رویگردانی از حق و حقیقت در جنبش سبز
محمدرفیع محمودیان
•
در جنبش سبز تنها امر موجود، تنها مرجع قابل اتکاء همان باور و درکی است که افراد بدان اعتقاد دارند و بر آن مبنا حرکتی را به پیش میبرند. حق و حقیقت مردهاند. آنها معیار و مرجع تمیز هیچ باوری از باوری دیگر نیستند. اساساً هیچ نیازی به معیار و مرجع وجود ندارد. انسانها بر اساس آنچه اینک و اینجا بدان میاندیشند و باور دارند کنشها و حرکتهای خود را پیش میبرند و هر کس یا هر گروه محق است که آنچه را خود بنا به دلیلی (حال به هر دلیلی) درست میداند حقیقت بپندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ مهر ۱٣٨٨ -
۷ اکتبر ۲۰۰۹
جنبش اعتراضی مردم، جنبشی که به جنبش سبز موسوم شده است، در همان گامهای آغازین خود از گفتمان مسلط دوران مدرن فاصله گرفته است. در این جنبش از دو گفتمان حق و حقیقت نشانی نیست. نه شعار و خواستی در آن رابطه طرح شده و نه بحثی به راه افتاده است. بدون شک اینرا میتوان تا حدی بر مبنای ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه، غیاب تاریخی بحث حق و حقیقت و ضعف لیبرالیسم در جامعهی سیاسی ایران توضیح داد و کل مسئله را به امری یکسره معمولی فرو کاست. ولی بیتوجهی به دو گفتمان سیاسی مسلط عصر ابعادی گستردهتر از این دارد. دو گفتمان حق و حقیقت نه بخاطر نادیده گرفته شدن یا بفراموشی سپرده شدن آنها که بخاطر عدم سازگاری با خواستها و اهداف کلی جنبش محال طرح نیافتهاند. در انقلاب ۵٧، خواستهای سیاسی و اجتماعی پژواک چندانی در حرکت اعتراضی مردم پیدا نکرد. در این انقلاب بگونهای باور نکردنی از خواستهایی سیاسی و اجتماعی همانند آزادی و دموکراسی یا عدالت اجتماعی خبری نبود. اما بتدریج مشخص شد که این انقلاب بیشتر بدنبال آن است تا نقطهی پایانی بر انقلاب سیاسی و اجتماعی نهد و راه را بر تسلط برداشتی فرهنگی از سیاست بگشاید. از سال ۵٧ ببعد این برداشت از سیاست در خاورمیانه و جهان عمده شده است و انسانها را به ساماندهی زندگی اجتماعی بر بنیاد ارزشهای فرهنگی سوق داده است. اینک نیز چه بسا که جنبش اعتراضی سبز مردم ایران آغازگر تحولی اساسی در جهان شود و زمینهی رویگردانی از دو گفتمان مسلط مدرن را فراهم آورد.
گفتمان حق حضوری همه جانبه در ذهنیت و کنش انسان مدرن دارد. هر آنچه که فرد میخواهد و از دیگران انتظار دارد در قالب حق مشروعیت پیدا میکند. حق بطور همزمان هم ادعای مشروع است و هم امتیاز، هم قدرت است و هم مصونیت. فرد به اتکای آن راه خود را در جنگل پر از تمایلات، خواستها و انتظارات شخصی و گروهی تشخیص میدهد. حق برای او مشخص میسازند در چه مواردی میتواند از دیگران انتظار یاری، برخورد تأییدآمیز یا حداقل غیربازدارنده داشته باشد. حق مدنی-سیاسی ِ آزادی بیان بمعنای آن است که هر یک از ما میتواند بدون آنکه مورد برخورد دیگران قرار گیرد افکار و باورهای خود را ابراز کند. در مقایسه، حق اجتماعی ِ بیمه درمانی مشخص میسازد که جامعه و در جهان معاصر دولت بنمایندگی آن باید هزینه و تأمین منابع درمان شخص بیمار را بعهده گیرد. ابعاد تسلط گفتمان حق تا آنجا پیش رفته که امروز انسان فقط آنچه را که حق خود میداند انجام میدهد یا دنبال میکند. انتطارات فرد یا گروهی از افراد باید در مقولهی حق تجلی یابد تا بصورت خواست و ادعایی مشروع در آید.
