گفتمان رجعت بگذشته، محور گفتمان دین و قدرت
فیروز نجومی
•
واقعیت آن است که خطبه ها خامنه ای از پس از ۲۲ خرداد، ۸۸، خطبه هایی هستند در تبلیغ و ترویج حکومتی که از تبار حکومت رسالت است. تاکید بر این مسئله بطور مکرر، ناشی از این حقیقت است که دلبستگی مردم به دین همچون گذشته نیست. چرا که مردم ایران بطور روزانه شاهد گفتمانی هستند که در آن خبر و نشانی از واقعیت نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۰ مهر ۱٣٨٨ -
۱۲ اکتبر ۲۰۰۹
در سفر اخیر خود به شمال ایران، ولی فقیه در خطبه خوانی در شهر چالوس، اعلام کرد که نظام ولایت فقیه« نسخهای بینظیر پس از صدر اسلام است» (نگاه کنید به خطبه های رهبر اعظم در سفر اخیرش به شمال کشور ازجمله چالوس، پایگاه خبری و تحلیی فرارو،مهر ٨٨)). روشن است که تا چه اندازه و درجه ای از رجعت بگذشته، رهبر اعظم بخود میبالد. بازگشت به گذشته و احیای آن از آرمان ها و آرزوهای نظام اسلامی ست. کم نیستند کسانی که قصد اصلی نظام کنونی مبنی بر رجعت به گذشته را زیاد جدی تلقی نمیکنند. گویی که منظور چیزی نیست مگر تحقیر. حتی زمانیکه رهبر خود صریحا اعلام میکند که در واقع در شرایط کنونی بهمانجا رسیده است که حکومت صدر اسلام در ۱۴۰۰ سال پیش از این بوده است، باز هم تمایل دارند که از گوشی بگیرند و از گوش دیگر بیرون کنند.
حال آنکه، رجعت بگذشته، بنیان نظام ولایت است و منشاء مشروعیت آن. اگر ولایت خود را ادامه ی رسالت و امامت نداند، چه چیز دیگری میتواند توجیه کننده ی فرمانروایی مطلق یک فرد بر جمعی وسیع به بزرگی یک اقیانوس، باشد؟ اگر پای دین در میان نبود آیا هنوز آیت الله ها و حجت الاسلام ها میتوانستند، فدرت را در انحصار خود در آورند؟ رجعت بگذشته محور گفتمان دین است، گفتمانی که در سرشت و فترت ما از بدو تولد نهاده شده است. یعنی که مردم به گفتمان رجعت بگذشته خو گرفته و بآن عادت کرده اند. با آن هرگز خود را بیگانه احساس نکرده اند. گاهی در جش و سرور و سوکواری و عزاداری ست که رجعت بگذشته بطور جمعی بواقعیت کنونی تبدیل میشود. با آگاهی به علاقه و دلبستگی مردم به رجعت به گذشته و دوران اسطوره ای و افسانه ای رسالت و امامت است که ولایت فقیه تبار خود را بصدر اسلام نسبت میدهد و بطور مکرر بر آن تاکید میکند،که باور مردم را به این دوران بعنوان درخشانترین، انسانی ترین و آزادترین دوران بشریت، عمق و تداوم بیشتری ببخشند.
در شرایط کنونی آنچه دارای اهمیت است فرآیند گفتمان رجعت بگذشته است که شایسته توجه است. در تجربه هر آنچه هم اکنون و هم اینجا در زمان و شرایط ما بوقوع می پیوندد، همان وقایعی هستند که در زمان های دور، در دوران حکومت صدر اسلام، بویژه در دوران امامت علی- نه خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، بوقوع پیوسته است. البته این بار اولی نیست که ولی فقیه، ولایت را ادامه رسالت و امامت میخواند. یعنی که حکومت ولایت خود را با همان دشمنان و لاجرم مبارزاتی روی در روی می بیند که پیامبر اسلام در دوران رسالت، و امام علی در دوران امامت با آن روبرو بوده اند. در دوران رسالت، شیوه های مبارزه چه در عرصه ی ارزش و ایدئولوژی، چه در عرصه جنگ و لشگر آرایی، هم چنانکه در قرآن ثبت گردیده است، شخصا بوسیله الله فرماندهی و هدایت میشد. الله بود که به پیامبر میآموخت که در مواجهه با منافقین و کافرین چه چیزی باید بگوید و از گفتن چه چیزی خود داری کند.
