چگونه و در کجا باید با دیکتاتوری و دیکتاتوری مذهبی مبارزه کرد؟


رضا میهن دوست


• اپوزیسیون سکولار تا به حال مخالفتی را با شعار "دولت سبز ملی" انجام نداده است، و به خاطر اعتقاد و پایبندی به اصول دموکراتیک خود، اینکار را هرگز نخواهد کرد. اما اپوزیسیون غیر سکولار با صراحت هر چه تمامتر شعار "جمهوری ایرانی" را محکوم میکند و آنرا از این جنبش نمیداند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ آذر ۱٣٨٨ -  ٣ دسامبر ۲۰۰۹


در تظاهراتهای ضد جنگ "قدرتهای متحده با عراق" در آلمان من به عنوان یک ایرانی شاهد پدیده ای کاملا غریب و ناشناخته ای بودم. درآن تظاهراتها ازهوادران هر حزب و گروهی شرکت داشتند، حتئ آنهایی که از نظر سیاسی کاملا در نقطه مقابل هم قرار میگرفتند. بیاد دارم که یک بار شخصی بسیار عصبانی از میان تظاهر کنندگان در مخالفت با یکی از سخنرانان چند بار با صدای بلند شعار داد، سخنرانی که برای او همه به شدت دست میزدند، اما هیچ اتفاق ناگواری برای آن مرد معترض پیش نیامد و هیچ چیزی هم به هم نخورد، تنها چند نفر به او خندیدند همین و بس. در همه جا رنگارنگی و تنوع مشاهده میشد. پرچم سندیکاهای کارگری، اصناف مختلف، احزاب، سازمانها و گروه‌های متفاوت. از هر نوع نماد و پرچمی استفاده میشد حتئ پرچم سرخ با نشان داس و چکش.

اصولا در تظاهراتهایی که در کشورهای دموکراتیک انجام میشود، مشکل خاصی میان گروه‌های تظاهر کننده پیش نمیاید. تنها گروه‌های مشکل آفرینی که من میشناسم گروه‌های راست افراطی بسیار کوچک هستند که کوچکترین ارزش و اهمیتی به دموکراسی و مظاهر آن قائل نمیشوند، حال آنکه ازامکانات آن برای خود به بهترین نحوی استفاده میکنند. البته گروه‌های چپ افراطی هم وجود دارند اما مشکل این گروه‌ها بیشتر با پلیس و به ویژه با همین گروه‌های افراطی دست راستی است وانگیزه‌های آنان نیز کاملا متفاوت از راست گرایان افراطی میباشد. برای نمونه، گروه‌های چپ افراطی هم در تظاهرات ضد جنگ در کنار دیگر گروه‌ها شرکت داشتند اما تنها گروه هایی که بصورت مجزا و ایزوله در مخالفت با جنگ به خیابانها آمدند همین گروه‌های کوچک راست افراطی بودند آنهم نه با انگیزه انسانی مخالفت با جنگ بلکه برای حمایت از دیکتاتوری صدام حسین بدلیل سیاست ضد اسرائیلی او، و همچنین ضدیت با "امپریالیسم آمریکا!".

بعد از مدتی زندگی در مناسبات دموکراتیک، فرهنگ دموکراسی در وجود انسان جا باز کرده و نهادینه میشود. زیرا که او دستگاه حکومتی و قوانین دموکراتیک و پلورالیستی آنرا از خود و در خدمت خود دانسته و در زندگی اجتماعی و سیاسیش بخوبی مشاهده میکند که این قوانین و مقررات به سود و برای رفاه او وضع شده است. بنابراین خود را ملزم به رعایت آن میبیند.

به نظر میاید که گروه هائی از ایرانیان ساکن در کشورهای دموکراتیک هنوز با فرهنگ دموکراسی و تعریف آن بشدت مشکل دارند. هنوز حرف از نماد خاص، پرچم خاص و شعار خاص میزنند. و در واقع در این موارد از ایرانیان داخل ایران بسیار عقب مانده اند. آنها بعد از سالها زندگی در این نوع کشورها هنوز نتوانسته اند خود را با این نوع فرهنگ دموکراتیک و پلورالیستی تطبیق دهند. در کشورهایی مانند ایران این نوع تجربه (دموکراسی مدرن) تقریباهیچگاه وجود نداشته است و ایرانیها به استثنای چند دوره بسیار کوتاه هرگز فرصت فراگیری و درونی کردن این رفتار را نداشته اند. پس این رفتار غیر دموکراتیک از برخی از گروه‌های ایرانی دور از انتظار نیست زیرا که چرایی آنرا میدانیم. اما آیا این رفتار قابل پذیرش نیز میباشد؟

