نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم - میهن جزنی (قریشی)

نظرات دیگران
  
    از : رهرو زندگی

عنوان : دوست عزیز "حق"
ادعای احزاب که میخواهند همه قدرت را بدست بگیرند البته طبیعی است ولی معیار بدست گرفتن قدرت رای مردم در یک انتخاب ازاد میباشد و به این دلیل نمیشود به احزاب چپ و یا راست و ملی ایرادی گرفت که چرا همه قدرت را برای خود میخواهند بلکه باید محیطی بوجود اید تا مدعیان ۹۹ در صدی با ان سنجیده شوند. در ضمن فرمودید پیشینه احزاب چپ گویای همه چیز هست ولی اگر نظر شما را بیطرفانه در نظر بگیریم باید گذشته هوادران رژیم شاهنشاهیو جمهوری اسلامی را با گذشته احزاب چپ بسنجیم که از نظر من که چپ نیستم گذشته چپ بسیار روشنتر از گذشته حاکمان شاهنشاهی و اسلامی است و بقول معروف هرکه بامش بیش برفش بیشتر و برف حاکمان اسلامی و شاهنشاهی بسیار بیشتر از احزاب چپ و راست بقدرت نرسیده میباشد.چپ به اندازه یک میلیون بار باشرفتر از گروهای جنایتکار شاهنشاهی و اسلامی است منصفانه برخورد کنیم و جنایتکاران را تبرئه نکنیم اگر حتا ضدیت با چپ داریم
۱٨٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : هر دردی دوایی دارد و دوای درد مشترک ما دمکراسی است و بس. یا باید تن به دمکراسی دهیم و یا کره شمالی شویم. این انتخاب با ماست.
آقای مانی فرزانه، دوست عزیز من،

جان کلام را به زبانی ساده بیان کردی که یا دمکراسی غربی و یا ادامه همین دور باطل که فعالان سیاسی ما را در آن گرفتار کرده اند. اگر من و شما که فعال سیاسی نیستیم و از نظر فکر سیاسی متفاوت به این نتیجه رسیده ایم پس چرا احزاب و گروه های سیاسی ما هنوز به این نتیجه نرسیده اند. چرا بجای قهر و عذر و بهانه هایی که دیگر خریدار ندارد روی اصول دمکراسی با هم توافق نمی کنند و تعهد نمی دهند، مگر یکی از اصول دمکراسی پلورالیسم نیست، حقوق بشر نیست، همزیستی مسالمت آمیز و سازنده در چهار دیواری یک کشور نیست؟ اگر این احزاب ریگی در کفش ندارند، اگر واقعأ دل در گرو ایران دارند چرا تاکنون، بخصوص از ۲۳ خرداد تا حالا، یک اعلامیه مشترک نداده اند که به پیروی و حمایت از میلیون ها ایرانی که در خیابان های ایران حضور یافته اند خود را موظف می دانسته اند که تن به دمکراسی و کلیه مفاد حقوق بشر بدهند و با وجود همه تفاوت هایشان برای برپایی یک دمکراسی غربی با هم همکاری کنند؟ مگر قاعده دمکراسی، مردم و خواسته های آنها بر حسب منشور حقوق بشر نیست؟ اگر اینطور است، چرا احزاب قابلیت نمایندگی از سوی مردم را تاکنون از خود نشان نداده اند؟ چرا هنوز درک و فهم ما مردم را دست کم می گیرند و تازه فهمیده اند که ما مردم سی سال پیش نیستیم که کاری جز مرید و مقلد بودن بلد باشیم که همین چه پدری از ما در آورد.

ضعف های آپوزیسیون کوچک و خُرد نیستند فاجعه اند، اینها هیچ چیزی از دمکراسی غربی نیاموخته اند. این خود را بخوبی در عرض این ۶ ماه اخیر به نمایش گذاشت و چقدر مرا متأسف کرد که پس از سی سال موقعیتی بوجود آمده که از آن برای احقاق حقوق خود بهترین استفاده کنیم و از این برزخ بیرون جهیم. همان فرصتی که در سال های ۵۵ و ۵۶ شمسی بوجود آمد ولی بدترین استفاده از آن شد و ما را به این روز سیاه نشاند. چرا آپوزیسیون این فرصت بزرگ را دارد می سوزاند؟ آیا با حفظ شکافی که در آن موجود است جمهوری اسلامی تضمین بقایی از سوی آمریکا لازم دارد؟ آیا ضعف آپوزیسیون صحنه بین المللی را برای قدرت های جهانی از یک سو و باند مافیایی احمدی نزاد از سوی دیگر خالی نمی گذارد که یا جنگی ایران را نابود کند و یا قراردادهایی مانند ترکمنچای بسته شود؟

