چرا رژیم اسلامی را باید جدی گرفت؟ - محمدرضا نیکفر

نظرات دیگران
  
    از : سهند نسیمی

عنوان : تا بحال شهر فیلسوفی وجود نداشته و نخواهد بود اما فیلسوف چرا
فقنوس در قفس عزیز: ان نقل قول بالایی زا از متفکر آلمانی- آمریکایی لئو اشتراوس آوردم که بگم برخورد من با دین مثل برخورد ایشان است. من هم فرد دینی نیستم و به دین از بیرون نگاه می کنم و با همین خاطر هم دست و بالم باز است و در چنبره دین گرفتار نیامده ام. بحث من این است که درست است که در این رودخانه گل آلودی به نام اسلام نمی توان شنا کرد اما باید دید که ایا این رودخانه از سرچشمه اش گل الوده یا اینکه در مسیرش گل آلود شده و یا کرده اند.

اگر شما عضو هیت منصفه در دادگاهی باشید که باید در باره سرنوشت متهمی رای بدهید ایا با گفته این و آن شاهد--- که ممکن است از خویشان و دوستان متهم و یا دشمنان اش باشند-- می توانید با وجدان سالم رای بدهید ؟ یا اینکه از دادستان مدارک سالم و آلوده نشده درخواست می کنید.؟

من به اکثر مدارک و اسنادی که در باره دین اسلام نوشته شده است مشکوکم و بدین خاطر هم یا باید دست بالا زده و خودم زبان عربی را بخوبی یاد گرفته و قرآن را بخوانم و یا اینکه ادعا های دیگران را قبول نکنم. دغدغه من فعلا خواندن سطحی وار قرآن نیست. من با ماهیت تمامی دین ها آگاهی کافی دارم.

حتما که می دانید قرآن و انجیل های قدیم و جدید پر از استعاره و ایجاز اند آن کسی که می خواهد معنی قرآن را بداند باید علاوه بر داشتن معلومات عمیق تاریخی دوره ظهور اسلام بلکه که با روانکاوی و روان شناسی و علوم اجتماعی و مخصوصا زبان شناسی اشنایی کافی داشته باشد. آم مومنی که به خواندن سطحی قرآن قانه است مانند فردی است که با کندن دو متر چاه با اب رسیده است و دلیلی نمی بینید که بیشتر از آن یه عمق برود. اما متفکر و فیلسوف--- هماطوریکه خودتان هم از شمس تبریزی نقل قول آورده اید--- کسی ایت که سرگردان است و هر چه می کند به اب نمی رسد. تمامی این فرهنگ و علوم و هنر و ریاضیات و فلسفه و منطق و ادبیات توسط همین عده اقلیتی که بخاطر رسیدن با اب دایما به چاه کندن مشغولند شاخته شده است.--- دلیل اینکه چرا این اقلیت نمی توانند به اب دسترسی پیدا کنند را نابغه ای به نام لکان در سمینارxx- که به نام Encore مشهور است شرح داده اند که من فقط سطری را برایتان می نویسم.
ا ز کتاب Reading Seminar XX, Lacan"s Major Work on Love, Knowledge, and Feminine Sexuality
Edited by: Suzanne Barnard and Bruce Fink

Knowldge Begins With a Deficiency of Jouissance

یعنی عده ای هستند که لذت های معمولی روزمره برایشان قانع کننده و کافی نیست و به همین خاطر هم برای پیدا کردن این کمبود به تجسس و کسب دانش می پردازند و در ان راه فرهنگ را می افرینند. هگل هم دقیقا به این معضل اساره کرده که هدف تمامی علوم -- تاکید می کنم تمامی علوم چه علوم انسانی بشه و چه علوم فیزیکی و طبیعی و فلسفه و ریاضیات--- خود شناسی است.

حالا که اکثریت مردم جهان با توهم هایشان لذت می برند با چه قدرتی این روشنفکران سکولار می خواند که اینها را همسفر خود کنند.؟ یادمان باشد که در ایران هفتاد و پنچ میلیونی تیرا÷ کتاب ها در حدود ۲۰۰۰- ۴۰۰۰ می باشد که از این تعداد هم به تمامی دانشگاها و کتابخانه ها فرستاده می شه. با اینکه در غرب این رقم بالاست ولی تعداد کتابخوان های خیلی کم است. مردم به محض دیدن روزنامه و یا مجله ای به صفحه پیش گویی و دیگر خرافات اش مراجعه می کنند و بعد از پیشرفت علوم تعداد آنهائیکه به مریم باکره و یا داستان های افرینش باور دارند خیلی خیلی بیشتر از آنهائی است که تئوری های داروین و فروید و دیگر تئوری های علمی را قبول دارند.

