اپوزیسیون و همبستگی ملی


ماشااله سلیمی - منوچهر مقصودنیا


• شخصیت ها و فعالین منفرد و مستقل اپوزسیون، تا کی می خواهند به سیاست تبری از سازمانها و احزاب موجود، و فاصله گرفتن از آنها و به عبارتی دیگربه سیاست مخالفت خوانی خود با نیروهای متشکل سیاسی ادامه دهند؟ آیا در دیدگاه و یا در استراتژی شان اینگونه فعالیت های فردی... ما را به دمکراسی و آزادی رهنمون خواهد کرد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ آبان ۱٣٨٨ -  ٨ نوامبر ۲۰۰۹


تقریبا این یک قانونمندی عمومی است که در حکومت های دیکتاتوری و توتالیتر، احزاب، نیروها و جریانهای سیاسی بطور سیستماتیک سرکوب می شوند. مخالفین و دگراندیشان تحت انواع فشارها اعم از، زندان، شکنجه، اعدام، محرومیت از مزایای شهروندی، تبعید و مهاجرت اجباری قرار می گیرند. ازاین رو به هنگام بروز نارضایتی و اعتراضات مردمی و مشاهده علائم فروپاشی دیکتاتوری ها و یا هنگام روشن شدن ناتوانی آنها، حزب، سازمان و یا تشکل سیاسی قوی ی که بتواند سازماندهی و هدایت اعتراضات مردمی را بعهده بگیرد نمی تواند وجود داشته باشند.
در چنین شرایطی ، جای خالی اپوزیسیون را فرد و یا افرادی ازدرون حکومت می گیرند و با استفاده ازموقعیت و مقام خویش و شناخت مردم ازآنها، گرفته وتبدیل به سخنگوی توده غیر متشکل ناراضی وحتی عصیانگر می شوند.
بجرات می توان گفت که شدت سرکوب در کشورهای توتالیتر وایدئولوژیک، در مقایسه با دیکتاتوری های فردی، به مراتب خشن تر، گسترده ترو خونبارتر می باشد. کشورهای سوسیالیستی و بویژه شوروی سابق نمونه برجسته ای دراین مورد ی باشند. بیش از ٣۰ سال طول کشید تا خروشچفی، که اتفاقا پله های ترقی را با چاپلوسی های بی پایان نسبت به استالین پیموده بود، پیدا شده تا لب به انتقاد از کیش شخصیت ولی نعمت جانی خویش استالین گشوده و پرده از کشتارهای دسته جمعی و تصفیه های خونین در حزب حاکم، یعنی حزب کمونیست شوروی بردارد . (متعاقب آن تقریبا روند ٣۰ ساله ای لازم بود که خروشچف به گارباچف فراروید.)
ایران ما با داشتن حکومتی دیکتاتوری ــ ایدئولوژیک، خود ازاین قاعده مستثنی نیست. خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، سرکوب مخالفین خویش راابتدا توسط نیروهای فشار مردم و سپس نیروهای امنیتی و انتظامی، به وحشیانه ترین شکل ممکن بسط و گسترش داد. اوبا نعمت خواندن جنگ خانمانسوز، از شرایط جنگی پیش آمده حداکثر استفاده رابرای استقرار حکومت اسلامی مورد نظر خود نموده و با تداوم سرکوب،جو رعب و وحشت رادرجامعه حاکم کرد. خمینی سرانجام جام زهر پایان جنگ راسرکشید. ولی زهرخود را که با کشتار عمومی هزاران نفراز زندانیان سیاسی در سال ۱٣۶۷ در پیکر جامعه ریخت. زهری که شدت مسمومیت حاصل از آن؛ هنوز بر روان جامعه سنگینی می کند.
اینک ٣۰ سال بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، جنبش میلیونی اعتراضی مردم قد برافراشته است. آقای موسوی، نخست وزیر ٨ سال اول نظام، یکی از دو رهبر مطرح جنبش اعتراضی مردم گشته وآنرا را جنبش سبز نامیده است.