آپوزیسیون های برون مرزی هم مثل موسوی انقدر از ما عقب هستند که باید به دنبال ما بدوند تا به ما برسند. ما در این سی سال متحول شدیم ولی آنها در گندآب آنزمان باقی ماندند. بجای آنکه رهنمود ما باشند از پشت پیراهن های ما را می کشند که مبادا ما هم مثل مردم در ایران در کنار هم و بدون خط کشی های سیاسی با هم باشیم.

آی احزاب سیاسی، بجای انقدر مقاله و تز نویسی و تجزیه تحلیل یک برنامه برون رفت از این برزخ را بنویسید.

پرسشی از همه احزاب و گروه ها و هوادارانشان دارم، آیا با نوشته زیر موافق هسنید یا نه؟ هر دردی دوایی دارد و دوای درد مشترک ما دمکراسی است و بس. یا باید تن به دمکراسی دهیم و یا کره شمالی شویم. این انتخاب با ما ایرانیان است.

اگر موافقید، بگویید از حالا به بعد چکار باید بکنید، گذشتیم از آنچه که باید می کردید و نکردید. آنچه از الان به بعد می کنید برایمان مهم است.

اگر جوابتان نه است، لطفأ توضیح دهید.

به امید جواب
۱٨۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣٨٨       

    از : مانی فرزانه

عنوان : برای «حق»
هموطن نادیده ام جناب «حق» با سپاس از پاسخ مهربان شما به درخواست این قلم.

شما بهتر از من میدانید که فرزندان مانیز که در این کشورهای آزاد رشد کرده اند بیش از ما برای کشورمان ابراز علاقه می کنند و پیوندشان با دوستان و خویشاوندان در ایران همه را به تعجب آورده که چه نیرو و یا جادبه ای فرزندان ما را ، حتی متولد شدگان خارج از کشور را به سمت وطن اصلی آنها می کشاند ـ سوء تفاهم نشود تمام ملت ها همینطور هستند ـ بهر صورت امروز دیگر مانند ۳۰ سال پیش که اولین موج مهاجرت تاریخ معاصر شهروندان معمولی ایران شروع شد چندان کم تجربه نیستیم و چشممان به بسیاری ناشناخته ها ی آن دوره روشن شده ست .بزرگترین تربیت این حقیر از حشر ونشر با شهروندان وطن دومم رعایت حرمت و حریم فردی اشخاص ست . هیچکس «مجرم» نیست و اثبات آن کار ساده ای نیست ما هم در فرهنگ خودمان میگوئیم : «برادر» را بخاطر «برادر » نمی کشند.

فرزندان ما از بحث و گفتگو ی ما نسل اولی ها راضی نیستند . اگر اشتباه عرض می کنم حتما تذکر دهید. آنها در این جوامع به فراخور اینکه در کدام مقطع سنی وارد جامعه ی میزبان شده باشند « فرم » گرفته اند.

در نتیجه ی تربیت متفاوت در سیستم جدید، فرزندان ما را طوری بار آورده که اساسا و کم وبیش نوع دیگری به جهان و انسانها توجه می کنند . ایرانیان عموما و در مجموع در مهاجرت موفق بوده اند. این خود زمینه ای بوده ست که فرزندان ما در تمام کشورهای میزبان توانسته انددر تمام زمینه های اجتماعی شانه به شانه ی با شهروندان میزبان خود، به شایستگی خود را نشان دهند.

حتی در امور سیاسی توانسته اند در احزاب چپ ، میانه و راست تا رهبری احزاب ارتقا یابند و در بعضی از کشورهای جهان بعنوان وکیل مردم در پارلمان حضور دارند و در بعضی احزاب تا رهبری ارتقا کرده و در بسیاری از شهر های دنیا در انجن شهر ها وشهرداری ها فعالیت مینمایند.

