هجومِ ددمنشانه‌یِ گاردهایِ ویژه به واژه‌گان


زرتشت خاکریز


• و چه‌گونه می‌خواهی نکوبی به پا/ یا به بیل/ سرِ ماری را
که همه‌یِ خیابان‌ها و خانه‌ها را در هر کجا/ عاشقانه و ددمنشانه می‌زَهرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ آبان ۱٣٨٨ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰۹


 
افق با خودش موافق است/ که نباید آدمیان را به خاطرِخطاها
خودخواهی‌ها/ و خودسری‌های‌شان/ از میان برداشت
یا به گُرگُرِ آتشِ شهاب‌ها/ گرفتار داشت
افق می‌داند که در بَزه‌زارِ پُر رمز و رازِ روزگار
ستاره‌یِ راه‌نمایی وجود ندارد/ یا اگر وجود داشته باشد
درست‌ترین و یگانه‌ترین نیست/ عاشق‌ترین و/ زلال‌ترین نیست
افق می‌خوانَد ابرهایی را/ که تمام‌شان/ یک‌سان از مادر زاده می‌شوند
اما به درستی نمی‌داند که چی‌ست/ آن اصلی‌ترین سببی
که یکی را برق می‌کند/ یکی را خاکستر/ یکی را شاعر می‌کند
یکی را تاجر/ یا قاتل/ من می‌شنوم شمعی جاودانه را
که گذارش در تمامِ طولِ عمر/ از اشتباهی/ به اشتباهی دیگر رفتن است
از بی‌آینه‌گی‌ای/ به بی‌آینه‌گی‌ای دیگر رفتن است
از خوابی/ به خوابی دیگر رفتن است
اما به هر حال تو اگر دل‌ات نرم‌ترین آب‌هایِ جهان هم باشد
و حتا اگر از نهایتِ چشم‌پوشی/ نابیناترین شهابِ شب‌ها هم باشی
چه‌گونه می‌توانی بپوشی رویِ زیباترین خون‌هایی را
که دست‌مایه‌یِ تجارتِ پاچه‌ورمالیده‌گان است
و چه‌گونه می‌خواهی نکوبی به پا/ یا به بیل/ سرِ ماری را
که همه‌یِ خیابان‌ها و خانه‌ها را در هر کجا/ عاشقانه و ددمنشانه می‌زَهرد
و حتا خُردسال‌ترین خنده‌ها را/ در دلِ نهانی‌ترین ابرها/ پیدا می‌کند
و می‌گازد/ اشک‌آوری‌یِ شما از آن است
که شمعی یگانه در جهان وجود ندارد
و آن غنچه‌یِ غارت‌شده و بیگانه با عقرب
آن غنچه‌ای که خودش خدایِ خود است
و خوب‌ترین راه‌نمایِ پدرانِ پیر و پاکِ خزنده‌گان
حتا خُرده فرصتی هم نصیب‌اش نمی‌شود/ تا خروسی عمودی
با چشم‌های‌اش که آبی/ و دل‌اش که شاعر/ و تاج‌اش که گدا
بیاید و راز و رمزِ ریزترین سلول‌هایِ خویش را بشناسد
بیاید و بی هیچ سببی/ حتا بی قطره‌ای جیوه/ در آسمانی دور از تنزیل
در آسمانی با شاه‌راه‌ها و راه‌هایِ شیری‌ای
که بیگانه با خسوف و تقلب و تزویر است/ همه‌یِ ما را از نو
در کفِ عبیرآلود و دریایی‌یِ یک بیل/ دوباره بیافریند