ایشان برخلاف خروشچف نه از نقد خمینی، بلکه با تکیه بر میراث آن، و از جمله با شعارجمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، تبدیل به یکی از سخنگویان این جنبش شده است. این در حالی است که تظاهر کنندگان در روز ۱٣ آبان امسال، با پائین آوردن عکس خامنه ای و لکدمال کردن آن، راس خمینه نظام را نشانه گرفته اند. و کیست که نداند با از بین رفتن اصل ولایت فقیه، اثری از نظام جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند.   
لازم به تاکید است، مادام که آقایان موسوی و کروبی در مقابل دولت کودتا ایستاده وخواهان آزادی زندانیان سیاسی و رسیدگی به جنایات اخیر باشند، از حمایت و پشتیبانی هر نیروی آزادیخواه و دمکرات برخوردار می باشند. ولی هماهنگی واتحاد عمل بلند مدت با آنها در گرو فاصله گیریشان از اندشیه های خمینی و نقد سیاست های بشدت مخرب و ارتجاعی وی می باشد.
گرچه سرکوب ٣۰ ساله نظام جمهوری اسلامی نتوانسته جامعه ما را همانند جوامع بلوک شرق تماما خفه کند و اپوزیسیون را بطور کامل از بین ببرد، اما توانسته رابطه آنرا با مردم و بویژه با نسل جوان که موتور اصلی جنبش اعتراضی می باشند را تا حدود زیادی قطع کند.
درست به همین دلیل، با وجود اینکه خواستهای مردم در کل از رهبری بیرون آمده از دل حاکمیت بسیار جلوتر است، اما مثل دوم خرداد ۷۶ زیر نفوذ این رهبری قرار دارد. اکثریت شرکت کنندگان در تظاهرات اعتراضی اخیررا نیروهای سکولار و مدرن تشکیل می دهند. اما صدای این نیروی وسیع و تحول طلب کم شنیده شده وتاکنون این اکثریت نماینده ی در سطح هدایت کننده گان جنبش ندارد.
این وضعیت و نیز عدم حضور فیزیکی و آشکار احزاب و نیروهای سکولار و دمکرات در جامعه مانع از سازماندهی و هدایت هدفمند جنبش مردم به سوی یک جمهوری پارلمانی متعارف است.
درست به دلیل عدم چنین حضور فیزیکی، این جریانات برای تاثیرگذاری برجنبش باید از راههای دیگر تلاش بکنند. تلاشی متحد وهمبسته . چراکه هیچ نیروئی به تنهائی نمی تواند تاثیر جدی ای در جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران داشته باشد.
اصولا جنبش موجود و یا هر جنبش سیاسی، اجتماعی دیگری در ایران، نه رهبر کاریزما خواهد داشت و نه اینکه یک حزب، سازمان و یا یک نحله فکری را به رهبری خود بر خواهد گزید. جنبشهای سیاسی، اجتماعی در ایران چند وجهی، فراطبقاتی و فراگروهی خواهند بود . به همین دلیل دارای سخنگویان متفاوت و مختلف خواهند بود. اما چگونه می توان به این واقعیت پاسخ عملی داده ودست به سازماندهی مناسب زد؟
یکی از مهمترین این راه کارها، ائتلاف دمکراتیک احزاب، نیروها، جریانات و منفردین سیاسی، حول عام ترین،فوری ترین و ممکن ترین مسائل جامعه می باشد.
حقیقت این است که این تنها حرف ما نیست. بدون اغراق تقریبا تمامی جریانات سیاسی غیر حکومتی و نیز افراد و شخصیت ها، بدون وقفه در این مورد اتخاذ موضع کرده و بیانیه و اطلاعیه صادر می کنند. اما هیهات از عمل موثر و مشترک از سوی نحله های مختلف فکری!!