راز همراهی جوانان مهاجر ایرانی با جنبش درون ایران در تمام این تفاوت هاست که با ما نسل اولی ها دارند.

بنظر من باید بدون پیشداوری ها به روایت خانم جزنی و ده ها و صدها پدر مادر ایرانی که دارای فرزندانی در مهاجرت دارند از هر نحله ی فکری توجه کرد.

بسیار تاسف انگیر ست که بعضی از هموطنان بدون توجه به نزاکت های معمول در سایت هائی مثل اخبار روز که امکان نظر دهی وجود دارد تشریف میاوردند و هر چه میخواهند مینویسند.

این دقیقا همان چیزی ست که فرزندان ما از آن بیزارند. چه آنها که در ایرانند و زبان فارسی تکلم می کنند ، چه آنهائی که در مهاجرت هستند اعم از اینکه فارسی بدانند یا ندانند از «رفتار » ما تعجب می کنند. از زبان ما ، از ادببات ما از خودخواهی ما و..و.

تمام این پیامها منفی را نباید به حساب حکومتی ها و نیروهای « سیاه » بگذاریم .

در خارج از کشور تا قواعد بازی همکاری و همراهی سیاسی مانند مردم کشورهای دموکراسی آموخته نشود و به آن پای بندی نشان داده نشود صد الیته به جنبش درون کشور و سرنوشت ۷۰ میلیون ایرانی خیری نخواهیم رساند.

دموکراسی یعنی اداره مملکت از طریق همکاری نمایندگی ـ وکالتی Reperesantive مردم در امور اجتماعی که آماج اصلی انقلاب مشروطه بوده ست.

شاهان ایران بعداز مشروطه این حق را از مردم گرفتند ـ خمینی هم گرفت !!!! خامنه ای که نیاز به بیان نیست .
مضحک ست که شیرازه ی امور یک مملکت به «قهرمانانی » چون رضا شاه یا محمد رضا شاه و خمینی وضل باشد که با حذف آنها به هرج و مرج ۱۳۲۰ یا به انقلاب ۵۷ منتهی شود و فاجعه ی امروز وحشتناک ست.

نقطه ی عزیمت و صفر دموکراسی و انتخابات ادواری در ایران روزی ست که مردم ما بتوانند در امنیت کامل اولین انتخابات آزاد خود را برگزار نمایند تا در این انتخابات معلوم شود که نیروهای موجود چه پشتوانه ی مردمی دارند.

وظیفه ی ما تلاش برای فراهم کردن نقطه ی عزیمت ست .متاسفانه نیروهای زیادی
هنوز تصوری از تقسیم آرا ندارند از جمله خامنه ای و دارو دسته ی او !!!
در مخالفان حکومت هم وضع چندان جالب نیست !!!!!

ولی وطیفه مخالفان ست که ثابت کنند پای بند به دموکراسی نمایندگی هستند و این را باید بر حکومت تحمیل کرد من راه دیگری به عقلم نمیرسد.
تمام جزئیات آینده باید در گروی تشکیل نماینگان واقعی مردم باشد .
تاسف انگیز ست که بعضی نیروها که معلوم نیست چه پایه ای در بین ۷۰ میلیون ایران در داخل کشور دارند از آرزوهای عجیب و غریب دم میزنند که به شوخی شباهت دارد.
من در مجلس موسسان آینده حضور شخصیت های مختلف ایران را بدیهی میدانم و لی اگر بنا باشد از هم اکنون اساس را برای تحمیل اراده خود بر سرنوشت مملکت بگذاریم را هبه جائی نمی بریم.

بدیهی ست که با ۳۰ سال «بدآموزیها» و «عادات» و «تبلیغات» ، بسیاری از «الیت مذهبی » فعلی کرسی های مجلس را اشغال خواهند کرد ولی اگر رعایت انتخابات ادوار ی را در نظر بگیریم پس از چند دوره به تعادل سیاسی خواهیم رسید و نیروهای مختلف منفردین ـ ملی ، میانی ـ چپ و ملی ـ مذهبی و حتی مذهبی خواهند تواست
۱٨۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : چگونه می شود ایران را برای همه ۷۰ میلیون ایرانی کرد؟ چه باید کرد؟ جواب چیست؟
آقای مانی فرزانه، دوست عزیز

