شعار جمهوری ایرانی و نگرانی رژیم - حشمت اله طبرزدی

نظرات دیگران
  
    از : آراز

عنوان : امروز آذربایجان منتظر پاسخ صریح جنبش سبز است تا به سکوت خود پایان داده و با قدرت به پا خیزد.
امروز آذربایجانی از خود می پرسد حاصل ۱۱ ماه مقاومت در محاصره تبریز در مشروطیت برای آذربایجان چه بود؟ ستارخان در تهران ترور شد، قانون انجمنهای ایالتی و لایتی که از خواستهای اصلی مشروطیت بود هرگز اجرا نشد و استاندار منصوب رضاخان در تبریز گفت که ترکها یونجه خوردند و مشروطیت را پیروز کردند و حالا هم علف می خورند و ایران را آباد می کنند! وقتی خیابانی و پیشه وری قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را راسا اجرا کردند و حتی پیشه وری با قوام قرارداد فی مابین بست، حاصلش زیر پا گذاشتن امضاهای دولتی و لشگرکشی ارتش پهلوی برای قتل عام مردم بود با بهانه قرار دادن تجزیه طلبی! حالا هم توپ در زمین جنبش سبز است. اگر می خواهید که آذربایجان، کردستان و ... را هم در کنار خود ببینید، باید نشان دهید که به اشتباهات خود پی برده اید و علنا و صریحا بگویید که به حقوق ملیتهای غیر فارس و حق تعیین سونوشتشان پای بندید. اگر هم فکر می کنید به تنهایی از پس این رژیم برمی آیید، ما هم دعایتان می کنیم ولی حاضر نیستیم خون بدهیم!

دوران استحمار مردم گذشته است! شما در این نوشته حتی از حق آموزش زبان مادری هم چیزی ننوشته اید تا مبادا بعدها تعهدی برایتان ایجاد کند!؟ این موضع اکثر نیروهای مرکزگراست. آنها نمی گویند یا نمی توانند علنا بگویند که با آموزش زبانهای غیر از فارسی در ایران مخالفند ولی هیچ علاقه ای هم ندارند که این خواسته را هم در شعارهای جنبش سبز بگنجانند تا مبادا فردا مجبور باشند به آن عمل کنند!؟ خودتان را به آن راه نزنید! می دانید که چرا آذربایجان ساکت است! آذربایجان منتظر شنیدن خواسته های حقوق بشریش از زبان جنبش سبز است. با این نوشته ها و فحش دادن به تجزیه طلبها نمی توانید آذربایجان را خ. کنید! اقلا به ما دروغ بگویید! به دروغ بگویید که در ایران آزاد آینده برای شما چه و چه خواهیم کرد! ولی شما حتی حاضر نیستید برای آموزش زبان مادری هم تعهدی برای جنبش سبز ایجاد کنید و به همین دلیل است که همه کسانی که گویا از سکوت آذربایجان نگرانند، آن را به دشمن خارجی و علیف و تجزیه طلب و ... ربط می دهند! شما هنوز نمی خواهید آذربایجان واقعی را با خواسته های واقعیش در صحنه ببینید، شما آذربایجان را فقط به عنوان سیاهی لشگر بدون مطرح کردن خواسته های مختص خودش می خواهید! آذربایجان منتظر پاسخ این سوال است:

آیا اگر فردا مردم تبریز به پا خواستند و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری فدرال» سر دادند، رسانه هایی که مدام خواهان حضور آذربایجان در صحنه هستند، این خواسته مردم آذربایجان را اصلا منتشر خواهند کرد؟! یعنی ما نمی خواهیم که شما خواسته ما را بپذیرید، اقلا به آزادی بیان اعتقاد داشته باشید و بگویید در تبریز هم مردم این شعار را دادند ولی ما با آن مخالفیم! شعار «جمهوری ایرانی» (که معلوم نیست مگر جمهوری مفهومی جهانشمول نیست پس دیگر این چه صیغه ای است و جمهوری ایرانی چه فرقی با جمهوری شناخته شده جهانی دارد؟!) را اولین بار تنها حدود صد نفر در تهران سر دادند ولی در تمام رسانه ها از بی بی سی گرفته تا صدای آمریکا و همه تلویزیونهای لس آنجلسی و سایتها به صورت مداوم پخش و مورد بحث قرار گرفت ولی من مطمئنم اگر صدها هزار نفر در تبریز شعار «جمهوری فدرال» سر بدهند، هیچ یک از رسانه های اصلی فارس مثل بی بی سی و صدای آمریکا و تلویزیونهای لس آنجلسی آن را پخش نخواهند کرد! اگر ما اشتباه می کنیم، ما را مطمئن کنید که این گونه نخواهد بود!

یعنی ما نمی خواهیم از خواست ما حمایت کنید ولی حداقل آن را هم به عنوان یک خبر منتشر کنید! آیا این خواسته بزرگی است؟! مثلا بگویید که تبریز ۲ میلیون جمعیت دارد و تهران ۱۳ میلیون و رای مردم نوع حکومت را تعیین خواهد کرد. آن موقع مطمئن باشید که آذربایجان از انفعال و سکوت خارج خواهد شد ولی با شعارها و خواسته های خودش به میدان خواهد آمد. ولی شما و رسانه هایتان آنقدر ضد آزادی بیان هستید که حتی حاضر نیستید که خواسته های غیر از خودتان را حتی بشنوید! چگونه باور کنیم شعارهای آزادیخواهانه تان را؟؟؟!!!
۱۷۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : بیگانه

عنوان : ایران و فارس را با هم قاطی نکن
روزنامه هنر و مبارزه ,
فرق است بین فارس و ایران . ایران از سال ۱۹۳۵بجای فارس=(Persia) رسمی شد. فارس یک استانی است در جنوب ایران. از دوران هخامنشیان و رابطه شان با یونان و رم اروپائیان ایران را به اسم فارس می شناسند
الان در ایران دو نوع انسان وجود دارد. آنهایی که اشغال خودش راجلوی چشمت می اندازد تو جوب. نگاهی به آب های جاری در تهران بیانداز.برای جلو گیری از این فاجعه باید با جریمه های سنگین تربیت شون کرد .این افراد بی فرهنگ و ملاهای مفت خور و قشر کثیف و بی فرهنگ نظامی احمدی نژاد ها هستند که جزو غیر خودی ها محسوب می شوند که با نیروگاهای اتمی محیط زیست و منافع ملی را به نابودی می کشانند.
بحث کهنه طبقاتی ونسخه پیچی وحشتناک بچه استالینیستها به درد نمی خورد و در واقع کمکی است به ارتجاع حاکم در ایران.
۱۷۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : باخته

