تداخل منافع و فقر مدارا در جنبش کنونی
یاسر عزیزی
•
امروز که بیش از هر زمان در یک مبارزه مشترک شریک شده ایم و از دیگر سوی، بر خلاف رخداد۵۷ که عملن نوعی وحدت تودهوار و مبهم شکل گرفته بود، اینبار موضع سلبی به همان اندازه موضع ایجابی وضوح و پیچیدگی دارد، تکیه دادن به طریق تفریق چه نفعی به خود و جنبش کنونی میرساند؟ یک بار، کافیست یک بار مداقهای در حقباوری مطلق خود داشته باشیم و باز هم یک بار به شکاکیت در خود و نسبیگرایی در اطراف باور پیدا کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٨ آبان ۱٣٨٨ -
٣۰ اکتبر ۲۰۰۹
جنبش کنونی مردم ایران را، چه از موضع وحدت تاکتیکی و چه به مصلحت حرکت، در مقیاس نوعی تحول خواهی تعریف کنیم، نمی توان لایه های پیش روندهای را در آن ندید که افقهایش بسیار پردامنهتر از مواضع رسمی است. در عین حال به همین نسبت که افقهای ترسیمی گروههای مختلف و گرایشات متنوعی که به این جنبش چشم دوختهاند متفاوت است، منافع متفاوتی نیز بر این شرایط مترتب است. با اینهمه به نظر میرسد بازار تحمیل بارهایی که ممکن است کمر این جنبش را از موضع تشتت بشکند نیز داغ بوده است. اگرچه هنوز سرانجامی که کسانی بخواهند فرصت سهمخواهی خود را پیش بکشند در برابر این حرکت تاریخی قرار نگرفتهاست، اما پارهای از نیروهای همراه این جنبش فیالحال در مسیر خط کشی و در غلتیدن به بازی قدیمی خودی و غیرخودی قرار گرفته اند. نبش قبر اختلافات رنگی و عقیدتی در میان کسانی چون عطاءالله مهاجرانی، اکبر گنجی و دیگرانی از این دست قراینی بر این خط کشیها و ناشی از آن تشتت آفرینیهاست.
بخش قابل توجهی از این جبههگیریهای مضر و تکراری به ظرف فکری و شکل ذهنی ما ایرانیها برمیگردد. واقعیت تاریخی ما گریزان بودن از نقد و صورت نبستن مدارا در میان عموم جامعه بویژه و با تاسف در میان نخبهگان و مدعیان روشنفکری ایرانی را نشان میدهد. اگرچه بسیاری را باور بر این است که مدارا و تساهل، پایههای روحی و رفتاری سکولاریسم بوده است، اما شکی نیست که این دو مهم در بازهای گستردهتر، به همهی حوزههای مدرنیته برمیگردد. اینجاست که حتا کسانی که به عنوان مورد مناقشهی "روشنفکران دینی" خود را متصف می کنند - و درصد بسیاری از ایشان با ماهیت سکولاریسم مشکل دارند- ، بر اساس جنبههای دیگری از مدرنیته که خود را تعریف کردهاند نیز مکلف به مدارا خواهند بود. این قوت گریز از نقد و در کنار آن بری بودن از مدارا در میان تمامی گروههای فکری و عقیدتی امروز ایران همچون گذشته بل که در مورادی نگران کنندهتر وجود دارد. هم از این روست که وقتی حوزههای نظری برآمده از جنبش کنونی را ورق میزنی، ولو آنکه نگارنده در روند خود همچنان درگیر شعارهای متناقض و حاکی از دودلی و تذبذب نظری – عملی بوده باشد، وقتی به این جملات برمیخوری حظ و افسوسی همزمان بر ذائقهات می نشیند، آنجایی که میرحسین موسوی در بیانیه یازدهم خود می نویسد:
"مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافتهاند که تنها راه همزیستی مسالمتآمیز سلیقه ها و گرایشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه ای است که آنان را به یکدیگر پیوند میزند، اگرچه فهمهای ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی."