من و شما که در کشورهای دمکراتیک غربی زندگی می کنیم، از رفاه نسبی و احتمالأ کامل هم برخورداریم، سایه ساواک و ساواما هم بالای سرمان نیست، چرا نتوانسته ایم مانند برخی از هموطنان دیگر اینجا را وطن خود کنیم و آنچه در ایران بر ما گذشت را صرف نظر از خوب و بدش فراموش کنیم ؟ چرا هر روز به اخبار روز سر می زنیم، مقاله ها را می خوانیم، نظرات دیگران را می خوانیم و نظر می دهیم؟ آیا غیر از این است که با وجود همه تفاوت هایمان وجه مشترک ما این بوده است که وقتی جسم ما ایران را ترک کرد تا در امان بماند قلبمان جا ماند، روح مان جا ماند؟ و ما آسوده نمی شویم تا زمانی که جسم و روح و قلبمان با هم در یک جا باشد.

دوست عزیز، به من بگو چگونه می شود ایران را برای همه ۷۰ میلیون ایرانی کرد؟ چه باید کرد؟ جواب چیست؟
۱٨۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣٨٨       

    از : مانی فرزانه

عنوان : از فروهر آموز اخلاص عمل
استدعای صمیمانه از «حق» - خواهشمندم این مطلب مرا برای همفکران خود تعریف کن شاید مفید واقع شود.

در زمستان ۱۳۴۶ درچنین روز هائی توسط کلانتری ۷ خیابان تخت جمشید سابق توسط سرهنگ طاهری معروف که بعدا معدوم شد دزدیده شدیم. ( آیا می دانید که کار سرهنگ طاهری مثل هزاران مورد دیگر، کاری غیر قانونی بود ؟ )

یکی از بازداشت شدگان پسر سناتور انتصابی « اعلیحضرت‌» بود که رژیم میخواست بگوید : فرق نمی کند هر که انتقاد کند علی السویه ست و صدای او را خفه میکنیم ! ولی این خودش حکایت از بی در و پیکری مملکت میکرد ( آیا قبول دارید که انتقاد کردن ممنوع بود ؟)

همه دستگیر شدیم بدون حکم جلب ! البته حدس میزدیم که بخاطر اعتراضات دانشجوئی در پلی تکنیک تهران ست . آن اعتراضات آنقدر صنفی بود که حد ندارد. اگر خواستی جداگانه به آن پاسخ خواهم داد. اما در ایران همه چیز « سیاسی» حساب میشد با این وجود ولی مانند «مجرمین » غیر سیاسی با آنها رفتار میشد. ( آیا میدانید که رزیم گذشته چقدر بیشرمانه با دگر اندیشان رفتار میکرد؟ )

ما را از کلانتری به اداره ی انگشت نگاری گذرنامه بردند. عکس ما را انداختند با پلاکی روی سینه که حتما الان در آرشیو وزارت اطلاعات موجود ست. ( در کجای دنیا از دانشجو در یک اعتراض صنفی انگشت نگاری میگیردند؟

ما را تحویل ساواک دادند و شخصی بنام «دکتر » جوان و استواری بنام ساقی و چند سرباز وظیفه ما را با لندوور به زندان قزل قلعه بردند. در خارج از قلعه دفتر استوار ساقی جیب هایمان را خالی کردند و لوازم شخصی را در یک کیسه ریختند. در آنجا ورقه ای با عنوان « اقدام علیه امنیت مملکت ..» را بعنوان قرار بازداشت باید امضا میکردیم ، اعتراض کردیم و در اطاق مجاور استوار ساقی با زنده یاد داریوش فروهر مواجه شدیم که برای ما توضیح داد که این فرمالیته ست . البته توضیح داد که وجود ساواک غیرقانونی ست و باین صورت سعی می کنند موضوع را سمبل کنند. در ضمن فهمیدیم داریوش فروهر را بخاطر اعلامیه میهن دوستانه ی او علیه لایحه ننگین جدائی بحرین از ایران دستگیر شده بود.
شاه وطن فروش می خواست مخفیانه با تشریفات «قانونی» توسط داماد خود اردشیر زاهدی که نقش وزیر امور خارجه ی شاه را بازی می کرد . در مجلس فرمایشی شاه وانمود کند که این « وطن فروشی » «قانونی » ست و در مجلس «تصویب » شده بود

در آن روز علاقه ام به مسایل سیاسی جلب شد و از فروهر آموختم که باید در برابر وطن فروشان و دشمنان مردم ایستاد .در طول این سالها با تمام افت و خیز ها میدانم داریوش فروها کیستند و دیدیم که آخوند ها بیرحم تر از شاه با وطن پرستان چگونه رفتار می کند.

