اعلامیه ی شماره ۵
جمعی از خانواده های جان باختگان دهه ی ۶۰


• در این اعلامیه گفته شده که مبارزه برای برای افشای حقیقت همچنان ادامه خواهد یافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ آبان ۱٣٨٨ -  ۱ نوامبر ۲۰۰۹


اخبار روز: جمعی از خانواده های جانباختگان دهه ی ۶۰ بیانیه ی شماره ی پنج خود را منتشر کرده اند. در این بیانیه با اشاره به اظهارات اخیر دولتمردان فعلی و سابق در مورد این کشتارها، این اظهارات نه از روی صداقت، بلکه به دلیل جنگ جناح ها اعلام شده و تاکید شده است که خانواده ها همچنان به تلاش خود برای تبدیل این فاجعه ی پنهان مانده به آگاهی عمومی ادامه خواهند داد: 


یکی از فواید بحران های بزرگ سیاسی اینست که بسیاری از ناگفته ها را بروی صحنه آورده و در معرض دید و قضاوت همگان قرار می دهد. مسائلی که تا پیش از آن در زیر پوست جامعه و یا در ذهن اقلیتی از مردم حضور داشته اما مناسبات قدرت میان مردم و حکومت و تناسب این قدرت به نفع حکومت، امکان و زمینه برای طرح گسترده ی آن را با موانع زیادی روبرو می کرده است.
مطرح شدن فاجعه فراموش نشدنی و نابخشودنی کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه ۶۰ و نقطه ی اوج آن قتل عام سال ۶۷ از جمله این ناگفته هاست. سالها تلاش بازماندگان این جان‌باختگان، تسلیم نشدن، خاوران رفتن، مراسم گرفتن و تلاش برای زنده نگهداشتن آمال و آرزوهای این عزیزان، به رغم هر تهدید و ارعابی، در تداخل با بحران بزرگی که جامعه را فرا گرفته، سرانجام پای حکومتیان امروز و دیروز را گرفته و آنان را مجبور به سخن گفتن کرده است. تابو ها فرو می‌پاشند و حقیقت بالاخره عیان می شود.   
اکنون برای نخستین بار ابراز نظر در مورد این فاجعه به رسانه های جمهوری اسلامی کشیده شده و نغمه‌های شوم "کی بود کی بود من نبودم" بگوش می رسد. پرونده ی مربوط به این کشتارها برای همه‌ی جناح های جمهوری اسلامی همواره خط قرمز بوده و نباید رونمایی می شده است. اما اکنون نوک کوه یخ نمایان شده و طیف های مختلف مدافع جمهوری اسلامی (دیروزی ها و امروزی ها) آغاز به اظهار نظر کرده اند. همه آنانی که به نوعی در آن کشتارها سهیم بودند، تلاش می کنند یا خود را مبری جلوه داده، یا به منظور اهداف سیاسی مقطعی و افشاگری علیه حریف، مسئله را رو کنند یا اینکه بگویند: «من نبودم، حکم خمینی بود». (روزنامه اعتماد)
محمد جواد لاریجانی معاون امور بین الملل قوه‌ی قضائیه در نمایشگاه مطبوعات می گوید:
«...باید بپرسیم که در دوران نخست وزیری آقای موسوی که بسیاری در زندان کشته شدند، چرا ایشان حتی یک جیغ بنفش نکشید...؟». اگرچه مطرح کردن این موضوع هیچ اعتباری برای این فرد نمی آورد اما سوال بجایی است! فقط مشکل اینجاست که لاریجانی فرد مناسبی برای طرح این سوال نمی باشد: یکم: این سوال هزاران بار توسط نیروها و افراد مترقی و عدالتخواه این جامعه بیان شده و هیچگاه پاسخ نگرفته است؛ دوم: این افراد خود در جایگاه متهم قرار گرفته و علاوه بر کشتارهای دهه ۶۰ باید جواب جنایت هایی که در همین چند ماهه ی اخیر در کهریزک و دیگر بازداشتگاههای مخفی یا در زندان و خیابان صورت دادند را نیز بدهند؛ سوم: این قبیل افراد و به نمایندگی از طرف نظام اسلامی، اهداف سیاسی خاصی از طرح این مسئله دارند که به کار "جنگ جناحین" می آید.
موسوی در پشت خمینی و دفاع از ارزش های اسلامی دهه ی ۶۰ سنگر گرفته و خود را میراث دار آن می‌داند. همزمان بنا به مصلحت از حق و حقوق مردم و آزادی سخن می گوید. جناح غالب این پارادوکس را افشا کرده و می خواهد خود را وارث این ماترک معرفی کرده و بگوید این موسوی است که از خط خارج شده، و فاجعه‌ی کشتار زندانیان سیاسی و تائید موسوی را به منظور پیشبرد اختلافات شان رو می‌کند. هر دو جناح حاکمیت مصرانه یکدیگر را متهم به این می کنند که از ارزش های خمینی و اسلام ناب دور شده‌اند. این پافشاری هیچ ربطی به خواسته های مردم ندارد و ذره ای عدالت خواهی در آن موجود نیست. اینها بجان هم افتاده اند و هر نمود و نمادی را دستمایه‌ی جنگ درونی شان قرار می دهند.
گفته می شود که موسوی از ترسش در این مورد حرفی نمی‌زند. این اظهاریه بشدت نادرست است. موسوی پایبند ارزش های اسلامی است که طبق این ارزش ها مخالفین و کفار مهدورالدم هستند. او هیچگاه فراموش نمی‌کند که در بیانیه های کتبی یا ماهواره ای اش اعتقاد عمیق خود را به خمینی (یعنی کسی که بنا بر حکم او فاجعه کشتار زندانیان سیاسی صورت گرفت) و به اسلام ناب محمدی اعلام کند. او حتی شعارهای انحرافی ای مانند "جمهوری ایرانی" را بر نمی تابد و یکسره اعلام می‌کند "جمهوری اسلامی نه یک کلام بیش نه یک کلام کم" و مردم را بخاطر طرح شعارهای دیگر مورد انتقاد قرار می دهد. بنابراین آنانی که دچار این خیالات شده‌اند که سکوت موسوی صرفا از سر ترس است باید پندارهای واهی را بدور ریخته و از سطح به عمق بروند. در ثانی برخی هواداران سرشناس موسوی (یا موج سبز) در خارج کشور که دلیلی برای ترسیدن ندارند چرا جنایت های دهه ۶۰ را با اما و اگر و یا با انتقاد از خودهای آبکی لاپوشانی می کنند؟
