تمایز دو ارزش عقلی و احساسی، مرز بین رابطه حزبی و دوستی
نیکروز اولاداعظمی
•
کار حزبی یک توافق است، همان توافقی که، افراد یک جامعه برای ادامه حیات و بقای خود بدان نیازمندند، توافق بشکل قرارداد و پیمان وبا حقوق مساوی طرفین و افراد نظم می یابد که، هیچ نوع رابطه دوستی ( احساسی) در آن دخیل نیست، بلکه صرفأ ضابطه مند است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۰ فروردين ۱٣٨۵ -
۱۹ آوريل ۲۰۰۶
مهمترين پديده و عامل که منجر به تشکيل جامعه در زندگی اجتماعی انسان ها گشته، مراودۀ اجتماعی بين آدميان جهت رتق و فتق امورات روزمره بوده است، اين امر سبب پيدايی قواعد، که امکان زمينه های سازش و توافقات جمعی بعنوان پيمان ها و تعهد و مسئوليت پذيری افراد در جامعه می گردد، شده است .
جامعه آرمانی ما جز از طريق اين نوع توافقات ميسر نمی گردد، طبيعتأ تصميم گيری و دارای حق اختيار بودن يک گروه خاص ومعينی از افراد برای همه آحاد جامعه، نمی تواند مدل آرمانی انسان در جامعه مدلل گردد، زيرا در آنصورت نه توافق همگانی که زد و بندهای گروهی حادث شده است .
چنين مدل های خاصی را در شوروی سابق و نظام اسلامی ايران مشاهده نموديم، اين گفته گنادی زيگانوف رهبر کمونيستهای روسيه در نطقی در دما حائز اهميت است که گفت "ما به سوسياليستم باز نمی گرديم ما پيش به سوی سوسياليسم می رويم" و يا بسياری از اصلاح طلبان درون و بيرون از حکومت به همراه گروه های سکولار ايرانی شرط موفقيت دمکراسی در ايران را جدايی دين از دولت می دانند. جوامع از اين نوع مدل های خاص صدمه و به شدت متضرر شده و نيز، عکس آرمان های زيبای انسانی عمل کرده است .
آرمان ها ارزشهای انتزاعی هستند، تا وقتيکه به منصه ظهور نرسند ، صرفأ بعنوان شک در اذهان باقی می مانند، و فقط آفرينش و تحقق عملی آنها بنيان حقيقتی ريخته می شود که می تواند زمينه های مراوده و قواعد اجتماعی را فراهم سازد .
با اين توصيف می توان پی برد که، آرمان ها رفتارهای احساسی ما هستند تا وقتيکه بگونه عمل واقع نگردد. بطورکلی احساس و عاطفه جنبه های شور زندگی اجتماعی اند که تابع قواعد اخلاقی بوده و شعور اجتماعی در آن بی نقش است، بنابراين از قواعد مراوده اجتماعی پيروی نمی کند، خط و مرز اين دو حاکی از آنست که، اگر عمل انسان با احساس او آميختگی يابد همانی حاصل نميگردد اگر عمل بواسطه زمينه های عقلی هدايت شود، با يک مثال کنه موضوع را روشن می سازيم، A و B رابطه زن و شويی دارند A متمايل و دوست دارد در رستوران غذا ميل نمايد، B علاقه دارد غذا را در منزل صرف نمايد، هر يک از آن دو به خاطر عشق دو جانبه ( که خود يک رابطه احساسی است) گرايش به بر آورد ساختن ميل ديگری دارند، بدين ترتيب که، A راضی می شود تا غذا را در منزل در کنار همسرش ميل نمايد و B حاضر است تا به رستوران بروند، بحث بين آندو بر سر رعايت ميل و علاقه ديگری رفته رفته به کشمکش بدل می شود و اگر منطق عقل به ميان نيايد چه بسا نزاع و درگيری به آنها تحميل می گردد، يعنی دو طرف که به قصد پاسخ گويی به ميل ديگری رفتاری احساسی و عاطفی ای را آغاز کرده بودند برای ممانعت از درگيری مجبور می شوند تا از خرد عقلی خود بهره جويند، بهترين راه حل آنست که آن دو به دفعات غذا خوردن در منزل و رستوران را بين خود معمول و مرسوم سازند. بنظر می رسد که اين يک راه حل عقلانی باشد .
بسياری از درگيری ها ما بين دو دوست بسيار نزديک، بنيان فداکارانه در آن ملحوظ بوده و تبديل آن به کشمکش ريشه احساسی دارد، يعنی فداکاری و انزجار از پی آن، از احساس وعاطفه سرچشمه گرفته و از مصاديق آنست .
در جوامع ای نظير ايران که فرهنگ دينی نقش مهمی ايفا می کند، بدليل در آميزی قوائد اخلاقی و عقل گرايي، چه بسا اغلب با اين نوع پديده های دست و پا گير مواجه می شويم ، و ريشه مدل زندگی مان به همان ترتيب رغم می خورد، بديهی ست که زندگی سياسی و حزبی مان نيز از اين امر مستسنی نباشد، و اگر هم ، قوائد و قانونی در اين مناسبات جاری باشد، ملبس به همان لباس با رنگ در آميزی شده متفاوت ، است. از اين رو خيلی سريع، رفقات و دوستی جای خود را به دشمنی و کينه ورزی می سپرد و هميشه احساس بر قوائد( مراوده اجتماعي) استيلا می يابد .
آنچه مسلم است هيچ کس نمی تواند برای تغير اين مناسبات و رهايی از اين معضل، نسخه ای از قبل و بدور از واقعيت های موجود بپيچد، وليکن هر يک از ما می توانيم برای پيشبرد کار های حزبی و سياسي، قوائدی راوضع نمائيم که آشکارا رابطه دوستی از آن منفک شده باشد، و اين فقط با باز انديشی رفتاری مان امکان پذير می گردد، يعنی ضمن حفظ رابطه دوستی و ذات البين بودن می بايست ضابطه پذير باشيم .
کار حزبی يک توافق است، همان توافقی که، افراد يک جامعه برای ادامه حيات و بقای خود بدان نيازمندند، توافق بشکل قرارداد و پيمان وبا حقوق مساوی طرفين و افراد نظم می يابد که، هيچ نوع رابطه دوستی ( احساسي) در آن دخيل نيست، بلکه صرفأ ضابطه مند است .
از آنجائيکه، کار مشترک و جمعی متکی بر احساس و عاطفه و فداکاری غير عقلانی در نزد ما ايرانيان از ارزشهای والای معنوی و اخلاقی پر رنگی بر خوردار است، لاجرم اغلب، درآميزی هايی مابين ارزشهای فداکارانه و قوائدانه صورت می پذيرد که، اين در آميزی حاصلی جز نفرت و طرد يکديگر از صحنه به بار نمی آورد .
قدر مسلم بايد، برای بازدهی فعاليت حزبی و سياسی و متعاقبأ جهت تقويت هر چه بيشتر رابطه دوستی و صميميت، اين دو ارزش عقلی و احساسی را از يکديگر تميز داريم، و اين ناممکن است مگر با تصميم و اراده ای آگاهانه همراه باشد .
پايان
نيکروز اولاد اعظمي
۱٨ فرودين ۱٣٨۵ استکهلم
|