عنوان : از جمهوری ایرانی نترسید این شعار در مقابل "جمهوری اسلامی" معنی دارد
برای مثال: آلمان ها همیشه با آن تاریخ سیاه هشان جمهوری آلمان گفتند و می نوشتند. Deutsche Demokratische Republikدر آلمان شرقی , و در آلمان غربی هم می گفتند و می نوشتند و می نویسند.
Bundesrepublik Deutschland. واژه Deutschland یعنی آلمان همیشه ذکر شده.
در حالی که در کشور سیستم "جمهوری فدرال متحد آلمان " حاکم و موفق است. من مقاله آقای طبرزدی را خیلی خوب تشخیص دادم.
۱۷۲٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : روزنامه هنر و مبارزه

عنوان : جمهوری ایرانی؟
در خصوص شعار جمهوری ایرانی تحلیل های جمعی از فعالین کارگری ایران (جافک) بتواند به گسترش این موضوع یاری رساند. توجه شما را به قطعه‍ی زیر جلب می کنم.

« ذوق زدگی از شعار جمهوری ایرانی!

شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفته است. علت این استقبال را باید عمدتا در جنبه سلبی این شعار دید. یعنی مخالفت آشکار با جمهوری اسلامی و نفی درهم آمیزی دین و دولت. بی جهت هم نبوده که بلافاصه میر حسین موسوی در مخالفت با این شعار همان حرف های خمینی را تکرار کرد که : «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر.» همراهی و همدلی برخی از افراد مبارز و چپ با این شعار تحت عنوان مقابله با نفوذ موج سبز صورت می گیرد. استقبال از این شعار در عین حال بیانگر نیاز جامعه به طرح یک آلترناتیو مثبت حکومتی در مقابل جمهوری اسلامی است. اما سئوال اینجاست که آیا این شعار درست است؟ آیا می تواند بیان آمال پیشرو و مترقی در جامعه ما باشد؟

قبل از هر چیز باید گفت ماهیت هردولتی را نه ملیت آن بلکه ساخت و خصوصیات درونی اش مشخص میکند. علاوه بر این، جدا از نیات طرح کنندگان این شعار، تاکید برصفت «ایرانی» ماهیتی تبعیض گرایانه و ناعادلانه دارد زیرا ایران کشوری چند ملیتی است. علاوه بر شکاف طبقاتی و ستم گری جنسیتی، شکاف بزرگ دیگری که جامعه ما را رقم می زند، شکاف ملی و ستم گری ملی است. برافراشتن پرچم ناسیونالیسم ایرانی (که تنها به معنای ناسیونالیسم فارس می تواند باشد ) به معنای نادیده گرفتن این شکاف عینی مهم است. پیشاپیش ایرانی نامیدن این جمهوری به معنای نادیده انگاشتن حق ملل ستمدیده در تعیین سرنوشت خویش است. این امر در میان مردم تفرقه افکنده و مانع از آن می شود که اتحاد بزرگی از خلق های ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بنای یک جامعه دموکراتیک نوین و سوسیالیستی، شکل بگیرد. تنها راه حل مترقی و مردمی برای ریشه کن کردن ستم گری ملی و بستن شکاف های ملی به رسمیت شناختن «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» در جامعه نوینی است که باید بر خاکستر جمهوری اسلامی بنا کنیم. فقط آن دولتی می تواند یک اتحاد واقعی و داوطلبانه میان خلق های ایران ایجاد کند که بر پایه منافع طبقاتی اکثریت اقشار و طبقات تحت ستم و استثمار، شکل بگیرد.

هر چند برای بسیاری از توده های مردم، شعار جمهوری ایرانی صرفا بازتاب و ابراز ضدیت با سی سال حاکمیت تئوکراتیک (دینی) است. اما این شعار دارای لبه زهرآگین ناسیونالیسم نیز هست. در جهان امروز ناسیونالیسم نه تنها سلاح قدرتمندی در برابر مذهب نیست بلکه خود براحتی می تواند بدل به مذهبی تازه شود و موجب رشد پندارهای فاشیستی از نوع دیگری برای توجیه فجایع و جنایات نظام طبقاتی گردد. ناسیونالیسم توان آن را دارد که کهنه ترین ایده ها و سنت های ارتجاعی- منجمله مذهبی - را در خود ادغام کند و بکار گیرد. ناسیونالیسم براحتی می تواند به روابط اجتماعی ارتجاعی مانند زن ستیزی و فخر فروشی به ملل دیگر پوشش دهد. ناسیونالیسم مانع از اتحاد خلق های مختلف به حول چشم انداز ساختن آینده ای بدون ستم و استثمار طبقاتی، بدون زن ستیزی، بدون ستم گری ملی و نژادی و مذهبی است.

تا آنجائی که به وجه جمهوری خواهی این شعار بر می گردد، این شعار ماهیت روشنی ندارد و خصلت طبقاتی این جمهوری در پرده ای از ابهام قرار دارد. معلوم نیست تفاوت این «جمهوری» با دیگر «جمهوری» ها موجود در دنیای کنونی چیست؟ در جهان امروز «جمهوری» بخودی خود بیان اراده مردم و درجه پیشرفت دمکراسی در یک کشور نیست. در بسیاری از کشورهای اروپایی رژیم های سلطنتی بر پایه دمکراسی پارلمانی حاکمند که از نظر میزان دمکراسی قابل قیاس با بسیاری از جمهوری های جهان سوم در آفریقا، آسیا، خاورمیانه یا آمریکا لاتین نیستند.

