به نام محمد، به یاد حسن و در دفاع از ادوار تحکیم
مقاله ای از علی جمالی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ آبان ۱٣٨٨ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹


بنا ندارم به سیاق مالوف در رسای یاران دربندم مدیحه سرای کنم و آنان را در حدی بزرگ کنم که دچار کیش شخصیت شویم، آنچه مینویسم دلتنگی هایم از باب دوری از دوستانی است که تا همین دیروز همراه و همرازشان بودم و دفاع از عملکرد مجموعه ایست که این روزها زیر ضربات خردکننده اقتدارگرایان حامی کودتا همچنان نفس می کشد و به امید آزادی اعضایش و رهایی سرزمینش روزگار می گذراند.
برای من محمد صادقی تنها یک دوست نبود. از تابستان ٨۲ و روزهایی پایانی دوران دانشجویی که او را در قامت دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان شناختم تا امروز که عکس او و دیگر همفکرانم را بر دیوار اتاقم نشانده ام روزهای خوب و بد بسیاری را با هم گذراندیم . آنروزها محمد به اتفاق اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی در اعتراض به تداوم بازداشت اعضاء شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند و آنقدر بر این عمل شجاعانه شان پای فشردند که کارشان به بیمارستان کشید و اگر پادرمیانی و خواهش آقایان شیرزاد و مزروعی (نمایندگان وقت اصفهان در مجلس ششم) و حضرت آیت الله طاهری نبود حاضر به شکستن اعتصاب غذایشان نبودند.
پس از آن محمد که با سخنرانی های پرشورش در دانشگاه اصفهان به کابوسی برای اقتدارگرایان دعوت شده به این دانشگاه تبدیل شده بود بدلیل برگزاری برنامه ای که برای بررسی پرونده هسته ای ایران در دانشگاه اصفهان برگزار شده بود به دادگاه فرا خوانده شد و به ۵ ماه حبس تعلیقی محکوم شد. او که بنای کنار گذاشتن مبارزه سیاسی را نداشت به فعالیتش ادامه داد تا بار دیگر به همین دلیل از تحصیل در دوره کارشناسی ارشد هم محروم شد. او جزو اولین دانشجویان ستاره دار بود ولی تا زمانی که به اصرار دوستان جلوی دوربین فیلم دوم مهدی کروبی در انتخابات امسال رفت هیچکس این موضوع را نمی دانست چون محمد فرصت طلب نبود؛ با اینکه می توانست به واسطه اعتبارش جایگاه شغلی و سیاسی بهتری داشته باشد ولی از هیچکس چیزی نمی خواست. درست مثل بقیه دوستان، مثل احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی، حسن اسدی، مهدی امینی زاده و مثل حجت شریفی.
تا سال ٨۴ که به آستانه انتخابات ریاست جمهوری رسیدیم؛ کم و بیش با هم بودیم. در آن انتخابات دفتر تحکیم وحدت و به تبع آن محمد در اعتراض به ناعادلانه و غیرآزاد بودن انتخابات آن را تحریم کردند. گفتمان تحریم در آن دوران اگر چه نتوانست به هدف نهایی اش دست یابد ولی توانست موجب شکل گیری جریانی در فضای سیاسی ایران شود که اهدافی بالاتر از سطح مطالبات جنبش اصلاحات را پی گیری می کرد. و همین گفتمان بود که در چهار سال اول دولت محمود احمدی نژاد او را در همه جا به چالش کشید و موجبات حضور عظیم مردم را در انتخابات دوره بعد رقم زد. در همان سال محمد و حسن به دلیل شرکت در تجمع اعتراضی نسبت به وضعیت اکبر گنجی بازداشت شدند. محمد زودتر آزاد شد ولی حسن بیش از یک ماه را در زندان گذراند.