گفتم که قرآن مانند انجیل ها پر از استعاره است و این استعاره ها در مسیر زندگی توسط دیگران نا آگانه و یا مغرضانه تحریف و تفسیر شده اند. بطور مثال در غرب برای قرنها یکی ازپر فروشترین کتابها کتاب هایی بود در باره شیوه تعلیم و انضباط کودکان. اکثر این کتاب ها توسط افراد دینی وابسطه به واتیکان و یا کلیسا ها نوشته شده بودند که در همه شان برای توجیح کردن تنبیه فیزیکی به نقل قولی از انجیل اشاره می کردند که میگه"Spare the rod and spoil the child." ترکه را از کودک دریغ کن و ایشان را لوس بار بیار." تحت این جمله انجیل قرن ها کودکان را شدیدا تنبیه فیزیکی می کرده اند. l مورخ برجسته آمریکایی Philip Greven در کتاب با ارزش اش Spare The Child, The Religious Roots of Punishment and the Psychological Impact of Physical Abuse به این کتاب ها پرداخته و اینکه چگونه پدر جورج هربرت بوش- اولین بوش رئیس جمهور آمریکا-- هم ایشان و هم برادران اش را کتک می زده است.

در زبان عبری به ترکه shabat گفته میشه که چوپان ها با خودشان حمل می کردند. این ترکه برای پنج عمل بکار برده می شده. ۱: نمودار کنترل چوپان بر گله ۲: برای پرت کردن پشت سر گوسفندان برای باز گرداندن آنهایی گه از گله بیرون زده شده بودند. ۳: برای دفاع از حیوانات درنده و محافظت از گله ۴: برای شمردن گوسفندان که باید از زیرش رد می شدند ۵: برای باز کردن پشم و مشاهده زخم و شپش و امراض و غیره. این استعاره ترکه--- که اصلا و ابدا هم برای زدن گوسفند بکار نمی رفته-- را برای تعلیم کودکان بکار برده اند که هر والدینی تقریبا این پنج عمل را در بچه داری شان بکار می برند. همینطور است مثلا استعاره قطع دست. استعاره قطع دست را آنجایی بکار می بریم که می خواهیم ابزار تعرض کسی را از دست اش بگیریم و یا مکان سو استفاده از قدرت را برای اش مشکل کنیم. حالا صد ها پیش یه آخوند مرتجع این استعاره را بد فهمیده ایا تقصیر قرآن است.؟

میشه هزاران نمونه از این نوع آورد که احتیاجی به تکرار نیست. منکه خودم مصاحبه و نوشته های بیش از ده نفر از ایت الله ها و یا روشنفکران دینی اخیر را خواندم متوجه شدم که آنها هم دقیقا نم داند که ایا مثلا سنگسار دز قرآن است یه نه. یگی گفته بود که ایه نازل شده بوده که روی برگ انجیر ثبت شده بود که بزی خورده بودش. آن یکی گفته بود که عمر نگران این بوذ که بعد از مرگش سنت سنگسار ممکن است که از مد به افتد--- حالا چرا عمر نگران فقط سنگسار بود را فقط خدا می داند--- مثلی است که میگه" گفتی باور کردم. تکرار کردی به شک افتادم. قسم خوردی فهمیدم که دروغ می گویی." اینکه بعضی ها از نگرانی عمر یاد می کنند معلوم است که وجود این ایه در قرآن بو میده و مشکوکه.