به نظر من حقوق بشر و دموکراسی نمیتوانند به تعداد ساکنان این جهان تعریف داشته باشند. ما مجبوریم در یک نوع تعریف از آن با هم به توافق برسیم، درست مانند تعریف عدد و یا علائم ریاضی و یا علائم رانندگی. آیا میشود رفتار و منش دموکراتیک را به کناری نهاد، تنها به این بهانه که برخی از آن سؤ استفاده میکنند؟ آیا به بهانهٔ حل مشکلات و اختلافات، کنار گذاشتن رفتار و منش دموکراتیک به معنای دامن زدن به اختلافات و عمیقتر کردن آن و به خشونت کشاندن آن نیست؟ و آیا این باعث سلب آزادی از دیگران نمیشود؟

نگاهی به ایران خودمان بیندازیم. به بهانه اینکه در استادیومهای ورزشی امکان فحاشی و بیان کلمات رکیک از طرف مردها وجود دارد، حضور زنها را در آنجا منع میکنند. به بهانهٔ اینکه موهای زنان اشعه‌ای مرموز و شهوانی تولید میکنند، حجاب اجباری را وضع میکنند. به بهانه اینکه زنان بر احساسات خود نمیتوانند غلبه کنند حق قضاوت را از آنان سلب میکنند، بگذریم از موارد بسیار وحشتناکتر آن. به بهانه اینکه آدمها بلوغ عقلی ندارند و همیشه نیاز به یک قیم دارند، آنها را از مشارکت در زندگی سیاسی منع میکنند. به بهانه اینکه اکثریت مردم به یک مذهب خاص اعتقاد دارند حقوق اقلیتهای مذهبی را زیر پا میگذارند، حقوق شهروندان غیر باور مند به دین و مذهب که جای خود دارد. همه اینها راه حلهای دیکتاتورمابانه و غیر دموکراتیک هستند. آیا کنار گذاشتن دموکراسی به معنای نادیده انگاشتن حقوق بشر نیست؟ آیا همه این راه حلها دیکتاتور معابانه و غیر دموکراتیک نیستند؟

حال انتقاد از حکومت دیکتاتوری مذهبی خود را، که فکر میکنیم سزاوار بهتر از آن هستیم!، به کناری گذاشته کمی هم به خودمان نگاه کنیم! مگر همه ما این نوع نگرش، این نوع رفتار و منش و به طور کلّ این نوع فرهنگ را زشت و غیر انسانی نمیدانیم؟ و اساسا مگر برای مبارزه با این بیعدالتیها و برای تغییر آن فرهنگ نامطلوب بپا نخواسته و تاکنون نیز هزینه‌های سنگین برای آن نپرداخته ایم؟ پس چرا خودمان با این روشهای ناروا و غیر دموکراتیک با هموطنان دگر اندیش خود رفتار میکنیم؟!

این مسائل را به دو گونه میشود حل کرد. یا به بگونه دموکراتیک و پلورالیستی و یا دیکتاتوری و انحصارگرایانه. حال چه روشی میتواند دموکراتیک و پلورالیستی باشد؟

با وجود اینکه من هیچ علاقه‌ای به حمل پرچم در هیچ تظاهرات یا آکسیونی را ندارم، هرگز به خود اجازه نمیدهم به بهانه اینکه مثلا برگزار کننده یک تظاهرات هستم، جلوی علاقه مندان به حمل "پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان" را بگیرم. اساسا بحث بر سر اینکه آیا این پرچم بطور دموکراتیک انتخاب شده یا نه نمیباشد، بحث بر سر نوع نگرش و برخورد با اینگونه مسائل است. گروه بزرگی از مردم، چه درست از نظر آنها و چه نادرست از نظر مخالفان آنها، به این پرچم عشق میورزند و با اینکه برای آنان این پرچم نماد ایران و ایرانیت است، نمادهای دیگر را نیز در تظاهرات میپذیرند و مخالفتی با آن ندارند. آیا آنانی که مخالف هر نوع رنگ و صدای ملی برای حضور مردم در مبارزاتشان بر ضد استبداد مذهبی میباشند، در جناح اپوزیسیون انحصار طلب و غیر ملی و غیر سکولار قرار نمیگیرند؟ آن کسانی که آوردن پرچم را در تظاهرات منع میکنند به آن موضوعیت میبخشند نه کسانی که در هر حال به حمل آن در تظاهرات علاقه مندند. همان گروه هایی که دیروز حذف پرچم را مطرح میکردند، امروز نیز منع و حذف شعارهای سکولار و ملی را در دستور کار خویش قرار داده اند که به نظر من این روند کاملا آگاهانه انجام میگیرد.