در دوره ای از تاریخ - در دوره ظهور سرمایه داری - جمهوری خواهی مترادف با سرنگون کردن انحصار کلیسا بر دولت و باز کردن راه دخالت توده های مردم در عرصه سیاست به شکل حق رای همگانی بود. جمهوری های اروپائی عمدتا بر پایه انقلابات دمکراتیکی که تحت رهبری بورژوازی علیه حاکمیت کلیسا و شاه و نظام فئودالی به راه افتاد، شکل گرفتند. دیگر حاکمیت از آن خدا، یا نمایندگان خدا بر روی زمین یا سلطان نبود. بلکه این بار حاکمان از طریق رای مستقیم مردم انتخاب می شدند.

جمهوری یعنی استقرار نظام نمایندگی و جمهوری خواهی یعنی برقراری دمکراسی نمایندگی. از این زاویه شعار «جمهوری» پرتوی بر ماهیت طبقاتی دولت نمی افکند. این شکل حکومتی می تواند توسط طبقات مختلف به کار گرفته شود. هر دولتی در دنیای معاصر به این یا آن شکل، نوعی از نظام نمایندگی را در اداره دولت به کار می برد. مسئله اساسی، ماهیت خود دولت است. جامعه ما نیازمند چه نوع دولتی است و چه قدرتی می تواند این جامعه را دگرگون کند و منافع اقتصادی و اجتماعی اکثریت مردم را برآورده کند؟ » (۱)

۱) اصل مطلب را در آدرس زیر جستجو کنید
http://jafk.blogfa.com/page/ko-sh.aspx
۱۷۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣٨٨       

    از : کامبیز

عنوان : برای جلوگیری از انحراف باید شعار «استقلال، آزادی، جمهوری» را سرداد و هیچ پسوندی اضافه نکرد!
من تا حدودی از این شعار «جمهوری ایرانی» نگرانم. امیدوارم این پسوند ایرانی پشت سر جمهوری فقط ناشی از ضرورت قافیه شعار باشد و بعدها عده ای نگویند که ما جمهوری غربی یا امریکایی نمی خواهیم بلکه نوع «ایرانی» آن را می خواهیم! یعنی دوباره امکان برای تفسیر به رای باقی بماند و عده ای مخالف دموکراسی جهانشمول شوند و به نفع خود تفسیری ایرانی یا باستانی از جمهوری اختراع کنند! به نظرم برای جلوگیری از این انحراف باید شعار «استقلال، آزادی، جمهوری» بدون هیچ پسوند و یا پیشوندی را سرداد هرچند قافیه اش به خوبی شعار قبلی نباشد! ولی جلوی انحراف در آینده را خواهد گرفت.
۱۷۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

    از : وارطان

عنوان : شعار جمهوری ایرانی و نگرانی رژیم
آقای حشمت اله طبرزدی مطلب شما شباهت خطرناکی با شعارهای آقای خمینی مبنی بر "همه با هم" و "وحدت کلمه" دارد. بدین وسیله او هر گونه صدای مخالف را خاموش می کرد و هر جاهم که نمی توانست با این ترفندها صدای مخالف را خاموش کند چماقداران حزب الله گسیل میشدند و این تازه زمانی بود که هنوز از زندان و شکنجه کمی ابا داشتند. به یاد دارم مصاحبه شونده ای را که در مورد شعار "استقلال، آزادی،جمهوری اسلامی" میگفت "جمهوری اسلامی باشه استقلال و آزادیش هم دیگه مرتع (مطرح) نی". البته منظوم آن نیست که شما چنین نیتی دارید ولی تجربه نشان داده است که به خاطر وحدت کلمه نباید سکوت اختیار کرد در عین حال که هر اختلافی را نباید عمده کرد. اگر سران نظام از اختلاف بین مخالفین استفاده می کند علتش آنست که ما ازروی کم تدبیری فرصت چنین استفاده ای را به آنها می دهیم. شما ترجمان خود را از "شعار نه غزه نه لبنان ..." در این مطلب ارائه دادید. کس دیگری آنرا یک شعار ناسیونالیستی ترجمه میکند. رادیو اسراییل ترجمه دیگری را برای آن فایل است و رادیو مسکو نیز ترجمه خود را دارد. مطلبی که کمتر کسی به آن توجه دارد پیام این شعار و شعارهای مشابه است بدون اینکه به دلخواه ترجمه شود. گفتم کم تدبیری زیرا پیام درست تر را می شد مثلا باشعار "نه حماس نه حزب الله... "رساند. در این مورد زیاد نوشته ام و مایل به تکرار آن نیستم. نکته من در اینجاست با وجودی که در اوایل از شعارجمهوری ایرانی بسیار استفبال کردم به تدریج به این نتیجه رسیدم که شعار جمهوری ایرانی هم ترجمه های مختلف دارد. برخی از این ترجمه ها آنقدر نگران کننده است که نظر محافظه کارانه ای که می گوید جمهوری اسلامی آلترناتیو ندارد و یا نظر اعلام شده آقای موسوی" جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" برای من بیشتر مقبولیت دارد تا برخی از ترجمان "جمهوری ایرانی" و این مسئله را با سکوت و وحدت کلمه نمی توان حل کرد. باید در مقابل خطرات هشیار بود و آنرا نه تنها بیان بلکه فریاد زد حتی اگر این موجب سو استفاده نظام هم بشود.
۱۷۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما س

عنوان : زبان اساطیری
آقای جمالی گرامی، ما در جهان علم زندگی می کنیم نه در روزگار اساطیر. من به مرتب آگاهی شما از جهان اساطیر بویژه اساطیر ایرانی آگاهم، اگر شما از قواعد اساطیری نتیجه هایی می گیرید که امروز و در این روزگار "پست مدرن" هم قابل استفاده است خواهش می کنم آنها را به زبان اساطیری ننویسید. به زبان ساده مدرن بنویسید که من هم بفهمم.
۱۷۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨       

    از : منوچهر جمالی

عنوان : ضرورت شناخت « جمهوری ایرانی » برای روشنفکران و دانستن علت وحشت آخوندها
منوچهرجمالی
« پیدایشِ حکومت از ملت »
چگونه ملّت ، سیمرغ میشود؟
جمهوری ایرانی= مردُمشاهی

«شــاه» در فرهنگ ایران
نام ِ «جمهور ِ ملّت » بوده است
همپرسی ( دیالوگ )، به معنای آنست که
مردمان با همدیگر،
بُن ِ« همزیستی و ساماندهی »را میجویند