شما مرا به خواندن اثار علی دشتی مراجعه داده اید ولی خودتان هم میدانید که نوشته اش ارزش خواندن ندارد. من این ۲۳ سال اش را خیلی وقت پیش خوانده ام به اضافه همه اشغال های میر فطروس. کتاب های شجاع الدین شفا هم پیش کش که من شلاق خوردن در هوای سرد و سوزان زا به مصالعه اثار ایشان ترجیخ می دهم. منهم به شما مطالعه کتاب Philisophy of Religion, an historical Introduction by Linda Trinkaus Zagzebski را پیشنهاد می کنم.
فعلا همینقدر
۱۷۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨٨       

    از : علی صیامی

عنوان : کمدی را هم باید جدی گرفت.
ابتدا از امید مهرگان بسیار سپاسگزارم که با نقدش بر الاهیاتِ شکنجه ی نیکفر باعث شد تا نیکفر به شرح جزئیان دیدگاهش بپردازد.

من هم فکر می کنم که باید اعتقادات اسطوره ای ملی و اسطوره ای مذهبیِ مردم و رهبرانشان را جدی گرفت. اگر تنها بطور جدی"جدی گرفتن" را از این دونوشته ی نیکفر برگیرم، فکرمی کنم می بایست از او هم سپاسگزار باشم.
"آبجی خودت رو بپوشون" همانقدر در فرهنگ سازیِ ما جدی است که روح حاکمِ مظلومیتِ امام حسینی و مظلوم نماییِ حاصل از آن در ادبیان داستانی و شعری امروز ایران جدی است.شخصیت پردازی مظلومانه ی شهرزاد در رمان جهلتن" تهران، خیابان انقلاب"
"آبجی خودت رو بپوشون" همانقدر جدی است که صحبت و دفاع از حقوق انسان و امروزه از زن بدون صحبت از وظیفه ی انسان- و امروزه از زن- جدا خطرناک است.
وقتی همه ی نابسامانی های اجتماعی را منتسب به سرمایه داری و حکومت می کنیم، انسان را از وظیفه مندی اش در مقابل نابسامانی رها می کنیم. یعنی در اصل او را عبدی می دانیم که ربش شکلش داده است و از خود هیچ اختیاری ندارد، اندیشه ای که چپ با همان بحثِ روبنا بودن فرهنگ و زیربنا بودن اقتصاد پی اش را می گیرد.
فکر می کنم این نوع بحث ها و این دو نوشته ی نیکفر و نوشته های مخالفین و موافقین در پهنه ی اندیشه ورزی ما ایرانی ها در مراحل آغازینش گام برمی دارد.
اگر امید مهرگان با نوشته ی نیکفر برخورد نمی کرد، نیکفر همان اولین نوشنه اش را کافی و وافی می پنداشت و موضوع به این شکل باز و گسترده نمی شد.
پس بازهم در انتها سپاسگزاری ام از امید مهرگان را تکرار می کنم.
علی صیامی/هامبورگ
۱۷۲۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

    از : ققنوس در قفس

عنوان : نتایج عملی یک تجربه سی و ساله را باید دید، نه پایان جدل ها ومباحث بی حاصل ایده الوژیکی را
دوست نازنین و عزیزم سهند عظمیی

شما نوشتید که فرصت دوباره خواندن متن خودتان را هم ندارید ، چه انتظاری داشته باشم که متن ناقابل مرا بخوانید؟
شما گفتید که قران را نخوانده اید . من بشدت توصیه می کنم که حتما ان را با دقت بخوانید ( احتیاج زیاد ی هم به دقت نیست ، البته). قطعا متن فارسی که صدها ترجمه نفیس از ان ( با توضیحات مفصل و محیر العقول مترجم ها در ده ها هزار پرانتز در کتاب مقدس و ازلی ما روی حرف خدا، که به ما تفهیم کنند به نظر ان ها منظورخداوند واقعا چی بوده) ، حتی ترجمه جالبی هم به شعر از ان موجود است ، ، نه اینکه به زبان عربی، مثل بچه های ۶ ساله که می اورند تلویزیون و جایزه شان می دهند، رو خوانی کنید که خوب ، برای ما مفهوم نیست.
موفق خواهید شد فقط سه چهار صفحه در هر دوسه روز پیش برویدف چون بیشترش را در یک جلسه من غیرممکن دیده ام، و مدتی تمدد اعصاب می خواهد تا دوباره شروع کنید.

