جمهورییِ استفراغ
زرتشت خاکریز
•
برخیز ای جاودانه بیمار/و با چشمهایِ خودت ببین
دریایِ متشخصی را که لباس ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٣ آبان ۱٣٨٨ -
۴ نوامبر ۲۰۰۹
این جمهورییِ استفراغ/در تمامِ باغها و راغها
هر چه درخت و کُندُر و عود بود را/از بنیاد برانداخت
و جای جای به جایشان/این استفراغِ جمهوری
خودش را کاشت/و تا گُل آمد در داروخانه بجنبد و
دارو در گُل زار/لباسشخصیها در هیئتِ تُف
به چهرهیِ چه کسی/به سور نشستند؟
تیشه را جز به ریشهیِ خودشان/به ریشهیِ چه چیزی زدند؟
برخیز ای جاودانه بیمار/و با چشمهایِ خودت ببین
دریایِ متشخصی را که لباس ندارد
و زردابهایی را که در هر راه
راه به راه/و گُله به گُله/گُلهایِ سرخ را درو میکنند
و اصلن به مغزِ مریضشان هم خطور نمیکند
که از کجا آمدهاند این بچههای آتشفشان
آتشفشانی که آجر به آجر/به رویِ هم گذاشته میشود
تا در ژرفترین خانهای از خاک/خوابیدهگانِ ابدییِ خاک
قرص از ماهِ عریانی بگیرند که در یادِ باغهایِ تحقیر شده
باغهایِ مرده/دستاش در سبزترین شاخهها تکان میخورَد
با سبزترین شاخهها تکان میخورَد
به هنگامِ دیدارِ جمهورییِ استفراغ/به احترام
شب از جایِ نمناکاش برمیخیزد
و خودش را چون شبکلاه/از سرِ خودش برمیدارد
اما درونِ گنجهیِ جاویدی که در کنجِ دیواری از جلبکهاست
از دو چوبِ فروتنِ رخت/آویختهاند و چسبیده به هم
آتشفشان و زلزله/و زمزمهیِ محرمانه و عطرآمیزشان
ـ دو نفره ـ در بارهیِ یک تُکمه است
تُکمهای که مثلِ تکهای تُف/به صورتِ آسمان افتاده است
|