ویژگی اساسی حق برون محور بودن آن است. فرد یا گروهی از افراد حق را در مقابل دیگران ادعا می کند. برسمیت شناختن حق را انسان از دیگران، جامعه یا دولت انتطار دارد و حق برسمیت شناخته نشده اساساً حق، حتی در شکل نطفهای خود، بشمار نمیآید. از آنجا که در دوران مدرن، جامعه در گستردگی و پیچیدگی خود دارای هیچ عینیتی نیست، این نهادهای رسمی، از قانون و دولت گرفته تا رسانههای همگانی هستند که آنرا نمایندگی میکنند. امروز، وظیفهی برسمیت شناختن حق بعهدهی این نهادها محول شده است و حق تا حد زیادی بصورت حق رسمی و قانونی در آمده است.
جنبش سبز اما خودپوتر و خودمحورتر از آن است که به گفتمان حق توجه نشان دهد. این جنبش دولت را بطور کلی برسمیت نمیشناسد که ادعایی متوجه آن سازد. نهادهای مستقل سیاسی و اجتماعی نیز در جامعه حضوری جدی ندارند که مخاطب تودههای درگیر در جنبش قرار باشند. جنبش سبز خود را با کلیت جامعه یکی میانگارد و از آن لحاظ ضرورتی نمیبیند با فاصله گرفتن از خود نوعی مخاطب برای خود فرا افکند. این جنبش علاقهای بدان ندارد که قدرتی مستقل در مقابل خود بیافریند یا به نهادی اقتدار و مشروعیت واگذار کند و در نهایت خود را وابسته با آن سازد. مهم برای آن کنش و مبارزهای است که پیش میبرد و جهانی است که خود بنیان میگذارد.
در دوران معاصر گفتمان حق گاه مرجعی یکسره ترافرازنده و نامشخص را برای حق فرا افکنده است. حقوق بشر در جهانشمولیت خود مورد بارزی از این درک است. مفاد گوناگون حقوق بشر در گسترهی جهان صرفنظر از چگونگی ساختار این یا آن جامعه دارای موضوعیت است. هیچ لازم نیست تا انسانهایی خاص، دولتی معین یا نهادهایی مشخص آنها را برسمیت بشناسند تا موضوعیت پیدا کنند. حقوق بشر قائم به ذات، در تجرید محض، بصرف طرح شدن معتبر بشمار میآیند و هر کس در جهان برخوردار از مفاد آن قلمداد میشود. آزادی باور دینی و آزادی بیان، بصورت دو مورد حقوق بشر، حقوق همهی انسانها بشمار میآید و قرار است هر کس از آن برخوردار باشد، حال چه جامعه و نهادهای آن آنها را برسمیت بشناسند چه نشناسند. انسان بصرف بشر بودن از آنها برخوردار است. عجیب آنکه جنبش سبز حتی به این حقوق و ادعای نهفته در آن وقعی ننهاده است. در تظاهرات خیابانی، تودهها از حقوق بنیادین خود در زمینهی آزادی و یا اعتراض سخن نمیگویند. در بحثهایی که پیرامون جنبش و خواست آن در جریان است نیز چندان از حقوق بشر یاد نمیشود. مهم برای تودهها بچالش خواندن تمامی مراجع قدرت موجود در جامعه است. بنظر میرسد آنها در این مورد چنان برخوردی بنیادین دارند که حاضر نیستند اقتدار هیچ مرجعی، حتی مرجع ترافرازنده و مجرد حقوق بشر را برتابند. آنها خود و فقط خود را بنیاد و محور و در نتیجه مرجع اعلام خواست و مشروعیت بخشیدن به آن میشمرند.
