از : بایک مهرانی
عنوان : قانون اساسی مقدم بر هر چیز
عجب دنیائیه !
منظورم دنیای «مجازی » نیست.
دنیای واقعی که یک عده هم در گذشته ی نه چندان فراموش شدنی و هم در این ۳۰ سال سیاه همه کاره ی مملکت بودند و حاضر نیستند رک و پوست کنده بپدیرند که ما احتیاج به یک قانون اساسی جدید و واقعی داریم که در آن حقوق شهروندان محترم مساوی و مشخص تعریف شده باشد. امروز بدون موهوماتی چون سلطننت «موهبت الهی » و یا ولی فقیه «نایب امام موعود» بلکه مبتنی بر مقررات و تصمیمات کوتاه مدت و دراز مدت برای اعتلای جامعه ی بزرگ ایران از طریق احترام به آزادیو موازین حقوق بشری ،آموزش ،پیشرفت و تحقق مناسبات عادلانه و هر چه ضرور ست.
این قانون اساسی چگونه بدست میاید ؟
اختلاف خامنه ای و تمام کسانی که بار دیگر در انتخابات ۲۲ خرداد تقلب و کودتا کردند با معترضین در این سئوال نهفته ست.
درست ست که امروز بحث در باره ی انتخابات ۲۲ خرداد هنوز اعتبار دارد و جنبش سبز بر خواسته های بحق آن پافشاری می کند.
با این وجود موضوع قانون اساسی معتبر و قابل قبول مردم موضوعی ست که در تمام جوامع مترقی اساس کار و شاید گفت تا ابد قابل تکامل و بهبودی ست ولی منحل شدنی نیست.
میزان وفاداری تمام گروههای مخالف خامنه ای و کودتاگران را نسبت به دموکراسی و آزادی و مردم سالاری را می توان در تلاش مادی و معنوی آنها برای تحقق قانون اساسی مترقی بدون شائبه یا قید وشرط در یافت.
به تمام کسانی که قانون اساسی نوین با جمهوری اسلامی یا بدون آنرا بعنوان اساسنامه و برنامه ی عمومی اداره ی مملکت می شناسند می توان
امید داشت که در عمل به توافق های زیادی خواهند رسید
اما کسانی که از نقش قانون اساسی و محتویات مردم سالارانه ی آن بهر دلیل طفره میروند اعم از جریان های حکومتی خامنه ای و غیر حکومتی حکایت از هدفهای دیگری در سر دارند که کار را غیر ممکن می کند.
تعارف ها را کنار بگذاریم و رک و پوست کنده حرف بزنیم
آیا ما با کسانی که «پادشاه» آینده آنها از قبل رضا پهلوی تعیین شده و ولیهعد او نیز شاهزاده خانم نور انتخاب شده، باید در باره این مسائل بحث کنیم یا از مردم میهنمان حمایت کنیم تا در رسیدن به قانون اساسی مترقی خود پیروز شوند و هر طور صلاح دانستند برای مملکت خویش تصمیم بگیرند.؟ مسلما همه از مواهب آن برخوردار خواهنم شد حتی رضا پهلوی و شاهزاده نور و داریوش همایون و..و..و
۱۷۴۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : درود برتو نیاز
نیاز گرامی درود برتو، آنچه را که من در چندین یاد داشت با صرف زمانی طولانی ـ که برایم مثل کیمیاست ـ نوشتم؛ تو در این گفتاورد خلاصه کردی.
الا یا ایهالساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول..... درود برتو انسان نکته سنج .
۱۷۴۰۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : هما
عنوان : آتو گرفتن؟
خانم سیما سین، شما در به بیراهه کشیدن بحث براستی استادید. شما آنجا که نمیتوانید بحث کنید به شخصیت افراد توهین میکنید و آنها را عصبی و پیش ساخته و غبره مینامید. در بحثها به دنبال لغتی کوچک میگردید تا با پیش کشیدن آن طرف را محکوم کنید و وقتی این کار ناپسندتان را مورد تذکر قرار میدهند آن را به حساب توطئه ای برای آتو گرفتن و یا خنک شدن دل طرف قرار میدهید. سیما خانم باور کنید که کسی علاقه ندارد از شما آتو بگیرد. زندگی و لحظاتش آنقدر گرانقدر است که ارزش تلف کردن وقت برای گرفتن آتو از امثال شما را ندارد، تا با آن به گفته شما دل کسی خنک شود. من از شما چیزی نمیسازم. شما را با توجه به حرفهایتان آنگونه که هستید ترسیم میکنم. شما فکر میکنید که مثلاْ بنده و دیگرانی که به شما ایراد میگیریم از باب توطئه اینکار را انجام میدهیم؟ خیر "معلم" عزیز اینطور نیست. شما آنقدرها هم که فکر میکنید مهم نیستید. در هر صورت از سایر دوستان عذرخواهی میکنم که اوقات ایشان را گرفتم. امیدوارم به بحثهای مفید خود به صورت شفاف ادامه دهید و از بازی کردن با کلمات برای پنهان کردن نیت واقعی خود پرهیز کنید.
۱۷٣۹٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : هدف گفتگو رسیدن به یک نظر مشترک یا قانع کردن یا قانع شدن نیست
جناب امینی ازلحن دوستانه و انتقادات اساسی شما به آقای گنجی لذت بردم. از شما منونم که درس دموکراسی وفرهنگ گفتگوی متمدنانه و عاری از عقده و کینه را به ما یاد میدهید بی آنکه ذره ای از عقیده خود کوتاه بیایید.
نمونه زیبای دیگر این تمرین دموکراسی گفتگوی طرفدار احمدی نژاد با آقای همایون است که من قسمتی از آن را نقل میکنم:
«.... یکی از این اتفاقها چند هفته پیش برای من افتاد و من را متوجه خیلی چیزها و آدمهایی کرد که تا قبل از آن یا اصلا متوجهشان نبودم یا نمیخواستم متوجهشان بشوم.مهمترین آنها این حرف آقای داریوش همایون است:
«ما لازم است نخست به این تفاهم برسیم که یک ملت هستیم. ما ایرانی هستیم، همه ما.»
..... برای من تازگی دارد که نوشتههای آقای همایون و بعضی همفکران ایشان را میخوانم و با این که با خیلی حرفهایشان کاملا مخالفم خشمگین نمیشوم و سوالاتم را دربارهی این نوشتهها برزبان میآورم و با نویسندگانی که باورهای سیاسیشان را قبول ندارم گفتگو میکنم و در طول گفتگو هم میدانم نه من مانند آنها فکرخواهم کرد نه آنها مانند من، چون پایه فکریمان خلاف هم است. آنها در یک کلام اپوزیسیون نظامی هستند که من طرفدارش هستم.
من با نظام جمهوری اسلامی موافقم و به آقای احمدینژاد رأی دادهام و از رأیم دفاع میکنم ولی از گفتگو با آقای داریوش همایون که طرفدار نظام پادشاهی است و از جنبش سبز حمایت میکند و خواستار از میان برداشته شدن دولت آقای احمدینژاد است و با تمام اعتراضها و انتقادهای من به جنبش سبز مخالف است بسیار یادگرفتم و این درس به شناخت آقای همایون و این گفتگو خلاصه نمیشود. امروز من میتوانم این حرف آقای همایون را بپذیرم که هدف گفتگو رسیدن به یک نظر مشترک یا قانع کردن یا قانع شدن نیست. هرچند در بعضی قسمتها مثل توضیحی که درباره پرچم و اعتراض گروه معترض به حاکمیت دارند قانع شدم با این که با حرکتشان مخالفم.
....من این اعتقاد را که از این اتفاق به دست آوردم پاس خواهم داشت و برای همفکرانم تعریف خواهم کرد: ما باید با احترام به آزادی و حقوق همدیگر در چارچوب قوانین کشورمان با هم گفتگو کنیم چون ما یک ملتیم و گفتگو بهترین راه رسیدن به راه حل است برای کسانی که علاقهای مشترک هدفشان است و پیوندشان میدهد و این علاقه کشور ما و ملیت ما است. ما همه ایرانی هستیم.»
...
۱۷٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : تجربیات۳
سرکار هما خانم گرامی،
دوست ندارم که بحث دو نفره باشد و شخصی بشود. بحث دونفره معمولا از موضوع اصلی فاصله می گیرد و اگر طرفین عصبانی باشند کار به دشنام و ناسزا می کشد. نمونه هایش را گاهگاه در همین ستون می بینید. اما احترام من به خوانندگان ( مخصوصا مخاطبم ) در وهله ی اول، و گردانندگان این ستون که اگرچه از نظر سیاسی با آنها هم نظر نیستم؛ از سوی دیگر باعث می شود که سعی کنم بدام بحث های آنچنانی نیفتم.
اصلا وارد شدن من در این بحثِ بخصوص ، یعنی در بحثی که در ادامه ی بحث آقای محمد امینی است، ارج نهادن به شیوه ی نگارش ایشان بود. این مساله ای است که من به آن سخت اهمیت می دهم و فکر میکنم صرفنظر از اختلافان نظری، چپ و راست و میانه، باید در فرهنگ سیاسی ما پیاده شود. من باوردارم که آقای امینی از نویسندگان معدودی هستند که |پلمیک| یا جدل شیادانه ی سیاسی نمی کنند. وگفتم که آقای داریوش همایون هم در این زمینه ا هتمام می ورزند وکوششی بلیغ دارند. اصلا مساله مواضع سیاسی و نظری و محتوای مقاله نبود.آنجا تلویحاگفتم که می توانم نشانه هایی کمرنگی از برخورد دو پهلوی آقای امینی را هم نشان دهم.
اما اشاره به مشابهت شیو ه ی نگارش آقای امینی و آقای همایون باعث بر آشفته شدن دوستان شد.
من می توانم از شیفتگان آقای امینی باشم (که هستم) اما به ایشان انتقاد داشته باشم. انتقاد عیب جویی نیست، دوستان، انتقاد سنجش خوب و بد است. من کمترین جاذبه ای در نظرات سیاسی آقای همایون نمی بینم. هنوز فکر می کنم که ایشان باید از خود و همگاریهای خود با رژیم گذشته جانانه «نه مردانه"انتقاد کنند. اما این مساله ربطی به شیوه نگارش متین ایشان ندارد.
من باور دارم که آقایان امینی و همایون از انتقادات من خوشحالتر می شوند تا از تعریف های تو خالی .
می گفتم که دوست دارم از زیر بار بحث های دو طرفه شانه خالی می کنم، آن نوع بحث ما را را به "تو اینو گفتی من اونو گفتم "می کشاندو متاسفانه این بحث می رود که به آنجا کشیده شود و به من این را گفتم ها برسد، این را شما خواسته اید.
چرا از من می خواهید به همه ی سوالهای شما پاسخ دهم. اول دانسته های من در برابر آنچه که نمی دانم به حساب نمی آید. ثانیابرای من این آزادی را قائل شوید که پرسشها را انتخاب کنم و جواب بدهم.من برای شما احترام قائل می شوم ، برایتان تصمیم نمی گیرم. آزادگی و آزادی خواهی مادر همین چیزهای کوچک و ظاهرا کم اهمیت خود را نشان می دهد. خانم هما رو ی سخن من اینجا با شما نیست هنوز سعی می کنم کلی بحت کنم و ای مشکلات دامن مرا هم گرفته است.
من تا آنجا که وقت و دانش اندکم اجازه بدهد با کمال احترام به پرسشهایی که مطرح می شود پاسخ می دهم و اگر جواب سوالی را ندانم مطمئن باشید اعلام می کنم که نمی دانم و از زیر جواب گفتن در نمی روم، اگر بگویم نمی دانم شاید یکی پیدا شود و بداند و پاسخ دهد. در باره سوسیالسیم در نوشته قبلی گفتم کهاز طرفدارانش بپرسید، درک خودم را توضیح دادم، این یعنی که ممکن است درست نباشد.