و اردشیر زاهدی ها و داریوش همایون ها هم بخاطر اربابان خود تن به هر خوش رقصی میدهند.
بعداز سال ۴۶ مبارزه علیه شاه در تمام ابعاد وسعت گرفت و در سال ۵۰ مبارزات مسلحانه شروع شد .

چرا شما تاریخ را تحریف می کنید ؟ در ایران انواع نحله های فکری علیه شاه مبارزه کردند و شما حق ندارید تاریخ را وارونه کنید.

رژیم خائن گذشته از قبل از کودتای ۳۲ با باند های سیاه خود وطن پرستان را ترور میکرد . در باره ی قتل فجیع افشار طوس چه می گوئید ایا او هم چریک بود یا مجاهد ؟

برای اینکه بیشتر روشن شوی برایت میگویم که در سلولهای انفرادی در سال ۱۳۴۶ در زندان قزل قلعه با شادروان بیژن جزنی روبرو شدیم که قبلا اسم او را نشینده بودم و بعد ها معلوم شد که شاه و ساواکش او را برای چندمین بار دستگیر کردند.

حکومت شاه با برگبار بستن بیژن جزنی و یارانش در تپه های اوین در سال ۱۳۵۴ ثابت کرد که بوئی از قانون و رعایت حقوق فردی و اجتماعی نبرده و برای بقای خود دست به هر رذالتی میزند.

باوجودیکه تمام خیمه شب باز ی های ساواک و «دادرسی ارتش » برای توجیه جنایات آنها فاقد وجاهت حقوقی وقانونی بود.
به رگبار بستن بیژن جزنی و یاران او اوج رذالت و درماندگی ساواک و شاه برای رسیدن به « دروازه های تمدن بزرگ » بود.

تصادفی نیست که پس از ۵۶ سال از بخون خفتن شهدای ۱۶ آدر ۳۲ مردم شعار میدهند : مرگ بر ستمگر ، چه شاه باشه ، چه رهبر !
رژیم گذشته زور گو بود و بی منطق ! تا آخرین لحظه بر منطق زور پافشاری کرد و مرد و ارث خود را به زور گو تر از خود سپرد .

حال مردم میروند که ایران دیگری بنا کنند نه مثل گدشته ، نه مثل حال ، ایرانی برای تمام ایرانیان و خواهشمندست این پیام را بگوش دیگران برسانید.
۱٨۷۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : زنجانی

عنوان : گفتگو خوب است دو سویه باشد
آنانی که اتهام می بندند و فحاشی می کنند بجای اینکه جواب درست و حسابی بدهند لطفأ به ستون نظر دهندگان مقاله آقای بی نیاز (داریوش) در بخش «دیدگاه» اخبار روز توجه کنند. ادبیات و استدلال اکثر نظر دهندگان و مدارای شان را با ادبیات و استدلال ها و مدارای خودتان مقایسه کنید و یک چیزی یاد بگیرید. جالبتر اینکه نویسنده مقاله پا به پای نظر دهندگان می آید و همانطور که نظر دهندگان او را به چالش می کشند او هم آنها را به چالش می کشد. همه تبادل نظر می کنند و چیزهای زیادی بهم می آموزند که کمتر قبلأ دیده می شد. کاش خانم میهن جزنی هم از آقای بی نیاز (داریوش) پیروی کنند و وارد بحث با خوانندگان خود شوند تا با روحیه و سطح فکر و افکار عمومی خوانندگان خود آشنا شوند و گفتگو دو سویه باشد. به امید آنروز و با تشکر فراوان از سر دبیر و همه کارکنان اخبار روز که برای ما چنین موقعیت ارزنده ای را فراهم آورده اند.
۱٨۷۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : حق

