فدرالیسم استراتژی تحولگرای محوری،
دنیز ایشچی
•
رفع تبعیضهای ملّی و نژادی که در تمام ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره خود را نشان میدهد، در اندرون تحقّق شعار "فدرالیسم" میگنجد. در باره مشخصات سیستم فدرال بقدر کافی صحبت شده است. آنچه که به آن کم بها داده مبشود امتزاج "جمهوّریت" و "فدرالیسم" با همدیگر و درک عمیق خصلت تحولگرایانه "جمهوریّت فدرال دموکراتیک" میباشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ آبان ۱٣٨٨ -
۲۶ اکتبر ۲۰۰۹
در تحلیل سیاسیCat walk
متدولوژی تحلیل نوی در تحلیل سیاسی اجتماعی استراتژیک و مرحله به تازگی سر بر آورده که تحلیلهای سیاسی خود را بر اساس "گلچین شعارهای انتخابی" از تظاهرات خیابانی که بینشهای خود فرد تحلیلگر را تاییید بکند پایه گذاری میکند.این متد نگرش بر اساس تعیین استراتژی مرحله ای و تنظیم عملکردهای تاکتیکی بر محور آن حرکت نمیکند. متوصّل شوندگان به این مشی فکری که قابلّیت و قدرت تحلیل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خیزشهای مردمی را به دریچه تنگی محدود میکنند، به شعارهایی که از اینور و آنور شنیده اند پناه می آورند. آین بیشتر به این می ماند که از "کفهای جاری در روی آب به تحلیل دریا" و یا " از تحلیل خاکستر روی آتتش به تحلیل آتشفشان خوابیده در زیز خاکستر بپردازیم. از این کار این دوستان یک نتیجه گیری میتوان گرفت، انهم اینکه اینها به احتمال زیاد نه در عمرشان در سازماندهی تظاهراتی نقش فعال داشته اند، و نه خودشان در تضاهرات مردمی " خصوصا دوره سالهای ۵۷-۵٨ ا که هنوز تطاهرات نمایشی و عمدتا دولتی نشده بود اشتراک داشته اند.
در جوامعی که حکومتهای دیکتاتوری و سرکوبگری مشابه دیکتاتوری ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران با کودتای "راسپوتینی" احمدی بژاد – خامنه ای روزی نیست که پیکر انسانی را بالای دار نفرستاده باشد، مردمی که به خیابانها ریخته و بصورت حدالامکان سازمان یافته خواسته های آزادیخواهانه خود را به نمایش میگذارند، میدانند جان بر کف گذاشته اند و چه عواقبی ممکن است در انتظارشان باشد. عواقب شرکت کردن در چنین تظاهراتی، زمین تا آسمان با تظاهرات در خیابانهای برلین و یا نیویورک فرق میکند. اگر در "نیویورک" و "برلین" با خنده های توام با حمایت عابرین پیاده مواجه هستیم، در ایران و تهران با گلوله های سپاهیان "انکزیزاسیون" حکومتی طرف میباشیم. این دوستان ما هیچ موقع آن آتش طغیان کننده درونی کسانی را که با وجود "احتمال گلوله خوردن" جان به لب رسیده خود را به امواج دریایی تظاهرات میپیوندند را نداشته و احساس نکرده اند. میلیونها تظاهر کننده در چنین شرایطی اگر فقط سکوت هم بکنند، هیچ شعاری هم ندهند، یک تحلیلگر سیاسی که به سلاح و قابلّیت های تحلیلی سیاسی، اجتماعی، ملّی و فرهنگی مسّلح باشد میتواند قویترین تحلیلها را از سکوت آنها ارائه دهد. تحلیلهایی که از طریق آنالیز کف های روی آب دریا را میخواهند تشریح کنند، در بهتریت حالت " کاغذ سیاه میکنند"، در حالت واقعبینانه، به مغشوش کردن جوّ سیاسی و به انحراف کشاندن سازمانهای سیاسی مشغولند. به تازگی این نحوه برخورد سیاسی مثل مد لباسهای اروپایی مد شده است.