اجازه بدهید توجه شمارا به چند نکته جلب کنم.
دوستان در صحبت های من دنبال " آتو" یا بهانه می گردند تا چیزی پیدا کنند و مرا با حرف خودم بکوبند. این شیوه، شیوه شناخته شده ای در بحثهای سیا سی است. من به این جور بحث های ارزان معمولا اهمیت و جواب نمی دهم و آنها را بپای همان مشکلاتی می گذارم که زاییده اقامت پنجاه ساله زیر چتر دیکتاتوری است. بگذارید از خو د شما مثال بزنم. آیا شما می دانید من وقتی "مردانه" و "زنانه" در داخل گیومه گذاشتم چه منظوری داشتم؟ من یک فمنیستم، همیشه به جای قید مردانه و شاهانه "جانانه "را بکار می برم و بجای "شاهکار "کارستان را ( و این را از زنده یاد خسرو گلسرخی آموخته ام).
از نظر بیانی وقتی واژه یا عبارتی را تو گیومه می گذاریم منظور مان در مرحله ی اول تاکید است و بعد گفتاورد (نقل قول). طنز ، ریشخند و مخالفت نیز با " " نمایندگی می شود. اگر اشتباه نکنم هم شما و هم آقای محسن، در نوشته من "زنانه" و "مردانه" را "آتو" یی پیدا کرده اید برای مثلا کوبیدن من.در صورتیکه من برای ریشخندِ کاربرد ِ واژه های جنسیتی آن دو واژه را با گیومه زیر نشانه ی تاکید گذاشته بودم.
درک نازل خود را از نوشته ی من دوباره بخوانید:
" به عنوان یک زن به شما جساراتن عرض میکنم که برای این شاهکارهایتان از جامعه زنان مایه نگذارید"
منهم بعنوان یک زن از شما تقاضا دارم به این ظرائف توجه بفرمایید. ( آخ دلم خنک شد تلافی کردم)!
من گفتم معلمم تا پوزشی بر ای پر چانگی خود ارائه دهم. اینجا هم دوباره می گویم که پوزشم را تکرار کنم. آین را هم بهانه ای یافته اید برای کوبیدن. باور کنید حدس می زدم که اصطلاح از ین شاخه به آن شاخه پریدن نیز بهانه بدست دهد. اما چه باک،اگر دلتان خنک می شود بهانه بگیرید. من ضعفهای بزرگتری دارم که این ها در برابرشان هیچ است. و ابایی هم ندارم که آنها ابراز کنم. شما دوستان مناعت نشان بدهید و آنها را برخ من نکشید. تازه کوبیدن من دردی را از جنبش درمان نمی کند و دشمنان خیالی هم از میدان بدر نمی روند.
باز هم حرفهایی باشما دارم ، راستش بخواهید، نه تنهاباشما! شما خطوط را نمی خوانید، لای خطوط را می خوانید. ولی من یقین دارم که حرفهای دل بسیاری را با شما در میان می گذارم.
خانم هما شما وقتی مصدق را در "زمینه ی" آن "متن" می گذارید کاربردی منفی ومخالفت آمیز به جمله می دهید. اگر بامعانی و بیان ( رتوریک) آشنا باشید رابطه (کانتکست) و (تکست) را میدانید و اگر هم نمی دانید گناهی نکرده اید. مصدق را شما در آن زمینه بکار برده بودید بجمله خو دمراجعه کنید حتما متوجه می شوید که در فضای مخالفت آمیز جمله "مصدقی ها" کنایه آمیز است.
برای اطلاع بیشتر به یاکوبسون و باختین مراجعه کنید و اگر روسها دوست ندارید حتما رونالد بارتز را بخوانید ( این یک "زمینه" کنایی بود!).
یکی دیگر از مشکلات ما در بحث های سیاسی تراشیدن یک دشمن خیالی است. بگذارید مثال بزنم:
من با کمال صراحت اعلام می کنم که جمهوری خواهم و به هیچ گروهی وابستگی ندارم، دوستان باور نمی کنند. می گویند ای شیطون ما از نوشته ات فهمیدیم که تو کمونیستی! دوستان اگر من ازنظر فکری در سطحی بودم که خودرا طرفدار سوسیالیسم میدانستم، شرم برمن که آن را پنهان می کردم. اگر طرفدار سلطنت هم بودم، همینطور. اگر شرم داشتم ، بجای اینکه وابستگی سیاسی خود را پنهان کنم آنرا عوض می کردم. من واقعا نمی توانم شما را بفهمم ( یک آتوی دیگر!).
شما اگرسلطنت طلب باشید در بحث یک کمونیست از من می سازیدکه تا توجیهی برای "کوبیدن" داشته باشید و اگر چپ باشید یک سلطنت طلب از من می تراشید، درست بهمان منظور.
(نظرات آقای محسن و آقای الهیاری را در همین ستون بخوانید). من علت این برخورد را می دانم. این پدیده ی درونی شده ای در ماست که ریشه ی اجتماعی فرهنگی دارد. شاه، ارتجاع سرخ و سیاه را به دشمنانگی برگزیده بود و رژیم اسلامی شیطان بزرگ را و اسرائیل را و پیشتر هاصدام را. ( در این یکی بعدا تجدید نظر کرد!). تا دشمن و دشمنی نباشد ما انگیزه ای برای حرکت نداریم، چرا که کلیشه های ما معدوند. هدف باید همان باشد که ما الگوهای قالبی را برای برای برخورد با آن در ذهن پرورانده ایم.
خانم هما اجازه بدهید خدمتتان عرض کنم که میدان به چاله میدان محدو نمی شود.
فردوسی بزرگ میدان را در معنی آوردگاه بکار می برد، و من بصورت استعاری آنرا به معنی میدان بحث بکار گرفتم . واژه های دیگر ی هم هست ، شما می توانید در نوشته ی خودد واژه ی مورد علاقه ی تان را جای میدان بگذارید. من هم میدان ژاله را دوست دارم وهم میدان شهیاد را که حالا میدان آزادی شده است. فقط از میدان اعدام متنفرم. یادمان باشد که میدان واژه ای فارسی است ، آنرا میادین جمع نبندیم.
چو فردا برآید بلند آفتاب
منو گرز و میدان و افراسیاب.
من از شما بسیار می آموزم.
۱۷٣۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : هما
عنوان : برخوردهای ناشایست یک آموزگار
سیما خانم سین در جواب من و دیگر دوستان مطالبی را فرمودند که بسیار جالب است. ابتدا باید خدمت ایشان عرض کنم که "مصدقی" خواندن هواداران محمد مصدق بهیچ عنوان توهین و یا بقول شما تعبیر خشم آلود نیست. به سایت سوسیالیستهای مصدقی و یا شعبه های مختلف جبهه ملی مراجعه فرمایید تا ببینید چگونه خود را صریحاْ مصدقی مینامند. در مورد اینکه مصدقیها هیچوقت به حکومت نرسیدند، خدمت شما عرض میکنم که دولت موقت مهدی بازرگان که برگزیده از عناصر جبهه ملی و نهضت آزادی بود و در جنایات خمینی شراکت داشتند نمونه بارز یک دولت مصدقی در ایران است. البته شما و یا هر کس دیگری میتواند در این زمینه نظری متفاوت داشته باشد.
در مورد تجزیه و تحلیلهای شما در مورد سوسیالیزم و اینکه سرمایه داری جاودانه نیست و غیره، باید بگویم که این حرفها پیش از آنکه تحلیلهای علمی باشد آمال و آرزوهای شماست. در این صد و اندی سال روزی نیست که شاهد تجزیه و تحلیلی از جانب چپها در این مورد نباشیم. شواهد موجود در نابودی نظامهای به اصطلاح سوسیالیستی و اقتدار سرمایه داری نشان از "درستی" این نظریه ها دارد. البته با این جمله شما موافقم که فرمودید "سوسیالیسم روسی نوع ناقصی از سوسیالیسم است". ولی بهتر است بجای "سوسیالیسم روسی" واژه درست آن یعنی مارکسیزم لنینیزم و یا کمونیزم را بگذارید.
سیما خانم، دلیل اصلی که پاسخگوی مطالب شما شدم نه نظرات شما بلکه رفتار شماست. من بعد از صحبتهای محسن خان مقاله "یک میلیارد گرسنه" و اظهار نظرهای شما و دیگران را خواندم. به نظر من محسن خان خیلی بی ادبانه شما را با احمدی نژاد مقایسه کرده اند و ایشان یک عذرخواهی به شما بدهکار است. ولی از آنجاییکه شما نمیخواهید زنگی زنگ و یا رومی روم باشید، و صد البته مسائل را سیاه و سفید نگاه نمیکنید، باید بگویم که او در مورد فلسفه بافیهای شما و اینکه از زیر پاسخگویی فرار میکنید کاملاْ حق دارد. بویژه اینکه شما نام اینکار خود را "فرار زنانه" گذاشته اید. به عنوان یک زن به شما جساراتن عرض میکنم که برای این شاهکارهایتان از جامعه زنان مایه نگذارید.
سیما خانم، شما نوشته اید که از میدان بدر نمیروید. خانم گرامی اینجا چاله میدان نیست که کسی بخواهد شما را از میدان بدر کند. شما به گفته خودتان آموزگارید. آیا چنین برخوردی شایسته یک آموزگار است؟ تا اینجا که من میبینم گروهی از خوانندگان با نظرات شما مخالفند و شما بجای یک پاسخ منطقی در کمال عصبیت همه را متهم میکنید و بعد نیز در وسط میدان حریف مطلبید. من شخصاْ بسیار متاسف خواهم شد اگر آموزگاران فرزندم چنین برخوردهایی داشته باشد. در هر صورت میدان را واگذار شما میکنم. موفق باشید.
۱۷٣۹۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : بی طرف
عنوان : آقای گنجی ودوستش حجاریان
"در برخی از موارد انکار اصلاح طلبان از اطلاع و یا مشارکت آنان در این جنایت مشمئز کننده می شود (۲). مثلا آقای ابراهیم نبوی در مصاحبه با رادیو فرانسه می گویند (۳) که ایشان تنها در سال ۱۳۷۶ که به خارج کشور آمده بودند از این قتل عام با خبر شده اند و از کشتار چپها تا همین یکی دو سال قبل اطلاعی نداشته اند. آقای رضا علیجانی در همین مصاحبه با تعجب می گویند که؛ هر کس در آن روزگار روزنامه خوان بوده، در جریان نامه های آقای منتظری در اعتراض به این قتل عام و مسائل مربوطه قرار گرفته بود. ایشان می پرسند؛ چگونه آقای نبوی می گویند که تا سال ۱۳۷۶ از این فاجعه بی خبر بوده اند!
آقای رضا علیجانی در همان مصاحبه در مورد اصلاح طلبان چنین می گویند (۴) "من معتقد نیستم که افراد اصلاح طلب از این موضوع بی اطلاع باشند... ولی افرادی بودند که دقیقا در وسط میدان بودند، مشخصا می خواهم اسم ببرم از آقای حجاریان و آقای موسوی خوئینیها که آقای حجاریان عضو وزارت اطلاعات بودند و آقای موسوی خوئینیها دادستان کل کشور بودند و برخی از معاونین ایشان که الان اسم نمی برم، من نمی خواهم بگویم که اینها تصمیم گیر بوده اند ولی اینها کاملا مطلع بودند..."
نوشته :بهکیش
۱۷٣٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : تجربیات۲
خانم همای گرامی،
دست شما را می فشارم، بحث های نتد و تیز مرا از میدان بدر نمی کند. اینها اشکالی از همان خشونت است که صحبتش را می کنم.