ما خواهان بناکردن جامعه و حکومت
بر پایه فرهنگِ ایران هستیم

فرهنگ ایران ، براین اصل استواراست که مردمان ، از هر قوم و قبیله و دین و مذهب و ایدئولوژی و طبقه باشند، اراده کنند که بر پایه خرد انسانی خودشان ، با هم زندگی کنند، و باهم، در باره بهبود زندگی اجتماع خود در این گیتی، بیاندیشند .« قداست جان انسان» ، بر ترین اصل فرهنگ ایرانست ، و طبعا، نخستین اصل حکومت نیز، اندیشیدن همه مردمان، در باره جستجوی شیوه های همزیستی است . فرهنگ ایران، در پی آن نیست که معلوم کند که « دین یا مذهب یا ایدئولوژی، که حقیقت منحصر به فرد را دارد ، کدامست، و آنرا ترویج و تثبیت کند، و آنرا بنیاد جامعه و حکومت کند . چنین کاری ، برضد مفهوم خدای ایرانست، که همگوهر انسانهاست . خدای ایران ، اصل جویندگی و پژوهندگی و آزمودن ، هست. از این رو ،گوهر انسان ، اصل نوآوری و ابداع و ابتکار اجتماعیست ، و برضد تعیین ِ « دین حقیقی یا مذهب و ایدئولوژی حقیقی است ». همزیستی اجتماعی ، بر پایه خرد ِمردمان استوار میباشد ، که برای پاسداری و پرستاری از جان همه انسانها ، باهم، میاندیشند . فرهنگ ایران ، قداست جان را ، سرچشمه ساماندهی اجتماع میداند . فرهنگ ایران ، خرد را چشم جان و زندگی میداند . خرد انسان ، زاده از جان انسان در این گیتیست ،و طبعا خویشکاریش ، پرورش و نگاهداری زندگی همه مردمان بدون هیچگونه تبعیضی، در این گیتی است . خردی که از زندگی میجوشد ، اصل سامانده است . « سامان » ، مانند « خشتره - که همان شهر باشد » ، به معنای « حکومت » است . از خرد انسان است که حکومت و نظام و قانون ، پیدایش می یابد . در هر انسانی ، خرد سامانده ، یعنی خردِ اجتماع ساز ، و حکومت ساز، و قانون ساز هست . بهمن ، که خرد سامانده، یا « ارکه » ، یعنی « اصل نظم » هست ، در هر انسانی ، تحوّل به « ارتا » می یابد ، که همان «عدالت و حق و قانون» باشد . این بهمن است که در چهره« ارتا» ، آشکار میشود . به عبارت دیگر ، حق و عدالت و قانون ، از خردِ بنیادی انسان ، پیدایش مییابد . همین بهمن که خرد سامانده هر انسانی هست ، در میان مردمان ، تبدیل به اصل همپرسی و همآهنگی و همبستگی ، میان ِ مردمان میگردد . همپرسی ، همان دیالوگ است . انسان ، دراصل ، در رابطه همپرسی با خدا، قرار دارد، و سراسر بینش او، از همپرسی مستقیم او با خدا ، میروید . انسان ، با خدا ، دیالوگ میکند، و برشالوده ِاین مفهوم ، دیالوگ انسانها با همدیگر ،همان همپرسی انسانها با خدا شمرده بشمار میآید . فرهنگشهر، استوار بر« برابری مردمان» است ، چون همه مردمان دارای یک جانند . همه مردمان ، تخمه های درخت زندگی ، یعنی خدایند که «جانان» است . چون خرد ، تراوش مستقیم از جان است ، پس « جان و خرد هر انسانی » مقدس است، و هیچ قانونی و هیچ قدرتی و هیچ خدائی ، حق ندارد که جان و خرد انسانی را بیازارد . گرفتن آزادی از خرد در اندیشیدن ،آزردن جان و نفی اصالت انسانست، و بدینسان ، آزادی خرد انسان در اندیشیدن ، در فرهنگ ایران ، مقدس است . « شهریور»، که هزاره ها ، آرمان حکومت ایرانیان بوده است ، به معنای « حکومت و حاکم برگزیده شده از خرد انسانها » است . حکومت و حاکم، باید همیشه از نو ، از خرد مردمان ، برگزیده شوند ، نه از« ایمانشان به این دین یا به آن مذهب» ، که دراندیشهِ تثبیت « حقیقت واحد »، و طبعا برضد طبیعت ِِ جوینده و آزماینده و نوآور انسان هستند .در فرهنگ ایران ، انسانها ، دانه های« خوشه ای به هم پیوسته» هستند ، و این خوشه ، خداست . افراد ، در همبستگی به هم، در اثر همپرسی باهم ، به همآهنگی باهم میرسند، یا بسخنی دیگر ، خدا یا حکومت میشوند . وحدت اجتماع ، پیآیند دیالوگ انسانها در جستجوی شیوه زندگی باهمست ، نه پیآیندِ « ایمان به یک رهبر، یا ایمان به یک مذهب یا یک آموزه و کتاب مقدس ». بهمن و ارتا که بُن هر انسانی هستند ، هردو ، اصل ابداع و نوآوری هستند . بدینسان ، فرهنگ ایران ،که ریشه هزاران ساله در روان و ضمیر ایرانیان دارد ، تآسیس یک جامعه و حکومت نوآور را تضمین خواهد کرد . در حالیکه ، همه آرمانهای متعالی : مانند جامعه مدنی ، حقوق بشر ، عدالت اجتماعی ، مردمسالاری و مدرنیسم که روشنفکران از غرب ، رونوشت برمیدارند ، هیچگونه ریشه ای در دین اسلام ندارد ، چنانچه هیچگونه ریشه ای در مسیحیت و یهودیت هم نداشته است . این آرمانها ، در اثر بر انگیخته شدن مردمان غرب از فرهنگ یونان ،در نوآوری ، پیدایش یافتند ، ودر اثراین نوزائی یا فرشگرد ، توانستند بنیاد جهان نوین خود را بگذارند . ما درپی همین فرشگرد ، یا همین « تخمیراز بُنمایه فرهنگ اصیل ایران» هستیم، تا جامعه و حکومت نوینی، از این فرشگرد و جوانشوی ملت ، پیدایش یابد .