خداوند خامنه ای نیز خود را برگزیده الله میبیند، از وابستگان خانواده ای که الله برگزیده است که به هستی تا روز حسابرسی و بازجویی و بازخواهی، یعتی تا قیامت حکومت کند. او تنها از الله اطاعت میکند، تدابیر و تصمیمات خود را با پیروی از فرامینی اتخاذ میکند که الله در ۱۴۰۰ سال پیش بر پیامبر خود نازل میساخت و او را در مبارزه با دشمنان اسلام - کافران و منافقین، رهبری میکرد. خداوند خامنه ای وقایع پس از ۲۲ خرداد ٨٨ را یک جنگ تعریف میکند، جنگ دین بر علییه بی دینان همچنانکه در خطبه اخیر خود در چالوس، بدان اشاره نموده و اظهار میدارد که این جنگ هدفی نداشته است بجز دین زدایی و برقراری یک جامعه بدون اخلاق. او حکومتی را که در ادامه حکومت پیامبر اسلام "بفضل الهی " بوجود آمده است، در مخاطره میبیند.
بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای جهان و واقعیت را بر حسب گفتمان قرآنی و الهی تعبیر و تفسیر میکند. او به تحریک و تجهیز بندگان خود می پرازد که پرچم دین اسلام را به اهتزاز در آورند. از تعصبات و خرافاتی که دینداران حرفه ای در مردم کاشته اند و در قرون متمادی مورد فریب و تحمیق قرار داده اند، حقیقتی ست که ولی فقیه بدان بخوبی آگاه است و از آن بهره میگیرد. او هرگز از نیازهای مبرم زندگی مادی، از نیاز به کار و اشتغال برای تامین زندگی روزمره، از نیاز به نان و گوشت و آب و برق، و داشتن یک زندگی راحت و آسوده و شرافتمندانه، نه طوئمان با حقارت و خواری، سخنی بر زبان جاری نمیسازد. بعکس از نیاز جامعه به «بصیرت» سخن میراند. در خطبه چالوس خود به همین موضوع اشاره و خاطر نشان میکند که« بصیرت، اجازه نمیدهد، غبار آگودگی فتنه، کسی را گمراه کند.» یعنی که مبادا به نیازهای مادی بیاندیشید. مبادا که اشتغال را همطراز غرور و شرف انسانی مستقل بدانی و برای کسب آن برخیزی. مبادا که در پی کسب انسانیت خود حق و حقوق خود را مطالبه کنی، و برای حق گزینش و استقلال و آزادی بر پا خیزی و همچون سروی در برابر خداوند حامنه ای، سر برافرازی. وی البته نیاز به بصیرت را به لیست نیازهای جامعه افزوده است. در خطبه های گذشته، ولی فقیه از نیاز جامعه به عقل و خرد که بدون آن "عبودیت " و یا تسلیم و اطاعت که حکایت از کمال انسانی میکند، سخن رانده بود و نیز از نیاز به پرهیز از حرص و طمع و دنیاخواهی و انظباط اخلاقی. البته این درست در آنزمانی ست که موج خروشان ملت زمین را لرزانده است. کمی بعد در خطبه ی دیگری در ادامه ی گفتمان الهی خود نیاز جامعه به شجاعت را یکی دیگر از اساسی ترین نیازهای جامعه میخواند و یاد آوری مینماید که این شجاعت امام بود که جذبه او در دل مردم نشسته و آنها را شیفته خود ساخته بود. یعنی که به پیروان خود هشدار میدهد که مبادا که شمشیر خود را قلاف نموده و از گذاردان لبه تیزش بر گردن دشمن در خود هراس راه دهید. که در این مبارزه مبادا از تهمت ها ، دلگیر و نگران شوید. نترسید. چرا که خشم و خشونت و بیرحیمی در دفاع از دین، مجاز و دارای صواب اخروی ست. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای در دفاع از دین به پرورش حیوانی ترین خصال، از جمله درنده خویی و انتقامجویی، در امت اسلامی می پردازد تا از این طریق در مصاف با کافرین و منافقی به نفع تحکیم وتداوم رژیم دین مورد بهره برداری قرار دهد.