عطاالله مهاجرانی می گوید: «همه ما در برابر کشتار جوانان در سال ۱٣۶۷ ساکت ماندیم. گمان میکردیم شرایط جنگ و تهدید خارجی می تواند مجوزی برای چنان جوان کشی باشد، که در تاریخ ما کمتر نظیری برای آن می‌توان یافت...» (برگرفته از مطلبی از مهاجرانی تحت عنوان "ای آتش افروخته در بیشه اندیشه ها..."). سوال اینست: مسئولیت شما آقای مهاجرانی در قبال این "جوان کشی" چیست؟ سکوت و البته تائید شما و همفکران تان که در دوره هایی بالاترین موقعیت های سیاسی و امنیتی را داشتید به چه معناست؟ به هیچ ترتیبی نمی توان از زیر بار این سوال شانه خالی کرد و خود را به این دلخوش کرد و یا فریب داد که گویا اعتراض خود را کرده اید و به این ترتیب مانند دوره ای که جناح شما در حاکمیت بود و قتل های زنجیره ای دگراندیشان را با چند نق و نوق ماستمالی و لوث کردید اکنون نیز چنین کنید. حداقل بیش از بیست و خرده ای سال است که بازماندگان کشتار دهه ی ۶۰ به هر طریقی سعی کرده اند تا این بی عدالتی ها را بگوش مردم برسانند و دادخواهی کنند. خاوران شاهد زنده این ماجراست بعلاوه ی دهها و دهها گزارش و خاطره‌نویسی که مستندات تکان دهنده ی این فجایع بوده اند. براستی این سوال به حقی است که آیا مسئولیت کسانی که عزیزان ما را به دار کشیدند یا فرمان آتش را دادند بیش از کسانی است که در موقعیت های بالای سیاسی و امنیتی، آمرین چنین فجایعی بوده اند؟ ما چنین فکر نمی کنیم.
بنابراین هر کسی که می خواهد در این مورد حرف بزند یا انتقاد از خود کند باید تا ته داستان برود؛ باید همه ی مستنداتی که بنا بر موقعیت بالای حکومتی اش می داند و در دست دارد را در اختیار افکار عمومی بگذارد؛ ومسلما هرکس بخواهد تا ته داستان برود چاره ای ندارد بجز اینکه به انکار دولت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و کل حاکمیت ضدمردمی آن برسد. چرا که ساختار ایدئولوژیک، سیاسی و طبقاتی چنین دولتی مسبب همه ی این بی عدالتی و حق کشی ها بوده است.
اما از همه منزجر کننده تر اظهارنظر ابن الوقت هایی مانند ابراهیم نبوی است که امروز در نشئه "جنبش سبز" خود را در مقام رهبر مردم دیده و از هیچ دورویی فروگذار نیستند. نبوی در وبلاگ خود چنین اظهار نظر می کند: «آنچه مهم است این است که موضوعی با این اهمیت در حافظه ملی مردمی که در ایران زندگی می کنند، یا نسلی که امروز در ایران زندگی می کنند، اهمیت خودش را از دست داده است... در این میان بازی رقابت سیاسی بر سر هیچ و پوچ در جریان است.»
اینان زمانی بکلی منکر آگاهی خود از این کشتار بودند و امروز که ناچار به اعلام موضعند حکم بر "بی‌اهمیت" بودن چنین فجایعی می دهند. اینها تاریخ را تحریف می کنند و در واقع خواستار تبرئه ی عاملین و آمرین این جنایت ها می شوند؛ می دانند که بازگشایی کامل پرونده های مربوط به این قتل عام پای کلیت جمهوری اسلامی را بمیان می کشد و و ظیفه ی اینان بعنوان مدافعین همین نظام ممانعت از این امر است.
اما همه ی این تکاپوها و شالارتان بازی ها نشان از آن دارد که چیزی در این کشور بهم ریخته و پاسخ می طلبد. اگرچه هنوز حتی در طرح صورت مسئله کمبود بسیار است. اینکه چه اتفاقی افتاد، چرا بهترین دختران و پسران این کشور که آمالشان بجز رهایی مردم نبود به جوخه های مرگ روانه شدند، چرا در عرض چند ثانیه حکم مرگ آنها صادر شد، چرا بسیاری از آنان در زیر شکنجه جان عزیز خود را از دست دادند، چرا هیچ وکیل شرافتمند و بی طرفی نداشتند تا اقامه ی دعوی کنند، چرا به آنان پیش از مرگ و توسط پاسداران این نظام تجاوز شد تا روانه "بهشت" نشوند، چرا آنان را در گورهای جمعی یا گورستان های بی نام و نشان دفن کردند و حق بزرگداشت را به خانواده ها ندادند، چرا به مدت سی سال حرف زدن در مورد این جنایت ها را ممنوع کردند و بیشترین آزار و اذیت را به خانواده ها روا داشتند، چرا سالها جمهوری اسلامی با هر جناح و طیفش این واقعیت و وجود هزاران زندانی سیاسی و شکنجه واعدام آنان را مخفی نگه داشت، چرا حتی درون زندان و انفرادی ها سعی کردند وجود انقلابیون و بلایی که سر آنان آوردند را انکار کنند، چرا در طی این همه سال خانواده ها را بارها به بازجویی بردند و تحت فشار قرار دادند که به خاوران نروند و اخیرا نیز دوباره آنها را احضار کرده و در مورد فرزندان شان که بیست و خرده ای سال قبل کشته شده اند پرس و جو می کنند؟ و هزاران چرای دیگر.
شکی نداشته باشید که به مانند تمام سالهای گذشته به هر طریقی که بتوانیم ابعاد این فاجعه و چرایی آن را به میان مردم خواهیم برد و آنرا تبدیل به آگاهی عمومی خواهیم کرد. مطمئن باشید وجدان‌های آگاه و بیدار هرگز اجازه تکرار تاریخ را نخواهند داد.
علاوه براین همچنان بر تمامی خواسته‌های قبلی خود پای می‌فشریم و از تمامی مردم آزاده‌ی جهان و ایران، بخصوص خانواده‌هایی که در جریانات اخیر مورد ظلم و تعدی جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند می‌خواهیم که با ما همراه شوند تا با هم این درد مشترک را فریاد کرده و همگام و همراه با هم مطالبات و خواست‌های خود را تا به نتیجه پی‌بگیریم.

۱. پی گرد و محاکمه‌ی مسببین کشتارهای دهه‌ی شصت، به ویژه اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۶۷ و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخیر
۲. اعلام اسامی دفن شدگان دهه‌ی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشته‌شدگان و زندانیان وقایع اخیر
٣. آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی
۴. الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هر عنوانی
۵. دریافت کیفرخواست محکومین سیاسی و اعدام شدگان در طی این سی سال و افشا‌ی علت اعدام آنان
۶. دریافت وصیت‌نامه‌ اعدام شدگان
۷. به رسمیت شناختن محل دفن اعدام شدگان سی‌سال حاکمیت اسلامی در تهران و شهرستان‌ها و تحویل بدون قید و شرط کشته شدگان حوادث اخیر به خانواده‌ها و اجازه‌ی برگزاری مراسم در منازل و یا سر خاک این کشته شدگان
٨. اجازه‌ی گذاشتن سنگ بر قبر کشته شدگان
۹. پیگرد و محاکمه‌ی آمرین و عاملین کسانی که اقدام به تخریب خاوران و گورستان‌های مشابه در سایر نقاط ایران کرده و به آزار خانواده‌ها درطی این سال‌ها پرداخته‌اند،
۱۰.   بازگرداندن حقوق شهروندی خانواده‌ها و متوقف کردن هرگونه محدودیت و محرومیت    اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان... و
۱۰. پذیرش و حفظ گورستان خاوران و گورستان‌ها و یا قبرهای مشابه در سایر نقاط کشور به عنوان سندی تاریخی از جانب نهادهای محلی و بین‌المللی

۱۰ آبان ۱٣٨٨