کشاله های بلوط


شهلا بهاردوست


• چشمکِ شعر من به ساز تو تا سحر روی تاکها می دود
خط می شود
خط می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ آبان ۱٣٨٨ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹


 

در آغوشم کشیده دستی
دستی از حافظه‍ی تاریخ
از خط نفسهای دلتنگ
از چشم عاشقان بی لکنت
روی پوست داغ ِ خواب
باز سایه ات نشسته خمار.

پشت همهمه‍ی عکسها، یادها
یادهای همان بهار، همان آُمید
بهاری در همیشه هایی دور
کنار خوابِ پروانه های بی تاب.
چه ساده، چه عریان
چه بیگناه تن های ما.

عمق نگاهمان، چکّه چکّه میان ِ واژه ها
جیغ ِ سطرهایمان، غلتِ شور انگیز خیال
مدام در پی خطابِ ما، کشیده قد لابلای بوته ها.

وحشی وُ منگ هنوز حضور بی حضورمان
شور ِ تبخیر ِ هوس هنوز سرگیجه هایمان
هنوز شب که نمناک می رسد
چشمکِ شعر من به ساز تو تا سحر روی تاکها می دود
خط می شود
خط می دهد
خطها چه شیرین مرا تا تو
تا کشاله های بلوط می کشند.


هامبورگ، ۱۵ نوامبر ۲۰۰۹
از مجموعه خواب زیتون
www.bahardoost.org