خداوند خامنه ای، دوران حکومت ولایت را بسیار شبیه به دوران رسالت می بیند. طبق نص صریح قرآن، در دوران رسالت، پیامبر اسلام با دو دسته از دشمنان روبرو بوده است. مشرکین و منافقین. کتاب قرآن کسانی که به دعوت پیامبر تن نداده و رسالت او را مورد سوء ظن قرار داده اند، کافر و یا مشرک میخواند. نیازی به تکرار نیست که الله در کتاب قرآن، شک و تردید به وجود یکتا و بی همتای خود را که بر سراسر هستی و جهان گسترده است، بر نمی تابد. لذا آنرا گناه کبیره یعنی جز گناهان غیر قابل بخشایش تعریف میکند. روشن است که کیفر گناه کبیره مجازات و تنبیه و شکنجه ی ابدی ست. یعنی که هرگز هیچ گناهی به لحاظ ماهیت شر انگیز و گنه آلود آن، به مقام شرک نمیرسد. در نتیجه الله مجازات مشرک را نه یکبار و در یک زندگی بلکه تا ابد او را در کام مرگ فرو میبرد و بار دیگر بزند گی باز میگرداند تا بار دیگر در شعله های آتش دوزخ بسوزد و خاکستر شود. قرآن آکنده است از آیه هایی مبنی بر چگونگی مجازات و عذابی که الله برای مشرکین تعیین نموده است که در این جا بمنظور اختصار کلام از مستند سازی آن خود داری میشود.
مشرک در نزد الله تقریبا وضع روشنی دارد. چرا که درون و بیرون این دشمن هر دو در وحدت اند. مشرک هر چه در دل دارد همان را بیان میکند. در نفی و انکار الله، مشرک به خدعه و نیرنگ متوسل نمیشود. از یک طرف حمد و ستایش الله را نمیگوید و از طرف دیگر و در خفا و نهانی، علیه الله و پیامبر ش دست به توطئه نمیزند و اینجا و آنجا خلق الناس را بر علیه رسالت و یا حکومت الله نمی شوراند. الله در کتاب قرآن آنانی را که دارای خصلتی، دوگانه هستند و در بر گیرنده ی حقیقت و کذب در یک واحد زمانی، "منافق " شناسایی میکند. منافق کسی ست که به بندگی خود در برابر الله، تن میدهد و به حقارت و خواری خود اعتراف میکند. اما الله از آنجایی که از مکنونات ضمیر شان آگاهی دارد، گزارش میدهد که بگفتار آنان نباید هرگز امید بست. آنها به ظاهر مومن و در باطن کافرند. شیرین میگویند اما زهر کشنده در کام دارند. تفرقه بر پا کنند و نفاق افکنند و بنیان اسلام را در هم کوبند.
مسلم است تنبیه و مجازات و شکنجه هایی که در انتظار منافق است، صدها مرتبه وحشت بار تر و درد انگیز تر از آنی ست که الله برای مشرک تعیین نموده است. چه تعجب که ولی فقیه دروازه دوزخ خود را پس از وقایع ۲۲ خرداد را در اوین گشوده و سوزاندن و میراندن بازداشت شدگان کافر و منافق را آعاز نموده باشد.
حکومت ولایت نیز خود را رو در رو با دشمنان دیرینه اسلام می بیند. درست است که ولی فقیه فرمانروایی ای جامعه ای نسبتا مدرن، مجهز به آخرین پیشرفتهای علمی و تکنولوژی از جمله فن آوری هسته ای را بعهده دارد. اما این سبب نشود که به گذشته رجعت ننماید و در آنجا زندگی نکند و گفتمان آنرا بکار نگیرد. او مبارزات امروز را برگردان مبارزه دوران رسالت و امامت میداند. کافری هست و منافقی که در برابر حکومت و نظم ولایت که بفرمان الله تاسیس یافته است به مقاومت بر خاسته اند و " فتنه آفرینی " میکنند. از پذیرش رای ولی فقیه بعنوان رای نهایی، برابر با فرمان الهی سر باز زده و بشورش بر خاسته اند. مشرکین را نمیتوان مسئله ی مهمی بشمار آورد. آنکه کافر است، محارب با الله محسوب میشود و معدوم است، بدون هیچ اغماض و چشم پوشی.
خداوند خامنه ای، دشمنان ولایت را از نوع منافقین شناسایی میکند، یعنی دشمنان اصلی اسلام که نسل آنها تا بامروز بقا یافته است. اینان مسلمانانی هستند که در اسلامپرستی شان، شک و تردید نیست. اینان همان معترضینی هستند که شبانه ، بر فراز بام فریاد الله و اکبر شان گوش آسمان را به کری میکشاند. کسانیکه بعنوان رهبران حرکت اعتراضی مردم که هم اکنون در بازداشتگاها تحت مراقبت و پذیرایی بازجویان اسلامی قرار دارند، در ایمان و اعتقادشان به اصل و اصول اسلامی شکی وجود ندارد. بنا بر قول ولی فقیه، اینان همه منافقین هستند که فتنه بر انگیزند و نفاق افکنند. که برغم آنچه بر زبان میرانند، بر علیه اسلامیت با بیگانگان دست به توطئه و آشوب و اغتشاش میزنند. حقایق را وارونه میکنند. که پیروزی شگفت انگیز جمهوری اسلامی در انتخابات ۲۲ خرداد که در آن ٨۵% از مردم شرکت نمودند، خدشه دار میسازند. از رئیس جمهوری به بدگویی بر میخیزند و مدیریت الهی او را بزیر سوال میبرند. که این خود گناهی ست کبیره و مسلم است نا بخشودنی، یکی از آن پیام ها ست که ولی فقیه با زبر دستی به جامعه مخابره میکند.