« پیدایشِ حکومت از ملت »
چگونه ملّت ، سیمرغ میشود؟
«شاه» در فرهنگ ایران، نام ِ « ملّت » بوده است
فرهنگ ایران ، این سر اندیشه را آفرید که : حکومت باید از ملت ، پیدایش یابد . ما امروزه ، معنای اصطلاح « پیدایش » را فراموش ساخته ایم . ولی هنوز در بلوچی ، « پیدایش »، به معنای « زایش » است ، واین، از معانی بنیادی « پیدایش » بوده است . فرهنگ سیاسی ایران ، به ویژه ، استوار بر اندیشه ِ« پیدایش » بوده است . فرهنگ ایران ،اصطلاح « سیاست» را بکار نمی برده است ، بلکه اصطلاح « جهان آرائی » را بکار میبرده است ، که به معناِی « گیتی آرائی » است ، و به هیچ روی ، راستای « جهانگیری » ندارد . هرکسی و جامعه ای در گیتی ، میتواند میهن و ده و روستا و کشور خود را بیاراید ، واین جهان آرائیست . همچنین به « حکومت » ، هم « خشتره » وهم « سامان » گفته میشده است . همانسان که خشتره ، به معنای « شهر» هست ، سامان نیز به معنای « شهر » هست . در مخزن الادویه ، دیده میشود که« سامان» ، به معنای « نای » است . به همین علت، به رهبری کردن و حکومت کردن ،هخامنشی ها ،« نییدن» میگفته اند . با نوای نای ، انسانها ، سامان می یابند . حکومت کردن ، باید گوهر کششی موسیقائی داشته باشد . حکومت کردن ، سامانیدن است . جهان آرائی ، «نظم دادن به جامعه» و «زیباساختن جامعه» است . نظم و سامان ، از نواختن نی ، پیدایش می یابد . سیمرغ که« ارتا فرورد» یا فروردین باشد ، « نای ِ بِِه » نیز خوانده میشده است . دخترش نیز که « رام » خوانده میشده است ، « رام جیت » خوانده میشده است ، چون جیت یا چیت یا شیت ، معنای نای دارد، و این خدا ، رام نی نواز، یا زُهره نی نواز است .
در شاهنامه ، گفتار نخست که در باره « آفرینش عالم » است ، گفتگو از « پیدایش جهان » است ، نه از « خلق جهان » با امر الاهی قدرتمند . هر بخشی از جهان ، از بخش دیگر میزاید ، میروید ، میجوشد ، بر میآید و بر میدمد . از آنجا که زن، همگوهر« نای» شمرده میشده است ، به زن) دوشیزه )و نای ، هردو ، « کنیا ;kanyaa» گفته میشده است ( واژه های کنیز و کنشت و کنیسه از همین ریشه مشتق شده اند . کنشت و کنیسه ، نیایشگاههای این زنخدا بوده اند )، و زائیدن ، متناظر با نواختن نی و جشن ( یزنا = یسنا = جشن ) بوده است . آهنگ و سرود نی ، همانند کودک ، پیدایش از نای شمرده میشدند . پیدایش جهان ، جشن است . جهان آرائی یا حکومت ( سامان و خشتره ) نیز بر پایه همین اندیشه « پیدایش » استوار بوده است . چنانچه « خشتری » به معنای « زن » است . فقط در دوره چیرگی ِ ساسانیان ، موبدان زرتشتی ، این اندیشه پیدایش را کوفته اند، و تاریک و مسخ ساخته اند . ولی رد پای آن ، هم در شاهنامه و هم در ادبیات ایران ، باقی مانده است . از جمله داستان سیمرغ در منطق الطیر عطار ، که هر چند رنگ و روی « عرفانی و تئولوژیکی » به خود گرفته است ، ولی یک اندیشه اجتماعی و سیاسی ، و بالاخره همان « تئوری حکومت » ایرانی بوده است . سیمرغ ، در اصل ،« سئنا »خوانده میشده است که به معنای « سه نای » میباشد، که در واقع همان « نای ِ به » باشد . داستان سیمرغ یا سئنا در منطق الطیر چنین است که مرغان، در جستجوی شاه خود هستند ، و هدهد را با « قرعه کشیدن » به « رهبری در جستجوی این شاه » بر میگزینند ، و باهمدیگر ، شاه خود را میجویند ، و در پایان این جستجو است که در می یابند که « همه باهم ، همان شاه میباشند » که میجسته اند . به عبارت دیگر ، جامعه در جستجوی اصل حکومترانی و ساماندهی باهم ، خود ، شاه ، یا خود ، حکومت میشوند . این اندیشه ، چنانچه پنداشته میشود ، یک تشبیه شاعرانه نیست ، بلکه ریشه در اندیشگی ایرانیان در باره مسئله حکومت دارد، که به دو مفهوم « بهمن و ارتا »، یا « بهمن و هما » باز میگردیده است ،و هما و عنقاو ققنس و پیروز، نامهای ِ دیگر سیمرغند . از اینگذشته واژه « شاه »، دارای معنای « نای » است . در کردی ، هنوز به نی ،« شه خ » گفته میشود که همان شاخ باشد و شه خلان ، نیزار و نیستان است . و در بلوچی هنوز به« شاخ »، « شاه» گفته میشود . نام دیگر بهمن یا «وهومن» ، که اصل خرد خندان و خرد همپرس یا خرد دیالوگیست ، « ارکمن = ارشمن » است، که به معنای « اصل ارکه » است . « ارکه » که اینهمانی با خرد دارد ، اصل ساماندهی اجتماع و اصل ساماندهی جهان است . این واژه ، سپس در یونان ، اصل حکومت و نظام شمرده شده است ، و در واژه های گوناگون ، از جمله « مونارکی = مونارشی = سلطنت » ، هیرارکی = هیرارشی ( سلسله مراتب ) ، آنارکی ( نظام خود جوش از جامعه ـ جامعه بدون حکومت ) ، پاتریارشال ، باقیمانده است . ارکه ، معنائی متناظر با پسوند « -- کراسی » داشته است ، که در واژه دمو کراسی بکار برده میشود . در نائینی ، « ارک » به محور چرخ نخریسی گفته میشود که پره های چرخ نخریسی ، همه روی آن سوارند ، و محور چرخ ، نماد پیدایش همه پرتوها از یک اصل ، و نماد نظم دهندگی به جنبش، و نماد پیدایش نخ است، وتار و پود نخ ، نماد ِ « همبستگی اجتماع » بوده است . این ارکه یا اصل سامانده ( = حکومت ساز ) که برابر با « اصل خرد = بهمن » است ، فطرت یا طبیعت هر انسانی میباشد ، و در ژرفای هر انسانی هست ، و « ارتا یا هما » که اصل عدالت و حقوق و قانون است ، از این خرد بنیادی یا ارکه، یا از این بهمن ، پیدایش می یابد . بهمن ، نا پیداست ، ولی در ارتا یا هما یا سیمرغ ، نخستین پیدایش خود را می یابد . و چون این ارکه یا خرد مینوی ( خرد بنیادی = اَسنا خرد ) نا پیداست ، باید آنرا « جُست » و در جستجوی همیشگی ، تازه به تازه آنرا از نو یافت . در داستانهائی که میان مردم متداول بوده است ، هما ، دختر بهمن شمرده میشود .