شاید اغراق نباشد اگر بگوئیم در طول یک قرن اخیر، هیچ ملتی این همه اطلاعیه، بیانیه، قعطنامه، منشور، فراخوان؛ این همه کنگره، کنفرانس، نشست، همایش؛ این همه تلاش برای اتحاد، ائتلاف، وحدت، ایجاد هماهنگی؛ این همه منشور، فراخوان ودعوت نامه برای نزدیکی با یکدیگر نداشته ، و بازهم وجوداین حداز جدائی و تفرقه !!!! .
دهها گروه سیاسی چپ، راست و میانه ؛ ملی و غیر ملی، محلی و سرتاسری؛ لائیک ، سکولار، مذهبی و ملی ــ مذهبی ؛ انواع تشکلهای جمهوری خواه و مشروطه خواه؛ و با همین تنوع هزاران فعال منفرد سیاسی، در میان اپوزیسیون به چشم می خورد. در طی این سالها نه تنها از پراکندگی و تقرفه بین این گروه ها و افراد کاسته نشده، بلکه همچنان شاهد جدائی ها وانشعابات جدید می باشیم.   
اپوزیسیون رژیم تا کی می خواهد به این سیاست کم نتیجه‍ی دفاعی خود ادامه داده و به آن بسنده کند؟ !! وآیا به این فکرخواهد رسید که درسیاست، تهاجم هم وجود دارد؟ اپوزسیون متشکل تا کی می خواهد به این فرقه گرائی، تمامیت خواهی، و .. ادامه دهد. چرانباید با گرد هم آمدن حول چند خواست اصلی و مرکزی( دمکراسی، حقوق بشرو استقرار نظامی دمکراتیک در کشور) به این تفرقه رژیم شاد کن خاتمه دهد؟
هزاران فعال سیاسی ساکن خارج از کشور، با تجربه دهها ساله خود در فعالیت های سیاسی متشکل و یا انفرادی شرکت دارند.
تنها برای پشتیبانی از اعتراضات و جنبش اخیر مردم، صدها کمیته و یا جمعیت در کشورها و شهرهای مختلف دنیا تشکیل شده است. حداقل در چند تا از این کمیته ها آنچنان ترکیب و تجربه ای از چند نسل جمع شده که به جرات می توان گفت توان هدایت و به سرانجام رساندن قیامی ملی را دارامی باشند. ولی متاسفانه این همه نیرو وتجربه باید وقت خود را تنها برای برگزاری تظاهرات پشتیبانی از مبارزات مردم ایران به مصرف رساند. چرا نباید ستادی متمرکز و واحد، تمامی این حرکات و تظاهرات پشتیبانی را هدایت کرده و از اتلاف این همه وقت وانرژی برای انجام اقدامات واهدافی مشابه جلوگیری کرد؟

بیانیه شماره ۱۱ آقای موسوی،هم از سوی نیروهای سیاسی متشکل و هم منفرد، مثبت ارزیابی شده ودر آن حداقل هائی یافت شده که براساس آن می توان بر هماهنگی و توافق بین نیروهای مختلف امیدواربود. این واکنش در ذات خود مثبت بوده و نشان از فرهنگی مداراگرانه وروحیه توافق آمیز دارد. ولی چرا در این چند دهه به این راه کار فکر نکرده ایم که می توان برروی حداقل هائی به توافق و هماهنگی ای ملی رسید؟ چراپاره ای از نیروها در گذشته با هر گونه توافقی بر روی حداقل ها مخالفت کرده و با سیاست حداکثر خواهی و فرقه گرانه شان ، به ادامه تفرقه و پراکندگی کمک کرده اند؟
چرا ما باید آنقدرصبر کرده و در تفرقه برای رسیدن به خواست های مشترک بسر برده تا نیروی قوی دیگری به میدان آمده و « حداقل هائی» را برای نزدیکی ما بیان کرده و سپس ما به فکر « همه با هم » دیگری افتاده و و حول آن جمع شویم؟
طی ۲۰ سال گذشته همواره از تعداد اعضای نیروهای متشکل سیاسی کاسته شده است. در ۱۰ سال اول می توانستیم با این توجیه که جدائیها بر اثر سرخوردگی های ناشی از اولا ــ نتیجه انقلاب ۲۲ بهمن و حاصل آن نظام جمهوری اسلامی؛ و دوما ــ فروپاشی « اردوگاه سوسیالیسم عملا موجود » می باشد، خودرا دلداری داده و بگوئیم با آمدن نسل جوان به صحنه این روند تغییر خواهد کرد.. ولی وقتی نسل جدید به میدان مبارزه می آید واز میان هزاران جوانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نقل مکان می کنند، اما کسی درب هیچ یک از این اپوزیسیون متشکل را نمی زند؛ دیگر توجیه بالا قانع کننده نبوده و باید علل را در جای دیگری جست.
این پدیده ای است که تمام نیروهای سیاسی متشکل را باید به تعمق جدی وادارد. شاید با نقد خود و فرارویاندن تشکل های موجود به سازمان ها و احزاب دمکرات، فراگیر و تاثیر گزار، چپ، راست و میانه بر این روند خاتمه داد.

