جنبش سبز، طلیعهً تحقق آمال و آرزوهای تاریخی ایرانیان


علی سالاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ مهر ۱٣٨٨ -  ۱٣ اکتبر ۲۰۰۹


در این نوشته پیش از پرداختن به مسائل جاری در رابطه با جنبش سبز، به طرح تأملات فکری موجود در این جنبش نیز می پردازد:

ایرانیان در سودای حقوق شهروندی و دیگران بدنبال شهروند جهانی اند؛ ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا!


شب یکشنبه این هفته در شهر ما، بریزبن استرالیا، کنسرت موسیقی سنتی از طرف کامیونیتی ایرانیان و با حمایت وزارت امور چند فرهنگی دولت محلی، برگزار شد. در این کنسرت، نمایندهً دولت محلی در امور چند فرهنگی می گفت که در همین شهر، مردمانی با بیش از صد مذهب، صد و بیست زبان، از حدود دویست ملیت زندگی می کنند. دولت ها و شهرهای کشورهای پیشرفتهً صنعتی، منجمله در استرالیا، بمنظور بالا تر بردن استاندارد و کیفیت زندگی شهروندانشان، نه تنها در برسمیت شناختن حقوق برابر شهروندی، بلکه در زمینهً پرورش شهروند جهانی و شهر جهانروا (کازموپولیتن سیتی) از همدیگر سبقت می گیرند. بهمین منظور دولتهای محلی و مرکزی (در دولت قبلی، پست وزارت مربوطه در دولت فدرال بود)، این تنوع و گوناگونی شهروندان، از نظر زبانی، فرهنگ و مذاهب و ملیت، را نه تنها به رسمیت می شناسد بلکه عملاً ترغیب و حمایت مادی و معنوی و قانونی می کنند؛ تا مثلاً یک ایرانی در استرالیا هیچ محدودیت فرهنگی و زبانی و قومی و مذهبی احساس نکند. اینچنین، این دولت ها با فراهم کردن محیط زندگی و فعالیت و رشد، ای بسا بمراتب بهتری از کشور مادر، نه تنها فضای رشد شهروندان مقیم، بلکه زمینهً جذب مهاجرت مغز ها و سرمایه های تازه ای، که با هر تلاطم اجتماعی و سیاسی، مثل همین کودتای انتخاباتی، از کشور مادر کنده می شوند را به بهترین نحو فراهم می کنند. این کشورها و دولت های لایق و کاردان، با جذب بالاترین سرمایه ها، که همانا سرمایهً انسانیست، می دانند و توانسته اند تا بستر رشد و بالندگی و آینده داری خود را عملاً حفظ و تضمین کنند.

   
قرن بیست و یکم، قرن شکوفایی ایرانیان:

این ایام مصادف است با روز گرامیداشت رند خرابات و یکی از مشاهیر جاودان شعر و غزل فارسی، حافظ شیراز؛ حافظ، بی شک یکی از قلل بالا بلند و مفاخر بی بدیل ادب فارسی است. آنچه به شعر حافظ غنا بخشیده، همان آتش عشقیست که از میراث و سرچشمهً انسان مدار فرهنگ خسروانی و عرفان اسلامی در تاریخ ایران، یعنی از عشق مایه گرفته و بر دل عاشقان می نشیند. جنبش سبز از آنجا که برآنست تا "فلک را سقف بشکافد و در آسمان سیاسی و اجتماعی ایران طرحی نو در اندازد" مصداق بارز همان فرصت تاریخی، برای پی گیری آمال و آرزوهای محقق ناشدهً اساطیر، مشاهیر، عرفا و شعرای ایرانی، از آغاز تا کنون، از جمله حافظ است.

اگر دموکراسی را بستر بروز استعدادهای درونی، و در صدر آنها تحقق آمال و آرزوهای تاریخی ملت ها بدانیم، موج سبز را می توان طلیعه و طلایه دار این افق تابناک برای ایران و ایرانی دانست. از این رو، بر این باورم که قرن بیست و یکم، قرن فراروییدن دموکراسی در کشور های خاورمیانهً مسلمان، و صد البته، قرن شکوفایی استعدادهای نهفته و آرزوهای تاریخی ایرانیان نیز هست. همانطور که مثلاً قرن نوزندهم قرن فرانسوی ها، انگلیسی ها و روسها؛ و قرن بیستم قرن آمریکا، شوروی، آلمان و ژاپن، بود؛ قرن بیست و یکم را می توان قرن بالاکشیدن سخت افزاری چینی ها و هندی ها، و نرم افزاری مسلمانان، و بویژه ایرانیان دانست.