من متاسفانه در خانواده مذهبی بزرگ نشده ام و نتوانستم اعتقادات مذهبی داشته باشم و حقیقتا می گویم که متاسفم. چون می گویند «مومن سرگردان نیست»، ومن هستم (جمله اصلی از شمس تبریزی است). مـُرتد هم نیستم، چون مـُرتد کسی است که از دین اش برگشته باشد، و من که بنا به تقصیر پدر ومادرم هرگز موفق نشدم از کودکی به دینی اعتقاد پیدا کنم، چطور می توانسته ام از اعتقاد و دینی که بدون دخالت و بدون گناه خودم هرگز نداشته ام، برگردم؟
ولی شما قران ها ( منظورم دو قران کاملا متفاوت مکی و مدنی است) را حتما بخوانید، مشخص است که شخص منطقی هستید. و حتنا متوجه می شوید که اشکال کار کجاست. متاسفانه موضوع توهین به مقدسات و تعصبات کور انقدر در این مملکت خطرناک و غیر طبیعی شده است که من نمی خواهم کوچکترین نظری در باره کتاب مقدس قران از زبان خودم بگویم. هر چه تا اینجا نوشته ام ، یا نقل قول از دیگران است، و یا توصیه به همه مسلمین ایران که حتما و حتما قران ها را بارها به فارسی سره بخوانند ( بدون توجه به داخل پرانتزهای مترجمین و توضیحات گمراه کننده ان ها رو ی کلام خدا، که اقایان فکر می کنند از خدا بهتر می فهمند وخدا نمی توانست خودش منظورش را بیان کند ).
می دانید، اخر پدرم به من نصیحت کرده بود ، که با کسی که مسلسل دستسش است و منطق اش هم قوی نیست و در مباحثه بشدت کم می اورد ، و ضمنا ازادی مطلق قتل و نسبت ِ محارب بستن به دیگران را هم دارد، هرگز بحث نکن.

ولی برای درک شان نزول ایات قران از طرف خداوند به پیامبر ( البته فقط به نظر اقای دشتی) و این که شرایط زمانی عربستان و وضع ان دوره و حضرت چه بوده، کتاب بیست و سه (۲۳) سال علی دشتی را هم بی نهایت راحت می توانید از اینترنت داون لود کنید، چه به فارسی و چه به انگلیسی مجانا و راحت با هزاران فیلتر شکن که مجانا در اختیار همه هست و در چند سایت این کتاب ها موجود است، داون لود کنید و سرسری نگاهی به ان بیاندازید. ، و تا حدی روشن تان خواهد کرد، که البته من شخصا به هیچ یک از گفته های دشتی اعتقاد ندارم و می گویم همه حرف هایش یاوه است ، ولی خوب، هر کسی مثل شما که علاقمند و وارد به مسائل دینی است که من نیستم، باید خودش بخواند و با عقل سلیم خودش قضاوت کند .

اگر مساله ای با سایر ادیان سامی هم دارید کتاب های " تولدی دیگر " از شجاع الدین شفا هم از اینترنت قابل داون لود است که حالا قسمت های سیاسی اش کمی قدیمی شده ولی باز هم بد نیست ، وترجمه کتاب «حشاشین» در کتابفروشی ها هنوز توقیف نشده و مافیای واقعی کلیسای مسیحیت را برای تان شرح خواهد داد. بخش «مفتش بزرگ» از داستایو فسکی در کتاب « برادرا ن کارامازوف» و « مسیح باز مصلوب» هم در باره کلیسای ضد مسیح کشیش های مسیحت بینهایت روشنگرند. ( ولی خوب شما که گفتید فرصت این حرف ها را ندارید.)