آقای محمد ایمانی «یاداشت» نویس روزانه تریبون ولایت فقیه، روزنامه کیهان، در یاداشت ۱٣ مهر خود در تبعیت و پیروی از رهبر اعظم، شرایط کنونی را همچون شرایط دوران رسالت ارزیابی میکند و اداعای خود را با رجوع به گفتار الله در قرآن معتبر و قابل اطمینان میسازد. وی با این سوال آغاز میکند که « آیا به حسب سیما و قیافه، منافق به نسبت مومن و مصلح مشخصه ای دارد؟ که به آن بلافاصله جواب منفی میدهد و میگوید:
« نه، منافقین در میان مومنان هستند. برخی از آنها اساسا ، دگرگون شده و تدریجا به نفاق گرویده اند. در سخن گفتن هم دم از صلاح و خیر خواهی میزنند. آنها بعضا چنان پر هیبت مینمایند که تردید در باره آنان بسیار دشوار میشود(کیهان ۱٣ مهر ٨٨).»
در اینکه منافقین از مومنین هستند، آقای ایمانی تردیدی ندارد و یا احتیاجی به اثبات آن در یک دادگاه صالح، ضرورتی نمی بیند. مضاف براین معلوم نمیکند چرا این مومنین «دگرگون« شده اند و «تدریجا به نفاق گرویده اند.» و یا چه چیزی سبب این تحول و دگرگونی در مومن میشود و او را به منافق تبدیل کند، از آن مباحثی نیست که الله خود را با آنها سرگرم کند. به همین دلیل نیز آقای ایمانی به این سوالات گوشه ی چشمی هم نیماندازد. لذا بدون آنکه منظور خود را از نفاق روشن کند مصداق کلام خود را در رهنمود هایی که الله در مبارزه با دشمنان اسلام بر پیامبر نازل مینمود، مییابد. که:
«خداونه به رسول مکرم خویش(ص) می فرماید «زمانی که منافقان را ببینی، جسم و قیافه آنها تو را در شگفتی فرومی برد. و اگر سخن بگویند،به سخنان شان گوش فرا می دهی، اما گویی چوب های خشکی هستند که بر دیوار تکیه داده شده اند. هر فریادی که بلند شود، بر ضد خود می پندارند. آنها دشمنند، از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف میشوند.(منافقین آیه ۴)(کیهان ۱٣ مهر ٨٨).»
آقای ایمانی در شناسایی دشمنان امروز به تجزیه و تحلیل شرایط کنونی، انحطاط و تباهی ای که نظام اسلامی با آن روبرو است، نمیپردازد. بمنظور این امر وی به منبعی رجوع میکند که حقایق ابدی، غایی و نهایی را به بشر اعلام نموده است. او در شناسایی دشمن از روشهایی که الله نشان داده است، سود می برد. وی در ادامه تحلیل روزانه اش، بار دیگر از الله نقل میکند که به پیامبر چنین هشدار داده است که:
« ای پیامبر اگر می خواستیم منافقین را به تو نشان می دادیم پس تو آنها را با قیافه هایشان می شناختی. و باید آنها را در طرز سخن گفتنشان بشناسی (سوره محمد، آیه ٣۰)(همانجا).»
آقای ایمانی در تفسیر و تعبیر خود میافزاید که:
«آنها (منافقین) در طول تاریخ اسلام، نسبت به رهبری اسلامی لجاجت و عداوت ورزیده اما همزمان نسبت به دشمنان نرمش نشان داده اند. با دشمنان، دوستی ورزیده و حسن ظن داشته و با دوستان سخت گیرانه و غیض آلود و با بدگمانی بر خورد کرده اند.»
در این جا برای محکمکاری بیشتر و همسان سازی مبارزات کنونی با مبارزاتی که پیامبر اسلام با آن در گیر بوده است، به هشدارها و توصیه های الله به رسول خود می پردازد که:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمنان خودتان را به دوستی نگیرید. شما نسبت به آنها اظهار محبت می کنید در حالی که آنها به آنچه از من بر شما آمده، کافر شده و پیامبر خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پرودگار شماست از شهر و دیار تان بیرون می رانند
(ممتحنه، آیه ۱).