به عبارت دیگر ، عدالت و قانون ، دختر خردند . وحکومتی مطلوب مردمست که از پیوند خرد مردمان و عدالت و قانون ، پدید آید ودر داستان متدوال میان مردم ، بهمن با هما ( ارتا ) زناشوئی میکنند ، و از این زناشوئی ، سلسله هخامنشی پیدایش می یابد . به سخنی دیگر ، حکومت مطلوب مردم ، حکومتیست که از سنتز خردورزی و اصل عدالت و قانون بوجود آید . اندیشه « پیدایش »، با اندیشه « خلقت ، در ادیان ابراهیمی و ادیان نوری» فرق بسیار بزرگ دارد . پیدایش ، جهان را، به دوبخش ناهمگوهر ، پاره نمیکند . اصل پیدایش ، فقط یک جهان را میشناسد . در اندیشه« خلقت » ، نه تنها اِلاه ، جدا و بریده از دنیا و مخلوق و انسان است ، بلکه حکومت نیز ، جدا و بریده از ملت و جامعه است . در اندیشه « پیدایشی » ، حکومت از ملت ، پیدایش می یابد ، چنانچه خدا ( سیمرغ ) از مردمان ( جمع مرغان ) پیدایش می یابد . در پیدایش ، فقط یک دنیا( گیتی ) وجود دارد . همانسان که خدا و آفریدگان و مردمان، باهم آمیخته اند وهمگوهر و برابرند ، همانسان ، حکومت و ملت باهم آمیخته و یگانه اند . این داستان ، بیان آنست که هخامنشیها ، حکومتی بودند که در آن ، عدالت و حقوق و قانون ، از خرد بنیادی بهمنی ، پیدایش یافته است ، و با ملت ، آمیخته و یگانه اند . این داستان ، هیچ ربطی به تاریخ هخامنشیان ندارد . این داستان ، یک واقعه تاریخی نبوده است ، بلکه اسطوره ایست که بیانگر حقانیت حکومت هخامنشی بوده است، و نام« اردشیر» که « ارتا خشتره »باشد ، به معنای « حکومت و حاکم استوار بر حق و عدالت و قانون ( ارتا ) است . و نام « اردشیرجان » ، نام گل بستان افروز ( گل سرخ ) یا گل ِ سیمرغ یا ارتا فرورد ( روز نوزدهم ) بوده است . در جستجوی ارکه یا بهمن ، سیمرغ یا ارتا ، پیدایش می یابد . حقوق و عدالت و قانون، از بهمن، یا « خرد بنیادی» در انسانها ، پیدایش می یابد . در درک این داستان ، باید مفهوم « خلقت و الاه خالق » را از ذهن و روان خود زدود . بهمن ، «اصل میان بطور کلی» است . بهمن یا «خرد بنیادی» ، میان هر انسانی هست . ولی چنانچه از خود واژه« میان » میتوان دید ، میان ، میدان میشود . میدان ، همان واژه « میان maidhyana» است . میدان ، در پیدایش ، همان « میان » میماند . بهمن از میان میگسترد، و در دور شدن از میان ، همیشه میان میماند . همه جای جهان ، به یک اندازه ، اصالت دارد . خدا یا حقیقت یا خرد بنیادی ، در همه جا هست . دوری زمان و مکان ، دوری از اصل نیست . بر همین پایه ،« اندیشه برابری آفریننده با آفریده» استوار است . به همین علت ، حاکم و رهبر و شاه وخدا، برابر با مردمانند. حاکم و رهبر و شاه و خدا ، فوق و فراز مردم و نابرابر با مردم نیستند . از این رو هست که اهورامزدا در گاتا ، برابر با امشاسپندانش هست ، فقط او « نخست ، میان برابران » است . همچنین سی و سه خدایان زنخدائی ، یا ردان اشون ، همه باهم برابرند . در درک گاتا ، باید این اندیشه را در پیش چشم و خرد نگاه داشت . اینست که بهمن ، هم در میان هر انسانیست ، و هم در میان انسانهاست . همانسان که در میان انسان ، همه نیروها و اندامهای انسان را باهم همآهنگ و همبسته و یک فرد میسازد ، همانسان در میان انسانها ، از راه همپرسی ( دیالوگ = باهم جستجو کردن ) از افراد ، یک « اجتماع به هم پیوسته» میسازد . بهمن ، اصل آشتی و هارمونی ، هم در فرد وهم در اجتماع هست . یک خرد بنیادیست که هم شخصیت فرد را پدید میآورد، و هم « وحدت اجتماعی » را . اینست که جستجوی« ارکه» ، یا جستجوی اصل سامانده ( سامان = حکومت ، سامان = نای ، نییدن = ساماندهی. بانگ نی ، همه را بسوی نظم میکشد ) ، به « همآهنگی میان همه انسانها » میکشد ، و سیمرغ که همان هما و ارتا میباشد ، از همه مردمان ، زائیده و روئیده و جوشیده میشود . شاه را در تاریخ ایران ، برای « شخص حاکم و رهبرنظامی » به کار برده اند ، ولی در اصل، نام « سیمرغ یا ارتا یا هما » بوده است . واز آنجا که شاهنامه ، داستانهای پهلوانان سیمرغیست ( سام و زال و رستم..... ) شاهنامه = سیمرغ نامه خوانده شده است . هم ارتا در شکل « ارتا واهیشت = اردیبهشت » که اینهمانی با روز سوم دارد ، و هم ارتا در شکل « ارتا فرورد » که اینهمانی با روز نوزدهم دارد ، نماد «خوشه» ، یعنی « کل و همه » است . منزل سوم ماه که اینهمانی با روز سوم دارد ، نزد اهل فارس ، بنا بر ابوریحان بیرونی این روز ، ارتا خوشت نامیده میشده است، که به معنای « ارتای خوشه » است ،و منزل سوم ماه ، همان خوشه پروین است .در فرهنگ زنخدائی ایران ، با قرار گرفتن خوشه پروین در زهدان هلال ماه ، جهان آفریده میشده است . این تصویر آفرینش جهان در آغاز بوده است . همچنین فروهر همه انسانها، به ارتا فرورد، باز میگشته است، و در او، همه انسانها باهم آمیخته و یگانه میشده اند . از این رو برخی اورا به غلط ، ملک الموت خوانده اند . بازگشت فروهر انسانها به ارتا فرورد ، عروسی وصال بوده است، و ارتا فرورد ، هیچ شباهتی با عزرائیل ندارد ، چون او خدای جشن ساز است . ولی از این دو تصویر ارتا، میتوان دید که دریکجا ، تخم کل آفرینش است، و در جای دیگر ، مجموعه تخم همه انسانهاست . به همین علت نیز در منطق الطیر عطار ، همه سی مرغ ، در جستجو ، می یابند که باهم ، سیمرغ یا شاهند . در نام « کرمانشاه » که دراصل « گرما سین = قرماسین » بوده است ، میتوان دید که پسوندِ « سین » ، تبدیل به « شاه » شده است . سین ، همان سئنا یا سیمرغ ، همان شاه است . سئنا به معنای « سه نای » است ، و سیمرغ هم در اصل، به معنای « سه مرغ » است . از تخم « سه تای یکتا » ، ۲۷منزل ماه میروید که باهم سی روزند . سیمرغ ، مجموعه همه تخمهای انسانها درحال گسترده گی بوده است . اردیبهشت ، همه جهان در حال تخمست و فروردین یا ارتا فرورد ، همه انسانها در حال گستردگی هستند . همه انسانها باهم ، سیمرغ یا خدا بوده اند . خدا یا سیمرغ ، خوشه همه انسانها بوده است . این مقدمات ، نشان میدهد که « حکومت ، باید از همه انسانها در اجتماع ، از همه ملت ، در کاربستن خرد جوینده و آزماینده اشان ، پیدایش یابد . این جامعه است که در « به کار بستن خرد جوینده و همپرسش » ، حکومت میشود . به سخنی دیگر ، حکومت ( = سامان ) ، جامعه ایست که در همپرسی خردهای مردمانش ، به مفهوم عدالت و حقوق و قانون رسیده اند . ملت نمیرود در نجف، یا در واشنگتن ، رهبرش یا شاهش و یا حکومتش را بیابد ، بلکه میکوشد که خودش ، تبدیل به حکومت یا شاه بشود . مسئله ، زائیدن خود از خود است .