کوتاه کنم. گفتید که باید سال ها مارکس را باید خواند تا بشود در باره او حرف زد . با شما موافق نیستنم. اصلا هم نمی خواهم بحث ارزشی بکنمکه در صلاحیت من هم نیست . مارکس و هگل و افلاطون را در کتاب «جامعه باز و دشمنان ان» از کارل پوپر باید خواند. کمونیسم و نتایج اجتناب ناپذیر ان را نه فقط در اعمال حیرت اور مائو و پول پوت، بلکه در «کتاب بازگشت از روسیه» از اندره ژید باید خواند، در استغفار ودر برگشتن تمام روشنفکران برجسته جهانی مثل البر کامو و سارتر و ده ها نفر دیگر که اول بشدت مرید کمونیسم شده بودند ولی پس از درک ماهیت واقعی حکومت شوروی و نتایج واقعی برامده از این منطق، با نفرت از این مکتب و از کل این ایده ائو لوژی تبری جستند و با شدت بسیار برای نجات بشریت از ان علیه ان جنگیدند باید جست، چرا به ال احمد و سایر روشنفکران بی نهایت ارزنده ایران که تبری جستند و به واقعیت پی بردند نظر نیاندازیم؟ ( تنها حیرت من این است که چطور ممکن است انسانی بی نهایت پر قدر و ازادیخواه ما نند برتولت برشت تا اخر به ایده ائو لوژی کمونیسم وفادار ماند، شاید فقط به علت نفرت دیوانه وار و موجه از فاشیسم المان نازی بود و زندگی در جامعه امریکا ف و عدم توجه دقیق به شوروی ، نمی دانم) چرا به وضع کنونی مردم کوبا و چین و کره شمالی و ونزوئلا باید نگاه نگنیم . و چرا در هزاران و هزاران تحلیل و تفیسر از تفکر این مارکس و این فیلسوفان دشمن جامعه باز و ازادی نباید خواند . همه می دانیم خود مارکس لااقل ، حسن نیت داشت و یک بشر دوست واقعی و یک انسان بینهایت پاک و بزرگوار بود و همین امرزو هم جامعه بشری دین عظمی در بهبود وضع کارگران و جامعه در جوامع سرمایه داری و کل جهان ئه این مرد نابغه و بی نظیر پر ارزش دارد. ولی متاسفانه او پیامبر ی بود که اشتباه کرد و پیش گویی هایش غلط بود و چیزی به نام «اصالت تاریخ» از اصل غلط بود. مارکس یک او به کمونیسم لنینی و استالینی و به نابودی وحشتناک ملت ها وازادی وهتک حرمت بشریت و به وجود امدن دیکتاتوری های هولناک منجر شد و فرستادن به سیبری قتل عام ملیون ها نفر در اوکراین از گرسنگی و قحطی و اعدام روشنفکردر جهان، که طبعا نظر مارکس نبود ، ولی نتیجه سوء استفاده دیگران از فلسفه اشتباه او بود. واز همه ساده تر و مهم تر، چرا بیهوده خودمان را گرفتار بحث های تمام نشدنی اید ائو لوژیکی کنیم، ، باید در نتایج عملی و کاربردی این منطق ها گشت و دید چطور بعد از سقوط اجتباب ناپذیر و بسیار دیر هنگام کمونیسم در شوروی، به قول دکتر اسلامی ندوشن، نقل به مضمون « درهفتاد سال، چه عمری از یک ملت بزرگ نابود شد» . و لی من تصور می کنم که سوگمندانه، ملتی عظیم که تولستوی و داستایوفسکی و پوشکین و گورگی و ده ها امثال ان ها را به دنیا هدیه کرده بود ، فرهنگش دیگر برای ابد مرده است.

دوست من ، به جای مقایسه اعمال شنیع کلیسای کاتولیک و کنیسه یهود و کاهنان و مغ ها و موبدان زرتشی و بودایی ها و ازتک ها و هندو ها و مزدکی ها و خدای امون مصری و قوانین یاسای چنگیز و رهبران دینی در جنگل های افریقا با علمای ما و دین ما، و سعی در توجیه هر دین یا اعتقاد دیگری بر اساس دیگرگناهان و گناهکاران، به عقل و اندیشه سلیم و مادر زاد انسان، بیش از ماوراء الطبعه و فیلسوفان مروج نفرت عزت بگذاریم. موفق باشید.
۱۷۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