عنوان : پیشینه میتواند گویای خیلی چیزها باشد
دوست عزیز، رهرو

شاه دمکرات نبود. شما بفرمایید کدامیک از فرقه های سیاسی در ماهیت به اصول دمکراسی و حقوق بشر معتقد بودند؟ هر کام میخواستند ایران را برای خود فتح کنند و برایشان مهم نبود که با حداقل یک در صد رأی حکومت کنند، گور پدر ۹۹ درصد دیگر که نمی خواهندش، مگر شوروی و کوبا نکردند.در ضمن پیشینه هر کس و گروه گویای خیلی از کارهایی میتواند باشد و برای همین است هر کجا تقاضای کار بدهی پیشینه کاری و گواهی سوء پیشینه از شما طلب می کنند. توده ای ها و چریک ها و فداییان اسلام و مجاهدین خلق هر کدام خیال فتح ایران و حذف دیگر گروه ها را داشت، همانطور که خمینی کرد. همه این ها به مبارزات مسلحانه اعتقاد داشتند و در عملیات مسلحانه خود آدم کشی می کردند و بعد هم گرفتار ساواک می شدند و کشته می شدند. سیاهکل ها و سوزاندن آدمها در سینما رکس پیشینه اینهاست.
۱٨۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : رهرو زندگی

عنوان : به دروغگویان خبیث
بچه ایرا که هنوز بدنیا نیامده است نمیتوان برایش جرم پیش بینی کرد
بعضی از طرفداران سلطنت انقدر امر بخودشان مشتبه شده که واقعا فکر میکنند حزب توده و فدائی ومجاهدین میبایست بدفاع از رژیم شاه فاسد برمیخاستند و جلوی انقلاب را میگرفتند غافل از اینکه رژیم شاه ازدرون پوسیده بود و نمیشد با قدرت ساواک و حزب رستاخیز و ارتش پوشالی شاهنشاهی جلوی سقوطش را گرفت. حالا به گروهای چپ و جریاناتی که هرگز در قدرت نبودند و سهمشان در ۲ رژیم شاه و خمینی جز زندان و شکنجه واعدام نبود میگویند اکژ شما به حکومت میرسیدید بدتر از شاه و خمینی میشدیدخوب استدلال از این مزخرفتر و حرف مفت تر از این دیگه پیدا نمیشه اخر ای خبیثان بچه ای که بدنیا نیامد که به عنوان قاتل محکوم نمیکنند و یا برایش جایزه نوبل در نظر نمیگیرند. در دنیا کسی را که محکوم میکنند بر اساس عملکردش هست نه اینکه بگوییم اگر در موقعیت جورج بوش قرار میگرفتی بدتر از او عراقیهاوافغانها را میکشت. ممکن است ادمهای وحشی تر از شاه و خمینی هم در جامعه ایران باشند ولی تا انها زندان درست نکردند ومردم را شکنجه و اعدام نکردند که نمیشود محکومشان کرد. البته عوامل ساواک شاهنشاهی و مزدوران رژیم اسلامی دشمنی دیرینه ای با چپها دارندو در دروغگوئی از فرح پهلوی و رضا پهلوی هم رذلتر هستند و به سایتهای چپها میایند تا از شعارهای نه شاه میخوایم نه رهبر انتقاد کنند و بحث را منحرف کنند
۱٨۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : a b

عنوان : دفعه هزارم
دفعه هزارم
۱٨۷۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : قزوینی