من جمهوذی خواهم ، شما چرا به ملی ها و مار کسیست ها و...پریده اید. منهم به آنها امیدی ندارم، ولی دلیلی ندارد که آنها را مرده بپندارم. هنوز روی کار نیامده اند که دوره تاریخی آنها را تمام شده بدانیم. اجازه بدهید برایتان توضیح بدهم.
۱-دولت ملی، یعنی آنچه که شما باخشم آنرا " مصدقی ها" تعبیر می کنید در میهن ما هنوز ر روی کار نیامده است و مصدق که ملی ترین شخصیت ایران در تاریخ ما بود، سالها پیش در تبعید دارفانی را وداع گفته است. روی کار آوردن دولت مصدق مثل روی کارآوردن دولت شاهنشاهی است.
مرده را گرچه عزیز است نگه نتوان داشت.
ولی امروز اشکلهایی از دولت ملی که از الگوهای زمان مصدق بسیار پیشرفته تر است،بصورت جمهوری در بسیاری از نقاط دنیا وجود دارد. دولت ملی ساواک، بسیج یا هیچ نیروی دیگر برای سرکوب داخلی ندارد. دولت ملی بوسیله ی خارجی ها روی کار نمی آید (خواهش می کنم اسناد سیا را بخوانید). رئیس دولت ملی برای یک دوره کوتاه از طرف مردم انتخاب می شود. دولت ملی حقوق ملیتها و زبانشان را محترم میدارد.
در ارکان حکومت ملی ضوابط (قانون) حکم می کند و هیچ کس بالاتر ازقانون جای ندارد. و ..... چنین نظامی هنوز در میهن ما هرگزروی کار نیامده. شما چرا پیش از تولد آرزوی مرگش را دارید.
۲- طرفدارارن سوسیالیسم می توانند خودشان در مورد سوسیالیسم مورد نظرشان که انواع مختلفی دارد با شما بحث کنند. اما اجازه بدهید من بعنوان یک شنونده درک خود را آنچه را که از آنها شنیده ام بدون حب و بغض برای شما بازگو کنم.
آنها می گویند سوسیالیسم روسی نوع ناقصی از سوسیالیسم بود. و چون سرمایه داری به اوج رشد خود نرسیده بود این کودک در روسیه ناقص الخلقه متولد شد.
آنها می گویند عناصری از سوسیالیسم (بویژه در زمینه ی اجتماعی) در کشورهای
سرمایه داری نطفه بسته و این نظامها را رفته رفته بسوی نوعی از سوسیالیسم می برد. آنها می گویند تجربه تاریخ نشان می دهد که سرمایه داری جاودانه نیست و درست می گویند. آنها همه ی موازینی را که دولت ملی تبلیغ می کند می پذیرند.
آنها هم در اثر جو غیر دموکراتیک در ایران حتی یک حزب قانونی برای طولانی مدت نتوانسته اند تشکیل دهند یعنی هنوز در ایران متولد نشده اند که آنها را مثل دیکتاتوری های از دست رفته و در ردیف مردگان قرار دهیم.
من اگر با شما خانم هما لجبازی داشته باشم می گویم دوهزار و پانصد به شاهنشاهی فرصت داده شده ( این دروغ از زمان رضا شاه بوسیله انگلیسی ها ساخته شد و هنوز جماعتی از سلطنت طلبان آنرا باوردارند)، حالا نه دو هزار و پانصد سال بلکه هزار سال به دولت جمهوری، و هزار سال هم به سوسیالیسم فرصت بدهیم، اگر مملکت درست نشد آنوقت دوباره شاهنشاهی احداث می کنیم.
حالا شما مشخصات نظام دلخواه خودرا بنویسید.من نمی خواهم پیشداوری کنم ولی اگر مثل آقای همایون خیلی لیبرال باشید، برنامه ی دولت جمهوری را با حذق حقوق "اقلیتها ی ملی"کپیه می کنید و در راس آن یکی را می گذارید که هیچ مسئو لیتی در هیچ مورد نداشته باشد. و می گوید این سمبلیک است!
آن خشم فرو خفته ی تاریخی که نتیجه ی اقامت در زیر چتر استبداد است در شما زبانه می کشد.
پاسخهای دیگر هم به من داده شده که روی چشم می گذارمشان. اگر چه یکی فقط اتهام است و نشاندن ذهنیات شخص نویسنده و استنباطات نامرتبط باز حرفها و باور های من . درپاسخ نویسنده ی دیگربه این بسنده می کنم که مردم ایران از روزگار مشروطه تا کنون دارند برای دست در گرفتن سرنوشت خود می کوشند. ولی نیروی سرکوبگر حکومت جلوی آنها ایستاده است. شما واقعا حرکت جنبش سبز را نمی بینید.
خانم مهناز کمی انصاف داشته باشید، وقتی که این دولت، جمکران را می سازد و هزار اقدام ضد فرهنگی می کند و با علوم انسانی می ستیزد و می خواهد آنها را از دانشگاهها حذف کند و در گذشته رئیس حکومت شاهنشاهی ازیکطرف در آستان قدس زانو می زند و از طرف دیگر حزب رستاخیز بوجود می آورد و با سانسور جلوی رشد اندیشه های مترقی را می گیرد،تمام روشنفکران و هنرمندان را در صف مقابل قرار می دهد؛ مردم از کجا آگاه شوند؟ ویروس آگاهی در هوا پراکنده نیست عزیز.
آگاهی پدیده ای اجتماعی است. ما که از نظر شما آنطرف جوی ایستاده ایم آگاهی را غریزی نمی دانیم بلکه وظیفه ی دولت را تجهیز انسان به عنصردانش و آگاهی میدانیم. متاسفانه در این زمینه دو حکومتهای هشتاد سال گذشته دو روی یک سکه اند.
آقای محسن دوست عزیزی که حرفهای مرا کلی گویی و نامشخص میدانید، من آموزگار م ،اجازه بدهید با کمال احترام به شما بگویم که شما هم مثل من نیاز به مطالعه بیشتر دارید.
من از همه شما که به من پاسخ می دهید سپاسگزارم و دست شما هموطنان عصبانی را می فشارم.
۱۷٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : مهناز
عنوان : چه کسی مسئول گرفتاریهای ما ست؟
خانم سیما سین، من طرفدار سلطنت نیستم، ولی تحلیل عاطفی و خصمانهٌ شما را صحیح و منطقی نمیدانم. اینکه شما خود را "شاهد بیطرف"(!) مینامید نشان میدهد که شما اصلاً به برخورد احساسی خود نسبت بیک مسئلهٌ سیاسی واقف نیستید. میفرمائید "نتیجه پنجاه سال حکومت پهلوی ما هستیم". نخیر، بهیچ وجه چنین نیست و کاملاً برعکس است. این ما نیستیم که نتیجهٌ حکومت پهلوی هستیم، این حکومت پهلوی (و جمهوری اسلامی) است که نتیجهٌ "ما" میباشد. تا کی میخواهیم از خود سلب مسئولیت کنیم و گناه ناآگاهی و کوته نظری و عقب ماندگی فکریمان را بگردن اشخاص و عوامل دیگر بیندازیم؟ فرهنگ ما تنها بدست عوامل خارجی ساخته نشده و نمیشود. انسان موجود بی اراده ای نیست که در جهت گیری خود نقشی نداشته باشد. تک تک ما مسئول افکار و رفتار خود هستیم. اگر شما خود را شخصی "عصبانی با روانهایی بیمار و پریشیده که چشم دیدن هموطن خود را هم ندارد" میدانید، بجای اینکه آنرا گناه حکومت پهلوی بدانید سعی کنید خود را تغییر دهید (منظورم شمای نوعیست، نه شخص شما). نوشته اید که "از نوشتن و خواندن دراین سطور بسیار می آموزم". این بسیار قابل تقدیر است. ما همه باید بخواهیم که بیاموزیم، نه اینکه افکار خودمان را حجت بدانیم و همهٌ نقائصمانرا هم تقصیر دیگران.
نوشته اید "از این شاخه به آن شاخه پریدنهای مرا بحساب یکی از همان عوارضی بگذارید که محصول بیست و چند اقامت زیر چتر دیکتاتوری است" . دوست عزیز، اگر فکر میکنید شاخه بشاخه میپرید، مسئولیتش را خودتان بعهده بگیرید و شخصاً در اصلاحش بکوشید نه اینکه با توجیه غیر مسئولانه و گردن این و آن انداختن خودتان را تسکین دهید و ازش بگذرید. اگر منتظرید که اول مدینهٌ فاضله ایجاد شود تا مشکلات شما را درمان کند هرگز از آن رها نخواهید شد. چنانکه دیدیم نتیجهٌ انداختن همهٌ بدبختیهایمان بگردن حکومت پهلوی چه شد. حکومت پهلوی رفت و بدبختهای ما ماند و شدیدتر هم شد. چون ایراد در خود ما بود. امروز هم اگر فکر کنیم که همهٌ بدبختیهایمان با رفتن جمهوری اسلامی میرود همان اشتباه را تکرار خواهیم کرد. مشکل ما فقط "چتر دیکتاتوری نیست"، خودمان هستیم. حتی در زیر چتر دیکتاتوری میتوان خود را ساخت و باندیشه و افکار والا دست یافت.
امیدوارم فکر نکنید که این حرفها را باین دلیل میزنم که خود را از این مشکلات بری میدانم. خیر، خطاب من بشخص خودم نیز هست. بالاخره یک روزی ما ملت ایران باید بخود آئیم و بجای مقصر دانستن زمین و زمان سازندگی را از خود شروع کنیم.
۱۷٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : محسن
عنوان : فلسفه بافی بس است
با سلام خدمت همه دوستان باید بگم که قصد شرکت در این بحث را نداشتم تا اینکه مطلب سیما سین و هما را دیدم. سیما خانم من در خبر یک میلیارد گرسنه که در همین سایت منتشر شد برای شما دو تا مطلب نوشتم. یکیش تحت عنوان سوالی از سیما سین و دیگریش تحت نام خودم. در اون بحث شما با فردی صحبت میکردی و همونجور که خودت گفتی دست به فرار زنانه میزدی. ببین سیما در حرف آخرم هم بهت گفتم شما جواب سوال رو نمیدی. دائم فلسفه بافی و یا به قول خودت فرار زنانه میکنی. هر کی هم که بخواد با تو بحث کنه و بهت بگه که آقا داری از زیر بحث در میری بلافاصله میگی طرف عصبیه. همین کار رو با طرف تو اون بحث میکردی. اولن تو در اینجا میگی که به هیچ حزب و گروهی تعلق نداری. تو در همون بحث قبلی نشون دادی که یک کمونیست هستی پس لااقل به یک جریان فکری تعلق داری. دومن چرا سعی نمیکنی جای فلسفه بافی در چارچوب مسائل جاری حرف صریح خودتو بزنی. ببین من شخصن به عنوان یک ایرانی از این همه فلسفه بافی های شما به اصطلاح روشنفکرا خسته شدم. شماها کما بیش در طول این سی سال دائم دارید حرفهای عقیدتی خودتون رو بجای حقیقت به مردم تحویل میدید. تا همین سه چهار ماه پیش اکثر به اصطلاح روشنفکرای ایرانی چشمشون رو به جنایات رژیم بسته بودن و با وجودیکه دم از مخالفت با رژیم میزدند ولی عملن با حمایت از بخشی از حاکمیت رژیم به بقای جمهوری اسلامی کمک میکردن. نمیخوام بگم تو هم یکی از اونها هستی ولی روش برخورد تو با مسائل هم عین اونهاست یعنی فلسفه بافی (یا بقول خودت فرار زنانه) را به واقعبینی ترجیح میدی. من فکر میکردم که تمام روشنفکران دنیا همین جور هستن ولی از زمانی که در خارج از ایران زندگی میکنم به این نتیجه رسیدم که نه فعالین سیاسی اینها بسیار واقع بین تر هستند و سعی میکنند که فلسفه بافی نکنن. همونطور که در اون ستون نوشتم شما و هر کس دیگه آزادید که هر چی دوست دارید فکر کنید. ولی ترا به خدا اینقدر واقعیات رو فدای عقیده شخصی خودتون نکنید.