مسئله ، زائیدن حکومت از ملت است . جامعه ، خودش را در حکومت ، میزاید و پدیدار میسازد . جامعه ، خودش ، در جستجوی حق و عدالت و قانون ، باهم ، تبدیل به شاه یا حکومت ( خشتره یا سامان ) میشود . همان « شهروندی که اندام جامعه بود » ، تبدیل به « شهروندی میشود که اندام حکومت است » .« شهروند اجتماع» ،« شهروند حکومت» میگردد . انسان در جامعه ، تحول به انسان در حکومت می یابد . جامعه و حکومت ، در اندیشه « پیدایشی »، از هم جدا نیستند . در اندیشه ِ « خلقت » ، امکان جداساختن « حکومت از جامعه » هست . در این فضاهست که میتوان شهروند را، از آن باز داشت که از اندام اجتماع ، تبدیل به « اندام حکومت » گردد . واژه « شهروند » در فارسی ، امروزه، هم ترجمه « بورگر یا بورژواbourgeois=buerger » ، و هم ترجمه « سیتوین citoyen » است . کار ُبرد واژه شهروند ، در فضای فرهنگی ایران ، نماد تحول نقش اجتماعی فرد ، به نقش سیاسی فرد انسانست . ولی بدون چنین فضائی ، کار برد این واژه ، گمراه سازنده و فریبنده است . چون شهروند ، بدون آن فرهنگ ، انسانیست که در جامعه رندگی میکند ، و امکان تبدیل شدن به اندام حکومتی را ندارد . در لیبرالیسم نیز « شهروند » به معنای « بورژوا » ، در جامعه بود ، ولی جدا از حکومت ، واقعیت داشت . چنانچه در دوره خاندان پهلوی، و همچنین در دوره حکومت آخوندی اسلامی ، شهروند ، اندام جامعه بود ، ولی اندام بریده از حکومت بود. انسان ، دوشقه شده بود .او، هنگامی ، شهروند حکومتیcitoyen است، که حکومت ساز و قانون ساز و آفریننده عدالت باشد . بریدگی حکومت از جامعه ، در هرفردِ انسانی باز تابیده میشود . او شهروند اجتماع میماند ، و از شهروندی حکومت، بریده و جدا ساخته میشود . در اجتماع ، انسان ، حق دارد ، دنبال منافع شخصی و خصوصیش برود ، ولی حق ندارد در « آفریدن قانون و نظام و عدالت » ، انباز و همکار باشد . این گستره شهروندی ، گستره ایست که شهروند ، حق ندارد گام درآن بگذارد . در دوره شاه ، این گستره، از اصطلاحی که برزبان مردم میآمد ، مشخص میشد . به محضی که کسی میخواست وارد این گستره بشود ، گفته میشد : « به من چه + به تو چه » . در دوره حکومت اسلامی ، این گستره را، شریعت و فقه ، غصب کرده است ، و ورود در آن ، توهین به مقدسات اسلام و ارزشهای اسلامیست . در فرهنگ ایران ، واژه « شهر » ، هم به معنای « جامعه »، و هم به معنای « حکومت » است . جامعه و حکومت ، دو بخش بریده و جدا از هم نیستند . حکومت ، از الله نیست، و جامعه از دنیا . حکومت ، روح نیست، و جامعه ، جسم . حکومت ، به غایت رستگار ساختن مردم از گیتی ، برای سعادت اخروی نیست . علت هم ، همان« تحول یابی انسان در اجتماع» ، به « انسان در حکومت » است . انسان اجتماعی ، میتواند انسان حکومتی بشود . انسان در اجتماع ، تخمه ایست که میروید، و در انسان حکومتی ، واقعیت می یابد . انسان با خرد جوینده و آزماینده اش ، که خرد کار بند خوانده میشود ، در قانونگذاری و نظام حکومتی سازی ، و پدیدار سازی حقوق سیاسی و اقتصادی ، شهروند میشود . شهروندی که نمیتواند قانون بگزارد و نمیتواند حکومت مطلوب خرد خودش را بیافریند ، شهروند کامل عیار نیست، و نیمی از وجود اورا، از او بریده اند و دور انداخته اند . ما با « نیمه انسان » کار داریم . از چنین شهروندی ، خرد سامانده او ، یعنی خرد بهمنی اش را دزدیده اند و نابود ساخته اند . ایمان به الله و شریعت ، خرد بهمنی که اصل ساماندهیست ، از بین میبرد . موبدان و شاهان ساسانی نیز، کوشیدند که ملت را از حکومت جدا سازند ، و راه حکومت شدن ملت را ببندند ، و انسانها را در زندان « منافع خصوصی و شخصی » اشان اسیر سازند ، و نگذارند که در « اندیشیدن در منافع همگانی و ساماندهی منافع همگانی » ، به اوج واقعیت یابی انسانی خود برسند . این جدائی مداوم حکومت از ملت ، که چیزی جز شقه ساختن انسان به دو نیمه است ، سده هاست که شهروند حکومتی را، در ما سرکوب کرده است . همه از شاه گرفته تا رعیت ، از ولایت فقیه گرفته تا ملت صغیر ، همه در زندان منافع شخصی و خصوصیشان ، زندانی شده اند، و به این زندان ، خو گرفته اند وسعادت خود را در کنج همین زندان میجویند . همه افراد ، در اثر همین شکاف خوردگی ، چنان خود پرست شده اند، که شخصیت و موجودیت سیاسی و حکومتی خود را به کلی از یاد برده اند . « به همه اندیشیدن ، به همه سامان دادن ، و نگران زندگی همه بودن » ، خویشکاری خدا و موبدان و آخوندها و شاهان و حکام و حکومتها شمرده میشود . وبدینسان، حق و توانائی ِ« به همه انسانها اندیشدن را » از فردخود، سلب کرده اند ، و در زندان « منافع خصوصی و شخصی » ، بهشت و سعادت خیالی خود را میجویند، و میپندارند که تاءمین سعادت ،تنها یک کار خصوصی فردی است . در حالیکه سعادت فردی ، و سعادت اجتماعی و حکومتی ، به هم گره خورده اند . زیستن ، همیشه « همزیستی » است . کام ، همیشه « همکامی » است . درد ، همیشه « همدردی » است . کسیکه از درد اجتماع ، درد نمی برد ، شهروند آن جامعه و حکومت نیست . باید به رفع درد دیگران ، و به افزایش شادی دیگران اندیشید ، تا شهروند شد. کسیکه این حق را از ما میگیرد ، گوهر خرد ما را آزرده است . خویشکاری خردما ، سامان دادن به اجتماع، و نگران زندگانی همه بودن است . کسی شهروند میشود که در قانونگذاری و آفریدن نظام حکومتی و اقتصادی و حقوقی ، انباز بشود .
۱۷۱۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨       

