•
وقتی در چشم پنجره صبح جوانه زد،
در سینهام یک درخت، انار بالید،
که میوهاش دل شکافته بود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۶ آذر ۱٣٨٨ -
۷ دسامبر ۲۰۰۹
«قصه العشق لا انفِصامَ لها
فُصِمَت هاهُنا لسانُ مَقال»* حافظ
تو رفتی و زمستان شد.
وقتی ضجههایم ترا در غروب خاک کاشت.
برف،
سفید،
سفید،
سفید، بارید،
تا عریانی غمت را در آغوشش پنهان داشت
و گورستان،
تلخ،
تلخ،
تلخ، گریست
تا سرما، قندیلهای یخش را، برگردم برافراشت.
اما این شب بود
که اگرچه
دراز،
دراز،
دراز،
اگر چه
سیاه،
سیاه،
سیاه، مرا به مرگ وانگذاشت.
ردای خاموشیش را مادرانه پوشید،
دستم را گرفت
و کشان، کشان، با من به پگاه رسید
وقتی در چشم پنجره صبح جوانه زد،
در سینهام یک درخت، انار بالید،
که میوهاش دل شکافته بود.
از آن خون،
دانه، دانه میچکید،
درد،
قطره، قطره، قصه میگفت
زندگی، واژه، واژه، میشنید:
«یکی بود یکی نبود
آن که بود عاشق بود
آن که نبود معشوق بود
و آن که ماند
عشق
بود.»
شکوفه تقی
اوپسالا ۷ دسامبر ٢٠٠٩
* «بریده کی شود این داستان دلکش عشق
بریده است در اینجا زبان هر گفتار» ترجمه از شفیعی کدکنی
|