مسلم است که آقای ایمانی از انصار برجسته و وفا دار خداوند خامنه ای است و گرنه وظیفه ای گران، همچون انتشار و ترویج گفتمان رجعت بگذشته، بوی واگذار نمیکردند. آقای ایمانی در ۱۴۰۰ پیش از این میزید و نوع اتهاماتی که وارد میکند، از آن تهمتهای قرانی ست که غالبا متضمن معنایی نیست. مثلا ما نمیدانیم که آقای ایمانی از "لجاجت " و "عداوت " در برابر رهبری، دارای چه منظور ی ست. او نیازی به توضیح در این موارد نمی بیند، چرا که معنا و مفهوم ذاتی سخنانش با رجوع به آیه های قرآن و سخنانی که از دهان و ذهن الله خارج شده است، مسلم فرض میشود. آقای ایمانی هرگز تصور نمیکند که دوران رسالت، هرگز تکرار نمیشود. امروز گزینش رهبر بوسیله نیرویی متعلق بدنیا ی مابعد الطبیعه، که همچون خدا بر بندگان ش حکومت کند، چیزی بجز خرافه پرستی به حساب نیمآید. که دوران فرمانروایی و فرمانبری و یا ارباب و رعیتی بسر آمده است.
تاکنون رژیم دین توانسته است که با بهره گیری از ارزشها و اعتقادات دینی ای که در مردم ایران نهادین شده است، ثبات و سلطه ی خود را حفظ کند. ولی بنظر میرسد که دوران تاریکی، دوران فریب و ریاکاری، دوران حکومت دین بسر آمده است. چرا که خیزش و خروش مردم نمیتواند همراه با واکنش و مقاومت در برابر نظام تسلیم و اطاعت، عبودیت و انضباظ اخلاقی نباشد. چرا گفتمان دینی سراسر آکنده است از گزاره ها و عبارات پر از تهی، بویژه در شرایطی که به تطابق آن با شرایط تاریخی و اجتماعی زمان حال، دست و دهان خود را آلوده سازند. مسلم است که رجوع بگذشته برای گریز از حال است و آینده که به نفع قدرت است. در چنین شرایطی هرچه باور مردم به دین پا بر جا تر، سلطه حکومت ولایت عمیق تر و گسترده تر میگردد.
اما واقعیت آن است که خطبه ها خامنه ای از پس از ۲۲ خرداد، ٨٨، خطبه هایی هستند در تبلیغ و ترویج حکومتی که از تبار حکومت رسالت است. تاکید بر این مسئله بطور مکرر، ناشی از این حقیقت است که دلبستگی مردم به دین همچون گذشته نیست. چرا که مردم ایران بطور روزانه شاهد گفتمانی هستند که در آن خبر و نشانی از واقعیت نیست. نه تورم، نه بیکاری، نه فقر و محنت و بیکاری و عقب ماندگی، فقر علمی و فرهنگی، نبود آزادی و حق و حقوق بشری. مردمی که به اعتراض و مقاومت برخاسته اند به تجربه در یافته اند، آنچه از دهان خامنه ای که با دهان دین یکی گشته است، چیزی جز گفتمان خشم و خشونت، رجعت به گذشته و کین خواهی، نیست. هرچه بیشتر مردم به خطبه های خامنه ای گوش فرا دهند، از تعصب و دلبستگی شان به ارزشهای دینی کاسته میشود. هم اکنون مردم ایران نمیتوانند از تفاوت و شکاف عظیمی که بین آنچه از رسانه ها و مطبوعات رژیم دین برهبری ولی فقیه بگوش میرسد، بسادگی بگذرند و بآن اعتنایی نکنند. نیازی به سعی و کوشش نیست، چون این تفاوت در گفتار و کردار و مثل تفاوت روز و شب است. بارها و بارها مردم به اعتراض به رای فقیه تحت تیغ و تازیانه به خیابانها ریخته اند و بر علیه این رژیم فریاد کشیده اند، هزاران نفر را به سیاهچالها روانه کرده اند و ده ها نفر کشته اند. آنگاه رژیم میلیونها مردم را بی دین و ضد و دین و منافق میخواند. شاید بتوان آن روز را در آینده انتظار داشت که مردم به آن درجه از بینایی و روشنایی برسند که آن دینی که خداوند خامنه ای و احمدی نژاد و ایل و تبار و انصارشان بدان ایمان دارند، از باور به آن امتناع و اکراه نشان دهند. تنها از این طریق است که میتوانیم خود را از چنگال الله باوری رهایی بخشیم. تنها بینا یی و روشنایی ست راه رهایی و آزادی.
فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
|