استفاده از این فرصت تاریخی برای بنای ایرانی آزاد و آباد، نیازمند غلبه بر موانع قدرتمند داخلی، بویژه تحجر فکری، استبداد، و استثمار و تبعیض و افراط و تفریط چپ و راست است. در غیر اینصورت، استعمار نوین، که در خارج، برای جذب مهاجرت مغزها و سرمایه های ایرانیان همه گونه آماده سازی ها را تدارک دیده، از این فرصت تاریخی بمنظور ترقی و پیشرفت خود به بهای ناکامی و ای بسا نابودی کشوری بنام ایران مدد خواهد جست.

چالش سنتی و مدرن و رسالت روشنفکران

یکی از دغدغه هایی که روشنفکران ایرانی بعد از آشنایی با غرب با آن مواجه شدند چگونگی مدرنیزه کردن جامعهً سنتی خود بوده است. طبعاً در قدم اول بسیاری سهل و ساده ترین راه را برگزیدند و سنت را همانطور که بود بوسیدند و کناری گذاشتند و مفاهیم مدرنیتهً غرب را همانطور که هست، پذیرفتند و وارد کردند. درحالیکه امروزه دریافته ایم که مدرنیته چیزی بجز امروزی زندگی کردن و انطباق سنت با مقتضیات و علم و دانش و تکنولوژی مدرن نیست.

براین سیاق، هنر و وظیفهً روشنفکر آگاه و متعهد هم همانا نقد گذشته، تلاش برای امروزی زیستن، و مبارزه برای فردایی بهتر است. لازمهً نقد سازنده، برخورداری از صلاحیت فلسفی و علمی، بمنظور "استفاده از دستاوردها" و "روزآمد کردن سنت ها"ست. کما اینکه امروزی زیستن نیز نیازمند بکارگیری دستاوردهای مادی و معنوی مدرنیته، و ساختن فردایی بهتر نیاز به آینده نگری و تلاش و مبارزه برای تغییر شرایط موجود دارد. .
      
بنابراین، همزمان با ساختن راه و ساختمان و ماشین امروزی، لازم است که مفاهیم، سنت ها، اندیشه ها، قوانین اجتماعی، و قواعد زندگی فردی خود را نیز پیوسته روزآمد کنیم. افکار و روشها و سنتهای بازدارنده و دست و پاگیر را با راه و روشهای امروزی تر، علمی تر و زندگی ساز تری جایگزین سازیم. در عین حال، از بخش های با ارزش میراث فرهنگی، و آمال و آرزوهای مغفول ماندهً گذشتگان خود غافل نشویم. بدینسان در خواهیم یافت که لازمهً مدرنیته نه تنها استفاده از دستاوردهای دیگرانی که در زندگی امروزی از ما پیشی گرفته اند، بلکه تحقق آمال و آرزوهای نهفته و تاریخی ملت خودمان نیز هست.

مدرنیته یعنی پا تو کفش خدا کردن انسان

مدرنیته، برای ایرانیان، یعنی فرودآوردن خدا از آسمانها به زمین، و پوشاندن لباس فاخر "شهروندی" بر قامت او. وقتی شهروند را به مقام خداگونگی و منزلت جهانی (شهروند جهانی) رساندیم، تدوین و رعایت حقوق او در قانون اساسی (مذهب جامعه) را چون آیات کتابهای مقدس پاس خواهیم داشت؛ او را در انتخاب راه و رسم و قواعد زندگی فردی (دین) و باور های اعتقادی و فلسفی اش (ایدئولوژی) آزاد خواهیم گذاشت. آنگاه بجای در افتادن صوری با خدا، مذهب، دین، و ایدئولوژی شهروندان، ایرانشهری خواهیم ساخت که همهً ساکنانش، با همهً خدایان، مذاهب، ادیان و ایدئولوژی هایشان، بتوانند در صلح و صفا و صمیمیت زندگی کنند. شهری که هرکس بتواند متاع و نظر و عقیدهً خود را آزادانه به معرض نمایش و آزمایش و رقابت و داوری بگذارد. در چنان شهری، دروغ ریشه کن شدنیست، و قحطی و خشکسالی راه علاج می یابند و منجر به فقر و فساد و تباهی نخواهند گردید.