۱۷٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : احمد صلاحی
عنوان : تقدیم به هما
طنز تاریخ یعنی، مردم فداکاری کنند و از جان و مال خود بگذرند تا ؛
در این روزگار وانفسا امکان عملی یک رفراندوم یا همه پرسی فراهم کنند..
که صد البته باید آزاد و بدون تقلب هم باشد ..
بر منکرش اجرای عملی آن هم «لعنت» ..
مردمی و مناسب با موازین دموکراسی ومردم سالاری هم باشد..
لابد، باید با نظارت مجامع دیصلاح بین المللی هم باشد ..
تا مردم برای بازگشت حکومت پادشاهی آری گویند.
فقط یک سئوال کوچک ، آیا منطقی ست که این همه انرژی مصرف شود تا برای بازگشت حکومت پادشاهی که اساسا موروثی ست و نیاز به انتخابات ندارد این همه بیراهه رفت.
آیا برای اجرای انتخابات یا همه پرسی ملزوماتی نیاز نیست؟
بهتر نیست که دوستداران سلطنت به معنی درست آن ، همانطور که در تمام جهان نمونه های آن هنوز وجود دارد تلاش کنند تا درایران رای مردم محترم شمرده شود و مجلس استخوان داری تشکیل شود که با رای مردم خعالیت وقانونگزاری نماید
وقتی که رای مردم تعیین کننده شد بدون تردید قانون اساسی مناسب تدوین میشود و دنیا را چه دیدی شاید فرم حکومت دوباره سلطنتی شد.
مگر این در اسپانیا اتفاق نیفتاد، پادشاهی بود ،جمهوری شد و دوباره به پادشاهی برگشت.
۱۷٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : هما
عنوان : حرفهای زیبا ولی بی محتوا
من حرفهای سیما را نمیفهمم. ایشان خیلی "رومانتیک" حرف میزند. زیبا حرف میزند ولی بسیار کلی گویی میکند. من کلاْ از این نوع بخوردها خوشم نمی آید. ایشان صحبت از زنگی زنگ، یا رومی روم میکند ولی بعد حکم صادر می نماید که "پادشاهی دیگر به تاریخ پیوسته است. خوب یا بد تمام شده است". یا آنکه "نتیجه پنجاه سال حکومت پهلوی ما هستیم . حد اقل ایرانیان سی و پنج سال ببالا. ما نتیجه ی پنجاه سال سلطنت پهلوی هستیم. آدمهایی عصبانی با روانهایی بیمار و پریشیده که چشم دیدن هموطن خود را هم ندارد". نه چنین نیست. قبل از هر شخص، دیگری شما خودتان به این درد مبتلایید. من یک زن هستم و بر این باورم که سلسله پهلوی با تمام ایراداتش به من و امثال من بسیار خدمت کرد واین حق من و میلیونها ایرانی طرفدار پادشاهی است که در یک همه پرسی نظر خود را به رای بگذاریم. اگر رای آوردیم که خوب شکل حکومت از نوع پادشاهی است و اگر رای نیاوردیم به رای دیگران احترام میگذاریم. پادشاهی به هیچ عنوان "مرده" تر از مصدقی ها و از آنها بدتر اسلامیها و کمونیستها نیستند. ولی من بخود جرات نمیدهم آنها را مرده بنامم و از حق آنها برای به رای گذاشتن طرز فکرشان استقبال نکنم. با تجربه ای که دارم طرز برخورد اشخاصی چون سیما را محکوم میکنم. این طرز تفکر من را بیاد حرفهای "زیبای" امثال طالقانی و شریعتی می اندازد. آنها نیز بجای برخورد روشن با مسائل، با حرفهای کلی و اکثراْ از پیش ساخته شده، سعی در فرار از جوابگویی در مورد مسائل روز را میکردند. این نوع برخورد، صرف نظر از نیت واقعی فرد، به عقیده من نوعی توهین محترمانه به مخاطب است. بویژه که ایشان مخالفان عقیتی خود را نیز با مسخرگی حواله به بیمارستان چهرازی میکند. با عرض معذرت خدمت شما سیما خانم سین، باید بگویم با این برخورد عصبی شما نیز در این زمینه نیازمند کمکید.
۱۷٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : Reza Salari
عنوان : استبداد در ما نهادینه شده
سیمای محترم،
با شما موافقم. ببینید ما که فکر می کنیم سوادی داریم و آموزشی داشته و تجربه ای اندوخته ایم، تا روزی مثل امروز بتوانیم بوسیله کامپیوتر و یا اینترنت باهم ارتباط برقرار کرده و بنویسیم، هنوز قوانین اینکار را یا خوب نمیدانیم و یا رعایت نمیکنیم. وای بر ما اگر عمداً اینکار را انجام می دهیم. سیری در نحوه برخورد بیست نوشته زیر شاید مدعای خوبی بر این بی رعایتی باشد. بالاخره یک جائی شعله عصبیت تاریخی ما از لابلای نوشته هایمان بیرون میزند و بعد زبانه می کشد وچون آتشی بی رحم هم مخاطبین خود و هم خودمان را باهم میسوزانیم، تا تفاهم برقرار نشود!!!!. استبداد در ما نهادینه شده و گوئی قصد ندارد ما را رها نکند! و تفاهم یا بدست نمی اید یا بزحمت. چرا؟
میل دارم این را هم بگویم. درد جوامع ما تاحد زیادی مربوط به عدم موفقیت ما (ملت و دولت، همه)در ایجاد و یا نهادینه کردن تفاهم بین دو دیدگاه متفاوت است، که کمبود ویا نبود آن در تمام دوران پرورش و آموزش ما مشهود است. هم در خانواده و هم از دوران کودکی و ابتدائی، تا دبیرستان و دانشگاه، بعد هم در جامعه و زندگی، معمولاً ما درسی از شیوه های مدرن تفاهم، تبادل افکار و انتقاد موثر، باحفظ حقوق دیگران و با کاربرد کلمات شایسته نوشتاری، نمیگیریم. جای تأسف است که هنوز نمیتوانیم در یک بحث سیاسی ساده، همانند ملل مترقی، برای یادگیری و یا رسیدن به یک تفاهم دو طرفه ویا یک نقد علمی سازنده، برای رسیدن به یک هدف ارتقاعی با دانش بیشتر، به نتیجه ای با ارزش و موثر برسیم!!! .
۱۷٣۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : تجربیات
خانم یا آقای نیاز گرامی،
شما از دیاگوگ ( آقای داریوش آشوری واژه ی فارسی گفت و شنود را پیشنهاد می کنند) صحبت می کنید و بعد خودتان ناسزا می گویید! من قصد سرزنش شما را ندارم، متاسفانه من هم کم وبیش مثل شما هستم، زیرا ما همه از تاریکخانه ی دیکتاتوری بیرون آمده ایم. روشنایی "خورشید دموکراسی" چشم ما را میزند. این هوا، به مشام ما نمی سازد.
پادشاهی دیگر به تاریخ پیوسته است. خوب یا بد تمام شده است. "مرده را گرچه عزیز است نگه نتوان داشت"
هموطن عزیز ، بیایید به امروز وفردا فکر کنیم. اینقدر در صد احیای آن گذشته ی از دست رفته نباشیم. فرض کنید سلطنت احیا شود. شما فکر می کنید شاه آینده هرکس که باشد با اینهمه مخالف جدی که در گرههای مختلف صف کشیده اند می تواند دردی از آن مملکت دوا کند؟ تمام وقتش باید صرف کلنجار رفتن با ما شود. اگر قرار است کاری بکار سیاست نداشته باشد؛ اولا که طرفدارانش نمی گذارند، ثانیا آیا در شان ایشان هست که عاطل و باطل روی تخت سلطنت بنشینند، که چه بشود؟
اگر شاه آینده ی ما شاهزاده رضا باشد او درمیان سلطنت طلبان هم مخالفینی جدی دارد که فقط شمشیر میانشان حکم می کند! شما اگر وطنمان را دوست داشته باشید و مصلحت آنرا بخواهید، نه تنها به خاطر استبداد پنجاه ساله ی پهلوی، بلکه برای احتراز از در گیریهای احتمالی آینده ازفکر سلطنت دست می کشد.
ببینید، این حرفهای من از روی مخالفت با شاهزاده وضدیت با مشروطه خواهی نیست، بعنوان یک شاهد بیطرف که به هیچ گروهی بستگی ندارد و جمهوری خواه است و وطنش را دوست دارد این حرفها را با شما و دیگران در میان می گذارم....
نتیجه پنجاه سال حکومت پهلوی ما هستیم . حد اقل ایرانیان سی و پنج سال ببالا. ما نتیجه ی پنجاه سال سلطنت پهلوی هستیم. آدمهایی عصبانی با روانهایی بیمار و پریشیده که چشم دیدن هموطن خود را هم ندارد.
اشتباهات خود را افتخار حساب می کنیم. انتقاد از خود را ننگ می دانیم. زود رنج، بهانه گیر واز خود راضی هستیم. سیاست ما یا زنگی زنگ، یا رومی روم است. جز سیاه و سفید هیچ رنگی نمی شناسیم. من این نسبت ها را به شما نمی دهم. اگرچه نظرات سیاسی شما را نادرست و احساساتی می دانم ولی اینجا دارم بعنوان یک هموطن با شما دردل می کنم. اینها خصو صیات اکثریت قریب باتفاق ماست.چپ و راست و میانه ندارد همه از این مشکلات رنج می بریم.
ما مظنون و مشکوکیم. نوشته های دیگران را نخوانده جواب می دهیم و بعضی وقتها همان حرفهایی را که مخاطب ما زد؛ در مخالف با او تکرار می کنیم.
باور کنید خیلی وقتها فکر می کنم که طرح بیغرضانه ی این مسائل بیش از درگیریهای سیاسی برای ما و رهبران ما اولویت دارد.
من از نوشتن و خواندن دراین سطور بسیار می آموزم و دوستان و هکفکرانی هم یافته ام که با آنها همکاری می کنم. و از گردانندگان این سایت واقعا سپاسگزارم که با تمام ناهنجاری هایی که بعضی از هموطنان بی حوصله ی من تولید می کنند این ستون را نمی بندند. باید کلی وقت و نیرو بگذارند تا مافقط نظرات آبرو مند اینحا ارائه شود.
بگذارید دو تجربه ی شیرینی را هم از نوشتن از این ستون دارم با شما تقسیم کنم. هموطنی که با من درگیر بحث شده بود، بعد از چند فقره مبادله ی نظر، از ایشان تیراندازی "مردانه" و ازمن فرار "زنانه"، بالاخره با نامی مستعار وارد میدان شدند و حرفهای خودشان در مخالفت بامن از زبان مستعار خودشان زدند و مرا محکوم کردند!
تجربه ی دوم اینکه یکی از هموطنان مظنون مرا بنام آقای سیما سین می شناسند. راستی اینجا بیمارستان چهرازی است یا ستون نظرات.
از این شاخه به آن شاخه پریدنهای مرا بحساب یکی از همان عوارضی بگذارید که محصول بیست و چند اقامت زیر چتر دیکتاتوری است!