سخنی با منفردین سیاسی

حضور فعال هزاران منفرد سیاسی، که اکثر آنها در گذشته اعضای سازمانهای سیاسی بوده اند، یکی از پدیده های ویژه ی جامعه سیاسی کنونی ماست. دهها سال تجربه سیاسی ــ تشکیلاتی انباشته شده، حاصل از شرایط سخت و دشواری که شامل یادگیری ازسالها زندگی در مهاجرت و تبعید اجباری می باشد ، سرمایه بزرگی برای کشورمان است.
اکنون ما شاهد حضورهزاران منفرد سیاسی می باشیم که اگر در حد و اندازه متشکلین و حتی فراتر از آنها به فعالیت سیاسی می پردازند. تفاوت ها و شباهت ها در دیدگاه ها و نظرات سیاسی این منفردین، همانند یا نزدیک نقطه نظرات فعالین سیاسی متشکل می باشد. شباهت ها و تفاوت ها ناشی از عضویت گذشته آنها در سازمانها و احزاب سیاسی نیست. مثلا افرادی که در گذشته بدلیل عضویت در تشکل سیاسی با دیگران اختلاف داشته اند، اکنون با یکدیگر همسو بوده و برعکس اعضای سابق یک تشکل سیاسی با یکدیگر دارای اختلاف می باشند. البته این پدیده نزدیکی و دوری سیاسی در نزد کسانی که در تشکل ها باقی مانده اند هم دیده می شود. به عبارت دیگر از یک سو؛ ازنقطه نظر تحولات فکری، نظری و سیاسی صورت گرفته بین منفرین و متشکلین تفاوت چشمگیری دیده نمی شود؛ و از سوی دیگربین آنها و نیروی قابل توجه ای از متشکلین در نقد و کم اثر بودن سازمانهای سیاسی موجود همسوئی های زیادی دیده می شود. این نزدیکی های سیاسی، برنامه ای و ... می تواند و باید به راه کار های مشترک و هماهنگ ختم شود. از سوی فعالین منفرد اما تنها انتقاد و نفی سازمانها و احزاب موجود دیده می شود. هر از گاهی و در محافل دوستانه و کوچک صحبت از « حزب چپ فراگیر» و یا « حزب سوسیال دمکراسی و یا سوسیال ــ دمکراتیک » و یا احزاب لیبرال به میان می آید، و لی هنوز اقدام عملی جدی ای مشاهده نمی شود.
شخصیت ها و فعالین منفرد و مستقل اپوزسیون، تا کی می خواهند به سیاست تبری از سازمانها واحزاب موجود، و فاصله گرفتن از آنها و به عبارتی دیگربه سیاست مخالفت خوانی خود با نیروهای متشکل سیاسی ادامه دهند؟ آیا در دیدگاه و یا دراستراتژی شان اینگونه فعالیت های فردی ودادن هراز گاهی بیانیه ویا فراخوانی با امضای دهها و یا صدها نفرو نوشتن مقاله و تحلیل در سایت های سیاسی، برای مبارزه بااین رژیم سرکوب و مرتجع کافی بوده و ما را به دمکراسی و آزادی رهنمون خواهد کرد؟ فعالین متشکل هم ازاین شیوه ها برای مبارزه استفاده نموده و هرروز سایتها رامقاله باران کرده و نامشان هم در زیر بیانیه های مختلف دیده می شود. آیا زمان آن فرانرسیده تا به راه کارهای دیگر فکر کرد؟