با چنین ترجمانی، دموکراسی، که خود فرآیند مدرنیته است، بستر تحقق حاکمیت "شهروندان" بر سرنوشت خویش می شود، و بستر تحقق آرزوهای تاریخی، یعنی روزآمد شدن سنت های پویا و ظهور خویشتن آرمانی ملت ها را فراهم می کند.

راز انطباق و رشد سریع ایرانیان در جوامع پیشرفته:

یکی از دلایل انطباق و رشد سریع ایرانیان در دموکراسی های پیشرفته این بوده و هست که دارائی های فرهنگی مان با موازین، بویژه، حقوق بشر مدرن منافاتی نداشته اند. در ایران، اگر چه تجربهً ملموس دموکراسی نداشته ایم- که مهمترین دلیل افول تمدنهای با شکوه ایرانی می تواند باشد - ولی ایرانیان پیشگامان حقوق بشر و تشکیل تمدن چند قومی و چند مذهبی بوده اند. بویژه که ادبیات و عرفان ایرانی سرشار از مضامین و ارزشهای انسانیست که هیچ مرز و تبعیض قومی و نژادی و مذهبی و عقیدتی و حتا جنسیتی را برسمیت نمی شناسند. ما از جامعه ای می آییم که برغم دسیسه های استعمار و استبداد داخلی، تاریخاً در برسمیت شناختن تنوع قومی و مذهبی پیشگام بوده و همهً تلاشهای یکدست سازی قومی و زبانی و مذهبی، بویژه بعد از حملهً اعراب به ایران، با شکست مواجه شدند. وقتی سرداران خلیفه و سلاطین غزنوی، مغولان و آل مظفر و یا گماشتگان صفوی برای تصفیه و یکسان سازی مذهبی، زبانی و یا فرهنگی شمشیر می کشیدند و بی رحمانه خون می ریختند، ابوریحان بیرونی، رودکی و فردوسی و حافظ و سعدی و یا ابن سینا و حلاج و سهروردی و ملا صدرا و امیر کبیر و مصدق و بسیار دیگرانی سربرآوردند تا از هویت تاریخی و از آمال و آرزوهای دیرین این ملت حراست و نگاهبانی کنند.

لازمهً پیشرفت، پایبندی به قواعد و قوانین پیشرفته تر است.

هر فرد، جمع و جامعه ای برای رسیدن به اهدافش، ناگزیر از انتخاب و اتخاذ موازین راهبردی، قوانین و قواعدیست که نظم درونی و چهارچوب و سمت و سوی حال و آینده اش را ترسیم کنند. از این منظر، کار آمد ترین و موثر ترین مفاهیم زندگی ساز و قواعد زندگی امروزی عبارتند از "رفع تبعیض"، "حق برابر برخورداری از فرصت ها"، "تفکر انتقادی"، "آزادی فکر و عقیده ضمن پایبندی به دیالوگ انتقادی"، "چند جانبه نگری"، "تسامح و مدارا"، "حقوق شهروندی" و "شهروند جهانی" (یعنی ایران و ایرانی را با ارزشها و مختصات و مقتضیات جهانی هماهنگ کردن)، "رقابت سازنده" و "انتخابات آزاد" و غیره. تلاش و مبارزه برای تحقق این ارزشها، نه تنها سبب ساز ترقی و تعالی همه جانبه است، بلکه ارزشها و سنت های مثبت و میراث فرهنگی گذشتهً ما را نیز احیا می کند؛ فرد و جمع و جامعه را بالا و بالاتر می کشد، و رشد همه جانبهً جامعه را بارمغان می آورد.

برعکس، تلاش و مبارزه در راهی که منبعث و متکی بر مبانی نظری و فلسفی غلط، ناقص، و یا عقب مانده باشد، نه تنها راه به جایی جز استبداد، استثمار، استعمار، تبعیض و نابرابری نمی برد بلکه سرمایه ها را تلف می کند ، فرصت ها را هدر می دهد، و فرد و جمع و جامعه را از آنچه و آنجا که هست نیز کنده و به قهقرا می راند.

با شناخت قواعد زندگی هر فرد، مانیفست و قوانین استاندارد هر مجموعه، و نیز قانون اساسی هر جامعه، می توان مضمون و سمت و سوی حرکت آن را سنجید و شناخت. بعنوان مثال، برخی از مفاهیم مدرنیته در ایران ما نیز رفته رفته از محدودهً تفکر خواص خارج شده و راه خود را به حوزهً شناخت و مقبولیت عمومی باز می کنند، از جمله این مفاهیم اینکه: "اصلی ترین وجه متمایز کنندهً بین سنت و مدرنیته، تفکر انتقادیست"، "چند جانبه نگری و نقد پذیری لازمهً رشد و توسعهً همه جانبهً علمی است"، "برترین انتقاد، انتقاد فلسفی است"، "نشانهً بلوغ فکری، و لازمهً رشد همه جانبه، تولید علم و فلسفهً داخلی است"، بعبارتی خود کفایی در عرصهً تولید کالا و علم و فلسفه لازم و ملزوم هم اند؛ "برای رسیدن به دموکراسی به اکثریتی از شهروندان دموکرات نیازمندیم"، برعکس انقلابیون و متحجرین مذهبی و یا سکولار که بر بستر افراط و تفریط و حرکات پوپولیستی می رویند، دموکراسی محصول جامعهً آگاه و مدرن و متشکل و مدنیست". هرکدام از این مفاهیم می توانند معیار سنجش عملکرد حال و گذشتهً فرد و جمع و جامعه نیز باشند.

جایگاه مبارزهً طبقاتی در مبارزهً مدنی

ادعای "مبارزهً علمی" بر مبنای فلسفهً وارداتی و یا ناقص، آنهم در فقدان "نقد پذیری" و در غیاب "تفکر انتقادی" تجربهً راهیست که حزب توده بطور خاص و جنبش چپ ایران، بطور عام، آزموده و نتایج معکوس آنرا به و فور درو کرده و به مردم و جامعه تحمیل کرده است. در نتیجه، غلبهً راست مذهبی را می توان نتیجهً بلافصل ناکامی جنبش چپ ایران دانست. چپی که در فقدان نقد پذیری و انعطاف نظری می خواسته است تا جامعهً ایران را با باورهای فلسفی و مبانی تئوریکی که هویت تاریخی و موقعیت خاص خودش، نقش تعیین کننده و موثری در آنها نداشته، تعریف کند و انطباق دهد. هنوز که هنوز است از نوشته ها و مواضع برخی از نیروهای چپ ایران، منجمله حزب توده، نگاه ایدئولوژیک، آرمانگرایانه، خود محوری، نفی و حذف دیگری بمنظور اثبات خود، و عدم درس آموزی از سرنوشت کسانی که در آفرینش و بکارگیری آن فلسفه و تئوری ها پیشگام بودند، موج می زند. برخی از مدعیان چپ در دگم اندیشی و انتقاد ناپذیری ای بسا از متحجرین مذهبی نیز سبقت گرفته اند، چرا که با ادعای حق انحصاری مسلح بودن به "علم مبارزه"، به تئوری هایی دل بسته و در راه تحقق آنها مبارزه کرده و می کنند که راه درک محدودیت ها و نواقص فلسفی انرا بروی خودشان بسته اند.

اشاره به این مطلب را از آنرو ضروری یافتم که در شماره ۲۳۸ راه توده در مقاله ای تحت عنوان "هدف اصلی جنبش سبز، بزیرکشیدن دولت کودتاست" با روشی حد اقل ناشیانه ( اگر نگوییم ناصادقانه) خاص حزب، گفتمان مطالبه محور جنبش سبز را، زیر سئوال برده است. منتها اصل ماجرا اینست که این مدعیان "مبارزهً علمی" بدلیل اتکایشان بر فلسفهً تک بعدی و ناکارآمد "ماتریالیسم تاریخی" و اولویت دادن به مبارزهً طبقاتی، با محوریت طبقهً کارگر و شعارهای ضد استثماری و ضد امپریالیستی شرق گرایانه دوران جنگ سرد، نمی توانند و بنابراین نمی خواهند در آن چهارچوب کلیشه ای نظری، مبارزهً مدنی و مطالبه محور را بفهمند و بپذیرند.