در مورد حقیقت نیز جنبش سبز دارای درکی متفاوت از درک مسلط بر ذهنیت مدرن است. جنبش سبز به تمایز شفاف و مشخص دروغ با حقیقت اعتقاد دارد. اساساً یکی از اتهاماتی که آنها متوجه حاکمیت و دولت میسازند دروغگویی وقیحانه آن است. ولی آنها بجای آنکه حقیقتی معین را در مقابل آن قرار دهند به مسخرهی دروغهای طرف مقابل میپردازند. حقیقتی مطلق، حقیقتی معین و عینی برای آنها وجود ندارد. آنها لازم نمیبینند آنچه را که بدان اعتقاد دارند و اعلام میکنند بعنوان حقیقت معرفی کنند. بدون شک آنها آنچه را که طرح میکنند بسان حقیقت و نه دروغ طرح میکنند و در این مورد شکی نیز ندارند، ولی هیچ اهمیتی برای حقیقت دانسته شدن شعارها و دیدگاههای خود قائل نیستند. آنها جایی بر درستی درک خود از امور و برنامهها و شعارهای خود تأکید نمیکنند. شعارهای ایجابی جنبش بیشتر بشکل پیشنهادهایی برای بررسی و بازاندیشی تا رئوس برنامهای معین طرح میشوند.
در گسترهی جنبش سبز فقدان باور قطعی به برنامه و آرمانی مشخص مشهود است. این درست چیزی است که بسیاری از فعالین سیاسی از آن، در مقایسه با شرایط جنبش اعتراضی در دوران شاه، شاکی هستند. آنها از عدم اعتقاد محکم فعالین و مبارزین سیاسی به باورهای خود شکایت دارد و اینرا باعث جا زدن برخی زندانیان فعالین در زندان و بگاه شکنجه میدانند. این عدم اعتقاد به حقیقت باورهای خود به هر رو بمعنای آن نیست که تمایز بین حقیقت و دروغ برای جنبش بی معناست. جنبش از دروغگویی پرهیز دارد. نه چیزی را بطور مستقیم جعل میکند و نه با گزافهگویی یا خُردنگری حوادث و تحولات را دیگرگونه جلوه میدهد. پرهیز از دروغ نه بخاطر اعتقاد به حقیقت و برتری ارزشی آن که بخاطر عدم باور به اهمیت فوقالعاده و برتری آن رخ میدهد. چون حقیقت مهم نیست دروغ نیز گفته نمیشود و امر جعلی حقیقی وانمود داده نمیشود.
در دوران مدرن، در پسزمینهی شکوفایی و اعتبار فوقالعادهی علوم تجربی، فروپاشی باور دینی و اهمیت روزافزون دستیابی به بنیادی مستحکم و باثبات برای زندگی اجتماعی پر از تلاطم جدید، حقیقت اهمیتی خاص یافته است. همه در جستجوی حقیقت هستند؛ در جستجوی باورهایی درست، نظریههای درست و قابل قبول، دریافتهایی منطبق با واقعیت. اگر پیشتر باوری ترافرازنده، باور به وجود ذات الهی باوری حقیقی فرض گرفته میشد و تمامی دیگر باورها بر آن مبنا اعتبار و استحکام مییافت اینک هر باور در خود باید درست و حقیقی پنداشته شود تا قابل قبول تصور شود. معیار حقیقت امروز در مورد تمامی دریافتها و باورهای انسان مهم بشمار میآید و در همهی عرصهها انسانها بدنبال حقیقت هستند.