عنوان : آپوزیسیون ایرانی از دمکراسی غرب و «فرد معمولی» چه می بایستی می آموخت که تاکنون نیاموخته است؟
فعالان سیاسی ایرانی باید هنر تشکل و ارتباط با مردم را حداقل در این سی سال می آموخنتد، بخصوص که در کشورهای دمکراتیک غربی ای زندگی می کنند که فعالیت های حزبی و سیاسی و صنفی و نیکوکاری و رقابت های سیاسی دوره ای آزاد وسالم زیر ذره بین مطبوعات و رسانه های آزاد و حضور مردم مشتاق به مشارکت در سرنوشت خود حداقل شش بار در طول اقامت سی ساله شان در مهاجرت رخ داده است. فعالان سیاسی ایرانی می توانستند با وارد شدن به این نهادها بعنوان فعالان داوطلب براحتی از گنجینه عظیم تجربیات عملی این دمکراسی های جا افتاده استفاده ببرند که امروز بدردمان بخورد بجای اینکه تازه از فاجعه فقدان آن بنالند. فعالان و مدعیان سیاسی ایرانی با کارهای داوطلبانه و شاگردی کردن در همه نهادهایی که چارچوب یک دمکراسی قوی را تشکیل می دهند می توانستند به گروه های سیاسی مورد علاقه شان کمک کنند تا اساس احزب متشکل، شایسته و جدی فراهم آیند تا حداقل پنج میلیون ایرانیانی که در برون مرز هستند با اعتماد به نفس به آنان بپیوندند و ستادها و پل هایی باشند برای ارتباط دو سویه میان ایرانیان درون و برون مرزی. اگر این فعالان و مدعیان سیاسی، آینده نگر، شایسته، صادق و دلسوز بودند این رژیم سال ها پیش سرنگون شده بود. تشکل آنها و تعهدشان به یکدیگر و مردم ایران بر روی اصول پایه ای مانند تمامیت ارضی ایران بنحوی که قبل از ورود خمینی بود، حفظ منافع ملی ایران بگونه کشورهای معقول جهان و نه نوع مدینه فاضله افلاطونی، پیش نویس یک قانون اساسی برپایه منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد همانند قانون اساسی فرانسه، پیش نویس برنامه اقتصادی و اجتماعی و ...زمینه را برای یک انتخابات آزاد و سالم در ایران پس از سرنگونی حکومت دینی فراهم می کردند و سپس در یک انتخابات آزاد به رقابت می پرداختند، برنده را قبول می پذیرفتند و برای رقابت در انتخابات دوره بعد خود را آماده می کردند. آیا این انقدر غیر ممکن بود که تاکنون مردم ایران باید تا این اندازه هزینه بدهند؟ کدام یک از این فعالان و مدعیان سیاسی قادرند دستاورد سی ساله خود را روی میز بگذارند و نشان دهند که موفقیتی داشته که ما بدان دل خوش کنیم، افتخارش به کنار. ما منتظریم.

آنچه مهم است تاریخچه ای طولانی از تجربیات عملی پس از دوره نسبتأ کوتاهی از آموزش های علمی است و نه بالعکس. شما مهارت های شخصیت های حزبی اروپایی را با مهارت های شخصیت های حزبی و سیاسی ایرانی مقایسه کنید و تفاوت فاحش را مشاهده کنید. شخصیت حزبی اروپایی ۸۰ درصد وقتش را وقف مطالعات علمی و یاران آکادمیک و مقاله نویسی و برسر این حزب و آن گروه کوفتن و قهر با آنها و فرار از پاسخگویی در رسانه های پربیننده و شنونده تر نیست. سالهاست که ما خارج نشینان نظاره گرنحوه انتخابات در دمکراسی های غربی بوده ایم و بسیاری از ما در آنها شرکت کرده ایم و اکنون قوه تشخیص ما می گوید که سیاسیون ما متأسفانه هیچ چیزی از اعمال و رفتار سیاسیون غربی نیاموخته اند. بین خود تز هایی ردو بدل می کنند که بدرد فضاهای آکادمیک و بدرد سیاسیون غربی در اوقات فراقت،آنهم اگر حوصله و وقتش را داشته باشند، می خورد و بس. تزها و بحث هایی که به درد «فرد معمولی» که نمی خورد هیچ، بلکه فاصله بین او سیاسیون را بیش از اینکه هست می کند، عملی که هیچیک از سیاسیون غربی و مطبوعات و رسانه ها نمی کنند را نه مردم ما بلکه سیاسیون ما می کنند و بعد از سی سال می گویند نبض مردم و رقیب مهم بود و ما از آن غافل ماندیم. ایراد هم بگیرید اتهام های واهی ای که رژیم به مخالفانش می زند ما به شما می زنیم، شاه اللهی و حزب اللهی و مجاهد و عامل خارجی و چپ و راست و...