چنبش سبز: جنبشی مسالمت آمیز، مدنی، سراسری، رنگین کمان و مطالبه محور

اصلاً بحث این نیست که مبارزهً مدنی و مطالبه محور بی عیب و نقص است، و یا حامیان و مدافعان آن عاری از خطای نظری و یا عملی اند، بلکه مشکل نقد حزب توده آنست که از منظر تئوریک و فلسفی غلط و با اهداف سیاسی پنهان (یعنی هدف طرح مبارزهً طبقاتی بجای مبارزهً مطالبه محور مدنی و نیز تضعیف ملی- مذهبی ها) به طرح انتقاداتش می پردازد. حال آنکه اولاً ملی- مذهبی ها تنها یکی از نیروهای مدافع و حامی جنبش سبز و مبارزهً مدنی مطالبه محور اند و نقد نظرات آنها ربط مستقیمی به مبارزهً مدنی و مطالبه محور جنبش سبز ندارد؛

دوم، این مدافعین مبارزهً مطالبه محور جنبش سبز بوده اند که پیشاپیش به اولویت دادن به مطالبات حد اقلی و مرحله ای و کف مطالبات ( و نه مطالبات حد اکثری) فراخوانده اند و نه حزب توده. بعبارتی، حزب توده این ایده را از دیگرانی که مدافعین مبارزهً مدنی مطالبه محورند به عاریت گرفته و حالا آنرا به ابزاری برای زیر سئوال بردن مبارزهً همان مطالبه محور با چسباندن آن به ملی- مذهبی ها بکار برده است! (این مطلب ماه گذشته تحت عنوان مطالبات حد اقلی و حد اکثری توسط نگارنده، و تحت عنوان "کف مطالبات" و "سقف مطالبات" توسط محسن سازگارا مورد توجه قرار گرفته بود).

سوم، مبارزهً طبقاتی در ایران نیز می تواند و باید بخشی از مبارزهً مدنی و مطالبه محور و در عین حال حامی جنبش سبز باشد که در آن مطالبات و اعتراضات طبقات محروم و کارگران، و نیز طیف چپ هم در هماهنگی با جنبش زنان، دانشجویان و فرهنگیان و نیز اقلیت های قومی و مذهبی، قدرت و فرصت و بستر طرح و پاسخگویی پیدا کنند.

چهارم، حزب توده و عموم نیروهای چپ رادیکال و یا رفرمیست لازم است تا صادقانه این سنت مخرب، مبنی بر ادعای حق انحصاری "مبارزهً علمی" و مسابقه گذاشتن در اینکه ابتکار عمل مبارزاتی باید از آن آنها باشد و تنها برازندهً آنهاست را صادقانه به کناری نهند و از هر ابتکار عمل راهگشا و موثر و کارآمدی، از طرف هرکس و هرکجا و باهر اعتقادی که باشد، با ذکر منبع، صمیمانه استقبال کنند. اگر نمی توانند مبارزات مدنی و مطالبه محور کنونی را در دستگاه نظری خود توضیح دهند، بهتر است به فکر روزآمد کردن تئوریهایشان برآیند؛ نه اینکه هرچه با افکار کلیشه ای آنها نمی خواند را ناشیانه زیر سئوال ببرند و رد کنند.

پنجم، جنبش سبز یک جنبش فراحزبی، فرا طبقاتی، فرا قومی، فرا مذهبی و فرا ایدئولوژیک است، بنا براین مبتکرین و حامیان و مدافعان فکری و عملی این جنبش را می توان در بین همهً اقشار و در همهً سطوح نهاد های مدنی، احزاب و اقلیت ها و در میان اقطاب و روشنفکران و نخبگان کشور، و حتا درون لایه های مختلف حاکمیت دید و پذیرفت و استقبال کرد.

ششم، قبول این واقعیت مستلزم اینست که هرکس به سهم خود در ارتقاء و استمرار و گسترش این جنبش فراگیر سراسری بکوشد ولی در عین حال قصد تصاحب و انحصار و سوء استفاده از آن را نداشته باشد.

هفتم، از غلطیدن جنبش به مسیر افراط (رادیکالیزه کردن) و تفریط ( تسلیم و سکوت و راست روی) باید بطور جدی جلوگیری کرد. رادیکالیزه کردن جنبش خواست بخشی از اپوزیسیون سنتی است که با طرح مطالبات حدّ اکثری و شعارهای رادیکال، پیوسته خواهان عبور از خط مشی مسالمت آمیز و مدنی و بویژه رهبری جنبش سبز بوده و می باشند.