معیار تاریخی حقیقت تطابق یک نظریه یا گزاره با واقعیت بوده ولی امروز دو معیار سازگاری (یک دریافت یا باور با کلیت دریافتها و باورهای انسان) و توافق عمومی (در مورد درستی یک دریافت یا باور) نیز مورد توجه قرار گرفتهاند. امروز در پس زمینهی نقدی که به رئالیسم ساده قرون شانزده و هفده صورت گرفته، بیش از پیش توافق عمومی و نه واقعیت، که خود هیچگاه بطور مستقیم مورد ادرک قرار نمیگیرد، معیار حقیقت بشمار میاید. بر این نکته نیز تأکید گذاشته میشود که باور یا دریافتی از حقیقت ژرفتر و مستحکمتری برخوردار است که توافق عمومی همگانیتری در مورد آن وجود دارد. به هر رو، هیچ لازم نیست توافق عمومی در بر گیرندهی همه باشد، فقط کافی است که اشخاصی که صاحب نظر در مورد یک مسئله هستند بتوافق دست یابند تا توافق جنبهی عمومی پیدا کند.
جنبش سبز بر مبنای توافقی عمومی، هر چند توافقی نانوشته و نامشخص، شکل گرفته و تکوین یافته است. تودههای مردم فعال در آن نیز از آن سنخ مردمانی هستند که شاید بسیار بیشتر از دیگران به معیار حقیقت، یقین به درستی راه خود و انتخاب خود، نیاز دارند. در ستیز با دشمنی که فریادهای تبلیغاتی آن و ادعایش مبتنی بر تکیه بر حقیقتی مطلق گوش فلک را کر کرده و از داغ و دفش در جهت شکستن ارادهی مخالفین بهره میجوید، آنها نیاز به باوری مستحکم و حقیقتی قاطع دارند. اما بسختی میتوان نشانی از چنین باوری نزد آنها یافت. آنها نه هدف مشخص برای حرکت خود دارند، نه به ایدئولوژیهای سیاسی مشخصی اعتقاد دارند، نه اصول و ارزشهای معینی را بسان اعتقادات بنیادین خود معرفی میکنند و نه بر مبنای اصولی خاص کسانی را خودی یا غیر خودی بشمار میآورند.
بدون شک در گسترهی زندگی روزمره بر حقیقت دریافتها و باورها تأکید نمیشود. دانش مطرح در این حوزه دانشی صامت است و نه مورد سوال قرار میگیرد و نه مورد تأکید. انسانها آنرا بگونهای خود بخودی در حوزهی کنشهای خود بکار میبندند و فقط هنگامی که در یک عرصهی معین با مشکل مواجه میشود از درستی یا نادرستی آن میپرسند. پرسش از درستی یا نادرستی حوزهای معین از دانش نیز بر مبنای فرض درستی کلیت دانش صامت انجام میشود. میتوان تصور کرد که شرکت کنندگان در جنبش سبز نیز به حرکت و کنشهای خود همچون حوزهای از کنشهای روزمره مینگرند و بر این اساس نیازی به گفتمان حقیقت نمیبینند. ولی آنچه چنین تصوری را تا حد زیادی نامربوط با وضعیت جنبش میسازد آن است که جنبش اعتراضی بسان کنشی در گسترهی زندگی روزمره رخ نمیدهد. حرکت شرکتکنندگان در جنبش بیشتر حرکتی انقلابی و از سر شورش است تا حرکتی در سازگاری با ضرب آهنگ متعارف زندگی روزمره. در فرایند مشارکت در جنبش، افراد خود بخود با هزاران سوال و مشکل روبرو میشوند. بدون اتکاء به باوری مستحکم و بازاندیشیده شده، آنها نمیتوانند به حرکت خود ادامه دهند.