    از : secular

عنوان : V
برای این که شعار جمهوری ایرانی نه به مفهوم مخالفت با اسلام است!!!! و نه این که تعیین نوع حکومت اینده است???????????????. بدیهی است که حکومت اینده به رای مردم و در یک رفراندوم ازاد تعیین خواهد شد????????????????


-----------------------------------------------------------------------------------

بوی هر چیز در آدمی غماض است و خود را لو میدهد !!!
امثالی مانند شما و نوری زاده ... چهره سلطنت طلب خویش را نمیتوانید پنهان سازید !!!

نوع حاکمیت را انسان های خرد اندیش در خیابانها از پیش تعیین کرده اند !!! نسل جوان و خردورز ایرانزمین به خیابان نیامده اند تا خانواده دیکتاتوری را که غاصب جان و خرد و ثروت جامعه مدنی بود دوباره بر خود حاکم سازند !!! حاکمیت از آن خرد جمعی جامعه مدنیست و هرگز آن را با هیچ طبقه ، گروه , رهبر و شاهی تقسیم نخواهد کرد !!!!

آنان که انقلاب خرد را به پیش میبرند خود سرنوشت آینده کشور را در کف خیابانها رقم خواهند زد !!!

۱۳ آبان مجدا به یاوه گویهای شما نیز پاسخ داده خواهد شد !!! مهر تایید دیگری بر جمهوری ایرانی که ریشه در مردمشاهی دارد خواهد زد


جمهوری ایرانی
همان فرهنگشهراست
که جامعه وحکومت را بربنیاد فرهنگ مردمی ایران میگذارد
شـاه ، درفرهنگ اصیل ایران، فقط نام سیمرغ بوده است!!!!!!!!!!!!
این ملتست که فقط خـدا, شاه , رهبر, پیشوا است

همه قدرت رُبایان درتاریخ، این مقام را غصب کرده اند
همه شاهان ایران و آخوندها و ایدئولوژیها ، غاصب حق مسلم ملت بوده اند

قدرت سیاسی و ثروت ملی از آن جامعه مدنی است!!!!!!!!!!!!!!


jonbeshe tahvol khahe secular
۱۷۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