شعارها و تظاهرات
شعارهای مطرح شونده در تظاهرات را میشود به دسته بندیهای محتلف تقسیم کرد. من تلاش میکنم آنها را در چهار گروه دسته بندی شده توضیح دهم. اوّل آندسته شعارهایی هستند که توسّط سازماندهندگان آن تظاهرات ها آماده شده تا توسّط اکیپهای چند نفره که معمولا سه یا چهار نفر بیشتر نیستند و در میان تظاهرات پخش هستند به میان مردم برده شوند. به نسبت وسعت جمعّیت و قابلیّت های عملی کنترلی سازماندهندگان این شعارها در تظاهرات مطرح شده و گفته میشود.
دوّم شعارهای خودجوش که توسّط برخاسته گان از میان خود مردم مطرح میشود. خارج از چهارچوبه سازماندهندگان، خیزشهای مردمی جان باخته گان، رهبران گمنام و ایثارگران خود را می زاید که معمولا به مراتب از "به اصطلاح رهبران و سازماندهان" جلوتر می زنند. این شعارها گرچه در ظاهر "زیباتر" و یا "فورمولبندی تر" از شعارهاس سازماندهان نیست، ولی در هر حال توسّط این برخاسته گان تا حّد امکان مطرح شده و پیش برده میشود.
سّوم شعارهای خطوط سیاسی دیگر که از طرف فعّالین سیاسی حکومتی و غیرحکومتی داخل این تظاهرات ها وارد میشوند. این جریان ها یا می خواهند حضور خود را به نمایش بگذارند، و یا عمدتا مسیر شعارهای تظاهرات را میخواهند عوض بکنند. جالب اینجاست که مردم شرکت کننده که تفاوت این دسته بندی ها و انگیزه ها را نمیداند، هر شعاری را توسّط هر دسته ای که مطرح شد چندین بار تکرار میکند، تا اینکه "اگر" سازماندهندگان تظاهرات قادر به اعمال کنترل بشوند، دوباره تظاهرات به مسیر نورمال خود بر گردد. خصوصا شعارهای سازمان های وابسته به حکومت بخاطر امکانات تدارکاتی بسیجی بیشتر نه تنها در به انحراف گشاندن تظاهرات میتوانند کارشکننانه تر موّثر باشند، خیلی وقت ها اقدام به راه اندازی " تظاهرات پارالل" به موازات تظاهرات مردمی میکنند تا با "شانتاژ"، "ارعاب" و "آشوب" تظاهرات مردمی را از هم بپاشند.
دسته چهارم شعاهایی که گفته نشدند و بر زبانها جاری نشدند. آمال و آرزوهای آنهایی که جان بر کف در این اعتراضات اشتراک میکنند لزوما در چهارچوبه شعارهای مطرح شده نمیگنجد. از یک طرف قابّلیت های ساماندهندگان، نیّت ها، انگیزه ها و محدودیّت های تنگ بینش های سیاسی آنها مانع از این میشود که دردها، خواسته ها و آمال و شعارهای مرحله ای برآورد کننده خواسته های مردم را آنطور که باید و شاید بر زبان جاری بکنند. اگر هم سازمان دهان بهترین شعارها و تدارکات لازم را هم دیده باشند، آیا فاکتورهای دیگر مثل قابلّیت کنترل و سازماندهی مردم، نظم شکنی حکومتیان و حرکتهای "اپورچونیستی" خطوط فکری دیگر تا چه اندازه این امکان را داد که تظاهرات هدفمند و با برنامه پیش برود. واقع بینابه نگاه کنیم، هیچ موقع صد در صد طیق برنامه پیش نمیرود.
"رویای شوالیه های خانه نشین".
اخیرآ موج سیاسیّون "جدیدی" با بینش های به اصطلاح "مدرن" که بیشتر به تحلیل های آن سری "آکادمیسنهایی از دانشگاهها" میماند که منابع تحقیقی آنها بر اساس نوشتارهای دیگران در کتابخانه ها، و یا شعارهای جسته گریخته شنیده از کانالهای تلویزیونی و سایتهای بی بی سی و یا سی ان ان میباشند، بازارشان گل کرده. کارکرد و نقش تحلیلی تجربی آنهایی که "دکترا"های خود را در تظاهرات خیابانی، ارتباط مستقیم در سازماندهی مبارزات مردم رنج کشیده و یا مبارزات درون زندانهای هر دو رژیم گرفته اند، از "مٌد" افتاده است. تحلیل های سطحی حضرات دسته اوّل که هیچوقت قادر نخواهند شد از طریق ذرّه بین کتابخانه های آمریکا و اروپا درد مردم جان به کف را لمس بکنند، دارند خواب شوالیه های خانه نشین را برای جنبش "جمهورّیت فدرال دموکراسی" تدارک میبینند.
