خودشان را نیز اضافه کرده و همه این به اصطلاح انتقادات( البته بیشتر تعریف و تمجید بود) آقای نگهدار را خواندم و نفرت و کینه این برادر بازجو تاریخ دان به خوبی می توان مشاهده کرد. حیف هیتلر و رژیم او مردند و از این برادر بازجو تاریخ دان یاد نگرفتند که بازجویی های گشتاپو را به انتشار دهند و آبروی مردگان را دوباره ببرند! بوی تعفن این رژیم جانی آنقدر زیاد است که امثال این شیاد نیز نمی توانند با قیافه تاریخ دان گرفتن آن را مخفی کنند. رژیم متعفن اسلامی مانند همتای خود یعنی رژیم گشتاپو به پایان عمر ننگین نزدیک است و این دلقک پاسدار نیز نخواهد توانست از سقوط آن با جعل تاریخ جلوگیری کند. تاریخ سیاه این رژیم جانی به زودی به پایان می رسد.
۱۶۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : آرمان رهائی

عنوان : کارمند رژیم فاشیست اسلامی
رژیم جنایتکار و آدمکش فاشیست های اسلامی آنقدر بی شرم است که یک پاسدار آن اراجیفی را در تحریف تاریخ مبارزاتی ایران می نویسد و آنقدر شرف ندارد که حتی یک مقدمه در شناسائی پلید خود بنویسد و بعد در جواب تعدادی که دوروغ های او را آشکار کرده اند باز طبکارانه دهن دریدگی می کند. ظاهرا تنها کسی که این کارمند رژیم قرون وسطی را می شناسد آقای نگهدار است که به نقل از این هیولا از طریق دوستش انتقادات نگهدار را دریافت کرده است. اگر این پاسدار سیاسی آدمکش رژیم تبهکاران یک ذره شرف داشت اول خودش را معرفی می کرد و به دیگران توضیح می داد که چرا رژیم آدمکشان به او اعتماد دارند که اسناد سازمان تبهکار ساواک را در اختیار او قرار می دهند و از مردم ایران مخفی می کنند. صحبت با این جانی فقط او را جری تر می کند و او و رژیم قرون وسطی او به زودی خواهند فهمید که مردم با آنها با چه زبانی صحبت خواهند کرد. آینده نکبت بار او و رژیم جنایتکار امام آدمکش او همانطور که خود او به خوبی می داند برای او هولاناک است!
۱۶۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : جیج غانی

عنوان : از دو حالت خارج نیست
یا این آقای تاریخ نگار خیر که خود را نادری می نامد "خیلی" ساده است و یا "خیلی" بخاطر این تحقیقات "بیطرفانه" اش طرف پاداش قرار می گیرد.
بر همه پر واضح است که هر کسی که در دوران سلطنت دستی بر آتش برآمده از کودتای بیست و هشت مرداد داشته است پرونده ای نحیف و یا قطور در اسناد ساواک دارد.
آخر این حضرت ایشان از خود سئوال نمی کند که در و انفسائی که کسی؛ حتی حامیان "مصلح" این نظام؛ حق دسترسی به اسناد "ملی" ساواک را ندارند به چه مناسبت و سیاستی این اسناد در اختیار حضرت "خشونت ستیز و ضلح جو" قرار داده شده است؟
حال بد نبود این حضرت در پایان پاسخ طولانی اش؛ که تازه خیلی هم مختصر به نگارش در آمده بود!؛ نظر خود را در مورد همین امروز ایران و جنایاتی که در ایران در خیابان و زندان اعمال می گردد هم می فرمود تا معلوم می شد همین امروز، نه در تاریخ، بلکه در جغرافیای امروز ایران ایشان کیست، کجاست و در کنار جه کسانی ایستاده است که اینچنین بر مواضع گذشتهء خود پا می فشارد؟
۱۶۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : خالو خالو

عنوان : اهل تهرانم
اهل تهرانم

‫روزگارم بد نیست
‫چاه نفتی دارم
‫پول گازی
‫سر سوزن عقلی
‫رهبری دارم
‫بهتر از گاو دوان
‫دوستانی ،دستشان داغ ودرفش
و سخنگویی که همین نزدیکیست
‫لای این شب بوها
‫گوییا می {…}

‫پای آن کاج بلند

‫اهل تهرانم
ازهمان روزکه خوردم پپسی
‫توی میدان ولیعصر شدم تهرانی
‫………… ……… ……… ……..
‫اهل تهرانم
‫پیشه ام حرافیست
‫گاه گاهی قفسی میسازم توی اوین
‫تا به آواز جوانی که در آن
زندانیست
‫غم بدبختیتان تازه شود
‫چه خیالی،،،،چه خیالی میدانم
‫همشون بیجانند
‫خوب میدانم
‫حاصل دولت من بی نانیست
‫………… ……… ……… …
‫من مسلمانم
‫برسرم هالهءنور
‫جانمازم پرچم
‫مهرم زور
‫قصر سجاده من
‫من وضو باخون
‫مردم پیروجوان میگیرم
‫من نمازم را پی تکبیرهالحرام
فقیه

‫پی قدقامت شورای نگهبان خواندم

کعبه ام بر لب چاه
‫کعبه ام درتوی
‫جمکران افتادست
‫کعبه من مث یک زندانی
‫میرود راه براه
‫میرود بند ببند
‫حجرالاسود من
‫کلهء تاروسیاه اوباماست

‫اهل تهرانم
‫نسبم شاید
برسد
‫ به یه هندونهءکالی در چین

‫نسب من شاید
‫ به پسر عمه چاوز برسد
‫رهبرم بیخبر از خواب پرید
‫‫جنّتی زیبا شد
‫مرد بقال از من پرسید
‫چند مثقال کراک میخواهی
‫من ازاو پرسیدم
‫رأی مفت سیری چند؟
۱۶۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : امیر میرزایی

عنوان : اسناد تاریخی انحصاری
آقای نادری سلام .البته ظاهرا نام واقعی شما نیست .چون پس از انتشارکتاب پرسروصدایتان چهره ای از شما ندیدیم .بهر روی آقای نادری این رسم فقط در کشور ماست که اسناد تاریخی انحصاری باشد.لازم نبود این همه زحمت بکشید و جوابیه بنویسید .کافی است اسناد را در اختیار بی شمار جوانان تاریخ خوانده ومشتاق قرار دهید تا بررسی یک جانبه و از منظر دیدگاه فردی شما نباشد .فراموش نکنید که موزه عبرت شما از نوشتن نام بیشمار زندانیان چپ که برخی از آنان در حکومت اسلامی نیز دستگیر و تحت وحشیانه ترین شکنجه قرار گرفتند و سرانجام در تابستان خونین شصت وهفت به چوبه دار سپرده شدندخوداری میکند.واقعا انتظار دارید بیطرفی شما را باور کنیم؟
۱۶۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨٨