کبوتر به قفس می خندد
بهمن نیروانی
•
برای ادامه حیات جمعی راهی جز پذیرش و احترام به عقاید یکدیگر نداریم. این پذیرش آنقدر اهمیت دارد که حاضر باشیم جانفشانی نماییم، اما در برابر سرکوب گران مقابله به مثل ننماییم و همچنین در مسیر خواسته های ایشان حرکت نکنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۲ آبان ۱٣٨٨ -
٣ نوامبر ۲۰۰۹
کبوتر به قفس می خندد [۱]
شغالی ساعتی در خم رنگی رفت، وقتی از خم درآمد به نزد سایر شغال ها بازگشت. ادعا کرد که طاووس است و سایر شغال ها باید وی را ستایش کنند. باقی شغال ها که می دانستند، تنها ظاهرش تغییر کرده سخنان وی را باور نکردند. هر چه وی بر دعاوی خویش می افزود، دوستانش بیشتر انکار می کردند. در نهایت از وی پرسیدند که طاووس ها در میان گلستان جلوه می نمایند، آیا وی چنین می کند؟ آیا می تواند به صدای طاووسان بخواند؟ به سوالات فوق پاسخ منفی داد. حتی اگر پاسخ مثبت هم می داد از صدا و طریقه خرامَش می فهمیدند که حقیقت چیست؟ سایر شغال ها پاسخ دادند که جامه ی طاووسی به رنگ و ادعا ایجاد نمی شود.[۲]
گر منافق زفت باشد ، نغز و هول واشناسی مر ورا در لحن و قول)مولوی)
افرادی نیز در دادگاه های اخیر ایران لب به اعترافاتی گشودند. شاید اگر از واژه "ادّعا" به جای "اعتراف" استفاده شود بهتر باشد، زیرا اعتراف اقرار به واقعیتی است که مکتوم مانده بود. ایشان این دعاوی را نه به جهت دست یابی به منصب و مقام که به اعتقاد بسیاری در مسیر رهایی از فشار شکنجه ها بیان نموده اند. یک فعال حقوق بشر بی آنکه تا به حال به سلاح گرمی دست برده باشد و یا اختلالی در امنیت جامعه ایجاد کرده باشد، به "اقدام بر علیه امنیت ملی کشور" متهم شده است. روزنامه نگاری داخلی به "جاسوسی" متهم گشته. هفت مسئول جامعه بهایی موسوم به "یاران" نیز به همه این اتهامات به اضافه " توهین به مقدسات اسلام" متهم شده اند. این اتهامات چنان است که اگر این متهمین مجرم شناخته شوند، باقی ملت ایران را نیز می توان با اتهاماتی مشابه مجرم شمرد.
دعاوی دیگری نیز مطرح است اما اینبار نه به نام "اعتراف " و ترس از شکنجه.برخی از مسئولین حکومت وعده وصال حقوق شهروندی به همه اقشار مردم می دهند، حرف از مهر ورزیدن و عدالت گستری زده می شود، اما همچنان زندان های ایران پذیرای زندانیان به اتهاماتی چون " تبلیغ علیه نظام" و " توهین به مقدسات" است. بسیاری از داوطلبین بهایی کنکور سراسری امسال نیز مانند روال چند سال اخیر در کارنامه های خود با عبارت بی معنا و همیشگی "نقص پرونده" مواجه شدند و یا برخی هنوز در دانشگاه ثبت نام نشده از دانشگاه اخراج شدند. مساله اعدام نوجوانان همچنان از غوامض حقوق بشری ایران است و تبعیض علیه زنان همچنان ادامه دارد.
فارغ از اینکه چه افرادی ادعاهای سرکوب گران را پذیرفتند و آن دعاوی را به نام اعتراف بیان می نمایند، می خواهیم به چرایی این موضوع بپردازیم که ایران امروز تا چه اندازه نیاز به پایبندی به اعتقادات دارد؟ اصولا انسان تا چه اندازه نیاز است به اعتقاداتش پایبند باشد و آسیب های این تعهد و پایبندی چه می تواند باشد؟
بر خلاف سال های گذشته روشنفکران و فعالین سیاسی ایران، اعترافات متهمین را سرزنش نکردند، بلکه با درک شرایط ایشان به حفظ وحدت میان اقشار جامعه کمک نمودند. بر این عقیده استوارند که جسم انسان حد مشخصی از شکنجه را می تواند تحمل کند. این درک متقابل در قوام بخشیدن به آزادی خواهی و عدالت طلبی در ایران کمک شایانی نمود. به علاوه باید پذیرفت که متهمین تحت شرایط روحی و جسمی دشواری چنین اعترافاتی نموده اند. بسیاری از آنها برای اولین بار زندانی و شکنجه می شدند و آمادگی ذهنی و روحی برای رویارویی با این شرایط را نداشتند.[٣]
در اینکه انسان توان محدودی در تحمل شکنجه دارد شکی نیست، یا زیر شکنجه می میرد و یا به آنچه شکنجه گران از وی می خواهند اعتراف می کند. اما چه چیز باعث می شود که یکی اعتراف کند و دیگری مرگ را بر اعتراف ترجیح دهد؟ گاهی اوقات شکنجه ها آنقدر سریع و شدید هستند که افراد فرصت اعتراف ندارند. برخی تحت تاثیر دروغ های شکنجه گران و یا تهدید های که می کنند، مثلا سلامتی خانواده ایشان، تن به اعتراف می دهند. دسته ای دیگر تحت تاثیر داروهایی که به ایشان خورانده شده ، همه چیز را می پذیرند ، و برای دعاوی خود حقیقت قائل می شوند.
با این حال عده ای هم هستند که باورها و اعتقاداتشان در خدمت رفاه ایشان است. یعنی تا زمانی بر یک عقیده پایبندند که رفاه ایشان حفظ شود و یا حیات و زندگی ایشان به خطر نیافتد. زیرا "اعتقاد" دارند اگر انسان زنده نباشد، اعتقاداتش نیز فایده ای برایش نخواهد داشت و یا فرصت پیگری ارزش های فوق را از دست خواهند داد. شاید به همین دلیل بود که گالیله در دادگاه از این ادّعایش که زمین به دور خورشید می گردد بازگشت.
عده ای بر این باورند که اگر انسان بمیرد ، اندیشه اش میان مردم باقی خواهد ماند. این فکر رشد خواهد کرد و به حیات اجتماعی نشاط بیشتر خواهد داد و مردم را بر باورهایشان راسخ تر خواهد نمود. این دسته از افراد سعادت اجتماعی را بر سعادت فردی ترجیح می دهند. به علاوه برخی استقامت افراد را در برابر سختی ها نشانه ای بر ریشه دار بودن عقاید ایشان می دانند. زیرا بر این عقیده اند که اگر فردی از لحاظ روانی و عقلی در سلامت باشد، دلیلی ندارد که بخواهد بی دلیل شکنجه ها را تحمل کند. پس حقیقتی را درک کرده است که استقامت می کند و تا پای جان در راه عقیده می ایستد.
عقیده دیگر که شاید هزاره ها بر سرش نزاع است ناظر به حقیقت وجود انسان می باشد . مادیون و الهیون دو نظریه متضاد در این رابطه دارند. مادیون حقیقت انسان را محدود در درک محسوسات می دانند. ایشان حیات انسان را حصر در دنیا و بسیاری هدف حیات را تحقق لذت دانسته اند. انسانی که از خاک بر می آید و برخاک می شود به چه دلیل باید متحمل صدمات ، شکنجه و درد شود؟ چرا باید به خاطر اعتقاداتش جان و مال و ناموسش مورد تعرض قرار گیرد؟
عده ای راه درک حقیقت را برای بشر بسته می پندارند . جهان را موهوم می خوانند. به همین دلیل هر جا که سود بیشتری عایدشان شود، به اثبات عقاید آن دسته می کوشند. نکته جالب آنکه ابن سینا در پاسخ به این قشر می گوید که باید دست و پاهایشان را بست و شکنجه شان کرد و بعد از ایشان پرسید که آیا باز هم دنیا ومحسوسات آن موهوم هست یا خیر؟ ظاهرا از حکمت ابن سینا در فرهنگ امروز ایران ما، فقط همین بخش ِ عملی و اجرایی آن جاری و ساری است. حتی این استدلال قوام یافته و عنوان می شود که دست و پایشان را ببندید و بزنید آنوقت مشاهده کنید که آیا باز هم با ما مخالفت می کنند؟ آیا به حقیقتی غیر از آنچه ما معتقدیم اطمینان و ایقان خواهند داشت؟
برخی دیگر چون دکارت اگر چه محسوسات را برای رفع حوائج روزانه و زندگی عادی لازم می دانند ولی اعتقاد دارند که از محسوسات و مادیات نمی توان به یقین رسید. وی حقیقت انسان را برتر از ماده می دانست. به اعتقاد وی آنچه مایه یقین است باورها واعتقاداتی است که توسط عقل حاصل می شود. دکارت بودن خویش را مشروط به اندیشیدنش کرد. گفت : " می اندیشم پس هستم." پس اگر نخواهد بیاندیشد، نخواهد بود. اگر مجبورش کنند طوری دیگر بیاندیشد که اندیشه خودش نباشد، پس دیگر دکارت هم، دکارت نخواهد بود. در واقع شاید بتوان چنین استنتاج کرد که دکارت میان باورهای یقینی عقلی و بودنش تفاوتی قائل نشد. به عبارتی علاوه بر جسم مادی به جنبه ی غیرمادی بشر یعنی عقل معتقد بود.[۴]
الهیون این قوای غیر مادی و فرا طبیعی انسان را روح می نامند و عقل را ظهور و جلوه روح . ازاعتقاد به روح و عالم بعد سوء استفاده های بسیاری شده که خود منجر به رواج خرافات زیادی در طول تاریخ در لوای نام دین گردیده است. برخی از روحانیان با سوء استفاده از مفاهیم روحانی از جماعت مومنین در راستای تحقق آمال های خود بهره می برده و می برند. بعضی از شکنجه گران با اعتقاد به اینکه در راه خدا و تحقق جامعه ای متحد و دینی ، اعتراف گیری می کنند نسبت به ستم هایی که بر پیکر و روح متهم وارد می آورند بی تفاوت هستند. القای نادرست مفاهیمی چون رستگاری و رفتن به بهشت باعث می شود که شکنجه گران گه گاه از گرفتن جان متهمین نیز ابایی نداشته باشند. به خاطر رسیدن به یک هدف متعالی از هر وسیله ای استفاده می کنند و غافل از آن هستند که با استفاده از ابزاری فاسد، هدفشان نیز ضایع و نابود خواهد شد.
برای تحقق آرمان هایی متعالی چون وحدت و رستگاری، نمی توان وارد ساختاری فاسد شد. نمی توان جان انسان دیگری را گرفت، شکنجه اش کرد و یا حقوق انسانی وی را پایمال نمود. برای ایجاد وحدت باید به خدمت انسان ها پرداخت. باید به اصلاح اخلاق و تربیت مردم کوشید. باید از ابزاری که از سنخ هدفی متعالی است بهره جست. عبدالبهاء که اندیشه های الهی دارد، تحقق وحدت عالم انسانی و صلح عمومی را - که یکی از وجوه رستگاری جامعه بشری است- مستلزم گذر از دشواری های بسیاری می داند، زیرا اکثری از مردم، آزادی را فراموش کرده اند و یا عده ای خواسته اند که مردم فراموشکار شوند. به همین دلیل است که اگربخواهیم در مسیر وحدت عالم انسانی حرکت کنیم و ارزش هایمان را با وسایلی که بر می گزینیم زائل نکنیم، جواب جور و ظلم را با پرخاشگری ندهیم و هم در برابر بیدادگری سکوت نکنیم، مجبوریم که صدمات زیادی را متحمل شویم و بنابراین برای هدفی والا خود را با مخاطرات زیادی مواجه خواهیم دید.
عبدالبهاء در ارتباط با تحمل سختی ها در راه رسیدن به وحدت عالم انسانی به بعد روحانی انسان توجه می نماید. وی روح انسان را حقیقتی می داند که در جسم انسان انعکاس یافته است. مانند نوری که در آیینه می تابد. اگر آیینه شکسته شود نور از بین نخواهد رفت، بلکه به انتشار خود در محیط ادامه خواهد داد. اگر کبوتری در قفس باشد و قفس شکسته شود، کبوتر آزادی بیشتری خواهد یافت. جسم مانند آیینه است. انسان باید به جسم خود نیز توجه کند ، اما حیات حقیقی خود را باید در حیات روح جستجو نماید.[۵] وی از بهاییان می خواهد که در برابر صدماتی که در راه اعتقاداتشان تحمل می کنند تسلیم نشوند. به کتمان عقاید خود نپردازند. این بلایا و شکنجه ها که در نهایت مظلومیت تحمل می شود، اگر چه در ظاهر سبب رنجش و آزردگی هستند، ولی در باطن موجب خواهد شد تا به اصل وحدت در عالم انسانی نزدیک تر شویم و صفات و فضایل روحانی جلوه نماید. بنابراین آنجا که انتخاب میان جانفشانی و کتمان عقاید و یا تقیه به میان می آید، به اعتقاد وی باید با پرهیز از مقابله مستقیم باظلم و تکیه بر قوای درونی، سختی و رنج را بر خود روا داشت، جانفشانی نمود و خود نیز در این مسیر پیش قدم می شود و از بهاییان نیز می خواهد که چنین کنند.
حال به بررسی این نکته می پردازیم که پایبندی به اعتقادات چه نقشی در اجتماع و تحولات آن می گذارد؟ جامعه ای را تصور کنیم که افراد آن به تقیه اعتقاد دارند. در چنین جامعه ای اعتماد مردم به هم که یکی از سرمایه های اصلی یک جامعه به شمار می آید در لحظات بحرانی کاهش می یابد. چنین جامعه ای که میان گفتار و کردار مردمش تفاوت است، بستر بی اعتمادی و در نتیجه اختلاف و تفرقه خواهد بود. سران چنین جامعه ای مردم را به عمل به ارزش هایی فرا می خوانند که خود بدان عامل نیستند. گسست میان حاکمان چنین جامعه ای و مردم به تقابل میان این دو می انجامد. حاکمان برای حفظ قدرت فشار را بر اقشار مختلف جامعه افزایش خواهند داد و در نهایت مجبور به سرکوب آنها شده و یا قدرت را از دست خواهند داد.
در وقایع اخیر ایران شاهد بی اعتمادی برخی از مسئولین حکومت نسبت بهم و از بین رفتن تعامل و ارتباط میان آن ها بودیم، که این امر خود منجر به بی ثباتی های بسیار شد. سلب اعتماد مردم نسبت به صاحبان قدرت، بساط سرکوب را فراهم کرد. این وقایع به همبستگی و همدلی مردم در احقاق حقوق خود و حس عدالت خواهی در جامعه کمک شایانی نمود. فضای ایران را شفاف تر و صادقانه تر کرد. ظاهر و پنهان مردم را آشکارتر نمود و حس اعتماد را در میان مردم گسترش داد. این اعتماد شاید یکی از عوامل مهم درونی است که می تواند گذاری از خفقان به آرامشی پایدار را محقق کند.
اگر از مردم بخواهیم که حقایق را به هم نگویند و با زور و شکنجه بخواهیم حقایق را از ایشان بشنویم. اگر بخواهیم که دعاوی کذب را به رنگ طاووس حقیقت جلوه گر سازیم و فراموش نماییم که دیده حقیقت بین مردم بینا است و قلب عدالت طلب ملت در نهایت سلامت می تپد، خود را فریفته ام و برخود جفا نموده ایم. در زنجیر نیرنگ و فریب محبوس خواهیم ماند و زیر شکنجه دروغ و ریا جان خواهیم سپرد.
هدف این پایبندی و پایمردی ها ایجاد وحدت و حفظ آن در کشورمان ایران است، ایجاد فضای شفاف و صادقانه و گسترش آن می باشد و اگر اعتقاداتمان بخواهد تبدیل به تعصب و انحصارگرایی شود، دوباره درگیرآسیب ها و مشکلاتی خواهیم شد که امروز بدان مبتلاییم. اگر عقیده ای تنها درستی یک اندیشه و مرام را تایید نماید و خط بطلان بر سایر جریان ها کشد، آتش کینه و نفاق را در پیروان خود و سپس سایرین خواهد افروخت. این عقیده محکوم به انزوا و فراموشی است.
پس برای ادامه حیات جمعی راهی جز پذیرش و احترام به عقاید یکدیگر نداریم. این پذیرش آنقدر اهمیت دارد که حاضر باشیم جانفشانی نماییم، اما در برابر سرکوب گران مقابله به مثل ننماییم و همچنین در مسیر خواسته های ایشان حرکت نکنیم. اگر سرکوبگران دگر اندیشی را نمی پذیرند ما باید حضور اندیشه های متفاوت ایشان را با خود بپذیریم. به ایشان احترام بگذاریم زیرا به همه احترام می گذاریم. در پی احقاق حقوق خود باشیم ، زیرا وجدان عدالت طلبمان بیدار است. در راه اعتقادمان به ایجاد جامعه ای سالم تر تا پای جان بایستیم، همچنان که کبوتر به قفس می خندد و با روح پرواز سال هاست که آشناست.
مراجع:
۱ . نام کلیپی در ارتباط با دستگیری هفت نفر از مسئولین جامعه بهایی ایران ساخته شده است. www.youtube.com/watch?v=VnLfm۵ipngo
۲ . داستانی از مثنوی معنوی مولانا، دفتر سوم
٣ . مقاله اکبر گنجی
۴ . شاید یکی از محکمترین استدلال هایی که بشود در را بطه با دوگانگی وجود بشر ایراد کرد این است که انسان می تواند بر قوانین طبیعت چیره شود. مثلا طبیعت بر انسان حکم می کند که روی خاک زندگی کند ، اما وی هواپیما را اختراع می کند و به آسمان می رود ولی هیچ موجود دیگری این توانایی را ندارد که بر قوانین طبیعت چیره شود. پس انسان قوایی فراتر از سایر موجودات دارد که عقل می نامند و اگر انسان جزئی از طبیعت بود و تحت سلطه قوانین آن ، نمی توانست بر آن چیره شود و بر آن محیط گردد. ( ر ک به مفاوضات عبدالبهاء) بنابراین حیات حقیقی انسان در باورها و اعتقادات عقلی اش می باشد. شکنجه ها اگر چه بر بدن فرد تاثیر می گذارند ، اما یقین انسان از عقلانیات وی حاصل می شود. این باورهاست که هویت هر فرد را می سازد و به انسان تشخص می دهد.
۵ . ر ک به مفاوضات عبدالبهاء، بقای روح
|