صرف بیان این جملات از سوی کسی که در قاموس جمهوری اسلامی پرورده شده است و نه حتا باور بدان، وظیفهی کسانی که همهی عمر از موضع منتقد یکطرفه فقط تاختهاند و نیش زدهاند، بل کسانی از ایشان که پای در زمین و سرزمین دموکرات غرب دارند و نفس از چنان فضایی می گیرند – چه، می دانیم چنان زمین و سرزمینی ولو بهشت زمینی هم نباشد تا سالهای بسیار دیگر تصویر آیندهی امید جامعه ما خواهد بود- را سنگینتر میکند. ایمان و باور به تکثر و تعدد زمینههای فکری و ایدئولوژیک، پیش شرط واقعی صداقت هر مدعای دموکرات و آزادیخواهانهایست.
جالبتر از همهی این ها که ظرافتهای گرایشی و نظری هستند، بنابراین مستلزم دقت و تعقیب در مواضع و نمودهای افراد و گروههاست، بروزهای عینی و ملموسیاست که در فضای رسانهای گروههای مختلف شاهد بودهایم. یعنی اگر همهی ما از تفکیک جنبش به سلیقههای گوناگون در زبان کسی چون "عطاء الله مهاجرانی" وقتی میگوید: "سبزی مورد نظر دوستان سرخی می زد و گاه سرخ سرخ بود. آنان جنبش سبز را مرحله ای و مقدمه ای برای انقلابی تازه تلقی می کردند که در یک کلام بساط جمهوری اسلامی را بر خواهد چید. از دید آنان آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هم رهبران مرحله ای هستند و ملت ایران از آنان گذر خواهد کرد. این سخن تازه ای نبوده و نیست. سی سال است که مجاهدین خلق و سلطنت طلبان بر همین موضع پای فشرده اند. در واقع آنان سرخند. " و بویژه چون در حوزهی نظری اصلاح طلبان قرار می گیرد و خطرناکتر نیز هست، گله و انتقاد میکنیم، انصاف ایجاب می نماید حق و سهم خود را نیز حد بزنیم و جایگاه خود را نیز در این طبایع مدارا گریز بسنجیم و بشناسیم. بسیار دیدهایم گروهی که از استبداد موجود مینالد و راهی و باغ سبزی که خود نشان میدهد را خوش آب و هواترین معرفی میکند، تو گویی کمال آزادی و برابری را در کوله دارد، از ابتدای این جنبش حتا یک تصویر از تظاهرکنندهای که تصویری از رهبران نمادین این جنبش در داخل را در دست داشته باشد نشان ندادهاند، بل که خود را که در سابقه توان تجمیع 5هزار نفر در یکجا را ندارند، سنگ بنای جنبش و خیزش و گاهن انقلاب کنونی میدانند. این آفت از قضا بلیهی عام جریانات گونهگون اپوزیسیون ایرانی است. چنین مواقعی است که از آن شازده کوچولوی خفته در جبهی هر ایرانی میترسی و تمامیت خواهی ِ نانوشته را بر جبین هر مرامنامهی سیاسی گروههای ایرانی الصاق می کنی.
براستی امروز که بیش از هر زمان در یک مبارزه مشترک شریک شده ایم و از دیگر سوی، بر خلاف رخداد57 که عملن نوعی وحدت تودهوار و مبهم شکل گرفته بود، اینبار موضع سلبی به همان اندازه موضع ایجابی وضوح و پیچیدگی دارد، تکیه دادن به طریق تفریق چه نفعی به خود و جنبش کنونی میرساند؟ یک بار، کافیست یک بار مداقهای در حقباوری مطلق خود داشته باشیم و باز هم یک بار به شکاکیت در خود و نسبیگرایی در اطراف باور پیدا کنیم.
فرصت کنونی صحنهی تداخل منافع گرایشات گونهگون است، بیاییم با توسعهی و افزایش ظرف پذیرش غیر و مدارا با یکدیگر، این منفعت را به تحقق نزدیکتر کنیم.
ــــــــــ
*. پر واضح است که فقر مدارا در اینجا با اشاره به بخش هایی از نخبه گان و نیروهای موثر سیاسی - اجتماعی است و نه در بین مردم که با جنبش بی خشونت خودُ در حوزه های مهمی پیشرفت خود از حیث مدارا را ابراز کرده اند.
منبع: http://azizi61.blogfa.com
|