پس از آن محمد به ادوار آمد و ارتباطمان بیشتر شد. در همین روزها حسن هم به جمع ما اضافه شده بود و ادوار تحکیم دوره جدیدی از فعالیتش را با ورود نیروهای تازه آغاز می کرد. آن روزها ما به حلقه مومنی معروف شده بودیم و همه جا با هم بودیم. از عبدالله یاد گرفته بودیم که همیشه از حال هم باخبر باشیم و ارتباطمان فقط منوط به فضای سیاسی نباشد. شب عروسی حسن اسدی در سال ٨۶ را به خاطر می آورم که مصادف با زمانی بود که عبدالله و بسیاری دیگر از اعضاء تحکیم و ادوار در زندان بودند. آن شب به واقع هم گریستم و هم خندیدیم.
در همان روزها سایت ادوارنیوز را به عنوان یک رسانه تاثیرگذار به فضای خبری جامعه معرفی کردیم که تا همین امروز همچنان به عنوان یک مرجع معتبر در دسترس علاقه مندان است. در تمام این سالها ادوارنیوز وظیفه اصلی خود را تلاش برای انعکاس اخبار و تحلیل های فعالان سیاسی و حقوق بشری قرار داده است. در واقع شاید بتوان عملکرد سایت ادوارنیوز را جزو درخشان ترین بخشهای سابقه عملکرد تشکل نوپای ادوار تحکیم دانست.
در انتخابات آذر ٨۶ حسن و محمد به جمع شورای مرکزی ادوار اضافه شدند. محمد به کمیته شعب رفت و حسن به واسطه تحصیلات و علاقه اش کمیته حقوق بشر را برگزید. هردو آنها در این دو سال جزو بهترین های ادوار بوده اند. هر دو در راستای اهداف کلی ادوار یعنی گسترش تشکیلاتی و آموزش بهترین عملکرد را داشتند. به جرات می توان گفت به واسطه تاکید شدید مجموعه در دوره جدید بر حفظ مزیت قانونی بودن عملکرد دوساله گذشته ادوار تحکیم بیشتر از هر زمان دیگری در چهارچوب قانون بوده است. و عجبا که در این زمان بیش از هر دوره دیگر تحت فشار شدید سیستم امنیتی قرار گرفته ایم.
در روزهای پیش از انتخابات خرداد ٨٨ دوشادوش یکدیگر و بسیاری دیگر از دوستان خیابانهای تهران را به عرصه روشنگری علیه سیاستهای ویرانگر دولت احمدی نژاد تبدیل کردیم. ما بدون چشمداشت هر روز بر حاشیه میدان ونک جمع می شدیم تا آگاهی را به جامعه منتقل کنیم و به راستی که آن روزها "بهار تهران " بود.
و روزهای پس از کودتا هم که گفتن ندارد. آتش کودتاگران از همان روزهای اول دامن ما را گرفته و هنوز رهایمان نکرده؛ احمد زیدآبادی صبور به جرم ناکرده سخت ترین شرایط را در سلول های تنگ و تاریک اوین تاب می آورد تا از شرافت خود و سلامت مجموعه اش دفاع کند. عبدالله مومنی مظلوم به واسطه ایستادگی بر سر آرمانهایش به ٨ سال زندان محکوم می شود زیرا که او اعتبار درخشان ترین نسل از جریان دانشجویی ایران است. محمد صادقی و حسن اسدی تاوان اعتراض به کودتای انتخاباتی و روشنگری هایش را می دهد و حجت و نفیسه که خود حدیثی مفصلند.
دلم تنگ است. برای همه شان دلم تنگ است. پناه می برم به خدای رحمان و رحیم و رجوع می کنم به خاطراتم و صبوری می کنم که مطمئم آنها سربلندتر از هر زمان دیگری به آغوش ما باز می گردند. زمستان می رود و روسیاهی می ماند به آنان که عزیزترین فرزندان این دیار را به بند کشیده اند تا به خیال خام خود امنیت قبرستانی حاکم کنند. اما نمی دانند که: "ما بیشماریم"!!!
گیرم که در باورتان به خاک نشستم
          و ساقه های جوانم
               از ضربه های تبرهاتان زخم دار است؛
با ریشه چه می کنید!؟
گیرم که بر سر این بام
                           بنشسته در کمین پرنده اید ؛
          پرواز را علامت ممنوع می زنید؛
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید!؟
گیرم که می زنید؛
گیرم که می برید؛
گیرم که می کشید؛
                            با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید!؟