۱۷٣۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : فرا افکنی یا روشنگری؟؟؟؟
دموکرات بودن و آزادیخواه بودن بعضی ها از همان جا پیداست که مرتب به نام مردم حرف میزنند در صورتی که مردم تشکیل شده از تنها خودشان و الا این مردم کی هستند و کجا از رایشان به این عالیجنابان مطلع شده اند معلوم نیست. تمام سازمانهایی که نام بردید و به جمهوری اسلامی آری نگفتند هم کارنامه شان یکی از یکی بدتر است خودتان هم خوب میدانید و هی میخواهید به اشتباهات خودتان اعتراف نکنید. مثلا چریکهای فدایی اقلیت بگویم یا اکثریت یا جبهه ملی ضد بختیار یا کدام را که دامنش آلودتر از دیگری نباشد از دیگری. هنر این گروهها تنها از خود فراافکنی و خورد کردن آدمهای شجاع و منطقی مثل امینی و همایون است که اینقدر شعور و تجربه پیدا کرده اند که میخواهند از طریق دیالوگ و تقابل منطقی و بدون بار احساس منفی و نه به روش این عالیجنابان با روش مشت-محکمی-به-دهان-دشمن خود زدن با مخالفانشان مواجه شوند. این حرفهای تکراری و شعار های بی معنی راجع به شاه و رضا شاه هم برای همین امثال خودتان خریدار دارد. ملتی که درکی از دموکراسی و آزادیخواهی به معنی واقعی نداشت که نمیتونسته ملکه الیزابت داشته باشه. مگه ملت ما هم ملت انگیس بود؟ روشنفکراش شبیه روشنفکرای انگیسی بودند؟ آری مملکت رژیم لایقی داشت که مخالفانش حتی بعد از سی سال داشتن هر جور آزادی سیاسی در کشورهای غربی هیچگونه عملکردی که دال بر دموکرات بودنشون باشد مثل تحمل مخالفانشان و یا حتی یک اعلامیه ساده هم علیه این رژیم نتوانسته اند با هم بدن، بهتره دست از این فراافکنی ها برداشته و کمی فروتن و خجالت زده تر باشیم.
۱۷٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨٨
|
از : مانی فرزانه
عنوان : To:Mr Reza Salari
نه خیر ! هموظن من ، جناب رضا سالاری ، «هدف » مردم ، آزادیخواهان و راهیان مردم سالاری روشن ست. امروز علیه تقلب در «انتخابات» ۲۲ خرداد می باشد و قدر مسلم در هیچ مقطع از تاریخ ۱۰۰ ساله از مشروطه به این خود آگاهی نرسیده بودیم.
اینکه کدامین فرزانگان و فرهیختگان در این راه خدمت کرده اند از قد وقواره این قلم بینهایت بزرگترست که توضیح دهم .
بگذاریم مردم ما مانند تمام دنیای آزاد انتخاب کنند و انتخاب شوند از صندوق ها همان برون آید که در آن ریخته شده !
«هدف » خامنه ای و خیلی دیگر از «زعما» با رنگهای مختلف تو حکومت و بیرون آن بی خیال رای مردم است . وعوای ما اینست.
۱۷٣۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : بیگانه
عنوان : الکی حرف نزن
سالاری نوشتند
"اگر فاقد فرهیختگان نبودیم، حداقل در این ۵۰، ۶۰ سال گذشته، الان همین جا دچار همین سرنوشت فعلی نبودیم"
آقای محترم ,ما فاقد فرهیختگان نبودیم بعنی چی؟ چند نفر نویسنده و متفکران ما را در همین ۵۰، ۶۰ سال گذشته، ترور کردند. اگر اسم ها شان یادت رفته, بنویس تا برات بنویسم. یکی اش که ذبح اسلامی شد(کسروی) در همین مقاله ذکر شده.
این مثال مبتذل بازی فوتبال (متا فر سازی) چه ربطی به مسائل اجتماعی دارد؟
۱۷٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : Reza Salari
عنوان : اجتماعی فکر کنیم، چون فردگرائی ما را به سکولاریزم ودمکراسی نمی برد
مانی محترم، فرمودید: ُُُچه دلیلی وجود دارد که باید غصه ی سردمداران رژیم گذشته و یا مافیای کنونی را بخوریم مگر مملکت فاقد انسانهای فرهیخته در تمام جریانات راست و چپ و میانه ست که عده ای فقط از سروش و همایون و نظائر آنها دم میزنندُُ جواب من اینست اگر فاقد فرهیختگان نبودیم، حداقل در این ۵۰، ۶۰ سال گذشته، الان همین جا دچار همین سرنوشت فعلی نبودیم. مسلماً، انواع روش آگاهی، نظیر مقاله، کتاب، فیلم، تئاتر و عکس و تصویر به این رشد روشنگری، روشنفکری و فرهیختگی کمک میکند و کار خانم نشاط و دیگران جزئی از این حرکت پویای رشد اجتماعی و سیاسی میباشد. ولی نباید هدف اصلی را گم کرد. شما برای انجام یک بازی فوتبال اول احتیاج به تعداد کافی یار بازی کن دارید. هدف اولیه و ابتدائی جوامع خودمان را که سکولاریزیم صلحجو است، بمثابه مسابقه فوتبالی در نظر بگیرید که امثال نشاط، امینی، گنجی، همایون، شما و بنده، وهر که به این هدف متعقد است، علیرغم کلیه اختلافات عمیق سیاسی، اجتمائی و تاریخیمان بایکدیگر تفاهم و توافق کرده ایم که در این بازی ومسابقه، تنها به قصد پیروزی سکولاریزم ضروری برای همه جوامع وپیش شرط برقراری دموکراسی، تلاش کنیم. پیروز باشید
۱۷٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨٨
|
از : نرگس مست
عنوان : اقای امینی شما هم بله؟
همواره در این باور بودم که آقای امینی با آنهمه سابقه فعالیت سیاسیو آگاهی سیاسی و چشم نداشتن به مقام و مالی که بر بینیاد ستم باشد، هرگز و هرگز مجیز گو کسی آنهم فردی دسته چندم از رژیم (گنجی) نمیکند و به جای بحث سیاسی، به رفتار چاکرم، مخلصم مرسوم در میان کاسبکاران دلال دست نمیزند و چاپلوسی را از بی بیته ها میداند. اما، تمامی باور هایم به این مقاله اقای امینی زیر و رو شد. تنها به این بخش اولیه مقاله ایشان نگاه کنید و ارتباط آن را با شعر های ابراهیم صهبا در وصف اریامهر بیابید
"اکبر گنجی آزادیخواه زندان دیده و جفا کشیده به چشم می خورد، مرا برآن داشت که سخنی چند از راه دوستی و هم پیمانی برای دموکراسی و حکومت غیردینی درایران با شما بگویم. سخنی دارم با شما، نخست در روش و سپس با داوری شما در باره «روشنفگری دینی» و جایگاه آن در گفتمان امروز ایران. امید براین دارم که شما این خامه راستی جویانه مرا به نرمی اخلاقتان ببخشایید و رفیقی کنید برمن که مَنـت خویشم"
آیا براستی گنجی آزادیخواه هست؟ بر کدام دلیل و سابقه؟ آیا ایشان موافق دمکراسی هست؟ خودش که جانی ترین فرد تاریخ (خمینی) را امام، رهبر و پیشوا میداند و خواهان ادامه رژیم سفاک و لجنزاز اسلامی است. آیا دنیای متمدن با پدیده ای بنام "روشنفکر دینی" روبرو است؟ ایا روشنفکری خود در تضاد با دین که تاریک فکری و جمود فکری را ترویج میکند نبست؟ ایا شما بعد از این همه سال فعالیت سیاسی روشنفکرانه باید از یک پا منبری و شکنجه گر اسلامی خواهان "منت گذاری" به گردن شما باشید؟ براستی چه بلایی بر سر روشنفکر ایرانی آمده که این چنین شیفته دین و بازگشت به عصر حجر و بربریت هست؟
۱۷٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : مانی فرزانه
عنوان : برای نیاز ..... روشنگری عیب نیست
نه محمد رضا شاه و نه پدرش بوئی از مشروطه نبرده بودند و با کودتا و بحران و «دایه های فرنگی» به قدرت رسیدند. بسیار جلف و بی معنی هم به پرو پای فرهیختگان زمانه ی خود می پیچیدند.
بد تر از همه محمد رضا شاه و دور وبری های او بودند که نا سلامتی سوئیس هم درس خوانده بودند ولی اصلا نفهمیده بود در انگلیس، سوئد،نروژ ،دانمارک ، هلند و....و....و... مردم و مجلس قانونگزاری اساس ست و کابینه ها هر چند سال یکبار میایند و میروند.
شاه یادنگرفته بود یا نمی خواست بفهمد که چرچیل ،ایدن ، مارگارت تاچر سیاستمدارند ولی ملکه الیزابت مقامی تشریفاتی
دیالوگ های شادروان دکتر محمد مصدق در قبل از کودتای ۲۸ مرداد مشحون از احترام به مقام سلطنت بود ولی نه از طرف شاه و دوستانش.
شاه تا آنجا که توانست بر انحصار طلبی و خودکامگی پافشاری کرد تا در سال ۵۶ و با نا باوری نیورهای خیراندیش به انتشار نامه ی تاریخی « رشیدی مطلق » مبادرت ورزید که طلبه ها و نیروهای تاریک اندیش «شوراند» و بعدا نماز عید فطر و باقی قضایا
شاه طوفانی آفرید که دامن همه را گرفت و وقتی صدای انقلاب مردم را شنید که خمینی همه کاره بود.
- در آستانه ی انقلاب بهمن قرار نبود که رفراندوم آری یا نه برگزار شود
- پیش نویس قانون اساسی برای تشکیل مجلس موسسان آماده بود
- در رفراندوم آری یا نه ۱۲ فروردین حزب توده و مجاهدین خلق آری گفتند
- سازمان چریکهای فدائی خلق رفراندوم را تحریم کرد
- بقیه سازمانهای چپ از جمله جبهه دموکراتیک ملی ایران نه تنها در ر فراندوم شرکت نکرد بلکه بر دفاع از آزادی های مدنی و حقوق فردی مردم دفاع نمود با تظاهرات علیه حجاب اجبار ی و تعطیل روزنامه ها دولت موقت و رهبری خمینی و شورای انقلاب را به چالش گرفت و خمینی بهمین دلیل جان شریف شکرالله پاک نژاد را با شقاوت گرفت .
امروز پس از ۳۰ سال دکتر مهاجرانی وزیر سابق ارشاد در کابینه ی محمد خاتمی ، نسبت به کشتار های دسته جمعی رژیم بخصوص در دهه ۶۰ ابراز تاسف می کند و سکوت خود و همرانش را محکوم و از آیت الله منتظری تجلیل مینماید که دربرابر خمینی ایستاد.
دلیلی وجود ندارد که برای داماد شاه بعداز کودتای ۲۸ مرداد - بخوان اردشیر زاهدی - و برای داماد رهبر کودتا تیمسار زاهدی - بخوان داریوش همایون دسته گل فرستاد.
مردم هنوز نتوانسته اند قواعد مشروطه و انتخابات را نهادینه کنند و در این مورد شاه ۲۵ سال بعداز کودتا ی ۲۸ مرداد و خمینیسم ۳۰ سال بعداز ۲۲ بهمن منافع مردم و مصالح عالیه مملکت را فدای منافع فردی و گروهی و ایدئولوژیک خود نمودند.
جامعه آنقدر تغییر کرده که دیگر مثل ششم بهمن ۴۱ نمی توان بر اساس بسیج بخشی از مردم باکمک دایه های خارجی و چراغهای سبز آنها دهان ها را بست و انتخابات را کلا تعطیل کرد.
جامعه آنقدر تغییر کرده که دیگر نمی توان با دهان های کف کرده بعداز ۱۲ فروردین ۵۸ شعار داد «کسی که رای نداده ، حق نظر نداره»
چه دلیلی وجود دارد که باید غصه ی سردمداران رژیم گذشته و یا مافیای کنونی را بخوریم مگر مملکت فاقد انسانهای فرهیخته در تمام جریانات راست و چپ و میانه ست که عده ای فقط از سروش و همایون و نظائر آنها دم میزنند.