    از : سهند نسیمی

عنوان : اگر بخواهیم مارکس را نقد و رد کنیم باید پیه زحمت مطالعه چندین ساله زا بر بدنمان بمالیم نه اینکه با مشاهده اعمال جنایتکاران عقده ای سربازان پول پوت ردش اش کنیم.
من تقریبا مقاله های انترنتی اقای نیکفر را چاپ کرده و خیلی هایش را خوانده ام . به جرات می توانم بگویم که این یکی از بی ارزش ترین نوشته های ایشان می باشد. از طریق نوشته هایشان من با شیوه تفکر و خط مشی فکری اش اشنایی دارم و بدین جهت شکی ندارم که حوادث اخیر ایران و کشت و کشتار فجیع بی گناهان و مخصوصا تجاوز در کهریزک و جاهای دیگر و اینکه دولت ایران کوس رسوایی را از بام انداخته و با وقاحت باور نکردنی در این عصر اطلاعات پی در پی دروغگویی می کند باعث شده که اقای نیکفر بجای استفاده از عقل و منطق و خرد دستخوش احساسات گردد.
اقای نیکفر عزیز: در جائیکه صحت دومین کتاب شیعیان بعنی نهج البلاغه حتی از طرف خامنه ای زیر سوال رفته شما چگونه به خود اجازه می دهید که با نقل قول هایی از مثلا ناصر خسرو و دیگران به اسلام انتقاد کنید.؟ حالا فرض کنیم که آن تقل قول هایتان همه اش صخت داشته باشد این چه ربطی به قرآن دارد.؟

اقای نیکفر: ایا برای رد کردن مثلا مارکس نباید خود مارکس را مطالعه کرد.؟ ایا می توان توان به نقل قول هایی از این و آن اکتفا کرده و یا بدتر مثلا با تماشای فیلم Killing Field.و اعمال جنایت کاران خمر سرخ مارکسیسم را رد کرد.؟
شما چرا تا بحال حتی یه فقره هم از مطالعه شخصی خودتان از قرآن ننوشته اید.؟ فکر نمی کنید که با اینکارهای عجولانه تان اب به اسیاب همان جنایت کارانی می ریزید که پشت ماسک اسلام دیکتاتوری لمپن پرولتاریا بر قرار کرده اند.؟

گفتنی ها زیاده و من هم وقت اش را ندارم اما خلاطه وار بگم که شما سعی می کنید که مسیحیت را دین عشق و دوستی و اسلام را دین جنگ و خشونت نشان دهید ایا شما صد ها کتابی که سالانه در باره وحشیت مسیحیت توسط خود غربی ها نوشته میشه را مطالعه می کنید.؟

مگر عیسی نگفت که من " برای شما نه صلح بلکه که شمشیر آوده ام."؟

شما دوران قرون وسطایی که متفکران و خردمندان مسیحی از ترس زندان و شکنجه به سزرمین های مسلمانان پناه می بردند را از یاد بردید.؟
مگر همین کیر گه گارد که شما تقل قولی هم ازش آورده اید معتقد نبودند که عقل و ایمان نمی تواند با هم جور دز بایند و ایشان تقدم را با ایمان می دادند.

اگر خشونت در مسیحیت نبود پس جنگ های جهانی اول و دوم را عمه من براه انداخته بود.؟
مگر بینان تمدن غرب بر مبنای فرهنگ یهودیت- مسیحی نیست.؟ اگر است مگر در انحیل قدیم آنهمه داستان های از نوع مارکی دوسادی وجود ندارد.؟ تجاوز و قتل روسپی گری و زنا با دختر و غیره غیره و غیره. در باره این موضوعات لااقل ده ها کتاب نوشته شده که شما نمی خواهید ازشان با خبر شوید.
اقای نیکفر عزیز: حالا فرض کنیم که اصلا اسلام دین خشونت و عقب مانده و مخربی است مگر نمی دانید که اکثریت مردم جهان به دین ها برای راحتی و خوشبختی روی می آوردند. مگر نمی دانید که توهم جوهر اصلی خوشبختی است و در حقیقت فقط درد و رنج است. چرا قبول نمی کنید که اکثریت مردم راحت پرس و خواهان خوشبختی هستند و به همین خاطر هم توهم را دوست دارند مگر روشنفکران و متفکران توان بیرون آوردن این توهم را دارند.؟--- آنهم با توهین و تحقیر--