جنبش سبز متشکل از هزاران انسانی است که هر یک دارای باوری خاص خود است و از دیدگاه خاص خود به جهان مینگرد. بدون شک هر یک از این انسانها به باور خود بسان حقیقت مینگرد و بر آن مبنا در جنبش حضور یافته است. ولی این اعتقاد (به باور خود، به حقیقت باور خود) چیزی بسیار محدود و معین است. اینجا هیچیک از معیارهای متعارف حقیقت موضوعیت ندارد، بلکه حقیقت آنچیزی است که فرد در یک برههی معین، بر مبنای موقعیت و منافع خود و ادراک و اطلاعاتی که در دست دارد درست میپندارد. اصلی کلیتر از این، اصلی همچون توافق عمومی یا سازگاری با کلیت باورها، اینجا دارای موضوعیت نیست. آنچه فرد اینک و آنجا بدان باور دارد حقیقت است. همین و بس. لحظهای دیگر و جای دیگر این حقیقت در هم شکسته میشود و نظریه یا باوری دیگر بعنوان حقیقت جای آنرا میگیرد. اینرا بسیاری قلب و جعل حقیقت خواهند خواند. آنها به امری کلیتر و با ثباتتر بعنوان حقیقت اعتقاد دارند. شاید نیز درست میگویند. اما در جنبش سبز افراد بر مبنای درک دیگری از حقیقت به جهان مینگرند ولی لزومی نمیبینند از عنوان و گفتمان حقیقت استفاده کنند. آنها اعتبار نظریهها و باورهای یکدیگر را در عمل بهنگام اعتراض میپذیرند و بر آن اساس جنبش را پیش میبرند. حقیقت در معنای متعارف خود برای آنها همچون خدای نیچه مرده است و جای آنرا اینک و اینجای وجود باورهایی گرفته است که در تلاقی و پیوند با یکدیگر جنبشی را شکل میدهند.
نقطه اتکای جنبش سبز خود اعضای جنبش و باورهای یکایک آنها است. این جنبش اعتقاد و نگاهی به نیرویی ماوراء خود ندارد. نه به اصل یا باوری ماورای باورهای اینک و اینجای اعضای گوناگون خود چشم دارد و نه به عاملی ترافرازنده که به بحث حقیقت یا حق متوسل شود. برای آن مشروعیت دارای موضوعیت نیست. با آنچه که هست و با آن روبرو است درگیر است. به ورای خود و دیگری ِ خود نگاهی ندارد. خود را محور و مرکز و همچنین کلیت جهانی میداند که در آن حرکت میکند. اینکه این از اعتماد بنفسی فوقالعاده نشأت میگیرد یا نوعی بی اعتنایی به دیگری و جهان خارج از خود مشخص نیست ولی مشخص است که خود را بی نیاز از گفتمان و مقولاتی میداند که تکیه بر و رو بسوی عواملی برون از خودش دارد. جنبش سبز در وجود خود، در جنب و جوش خود، در اهدافی که جستجو میکند بر جاست و به پیش میرود. بدون آنها چیزی نیست؛ نه یقین و باوری معین، نه ادعایی معین، و نه حتی تلاشی معین در جهت دستیابی به درکی همه شمول در مورد واقعیت.
جنبش سبز از همان آغاز با بهره جویی از دوربین موبایل و طرح بدیل دموکراسی نمایشی در مقابل دموکراسی نمایندگی نشان داد که قصد به چالش خواندن گفتمانهای مسلط عصر را دارد. واقعیت برونی و عینی برای آن وجود ندارد تا حقیقتِ دریافتی معین از آن مورد تأیید قرار گیرد و بازنمود آن بعهدهی کسانی خاص گذاشته شود و از آن بازشناسی مشروعیت خواست و ادعایی طلب شود. عصر برسمیت شناختن مرجعی برون از ذهنیت یا درک افرادی که خود در حال ساختن و بازسازی جهان هستند بپایان رسیده است. در جنبش سبز تنها امر موجود، تنها مرجع قابل اتکاء همان باور و درکی است که افراد بدان اعتقاد دارند و بر آن مبنا حرکتی را به پیش میبرند. حق و حقیقت مردهاند. آنها معیار و مرجع تمیز هیچ باوری از باوری دیگر نیستند. اساساً هیچ نیازی به معیار و مرجع وجود ندارد. انسانها بر اساس آنچه اینک و اینجا بدان میاندیشند و باور دارند کنشها و حرکتهای خود را پیش میبرند و هر کس یا هر گروه محق است که آنچه را خود بنا به دلیلی (حال به هر دلیلی) درست میداند حقیقت بپندارد.
|