این روزها فیلم سینمائی زنان بدون مردان به کارگردانی شیرین نشاط در حال آماده شدن برای اکران ست در یکی از قسمت های ویدئوئی
آن بنام «مونس» که هم اکنون در خانه ی فرهنگ استکهلم در معرض نمایش ست تصاویر ی از کودتای ضد مردمی ۲۸ مرداد ۳۲ هنرمندانه بازآفرینی شده که مانند بسیاری از خلاقیت های فرهنگی بعداز ۲۸ مرداد مورد «رنجش» داریوش همایون ویارانش قرار گرفت که بسیار نابخردانه مخالفان شاه را به تکرار «تعزیه » ۲۸ مرداد توصیف نمود.
تاریخ تکرار فصول نیست ، توالی چشم اندازهای بدون بازگشت ست - شادروان امیر پرویز پویان
۱۷٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : فرا افکنی نکنید
متعجبم که این دوستان ضد مشروطه خواه هنوز بعد از سی سال باز چقدر صورت مسئله را ساده میکنند و به خودشان مدال و درجه فهم و شعور میدهند. آنهم با تکرار اینکه مردم انقلاب کردند و شاه را نخواستند و حالا موضوع به این سادگی را کسی مثل دکتر همایون هنوز نفهمیده ولی آنها به خوبی فهمیده اند. نه عزیزان، شما چشمتان را به روی واقعیت بسته اید و کاری به نظر مردم ندارید. مردم شکر زیاد خوردند، من و شما هم جزوشان بودیم- و بعدش پشیمان شدند. من خودم در سرنگونی شاه و در انقلاب ارتجاعی شرکت داشتم و حالا پشیمانم. به جمهوری اسلامی آری گفتم و حالا پشیمانم. دنبال گروههای چپ افتادم و حالا پشیمانم. هر کسی که کاری را از روی احساس بکند مثل هر انسان معمولی و بی تجربه دیگری و بعد پشیمان میشود. به همین سادگی. منتهی شما اکثرا چون حاضر نیستید با صداقت با اشتباهات گذشته خودتون برخورد کنید هی برای گذشته توجیه میتراشید. مردم انقلاب کردن شاه رفت، یعنی چی؟ مگه هنر کردن؟ خودشون را اندختن به این خاک سیاه یا نه؟ حالا هر رژیم دیگری بیاد جمهوری هم باشه فرقی در اعتراف به این اشتباه که سرنگونی رژیم شاه اشتباه بود نمیکنه و این ننگ برای همیشه برای ما خواهد ماند. حالا شما چه دوست داشته باشید چه نه امثال من زیاد هستن و مسئله ما هم اصلا پادشاهی و جمهوری نیست، بلکه احترام به روشنفکرای با شخصیتی مثل آقای امینی یا آقای همایون است. اگر نصف کشورهای اروپایی رژیم شان پادشاهی است و فقط شما عالمان دهر نمیفهمید چرا و فکر میکنید آنه معضل دارند، این دیگر مسئله شماست نه آنها. شما ختی به دلایل مشروطه خواهان برای اینکه چرا میگویندپادشاهی برای ایران خوب است کوچکترین توجهی نمیکنید چون یا نمیدانید یا پاسخی ندارید.
۱۷٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : Reza Salari
عنوان : مهم این نیست که که میگوید؟ مهم اینست چه میگوید؟
مهم این نیست که که میگوید؟ مهم اینست چه میگوید؟ آمار روشنگران و روشنفکران ما هنوز خیلی پایین است! ما هنوز صدها امینی ها، گنجی ها، سروش ها، عباس میلانی ها، بهنودها، همایون ها، وووو کم داریم. دوستان منتقد عزیز، شاید بد نباشد، درکنار این برخورد های روشنگرانه ولی حاشیه ای، به این هم فکر کنیم، به اینکه چه کنیم که بابا سکولارزیم ما زودتر و پیروزمند بیاید و بداد این ملت آزادمنش برسد. چه کنیم تا جوامع متضاد خودمان را، که اکنون برایندی ضد اصلاح و تغییر داره، کاهش داده و در عوض جوامع هماهنگ و اصلاح طلب خودمان را افزون کنیم و به شور اجتماعی جنبش برخواسته کنونی کمک کنیم.
کل مجموعه جمعیت و یا مردم ایران را، بر اساس میزان انگیزه، تفکر و عمل سیاسی آنها نسبت به حکومت وکشور خودشان، میتوان به پنج زیر مجموعه ویا جامعه مجزا تقیسم نمود، بطوریکه یک طرف این طیف تقسیمات، حامیان و طرفداران رژیم قرار دارند و طرف دیگر این طیف مخالفین تندرو و انقلابی می باشند. به عبارت دیگر طیف جوامع ما شامل مردم: رژیم طلب، بی طلب، اصلاح طلب، تغییر طلب و واژگون طلب میباشد. این تمام تقسیم نیست. هر جامعه بتنهایی و در حالت کلی همگون نیست و دارای طیف خاص خود بوده که در حالت ساده شده میتوان به طیف، ناشور، کم شور و پر شور بسنده کرد. سوأل این است، آیا ما قادر هستیم با استفاده از روشهای علمی، شامل علم آمار و احتمالات، فرد شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی، درست ترین وعلمی ترین راهی را که در کوتاه ترین مدت ما را به منزلگاه سکولاریزم و آزادی برای همه میرساند بیابیم؟ سزاواراست با چنین هدف مهم، واضح و روشنی باز هم انرژیمان را صرف حواشی کلامی و لفظی کنیم؟ و با بحث های پر هزینه، در باطلاق پر آشوب عصبیت تاریخی این میهن عزیز، ولی داغدار و غارت شده، این چنین در پی حذف یکدیگر براییم، با اینکه میدانیم کم داریم، هنوز روشنگر و روشنفکر و فیلسوف فرهیخته خیلی کم داریم.
۱۷٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : حسین الهیاری
عنوان : انتخابات ازاد
مشکل ما نبود تصویر روشن از «فقدان ادامه کاری» دربین تمام نحله های فکری ست .بهمین دلیل بدگمانی و بی اعتمادی و رواج ربط دادن و تحلیل مسائل با «تئوری توطئه »در بین فعالان سیاسی و توده های مردم رایج ست.
ـ داریوش همایون از قبل از کودتای ۲۸ مرداد نئوفاسیت سومکا تا مسئول حزب رستاخیز قبل از انقلاب در تئوری و عمل ضد مشروطه ـ کنستیتوشون/کنستیتوسیون ـ بوده ست .نه به خاطر اینکه که قبل از ۲۲ بهمن رژیم پادشاهی در ایران بوده و آقای همایون وزیر آن حکومت پاداشاهی مطلقه بوده ست. بلکه بدلیل ماهیت ضد مشروطه ی آن حکومت که آماج های انقلاب مشروطه را کنار گذاشت و مانند پادشاهان پیشین تمام قدرت را در دست خود گرفت و به جای سلطنت تعریف شده در اولین قانون اساسی مانند پدرش با قدرت فائقه حکومت کرد.
با استقبال از چرخش داریوش همایون بعداز سقوط رژیم گذشته و طرفداری ایشان از مشروطه باید اذعان داشت که اگر منظور ایشان از تشکیل حزب مشروطه تیلیغ و ترویج کنستیتوسیون/کنستیتوشون برای تقویت این جنبش در برابر حکومت مشروعه خواه خمینی بوده ست در شرائط بعداز انقلاب بدلیل اینکه امر سلطنت چه ما خوشم بیاید و خوشم نیاید منتفی شده بود.
تاکید بر تلاش برای باز گشت مجدد حکومت پادشاهی برای رضا پهلوی در ماده ی ۳ برنامه ی حزب مشروطه نشان داد که نه خیر آقای همایون برای تحقق مشروطه به مفهوم عام و اروپائی یعنی میزان کنستیتوسیون ـ قانون اساسی ـ و رای مردم نیست که خود را در حکومت های پادشاهی و جمهوری اروپا و آمریکا تجلی می کند.
اگر چنین بود ایشان برای تحقق انتخابات آزاد و تشکیل مجلس موسسان مبارزه میکردند و پس از تحقق آن مردم از طریق نمایندگان خود به قانون اساسی نوین دست می فتند و شکل حکومتی تعیین میشد.
مشروطه ی آقای همایون از قبل پازگشت حکومت پادشاهی ـ نوع اروپائی ـ را پذیرفته و برای مردم توصیه می کند.
الی الاصول پادشاه انتخابی نیست حتی در اروپا و معلوم نیست این پارادوکسال چگونه حل خواهد شد.
زمزمه هائی وجود دارد که آقای همایون قصد دارد نام حزب را به دموکرات ـلیبرال تعویض نماید که معقول ست.
در این نوشته با شخصیت برجسته ی ژورنالیستی آقای هماون کاری نداشتم.
ولی در صحنه ی سیاسی این مثل در بار ه ی
بقیه نحله های فکری صادق ست .ما نیاز به انتخابات آزاد و ادواری داریم که مردم با آزمون وخطا در یک دوره ی ۲۰ تا سی ساله نیروهای راست تا چپ را تجربه کنند و بازشناسی نمایند. با تز ایران برای تمام ایران این تحقق پذیر ست.
۱۷٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : بیگانه
عنوان : متدولوژی
این خودش هنری است اگر خواننده ای حوصله بخرج داد و این نوشته های طولانی رامطالعه کرد. شیوه نوشتن آقای گنجی و دیگران را مهم نیست. مهم اینست نویسندگان لطف کنند و همیشه منابع کتابها را در زیر نویسی و در چه سالی و کجا چاپ شده ذکر کنند. این کمکی است برای خواننده تا کتابی را که مورد توجه اش خریداری کند. این شیوه علمی است. و گرنه شیوه آخوندی است.
آقای گنجی در نوشته هایشان تمام کوشش شان را بخرج می دهند تا پول جیبی آخوندها با بایکوت خرید بنزین قطع نشود.
آقای گنجی تمام کوشش شان در این نهفته است در باره پایه گزار اطلاعات ملاها و دوستش حجاریان و دوران سر سپردگی اش به رژیم توحش اسلامی سکوت کند.
آقای گنجی تمام سعی اشان را کردند تا خودشان را ناجی مردم ایران جا بزنند و اختلاف راه بیاندازند و تمام سئوال های مشخص را بی جواب بگزارند.
یرای من نه این اطلاعاتی ها و نه آن اطلاعاتی رژیم سابق ارزشی ندارند.
۱۷٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : سهند نسیمی
عنوان : امروزه هر نیرو و اندیشه ای به کمتر از فدرالیسم و یا حد اقل به نوعی مرکز گریزی معتفد نباشد جریانی عقب مانده و میرنده است
به به چشم ها روشن که اقای داریوش همایون که همین اواخر اعلام کرده بودند که اگر جنبش های هویت طلب -- که بدون آنها ایران حتی خواب دموکراسی را هم نخواهد دید---پا بگیرند حاضر هستند که در کنار دولت ایران با آنها به جنگد دموکرات شده اند. دوستان فکر می کنند که هر کسی که کت و شلوار مارک آرمانی بپوشه و کراوات بزنه و مرسدس سوار بشه و ادکلن بی÷ن بزنه و کنیاک رمی-ماتین بنوشته و از گوته و خافط هم گاهگاهی بلغور کنه باید که دموکرات باشه برای اینکه مگر پینوشته کاپشن سربازی نمی پوشید و شپش از سر و کولش بالا نمی رفت.؟
این اقای محمد امینی هم تا بن استخوان شان اریایی تمیز تشریف دارند که بیرون کردن تورک های نواده چنگیز خان ایران از نان شب شان هم واجب تر است.