اقای نیکفر: اجداد آدمی به جز انتقال ÷ن های فیزیکی شان ÷ن های فرهنگی شان را به نسل های اینده انتقال می دهند. زیست شناس انگلیسی ریچارد داوکین واحد این ÷ن های فرهنگی را میم می نامد. این میم ها از گشته های خیلی دور شبکه ذهنی بین مردم ایجاد کرده و مانند توری همه را به همدیگر اتصال داده است. بدون این شبکه نامرعی فرهنگی نمی توان از تمدن و فرهنگ و غیره حرف زد. مردم روی این شبکه سرمایه گذاری کرده اند تا آنچائیکه برای دفاع از ایم سرمایه جانشان را هم فدا می کنند. هیچ نیرویی قادر نیست که این شبکه را از بین ببرد مگر آنکه شبکه دیگری را بتواند جایگزینش کند. شما کدام شبکه را می خواهید جایگزین اسلام کنید که بیش از یک و نیم میلیارد طرفدار دارد.؟
از دین زرتشت و مانی تان حتی تار مویی هم بجا نمانده است. چرا لجاجت می کنید و حقیقت را آنطوری که هست نمی خواهید قبول کنید.
مگر همه ملت های غیر اسلامی در بهشت برین تشریف دارند که شما فقط به اسلام بند کرده اید.؟
اقای نیکفر: درک اینکه چرا رنسسانس در پشت دروازه های شرق توقف کرد خیلی مشکل است اما انگشت اتهام را بطرف اسلام دراز کردن اسان.

اقای نیکفر: من قرآن را نخوانده ام اما در این یکی دوسال بچث های گنچی و سروش و مصاحبه ها و نوشته های گوناگون بعضی از این ایت الله ها را خواندم که بیسوادی و بی خبری و متناقض گویی این ایت الله در بحثی مثلا وجود و یا عدم وجود سنگسار در قرآن خیلی نا امیدم کرد. اینها اینهمه وقت را بدون اینکه کار بکنند به مطالعه کتاب های دینی صرف کرده اند ولی با اطمینان نمی دانند که ایا سنگسار و یا قطع دست دزد در قرآن وجود دارد یا که نه. پس متفکران برای نقد و رد قرآن باید خود دست بکار شوند و به منابع الوده این حرافات بی سواد اطمینان نکنند.

اشتباهات گرامری و تایپی ام را به بخشید که وقت دوباره خوانی و اصلاح اش را ندارم.
۱۷۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

    از : صدا

عنوان : تنبلی ذهنی
آقای نیکفر تشکر برای دوباره تلاشتان برای ساختن یک پس زمینه فلسفی سیاسی اجتماعی برای تبیین وضعیت کنونی کشور ما ایران و راهیابی فکری نگرشی برای معضل های آن
من در نگرش بعضی منتقدان نوشته های شما (که مختص به امید مهرگان هم نیست) چند نکته قابل گوشزد میبینم که سعی میکنم بگویمشان. اولش را تنبلی ذهنی مینامم. اینکه من نمیفهمم پس خوب نیست. نفهمیدن البته گناه نیست. میشود عنوان کرد که آدم نمیفهمد و سئوال کرد. ولی متاسفانه این کمتر اتفاق میافتد. دوم نکته به نظر من مربوط به احساس خودکم بینی است در مورد اینکه بشود (که میشود شما یک نمونه آن هستید) که ایرانی ای هم با آگاهی از کار این فیلسوف و آن فیلسوف و این تاریخ دان و آن تاریخ دان اروپایی و قس علیعذا از خودش چیز خاص بگوید. وحشتی هم نداشته باشد که مثلا اگر دارد در مورد زندان حرف میزند آیا حرفش به روح فوکو ضربه ای وارد میآورد یانه .مثل اینکه ماها این را کم باورمان میشود که بله میشود. آخرین قضییه هم به نظر من مربوط به این طفره روی تاریخی ما از نگاه کردن به اسلام "عزیز" است. گردن زده اند و میزنند البته به جرم این نگاه کردن و میشود فهمید این ترس درونی شده را یا شاید به قول آقای دوستدار این اضمحلال در درون این "عزیز" را. اما گویا این از آن چیزهایی است که وقتی کسی بگوید انگار برای زیاده آدمها روشن میشود که میشود و بعدشم هم ای وای نکند که باید بگویند که نگفته اند و نمیگویند.
خلاصه بنده که حرفهای شما را به جان دل میفهمم و دنبالشان میکنم. دست شما درد نکند
۱۷۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣٨٨       

    از : عفت ماهباز

عنوان : آن چه جدی است، شوخی‌بردار نیست،
سعید عزیز
ممنون و سپاسگزار از زحمتی که کشیدی .امیدوارم بسیار بخوانندش
۱۷۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