نقش رسانه های فارسی زبان

در شرایطی که احزاب، نیروها، و نیز فعالین منفرد، دمکرات و سکولار جامعه، تنها وسیله ارتباطی شان نوشتن مقاله و بیاینه و اعلامیه و مصاحبه های صوتی و تصویری هرازگاهی است، آیا می توان انتظار داشت که اپوزیسیون دمکرات از مجموعه ظرفیت های خویش استفاده کند.
اهمیت این مساله زمانی بهتر درک می شود که برسیاست گزینشی بودن و ندیده گرفتن اپوزیسیون متشکل، توسط صدای امریکا و بویژه بی بی .سی. توجه داشته باشیم.
سیاست این دو رسانه سمعی و بصری پربیننده و شنونده، تاکنون بطور عمده سکوت در مورد احزاب سیاسی غیر حاکم و اپوزیسیون در مهاجرت اجباری می باشد.
در بین افراد طرف مصاحبه آنها، انواع لابی های جمهوری اسلامی، مشاهده می شود. البته این وضع در مورد بی بی سی بیشتر صدق می کند.
اکثر مطالب انتخاب و نقل شده بی بی سی از مطبوعات حکومتیان می باشد. تا کنون آنها حتی یک بیانیه، اعلامیه هرچند هم که مهم باشد، از مطبوعات خارج از کشور نقل نکرده اند . همچنین در موارد محدودی از برگزاری نشست؛ کنفرانس، همایش و کنگره های سازمانها و احزاب در خارج از کشور، گزارش ارائه دادند. در برنامه بررسی روزنامه های ایرانی در بی بی سی تنها روزنامه های منتشر شده در ایران مورد توجه قرار می گیرد، بی بی سی صدها روزنامه، مجله، گاه نامه ، هفته نامه، سایت های اینترنتی و وبلاگ ها را ندیده گرفته و کوچکترین اشاره ای بدانها نمی کند.
درهر حالت اتخاذ سیاست توسط آنها منطبق بر منافع و مصالح حکومت شان بوده و نمی تواند جای یک رسانه ملی را بگیرد. می توان به سیاست های آنها انتقاد کرد، ولی درنهایت تصمیم آنها توسط دولت هایشان و بر اساس منافع ملی شان خواهد بود.
از این منظر نیز اگر به مساله توجه داشته باشیم، به اهمیت یکی کردن نیروی مان در خارج از کشور بیشتر پی می بریم. ما باور داریم اگر اپوزیسیون سکولار، دمکرات و مترقی در خارج از کشور ائتلافی وسیع و دمکراتیک تشکیل دهند، براحتی قادر خواهند بود که تلویزیونی ۲۴ ساعته داشته باشند. تلویزیون ملی ای که صداهای واقعی مردم و نیروهای مردمی را به گوش ایرانیان و جهانیان برساند.
این امر بویژه در شرایط امروز جامعه ما،با وجود اعتراضات میلیونی مردم از یک سو و از سوی دیگر کنترل همه جانبه دستگاه ولایت فقیه و سپاه بر تمامی ارگانهای اقتصادی، سیاسی، نظامی ، قضائی و رسانه ایی ، ضرورت دو چندان پیداکرده است.


ماشالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا.   ۰۶.۱۱.۲۰۰۹