در مورد اقای گنجی هم باید بگم که دوستان." آمدید جانم به قربان تان ولی حالا چرا." از همان اوایل که ایشان پای مبارک شان را به خارج نهادند و با افراد مشهور مصاحبه کردند من یه خط خیلی قوی دفاع از منافع استرات÷یکی ر÷یم را مشاهده کردم که از همان اوایل بهش لقب" مرغ توفان رفسنجانی" را بهش دادم. خیلی خوشحالم که بالاخره بعد از بیگاری گرفتن هز خیلی ها ماسک ایشان هم یواش یواش پائین کشیده میشه و نیت و خواست واقعی اش بر ملا میشه. هایدگر میگخ ک زندگی اصیل یعنی که خودت کاپیتان سرنوشت ات باشی-- proactive و زندگی غیر اصیل( از خود بیگانگی) یعنی که منتظر باشی که اتفاقی برایت به افته که بعدا عکس العمل نشان دهی--- re active-
زبانشناس برجسته روس- چک- آمریکایی رومن جی کبسون از شاعر روس مایاکوفسکی نقل می کنه که متفکر باید زمان را پشت سرش بکشه در حالیکه افراد عادی با زمان حرکت می کنند. متفکر شخصی است مانند داستایوفسکی که در قرن نوزدهم نوشت که ملت روس روزی با خدا ناشناسان مواجه شده و آنها را شکست خواهند داد و ملت روس همیشه اورتودوکس خواهد ماند-- ایشان زمان را پست سرشان می کشیده اند و از زمان خودشان پیشرو بودند برای اینکه با روج ملت روس اشنا بودند. اما روشنفکر ساده لوح و زودباور ایرانی هم به محض اینکه هر کلاشی از تالورانس و ازادی بیان حرف بزنه فکر میکنه که حتما به گفته هایش باور داره و بلافاصله مدال قهرمان ازادی را بر سینه اش آویزان میکنه و بعدا هم پشیمان میشه و قول میده که دفعه بعد دیگه از این اشتباه ها نکنه ولی متاسفانه به محض بیرون آمدن از چاله به چاهی می افته.
۱۷٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دال
عنوان : فرهنگ نگارش
آقای هامون با احترام تمام، نظر من اینست که هم سنگ دانستن آقای محمد امینی با آقای داریوش همایون مقایسه ی صوابی نیست . این دو در دو افق متفاوت فکری حرکت می کنند، اقای همایون هنوز چشم بگذشته دارند . من با تمام احترامی که برای ایشان و تاثیرشان بر هوادارن مشروطه خواهی قائلم از نظراتشان درباره ی لزوم احیای سلطنت مشروطه در شگفتم.
سه شاه ایران از که طرف کشورهای خارجی به سلطنت یعنی حکومت منصوب و بوسیله مردم از کار برکنار شدند. در نتیجه مردم رویگردانی خود را از این نوع نظام سه بار نشان داده اند. حتی بعد از استقرار جمهوری هم آثار وابستگی سیاسی چمهور ی به روسیه در تارپود ولایت و دولت مشاهده می شود، خرد و پیشینه ی تاریخی حکم می کند که ما در پی ایجاد جمهوری دموکراتیک نوع ایرانی آن باشیم. من می دانم که شما جمهوری خواه هستید ولی آقای همایون هم که بدنیای مدرن باور دانند نباید قیاس مع الفارق بکنند. مقایسه ی ایران با کشورهای اروپایی که در آنها سلطنت وجود دارد، واقعا از آقای همایون بعید است. ایشان خوب می دانند که مدرنیته یک پدیده ی اروپایی است و استقرار مدرنیته و قوانین دنیای مدرن در اروپا بطور طبیعی استبداد را از میان برداشته است. ما در عرض دو هزار سال گذشته در ایران جز حکومت مستبد هیچ نداشتیم. " دموکراسی" کریمخانی بسیار بی پایه بود و در مورد سیاست های داخلی حکومت هخامنشی هم اطلا عات دقیقی در دست نداریم.
با اینهمه پیشینه ی استبداد و ضایعات روانی آن که تشییع و پدرسالاری آن را تشدید کرده و آثار آن حتی در نوشته های پرخاشگرانه ی ما دیده می شود، آیا خرد ورزی است که ما مشروطه ی پادشاهی را برگردانیم؟!
راستش را بخواهید من فکر می کنم آقای همایون از نظر عقلی جمهوری خواهند و از نظر عاطفی مشروطه طلب. و میدانم شما جمهوری خواهان و ملی گرایان بیشماری را هم سراغ دارید که نهایتا آب به آسیاب دیکتاتور ها می ریزند. شما در میان تظرات جست و جو می کنم که از اندیشه هایتان استفاه کنم. شتابزدگی را ببخشید. پیروز باشید
۱۷٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : هامون
عنوان : سپاس بهزاد دال ... ترویج دهنده فرهنگ پلورالیسم
سپاس بهزاد دال گاهی وقتا کم نویسی یا کامل نپرداختن در یک گفتگو اساسی ،قضاوت سریع و ناعادلانه را با خود همراه دارد . بویژه ما ایرانیها سموم زیادی در اندام فکری خود داریم که به سادگی به آزرده کردن یکدیگر دست می زنیم. شما با متا نت به حمله کننده خود پاسخ دادید و مرا به سپاسوا داشتید. من در این میان می بینم که پای آقای همایون به وسط کشیده شده و از هر طرف کو شش می شود که از انگ سلطنت طلب خوردن دوری شود . من به عنوان یک جمهوریخواه بسیار خوشحال هستم که فرزندان سرزمین ما از جنس امینی ، همایون در صحنه حضور دارند. همایون شخصیئت صادق لیبرال دموکرات و ترویج دهنده فرهنگ پلورالیسم در میان الیت فکری اپُوزیسیون ارزش والا دارد . اینکه ایشان رویالیست است یا به قول ما ایرانیها مشروطه خواه است به همان اندازه مهم هست یا نیست که امینی جمهوریخواه هست یا نیست . دیوار تاریخی بین راست و چپ در هم شکسته شده و این نحوه دیدن به گمان من زیان آور است . من به همان اندازه از امینی ها یاد می گیرم که از همایونها. قصدم مخدوش کردن نفاوتها نیست بلکع دفاع از بالانس و نتایج حاصله از ترکیب اندیشه ها است.
۱۷٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨٨
|
از : ن - پرورش
عنوان : پرسش!
جناب امینی گرامی:
نوشته اید:
«سال ها است که به رغم جنایاتی که اینک به نام دین و اسلام در ایران می شود، روشنفکران و نیروهای سکولار ما از هر دسته و رسته کوشیده اند تا رودررویی خویش را با خودکامگی دینی، با نقد به دین درهم نیامیزند و حُرمت باورهای دینی مردم را پاس دارند.»
بسیار سپاسگزار می شدم اگر توضیحی مرقوم می فرمودید که ضرورت این که نیروهای سکولار ما از هر دسته و رسته کوشیده اند حُرمت باورهای دینی مردم را پاس دارند در چه چیزی بوده است؟ من خود را فردی سکولار می دانم و از ترس ِ این که اگر با باورهای دینی مردم درگیر شوم ممکن است مومنان بر اساس آموزه های دینی ِ خود مرا بخورند، تا جائی که بشود با آنان درگیر نمی شوم اما نمی فهمم که چرا باید حُرمت ِ چنین باورهائی را پاس هم بدارم؟ آیا منطقاً درست است که انسان به نادرستی ِ باورهائی (هر باوری!) پی برده باشد و در عین حال حُرمت آن باورها را پاس هم بدارد؟
ضمناً این جنایاتی که «اینک سال هاست به نام دین و اسلام» در ایران می شود، به نام دین و اسلام بوده است و دین و اسلام واقعی چیز دیگری ست، یا نه خودش است؟
با سپاس های فراوان
۱۷٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دال
عنوان : فرهنگ نگارش
آقای الهیاری عزیز،
شما نوشته ی مرا مستدل کرید. من می گویم فرهنگ نگارش تابعی از فرهنگ جامعه است واگر در جامعه ای دیکتاتوری حکمفرما باشد عوارض آن، ساختار اندیشگی ما را متاثر می کند. من با بنیاد های فکری آقای همایون موافقتی ندارم. اما شیوه ی استدلال و نحوه ی برخورد ایشان را برای طرح مسائل بیشتر می پسندم تا شیوه ای که آسمان و ریسمان می بافد و تهمت و افترا می زند تا قالب فکری خودرا غالب کند.
من قضاوت در این زمینه را به آقای امینی واگذار می کنم.
آقای امینی شیوه ی سیاسی نویس ما را دیگرگون کرده اند. ایشان عنصر احترام را وارد ادبیات سیاسی ما کرده اند، متاسفانه شما مثل آقای امینی نمی نویسید.
آقای الهیاری عزیز، اینجا ستون نظرات است، من دوستانه از شما می پرسم آیا ما باید نظرات دیگران را هم تعیین کنیم وبه دیگران بگوییم در این ستون که این سایت ـتا آنجا که من میدانم و ستایش می کنم باینصورت فقط این سایت ـ برای اظهار نظر باز کرده است بدیگران بگوییم چه بنویسند و چه ننویسند.
مطمئن باشید آنها که حرف و حدیثی برای گفتن داشته باشند در دامچاله ی بحثهای انحرافی نمی افتند.
من به شما حق می دهم، من به محتوی بحث مطروحه نپرداخته ام، قالب نوشته های آقایان گنجی و امینی مورد نظر من بوده اند، اما این دوقالب با هم تفاوت بنیادین دارند. شما اگرچه با نظرات آقای گنجی موافقت ندارید اما قالب گفتار او را می پسندید و به همان شیوه می نویسید وبر خورد می کنید. خوب است از متانت قالب گفتار آقای امینی هم بیاموزیم. مطمئی باشید این امر ایشان را خوشحال تر می کند تا بحثهای عصبی.
آقای الهیاری این تغییر این شیوه ی نگارش بما کمک می کند که به همدلی برسیم. من تردید دارم که بگویم شما اندیشه و نظر مرا درنیافته اید. اما من کارت دعوتی برای آقای همایون یا هیچکس دیگر نمی فرستم. آیا آقای همایون به کارت دعوت بهزاد دال گمنام احتیاج دارد.
آقای همایون این نیاز را درک کرده اند که در دنیای خارج از ایران می توان زبان متفاوتی برگزید و حتی با مخالفان صحبت کرد. زمانی من وشما به علت وابستگی ایشان به رژیم شاهنشاهی برویشان شمشیر می کشیدیم. وابستگی ایشان به رژیم شاهنشاهی هنوز باقی است،اما هم ایشان تغییر کرده اند هم ما. من اگرچه هنوز خواندن نوشته هتی ایشان برایم اولویت ندارد، ولی با شنیدن نامشان رگهای گردنم قوی نمی شود! حالا نوشته هایشان را در سایت های "چپ" کنار نوشته ی آقای امینی بزرگوار چاپ می شود.
حرف های خود دوباره بخوانید، اینها از کجا آورده اید، شما تخیل اعجاب آوری دارید. بهرحال از شما تشکر می کنم و دوستانه توصیه می کنم که بهتر است عداوت را توصیه نکنیم.
اما آقای هامون، من با عجله نوشتم به شما حق می دهم شاید همین ابهامات انگیزه ی برخورد تند آقای الهیاری بوده باشد باشد. من با حرفهایی که شما در این نوشته ی کوتاهتان زده اید کاملا موافقت دارم. شما هم از دو فرهنگ نگارش صحبت می کنید. در واقع استدلال شما حرفهای مرا کامل می کند.
فکر می کنم با این نوشته نظرات من در باره ی آقای امینی روشنتر شده باشد. من شیوه ی نگارش ایشان را می پسندم . ایشان "ایرانی" می نویسند نه "عربی"! فراز های ادبیات فخیم و غنی ما یعنی میراث نگارش تاریخ بیهقی، چهارمقاله، گلستان و غیره باترکیب نظم ونثر و پشتوانه ی شواهد اشنا ی تاریخی همراه با نثر روان سالم نوشته ی ایشان را در میان نوشته های سیاسی کم نظیر می کند.