هشتم، در حالیکه رهبری جنبش سبز، بویژه افشاگری های آقای کروبی و بیانیه های آقای موسوی، بدرستی بر مطالبات حداقلی و مرحله ای جنبش، که متضمن همان خصلت فراگیری جنبش هستند، تأکید می ورزد. ولُی رهبران نهادهای مدنی، سازمانها و احزاب سیاسی و نیز اقلیت های قومی و مذهبی می توانند به طرح و پی گیری مطالبات ای بسا حد اکثری خود بپردازند، در عین حالیکه بر سر کف (و نه سقف و حد اکثر) مطالباتشان، از جنبش سبز حمایت می کنند. ولی، انتظار اینکه رهبران جنبش سبز بتوانند مطالبات حد اکثری تمام اقشار و طبقات و گروههای اجتماعی و قومی و مذهبی را نمایندگی کنند، توقع بی جا، رادیکال و غیر پراتیک می باشد. چرا که طرح مطالبات حد اکثری وظیفهً منحصر به فرد هر قشر و گروه و نهاد و حزب و سازمان خاص (امروز در اپوزیسیون و فردا توسط نمایندگانشان در حاکمیت) است که با خصلت عمومیت پذیری و عدم انحصار طلبی و غیر رادیکال بودن جنبش منافات دارد. ولی، رهبران جنبش سبز بجاست که علاوه بر اشاره به کف مطالبات مطروحه در اصول معطل ماندهً قانون اساسی، بطور صریح و آشکارتری به دفاع از مطالبات حداقلی سیاسی و اجتماعی شهروندان، و رفع تبعیضات قومی، مذهبی، و ایدئولوژیک و جنسیتی بپردازند.

نهم، جنبش سبز، برخلاف مبارزات سنتی، خواهان پلاریزه و قطبی شدن جامعه و صف بندی ها و مرزبندی های صد در صدی سیاسی نیست و نمی تواند هم باشد. رهبران، مدافعان و حامیان جنبش سبز در داخل کشور از پایین ترین اقشار جامعه تا بالاترین سطوح حاکمیت حضور فعال دارند. بسیاری از حامیان و مدافعان جنبش سبز در خارج از کشور نیز عمدتا دانشجویان و مهاجرینی هستند که هم به ایران رفت و آمد دارند و هم با اپوزیسیون سنتی هیچ رابطه ای نداشته و ندارند. پلاریژه کردن و ایجاد مرزبندی سیاسی یعنی واگذاری صحنه به رقیبی که در حاکمیت است و بر همه چیز چنگ انداخته است. چرا که در آنصورت کودتاچیان می توانند برای از میان بردن صف مشخص رقیب و یا حریفشان طرح و برنامه بریزند. حال آنکه جنبش سبز حاصل رویارویی جناح های درون حاکمیت است و کودتاچیان نمی توانند آنرا به همدستی با دشمن و ضدیت با نظام و وابستگی به خارج متهم کنند.

دهم، درخت تنومند جنبش سبز مردم ایران، با "ریشه" های گسترده در مطالبات معوق مانده و فزایندهً اقشار مختلف مردم، "پایه" های مستحکم در تشکل های اجتماعی و نهادهای مدنی، "تنهً" قدرتمند حمایت احزاب و سازمانهای سیاسی، "ساقه" های پربارش در دانشگاههای داخل و خارج و میان نخبگان و روشنفکران کشور، و رهبران کاردان، کارآزموده و با تقوایش (آقایان کروبی، موسوی و خاتمی) در سراسر ایران و جهان سایه گسترده است. فشار ناشی از پایه های مستحکم و گسترده اش در سراسر ایران و جهان، به رهبران و حامیان جنبش در درون حاکمیت، قدرت چانه زنی بسا بالاتری از قبل از کودتای انتخاباتی داده است که بجاست بیش از پیش مورد توجه و بهره برداری قرار گیرد.

یازدهم، جابجایی اخیر در راس نهادهای نظامی و امنیتی مانند بسیج و سپاه (مانند گماردن سردار نقدی بر سر بسیج و بازگرداندن طائب به شغل قبلیش در اطلاعات سپاه)، گواه عزم جزم کودتاگران مبنی بر استمرار رویکرد قهرآمیز با جنبش سبز می باشد. این رویکرد تنها در صورت عدم حضور مردم در صحنه می تواند ادامه یابد. مطمئنأ حضور گستردهً مردم در تظاهرات سیزده آبان، بار دیگر کودتاگران را از استمرار رویکرد قهرآمیزی که در رابطه با جناح مقابل و جنبش مسالمت آمیز، مدنی و مطالبه محور مردم ایران در پیش گرفته اند، پشیمان خواهد کرد.   

وبلاگ نویسنده: www.alisalariweblog.blogspot.com
آدرس ایمیل: G_alisalari@hotmail.com
‏چهار شنبه‏، ١٤‏/١٠‏/٢٠٠٩