بعد از شروع سیل تظاهرات ایرانیان خارج کشور در اعتراض به تقلب در انتخابات، در برخی از تظاهرات گاهی درگیریهایی که بیشتر لفظی بودند رخ میداد. برای حل این مسائل، مشکل گشای سیاسی همیشه درصحنهٔ یعنی آقای اکبر گنجی باز هم پا به پیش نهاده و ایرانیان را از این فیض خود محروم نکردند. ایشان با آن منش غیر دموکراتیک و"نظریه پردازی هایشان!" سهم مهمی در تفرقه و جدایی در صفوف ایرانیان خارج از کشور داشتند. بعد از آکسیون "اعتصاب غذای نیویورک" که در آن معترضین به طور شرم آوری به دو دسته تقسیم شدند و بعد از بلند شدن صدای اعتراض بسیاری از هموطنان تبعیدی، ایشان مقاله "دموکراسی و دیکتاتوری پرچم۱" را نوشتند. ازآن روز مخالفان حضور پرچم در آکسیونها و تظاهرات، صاحب یک نوع تئوری و تئوریسین شدند. البته در مخالفت با پرچم قبلا هم نوشته هایی وجود داشت، اما هیچکدام آنها تاثیر مخرب آکسیون "اعتصاب غذای نیویورک و مقاله ایشان" بر روی اتحاد ایرانیان را نداشتند. پاسخ به آقای اکبر گنجی و "نحوه استدلالات!" ایشان درآن مقاله و مقاله‌های مربوطه بعدی که بیشتر به بخشنامه شباهت دارند، در حوصله این نوشتار نمیباشد. اما مقاله‌های با ارزشی در پاسخ به ایشان در اینترنت یافت میشوند که یک نمونه۲ از آنها را در پانوشت برای علاقه مندان میگذارم.

ما با برگزاری تظاهرات و آکسیونهای مختلف چه هدفی را دنبال میکنیم؟ آیا هدف مان این نیست که "ندای" خود و ایرانیان داخل کشور را به گوش افکار عمومی جهانیان برسانیم و از این طریق حمایت مردم و در نهایت دولتهای آنان را شامل حال این جنبش کنیم؟ پس چرا از زبان دموکراسی استفاده نکنیم که برای همه قابل فهم باشد؟ آیا بهتر نیست که رشد فرهنگ دموکراتیک و سکولاریستی خود را نیز به آنها نشان دهیم؟ واقعا جای تاسف دارد که در یکی از این تظاهرات که مقابل سفارت ایران در انگلیس برگزار شد، گروهی تظاهر کننده شعار "الله و اکبر " را سر میدادند. شعاری که برای اروپاییان همیشه یادآور فیلمهای ویدئویی تروریستهای اسلامی میباشد که در آن بعد از خواندن آیه هایی از قرآن به طرز وحشتناکی فریاد "الله و اکبر" سر میدهند و سر گروگانها را از بدن جدا میکنند و یا دست و پا وچشمان گروگانها را بسته، آنها را در گودالی انداخته و آتش میزنند.

هنوز گاهی نمیتوانم باور کنم که چنین شعاری را در خارج از ایران در کشور انگلیس از یک گروه تظاهر کننده ایرانی شنیده ام! این شعار در ایران به دلیل معذورات و شرایط سیاسی خاصی، که همه به آن آگاه هستیم، داده میشود، اما آیا این معذورات و شرایط سیاسی برای ما در کشورهای دیگر بویژه در کشورهای دموکراتیک هم وجود دارد؟

در شهری که من زندگی میکنم، بعد از دو سه بار درگیری لفظی بین کسانی که مایل به داشتن پرچم شیر و خورشید نشان بودند وبرگزارکنندگان آن آکسیونها و حامیانشان که با آنها مخالفت میکردند، تعداد جمعیت بطرز قابل ملاحظه‌ای در تظاهراتهای بعدی کاهش یافت. من دیگر هرگز در این نوع تظاهرات شرکت نکردم و برای شرکت در تظاهرات با تعدادی از دوستانم کیلومترها رانندگی میکردیم تا به شهر بزرگ دیگری که این نوع برخوردها درآن انجام نمیشد برویم. دراینجا عملا چه اتفاقی افتاد و چه نتیجه‌ای میشود از آن گرفت؟ آیا درستی یک عمل را از نتیجه آن نمیشود محک زد؟