موج جدیدی که خواب خانه نشینی را برای جنبش فدرال دموکراسی تدارک میبیند، نمیتواند روانشناسی سیاسی اجتماعی پیوند اعتمادی قدرتمند و موثّر میان "مردم" از یک طرف و "سازمانهای سیاسی" که بالقوّه نمایندگان سیاسی آنها هستند را درک کند. در چهارچوبه جغرافیایی ایران در عرض سی سال گذشته هیچ سازمان سیاسی نتوانسته است اعتماد مردم را آنقدر جلب بکند که در فکر و قلب آنها جای بگیرد و قدرت بسیج آنها را داشته باشد. به همان نسبت هیچ سازمان سیاسی نتوانسته است استراتژی و شعارهای محوری مبارزات مردمی را بدرستی ترسیم کرده و آنها را در میان مردم ترویج کرده و جا انداخته باشد. علّت عدم موفقّیت آنها در سیاست های غیرمستقّل دنباله روانه آنها از جناح ها و شخصیّت های مختلف حکومتی بوده و میباشد. میدانیم که دو مساله بالا مثل دو سر تیغه شمشیر از همدیگر جدا نیستند. دانش سیاسی روانی تجربی مردم انعکاس خود را در عدم اعتماد کافی آنها به سازمانهای سیاسی، عدم پیروی قدرتمند از آنها و بالاخره عدم شرکت فعّال در مبارزات سیاسی روزانه نشان میدهد. " شرکت فعّال مردم موضعی، موقّت، مقطعی ، کوتاه مدّت و انفجاری بوده است".
دوستانی که با توجیهاتی آبکی از قبیل"سکوت" آذربایجان به علّت " دستگیری فعالین شناخته شده حرکت ملی" و یا" حافظه تاریخی ملت آذربایجان" را توجیه کرده و آنطور مطرح میکنند که "سکوت معنی دار آذربایجان منجر به ایجاد علامت سئوال میان فعّالین مرکزگرا" شده است" و با تاکید و اصرار خاّصی میخواهند خیزش اخیر مردم را با رنگ "سبز" رنگمالی کرده و مثل "پان ایرانیستها" به همین رنگمالی کردن خود ادامه میدهند، بهتر است کمی سطح علّت های بیرون ریختن مردم را خارش داده به عمق مساله بپردازند. اینهایی که خود را "غیر مرکزگرا" میدانند، آیا میخواهند برای اسقرار جمهوری فدرال دموکراتیک، قدرت سیاسی حاکم در ایران را از طریق اتحّاد با تمام نیروهای "سکولار، دموکراتیک و تحولگرا" دگرگون سازند، یا نه؟ یا آنها "غیر مرکزگرا" هستند. بگذار این شوالیه های ما در همان مکان "غیرمرکز" خود در رویاهای شیرین خود خوش باشند.
جمهوری فدرال "استراتژی تحولگرای محوری"،
صحبت در باره "جمهوریّت" و "فدرال دموکراسی" برای خود یک یحث بسیط و مفصّلی میتواند باشد. در ابن مورد به چند نقطه بطور مختصر میپردازم. مقوله های "دموکراسی" و "آزادیهای فردی و اجتماعی" و "حقوق بشر" در اندرون مقوله "جمهوری" جا میگیرد. این مقوله ها فراگیر بوده و بصورت عمومی تمام مردمی را که در چهارچوبه جغرافیایی ایران زندگی میکنند در بر میگیرد. این مقوله ها فرا ملّی بوده و بخش جدایی ناپذیر حیات روزمره انسان قرن بیست و یک میباشد." آزادیهای فردی و اجتماعی" ،"آزادی تشکیل سازمانهای صنفی و سیاسی"،"آزادیهای مربوط به حقوق زنان، جوانان و آزادیهای جنسی" ، آزادی قلم، "گفتار" و سایر حقوق مربوط به آزادیهای فردی و اجتماعی "فرامّلی" بوده و خواسته های تمام مردم اعّم از "ترک"، "فارس"، "عرب" و کرد و غیره را در بر میگیرد.