زبان "عربی" ما زبان فارسی پرخاشگرانه ای است که از زیر لوای دیکتاتوری بیرون آمده و هل من مبا زر می طلبد و زمین و آسمان را به جنگ دعوت می کند.
حتما شما هم این زبان را در همین ستونهای نظرات دیده اید ، زبان نماینده ی سطح شعور آدمی است .زبان پایگاه اجتماعی وطبقاتی ما را نمایش می دهد. گاهی زبان "عربی " ما به دشنامهای رکیک هم مجهز است که گردانندگان سایت آنهارا حذف می کنند. درود بر شما و آقای الهیاری.
۱۷۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : حسین الهیاری
عنوان : برای آقای بهزاد د
آقای بهزاد به قول خودشان به نوشته ی جناب امینی در باره ی نقطه نظررت آقای اکبر گنجی کاری ندارد و بحث دیگری تحت عنوان « فرهنگ نگارش» را گشوده ست .
به نظر این قلم این یکی از عادت های زشت ماست که وارد بحثی میشویم و بدون رعایت حرمت نویسنده ، بجای اظهار نظر در باره نوشته ی حاضر ، موضوع را بکلی کنار میگذاریم و با اراده ی خود حاشیه میرویم و موضوع را از دستور خارج می کنیم.
با پوزش از آقای امینی و خوانندگان محترم مجبورم این تاکتیک شناخته شده ی «تخته پرش» یا «نون قرض دادن» و «آگهی های تجارتی مفتکی » برای خویش و قوم را بعنوان اعتراض عرض کنم .
برخلاف نطر آقای بهزاد د که برای آقای داریوش همایون کارت دعوت فرستادند تا در این «میهمانی » شرکت داشته باشند ، روشنفکران راستین از فرهنگ سیاسی و روش خاص ایشان نیز باخبرند و به نظر این قلم ، داریوش همایون بنا بر ماهیت خود در نوشته هایش حتما و بنحوی «تنه ی » سیاسی خود را دیگران میزند تا در «رقابت » سیاسی عقب نماند. این فرهنگ ضد پلورالیستی به نحوی بیمارگونه ای در ادبیات نامبرده دیده میشود.
در همین اخبار روز در قسمت «مقاله های رسیده» از داریوش همایون نوشته ای هنوز بر صفحه موجود ست ، تحت عنوان «به هوادار رژیم» که درآن بر خلاف نظر آقای بهزاد د ، با کلمات قلمبه سلمبه و «فرهنگ نگارش » مورد قبول آقای بهزاد د حرف دل خود را بصورت زیر باز کرده ست و در باره ی نیروهای حکومتی و مخالف فرموده اند:
«ما هر دو باید باشیم ولی با گسترش نیهیلیسم در جامعه سرانجام هیچ کدام سالم از میدان بیرون نخواهیم رفت ــ کشور که جای خود دارد. این نیهیلیسم را در رفتاری که هم اکنون در ایران با دگر اندیشان می کنند و در نگرشی که اکثریتی از مخالفان رژیم در بیرون، از جمله به یکدیگر دارند، در ناپدید شدن تدریجی بردباری و رواداری از فرایند سیاسی، می توان دید.»
آقای داریوش همایون چه میخواهد بگوید ؟ ما هردو باید باشیم !
گسترش نیهیلیسم !
«رفتاری» که هم اکنون در ایران با دگرندیشان می کنند !
خوب ملاحظه کنید یک مرتبه موضوع عوض شد:
در « نگرشی » که « اکثریتی از مخالفان » رژیم در بیرون ، از جمله نسبت به یکدیگر دارند در ناپدید شدن تدریجی بردباری و رواداری از فرایند سیاسی، می توان دید»
نه آقای بهزاد د، این نوشتم که بگویم ، آن طور که شما تبلیغ می کنید نیست ، برای آقای همایون، توسط امثال شما این جا و آنجا تبلیغ میشود. چرا ؟
این گرنسیب از کجا آمده ست ؟
ما باید در باره ی موضوع مستدل بحث کنیم ، باید مستند منویسیم ،
نوشته شما نه نقل قول از داریوش همایون داشت و نه مربوط به این بحث بود.
من برخورد آاقای امینی به آقای گنجی را ترجیح میدهم و متاسفم که مجبور شدم برای شما این چند خط را نوشتم.
برخلاف نظر آقای همایون ما از دو نیروی حکومتی و مخالف رژیم نیستیم !
نیروهای اقتدار گرا هم در حکومت موجود ست و هم در نیروهای مخالف حکومت که از راست تا میانه و چپ را آلوده کرده ست.
بحث حیاتی آقای امینی به نظر من مربوط به روشن و شفاف برخورد کردن به نیروهای طرفدار مردم سالاری اعم از سکولار و نواندیش دینی می باشد. نه نیش و کنایه های آقای همایون .
قبلا برای مطلب «به هوادار رژیم» آقای همایون کامنت گذاشته ام
۱۷۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : هامون
عنوان : آقای بهزاد دال شما در مجموع خوب نوشتید اما من نتوانستم بفهمم ... و ادبیات "گفت" آقای گنجی
آقای بهزاد دال شما در مجموع خوب نوشتید اما من نتوانستم بفهمم که شما قصد نصیحت داشتید یا دلخور از کار انتقادی آقای امینی . من آرزو می کنم که ما صد ها امینی و گنجی داشته باشیم تا در پرتو زحمت فکریشان و جدل اندیشه ها آنچه شفاف است شفافتر شود . آقای گنجی به نظر من کمی دچار استرس نوشتن شده است . خوب است اما ریسک خطاگویی افزایش می یابد. زمانیکه "خداناباوران" یا همان "کافران" در فر هنگ اسلامی به عنوان صف یا آدرس جدید در ادبیات بحث سیاسی اقای گنجی وارد میشود می بایست مسئولانه به آن پرداخت . فراموش نکنیم نحوه نوشتن یا ادبیات "گفت" آقای گنجی یکطرفه یا به عبارتی قضاوتی است . من تا حالا ندیدم که آقای گنجی در نوشتن خود اسم یک تحلیلگر سیاسی سکولار یا "خداناباور" بیاورد و او را به چالش بکشد ... و از این طریق گفتگو داشته باشد . فکر می کنید چرا؟ نه ! ایشان همه را یککاسه می کند و از بالای منبر برای همه یک حکم صادر می کند. به این ترتیب سادهتر می شود بحث را هر جا مایل بود هدایت کرد. من فکر می کنم این رفتار در شیوه تفکر آخوندی دارد که دینا میک گفتگو مستقیم را از بین می برد. آقای امینی از کسانی است که مستیقما وارد گود می شود و شجاعت اخلاقی از خود نشان می دهد از این رو من برای ایشان ارج می گذارم . امیدوارم که اقای گنجی بر این نوع کمبود در کارش توجه بیشتر نماید که ما مصرف کننده فکری حاضرباشیم کالایی را بخریم که در موردش گفتگو شده باشد نه "گفت"
۱۷۲۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهزاد دال
عنوان : فرهنگ نگارش
آقای امینی نازنین، من یقین دارم که شما به "نظرات" رجوع می کنید که واکنش خوانندگان را ببینید، برای همین بطور خلاصه نظرم را درباره به "روش" شما در اظهار نظر قلمی می کنم.
یعنی : من به پاسخ شما به آقای اکیر کنجی کاری ندارم و بعضی از نقطه نظرهای شما رانمی پذیرم و بعضی از نقطه نظرهای آقای گنجی را هم. مخالفان و موافقان تحریم نظرات متفاوتی دارند که صد البته قابل توجه و معتبر است.
بنظر من فرا تر از آن، شیوه ی نگارش، نحوه ی استدلال، روش برخوردبه نظر متفاوت، و چگونگی استناد به مقاله ی مرجع است که اعتبار نظر "، سخن یا "پادسخن"ما را تعیین می کند.
به نظر من روش نگارش سیاسی ما ایرانیان با مشکل بزرگ و ریشه داری روبروست که محصول پیدایش و رشد این نظرات بنام "مبارزات ایدئو اوژیک" زیر سلطه دیکتاتوری و زیر چتر دیکتاتوری انجام گرفته است.
تقسیم دنیا به دو اردوگاه ایدئولوژیک، حقانیت آن توح بحث را توجیه می کرد.اما گویا بسیارانی از ما هنوز هم درک درستی از شیوه بر خورد با "نظر متفاوت" و "نظر مخالف" را نداریم و این دو را باهم اشتباه می کنیم.
به نظر من نظر مخالف نظر قطعی تعیین شده ای است که به پشتوانه ی زور متکی است و در ارگانهای ارتباطی "قدرت" تولید و تبلیغ می شود. اما نظر متفاوت طیف نا همگون نظراتی است که با همه تناظرات خود در برابر نظر مخالف قرار می گیرد. این خط کشی در عمل بسیار شکننده و فرضی است و باید ابعاد آن اندیشیده و تدقیق شود.
متاسفانه فقط تنها تعداد معدودی از نویسندگان سیاسی (و بسیاری از نویسندگان غیر سیاسی) ما این مرزها را می شناسد. تا آنجا که من می بینم در طیف راست ـ که شاید با تعریف سنتی از راست، دیگر راست نباشد ـ آقای داریوش همایون این مهم را پی می گیرند و در طیف میانه ی متمایل به چپ ـ اگر در این طبقه بندی اشتباه نکنم ـ شما.
استناد به ذهنیات خود، استنتاج گمراه کننده اما هدفمند و ناصواب از "نظر مخالف"، استناد غرض ورزانه به فقط بخشی از نظر درجمله، اتکا به سفسطه، پیش کشیدن موضوعات نا مربوط و مقولات دیگری از این دست که شما با آن بسیار مواجه بوده اید، تداول چشمگیری در مباحثات نظری ما دارد. من نمی خواهم بگویم که آقای گنجی در این مسیر حرکت کرده اند، نه، شرم برمن اگر چنین تصور کنم.
من آقای کنجی را از مبارزان بنام راه آزادی ایران می دانم و بر آنم که تاریخ ـ روزگاری که از تعصبات ما فاصله بگیردـ داوری بی طرفانه ای درباره ی ایشان، رنجهایشان، افشاگری هایشان، خستکی ناپذیریشان، تغییر پذیریشان و....خواهد کرد. مشکل ما آقای گنجی نیست، مشکل ما این " فرهنگ"است که شاید بتوان آنرا فرهنگ برخورد نوشتاری ایدئولوژیک نامید، انهم در عصر پایان ایدئوتوژی!
نگارش سیاسی ما هنوز ایدئولوژیک است، جرا که ماهنوز شیوه ی دیگری از نگارش را تجربه نکرده ایم.
ریزه هایی از این برخورد ـ بسیار نامحسوس ـ هنوز در کارهای شما هم دیده می شود که اگر بخواهید برایتان با کمال احترام قلمی می کنم. این فرهنگ باید عوض شود تا ما زبان هم را بفهمیم. لازم است که در این باره بنویسیم و تبادل نظر کنیم. پیروز باشید
۱۷۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|
از : Mina
عنوان : کارشناسانه و دوستانه یکجا
یکی از بهترین مقالاتی که در عرض سال های گذشته خوانده ام. آنهم نه فقط از نظر محتوای کارشناسانه آن، که همچنین از نظر تکنیک ولحن و سطح و نوع برخورد. بعد از دیالوگهای خصمانه اخیر بین آقای گنجی عزیز و منتقدانشان به بازگشت تعقل وآرام ومعقول شدن فضای بحث کمک میکند. درود بر شما آقای امینی
۱۷۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨٨
|