اپوزیسیون سکولار تا به حال مخالفتی را با شعار "دولت سبز ملی" انجام نداده است، و به خاطر اعتقاد و پایبندی به اصول دموکراتیک خود، اینکار را هرگز نخواهد کرد. اما اپوزیسیون غیر سکولار با صراحت هر چه تمامتر شعار "جمهوری ایرانی" را محکوم میکند و آنرا از این جنبش نمیداند. در اینجا مایلم از سایت پیام دانشجو۳ تکه‌ای از یک سرمقاله را نقل کنم "... ما مخالف این نیستیم که اصلاح طلبان "جمهوری اسلامی خواه" نیز شعار هایی چون "دولت سبز ملی" که تفسیر ان دولت اسلامی ملی یا دولت مذهبی ملی است را سر بدهند. این حق انان است که شعارهای خود را داشته باشند. اما انها نیز باید دست از تخریب شعار سکولارها که شعار غالب مردم نیز هست بردارند. در واقع باید یک توافق اعلام نشده در بین گروه‌های گوناگون شرکت کننده در تظاهرات وجود داشته باشد که امکان طرح شعارهای محوری خود را داشته باشند...". و به قول یکی از رهبران اپوزیسیون دموکرات "در باره ی شعارهای محوری، باید مردم را آزاد گذاشت و نظرات خود را بر انها تحمیل نکرد". و همچنین بقول نویسنده مقاله‌ای در این مورد "این جنبش مانند قطاریست که قرار است در هر ایستگاهی تعدادی مسافر را برای رفتن به یک هدف مشترک سوار کند و نه پیاده" اینجا مقایسه کنید نوع برخورد را! کدامیک روشی کثرت گرایانه و دموکراتیک محسوب میشود؟

من با شعارهای مذهبی مشکلی ندارم، تنها مشکل من شعارهای انحصارطلبانه مذهبی است که باعث دور ماندن باورمندان به مذاهب دیگر از این جنبش میشود. من در نوشته‌های پیشین خود به آن اشاره کرده‌ام و باز هم میکنم زیرا که آنرا بسیار مهم میدانم، هر زمان که از حنجره ما شیعیان شعار "یا عمر میر عمر" بیرون آمد از حنجره سنی‌های ما نیز شعار "یا حسین میر حسین" بیرون خواهد آمد. به نظر من شعارهای انحصارطلبانه و مذهبی باعث تضعیف این جنبش میشود و شعارهای ملی و سکولار باعث گسترش و همگانی شدن آن، و همگانی شدن این جنبش باعث کاهش خشونت رژیم اسلامی خواهد شد. رژیم اسلامی برای اعمال خشونت نیاز به تمرکز نیروهایش دارد، در صورت همگانی شدن این جنبش و گسترش آن در سطح کشور این توانایی را عملا از حکومت گرفته ایم.

برگزار کنندگان تظاهرات در فراخوانهای خودشان بجای منع علائم و نمادهای گروه‌های متفاوت، میتوانند آنها را به تفاهم و مدارا دعوت کنند. برای نمونه در روز قدس ایرانیان ساکن در سوئد اینکار را کردند و در آمریکا نیز در تظاهراتی که فراخوان آن از طرف یکی از تلویزیونهای سیاسی ایرانی بود تعداد بسیار زیادی شرکت کردند، که این در نتیجه یک فراخوان دموکراتیک از طرف برگزار کنندگان آن بود. در خیلی از نقاط دیگر نیز این حرکت دموکراتیک انجام گرفته و میشود. پرچمهای سرخ، پرچمهای سه رنگ با علامت شیر و خورشید، بدون شیر و خورشید و نمادهای سبز در کنار هم. پس این شدنی است. چرا ما آنها را سر مشق خود قرار ندهیم؟ چرا بجای منع سلیقه‌ها که باعث کدورت، اختلاف و نتیجتاً شرکت نکردن بسیاری از ایرانیها در آن آکسیونها و تظاهرات و دور ماندن آنها از هم میشود، آنها را تشویق به احترام متقابل، مدارا، تحمل و پذیرش یکدیگر نکنیم؟ دموکراسی، منع یا حذف سلیقه‌ها و عقاید گوناگون نیست. دموکراسی یعنی مدارا و تحمل آنها. منع کردن پرچم یا نمادهای مورد علاقهٔ گروه هایی از مردم در یک تظاهرات به بهانهٔ جلوگیری از تفرقه و اختلاف، کاری غیر دموکراتیک و غیر ملی است. مساله را باید حل کرد نه حذف. اگر ما به تمرین دموکراسی اعتقاد داریم، پس چرا از مدارا کردن فرار میکنیم و خیال خود را راحت کرده و سلیقه‌ها را ممنوع میکنیم؟ نمیشود هنگام یک مسابقهٔ ورزشی تمرین کرد، بلکه باید مدتها قبل خود را برای آن آماده ساخت. پلورالیسم نشانه‌های زیادی دارد، اما یک نشانه را مطمئناً ندارد و آن وجود فقط "یک رنگ، یک سلیقه و یک عقیده" است.

برای ادامه مبارزه با وجود تمام اتفاقات ناگواری که میافتد، ما نیازمند امید و شادی هستیم. اما امید به پیروزی و آینده‌ای زیبا را با خوشباوری نباید اشتباه گرفت. تجربه انقلاب ۵۷ را هرگز نباید فراموش کنیم! „ تاریخ تکرار نمیشود" اما اشتباه تاریخی تکرار میشود و باعث طولانی شدن مسیر مبارزه میشود که آن نیز باعث تحلیل رفتن نیروی این جنبش میشود. بدون هشیاری و استفاده از تجربیات گذشته دلخوش کردن به اینکه تاریخ تکرار نمیشود بسیار اشتباه میباشد. تاریخ برای آن است که دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم. تاریخ برای آن است که از آن بیاموزیم، اکنون را مناسب با روح زمان بسازیم و آینده را برای نسلهای بعدی تضمین کنیم. اما مشکل فقط عدم شناخت تاریخ نیست، مشکل "نبود" شناخت خویشتن میباشد. مشکل در خود ماست که باعث تکرار اشتباهات تاریخی میشود و تا زمانی که آن مشکل برطرف نشود اشتباهات نیز دوباره تکرار خواهند شد. چرایی وعلت به وجود آمدن جمهوری اسلامی بدون توجه به مشکل فرهنگی ( درونی) غیر قابل فهم میباشد. این دیکتاتوری مذهبی نتیجه یک بیماری فرهنگیست که ریشه‌های آن در درون تک تک ما قرار دارد. اگر دیکتاتوری و دیکتاتوری مذهبی نمیخواهیم، باید ریشه‌های آنرا در درون خود بجوئیم . اگر یک تغییر بنیادی میخواهیم، نخست آنرا در درون خود ایجاد کنیم. بیائیم انگشت نشانه را از دیگران بر گیریم و آنرا بسوی خود نشانه گیریم و بدانیم تنها از این طریق است که میتوانیم این بیماری را برای همیشه ریشه کن کنیم.

من فکر میکنم این نوع نگاه ربطی به بدبینی ندارد اما اگر کسانی مرا زیادی بدبین بدانند، باید بگویم که حتئ یک فرد بدبین بنا بر ذات بدبین خود نقاط منفی را زودتر از یک فرد خوشبین میبیند و اعتقاد دارم وجود افراد بدبین به همان اندازه برای جامعه لازم است که وجود افراد خوشبین. زیرا اگر جامعه تنها از خوشبینان تشکیل میشد فاجعه پشت فاجعه را شاهد بودیم. کافیست که به تاریخ معاصر خود نگاهی بیاندازیم و نتیجه خوشباوری را ببینیم.

در اینجا مایلم چند سخن کوتاه با هموطنانم داشته باشم.