رفع تبعیضهای ملّی و نژادی که در تمام ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره خود را نشان میدهد، در اندرون تحقّق شعار "فدرالیسم " میگنجد. در باره مشخصات سیستم فدرال بقدر کافی صحبت شده است. آنچه که به آن کم بها داده مبشود امتزاج "جمهوّریت" و "فدرالیسم" با همدیگر و درک عمیق خصلت تحولگرایانه "جمهوریّت فدرال دموکراتیک" میباشد. آیا با تمام نیروهای سیاسی اجتماعی که در اندرون این مقوله تحوّلگرایانه که میتواند ما را از حکومت جمهوری اسلامی ایران نجات داده و تحّقق "جمهوری فدرال دموکراتیک" رهسپار شود ارتباط تنگاتنگ مرحله ای بر قرار کرده ایم؟ اگر ما تکلیف روزمره خود را انجام نداده ایم، نمیتوانیم "پان آریائیستها" را مقصّر قلمداد کنیم که بمراتب بهتر از ما ها از این جنبش در راه اهداف خود بهره برداری کردند.
کدام سازمانهای سیاسی در اتحاّد با همدیگر بصورت بالفعل و سپس بالقوّه این نقش تاریخی را بر عهده دارند که این پرچم "جمهوریّت فدرال دموکراتیک" را در اتحّاد با همدیگر بلند کنند؟ جواب به این سوال تاکتیک مرحله ای ما را در این برحه مشخّص میکند. مواضع و عملکردهای ما بعد از قیام خرداد نشان میدهد که در جواب به این سوال عدول کرده ایم. به همان نسبت در عمل کردن به آن هم همچنین.
فدرالیسم "تُرک محوری"
"آزادی" و "برابر حقوقی" مقوله هایی هستند در مناسبات میان نمایندگان سازمانهای سیاسی چه در سطح مناسبات با سازمانهای سیاسی سرتاسری، و چه در مناسبات با سازمانهای سیاسی نمایندگان ملّیتها پایه رفتار و کردار سیاسی ما را تشکیل میدهد. در شرایط تبعیض و اجحاف در حّق دسته، گروه و یا ملّیتی، تبعیض مثبت از وسیله هایی است که آن دسته اجحاف شده را به سطح برابری در برخورداری از امکانات میرساند. تبعیض مثبت حق طبیعی تمام دسته ها، گروهها و ملیت هایی میباشد که در حق آنها اجحاف شده است . بر عکس این مساله اندیشه ای در جنبش فدرال دموکراسی ما در حال شکل گیری میباشد که فدرالیسم را از طریق هژمونی طلبی ملّت ترک آذربایجان میخواهد، این بینش از یک طرف یک سیستم نژاد پرست را برداشته و یک سیستم دیگر نژاد پرست را میخواهد جایگزین آن بکند، از طرف دیگر به فدرالیسم بعنوان یک روش مسالمت آمیز زندگی ملتّها در کنار همدیگر نگاه نمیکند، بلکه آنرا یعنوان وسیله، پّله کانی و ابزاری در جهت رسیدن به استراتژی دیگری ارزیابی میکند. این استراتژی میتواند "استقلال" طلبی آنها باشد و یا بینش توران بزرگ.
این حّق طبیعی هر ملّتی است که سرنوشت خود را خود تعیین بکنند، میخواهد فدرال باشد، استقلال و یا توران. حرف من بر سر "هژمونی طلبی" این بینش بدون رعایت اصول آزادی و برابر حقوقی میباشد. این دوستان از مشخّص صحبت کردن دوری جسته و به کلّی گویی میپردازند. آنها باید مشخّص تر بگویند که مواضع و رفتار سیاسی آنها با نمایندگان "ملّت فارس" و نمایندگان "سازمانهای سرتاسری" که خود را "فرا ملیّتی" میدانند، "سازمانهای سیاسی افراطی گرای ملّیتهای دیگر" و "سازمانهای سیاسی فدرال دموکراتیک دیگر ملیّتها" چیست.
|