سخنی با آقای میر حسین موسوی و همفکران اصلاح طلب ایشان:

شما همانطور که خود بارها به آن اشاره کرده اید، برای حفظ نظام و صیانت از حقوق مردم آمده اید. اما حفظ نظام با حفظ حقوق مردم در تناقض است. ایران یک کشور است، نباید آنرا با یک مسجد شیعی اشتباه گرفت. این سرزمین از نژادها، اقوام، مذاهب و باورهای گوناگون تشکیل شده است. آنها میخواهند در کنار هم در آزادی، عدالت، صلح و دوستی زندگی کنند، بی‌آنکه مذهبی خاص، ایدئولوژیی خاص، قومی خاص، نژادی خاص و یا گروهی خاص خود را بر دیگران تحمیل کند و حقوق ویژه‌ای را برای خود قائل بشود. دوران حکومت مذاهب، ایدئولوژیها و نژادها به سر آمده است. ایران کشوری رنگارنگ است و دوران، دوران دموکراسی سکولار و پلورالیسم رنگین کمانی. بیائیم نوستالژی بازگشت به گذشته را فقط در گوشه یی از خیالات خود پذیرا باشیم بی‌آنکه بخواهیم آنرا به دیگران تحمیل کنیم و اینرا نیز بدانیم که تنها یک سیستم دموکراتیک و سکولار است که حتئ حقوق شهروندی و دموکراتیک معتقدان سرسخت بازگشت به گذشته را نیز تضمین میکند و در آنجا شما نیز میتوانید بصورت قانونی و دموکراتیک به مبارزات سیاسی خود برای بازگشت به جمهوری اسلامی ادامه دهید. اگر به آزادی و آزادگی اعتقاد داریم پس بیائیم از در دموکراسی وارد زندگی سیاسی ایران شویم.

در خطاب به نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی:

جنبش سبز بمانند رودخانه‌ای خروشان که از بلندای تاریخ میاید، هر لحظه با شکوه تر میشود و اگر راه را بر او تنگ کنند خروشانتر. هم اکنون نیز به اندازه ی کافی در پشت سد جمهوری اسلامی جمع شده است و در حال در هم شکستن آن است. بدا به حال آنانی که جلوی آن میایستند. این رودخانه از هر مانعی عبور کرده و راه خودرا بسوی اقیانوس آزادی باز میکند. بیائید به این رودخانه ایمان بیاورید، به آن بپیوندید و با آن به سوی اقیانوس آزادی جاری شوید.

و در آخر سخنی با همهٔ هموطنان داخل وخارج از کشور:

اکنون در آستانه "شانزده آذر" قرار گرفته ایم. بر اپوزیسیون ملی و سکولار داخل و خارج کشور است که هموطنان خود را در این روز مهم تنها نگذاشته هشیارانه عمل کنند و تدابیر لازم در مقابله با این نوع ترفندهای خطرناک مانند طرح شعارهای انحرافی و انحصار گرایانه در داخل ایران و همینطور رفتارهای انحصار گرایانه مانند برخورد با موضوع پرچم ملی و تلاش برای یکرنگ کردن طیفهای رنگارنگ ایرانیان در خارج از ایران را که متاسفانه بسیاری از هموطنان خوبمان گرفتار آن شده اند، انجام دهند.

جنبش سبز، کلاف به هم پیچیدهٔ رنگارنگیست که سبز فقط ظاهر آن میباشد. تنها زمانی که این کلاف سر در گم رنگها، بصورتی سازمان یافته در یک اتحاد رنگین کمانی، موفق به قرار گرفتن در جایگاه ویژهٔ خود شدند، میتوانیم مطمئن شویم که این جنبش توانایی رفتن در مسیر درست خود را دارد و مانند سی سال پیش، راه به "بیراهه‌ای دیگر" نمیبرد. گروه‌های گوناگون و رنگارنگ در خارج از کشور هنوز به مانند طیفهای پراکنده هستند که اگر بصورت سازمان یافته متحد شوند، تبدیل به یک جبهه رنگین کمانی قدرتمند و قابل روئییت میشوند.

بیائیم از رنگین کمان بیاموزیم! طیفهای گوناگون چه زیبا در کنار هم قرار میگیرند بی‌آنکه یکرنگ شوند، و چه حیاتبخش روشنایی را ایجاد میکنند. رنگین کمان راز روشنایی ست.

پیش بسوی یک اتحاد رنگین کمانی برای رسیدن به روشنایی.
۱ دسامبر ۲۰۰۹ - ۱۰ آذر ۱۳۸۸   رضا میهن دوست

۱. "دموکراسی و دیکتاتوری پرچم" ۲۱ مرداد ۱۳۸۸
news.gooya.com
۲. "بنام دموکراسی بکام تجزیه اتحاد عمل ایرانیان" ۹ آذر ۱۳۸۸
www.iranglobal.info
۳. "تلاش اصلاح طلبها برای اعمال نظر در شعارهای جنبش سبز" ۱۱ آبان ۱۳۸۸
mohandestabarzadi.blogfa.com