مردم ایران را همه دست کم گرفتند و حتی خود مردم. قیام مردم پس از کودتای خامنه ای بیش از هر زمان دیگری ضعف نه تنها موسوی و یارانش بلکه ضعف آپوزیسیون خارج از کشور را نشان داد. هیچ کدامشان نبض مردم را در دست نداشتند که عمق فاجعه ای را که مردم در آن غوطه ور بودند حس کنند و پیش بینی های لازم را تدارک ببینند. موسوی ترسیده و منفعل در آخر گفت که این مردم نیستند که بدنبال او هستند و اوست که باید بدنبال مردم بدود. موسوی جزئی از این رژیم است و اگر هم نبود و در غرب می زیست هیچوقت به مقامی سیاسی تبدیل نمی شد چون فاقد قابلیت های لازم است. اما چرا سیاسیون ایرانی برون مرزی پر ادعا نبض مردم را در دست نداشتند؟ آنها که باید دروس لازم را در مکاتب دمکراسی غرب در این سی سال آموخته بوده باشند چرا باید در دویدن بدنبال مردم یا در بهت بسر ببرند و یا در جا بزنند که «مار گزیده از ریسمان سیاه وسپید بیم دارد؟» اینان اگر دروس خود را آموخته بودند چرا برنامه ای از پیش آماده شده برای چنین روزهایی نداشتند و چرا هنوز هم دوزاریشان نیافتاده که رقیبان دیگر را پس از سقوط رژیم در انتخابات آزاد در ایران برای مدتی از در بدر کنند و نه الان که مردم کمک می خواهند که به این کابوس سی ساله خاتمه بدهند.

مردم الان نه به تز نیاز دارند و نه به کسانی که با بحث های آکادمیک و ردیف کردن نام های صد فیلسوف برای گفتن یک حرف ساده. به زبان «فرد معمولی» سخن بگویید که مردم بفهمند همانطور که سیاسیون و مطبوعات غربی بزبان «افراد معمولی» سخن می گویند چون معتقدند که بدون مردم عادی خود کسی نیستند و دمکراسی ای نیست.

پیروز باشید
۱٨۷٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : آریوبرزن داریوش

عنوان : ما به ایجاداتحاد برای رهائی عمل نکرده ایم.
آریوبرزن
سرکارخانم مهین جزنی (قریشی) گرامی
بادرود ، من یکی ازفعالین سیاسی هم نسل شما هستم . دربخشی از مقاله تان به درستی سئوال نموده اید: " که ما «سرد و گرم چشیدگان» و «فعالان سیاسی» در این سالها و در این گوشه دنیا که هر چه نداشته ایم دستکم از آزادی و امنیت برخوردار بوده‌ایم چه می‌بایست می‌کردیم که نکرده‌ایم؟ در پاسخ به این سئوال شما لازمست به اطلاعتان برسانم که درکشورمان ایران همیشه ظرفیت مناسب مبارزه آزادی خواهی ومیل به تامین عدالت اجتماعی نزد مردم بسیار فراوان دیده شده است، اما نبود روشنفکران غیروابسته « که به قول ادواردسعید متفکرمعاصرکسانی میباشند که با بکارگیری عقل وخرد به آینده نگری میپردازند» موجب گردیده که همه کوششها دراین راستا به هدر برود وکلیه مبارزات صرفاً اردوگاهی و ایدئولوژیک دنبال شود. همه ما در این سالها و درهرگوشه دنیا همگی و بلااستثا الینه شدگان و اسرای دگماتیک ایدئولوژیهای خود هستیم و در این سالهای متاسفانه از دست رفته فقط بجای آنکه به ایجاد اتحاد و همبستگی ملی برای رهائی مملکتمان بیاندیشیم ، همواره با بغض و کینه به قولی "فقط لباسهای چرک یکدیگر را شسته ایم".هیچگاه نیاندیشیده ایم ، که آنچه در۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گذشت امری مربوط به بخشی از تاریخ گذشته کشورمان بوده و پرداختن به آن امروز گشایشی درحل مشگلات امروزمان نمی نماید، یا اینکه حزب توده چرا چنین و چنان کرده است؟ اگرجنبش چپ ایران در گذشته استراتژی امروزین اصلاح طلبی دربرابررژیم جمهوری اسلامی را بعوض «جنگ مسلحانه هم استراتژیک و هم تاکتیک» در برابر رژیم گذشته اتخاذ مینمود، آیا مردم به چاه ویل حکومت ولایت فقیه سقوط میکردند. اما هنوز هم دیر نشده ما مبارزان برون مرزی باید همانند هموطنانمان در داخل بیدار شویم وهمه نیروی خود را منسجم و یکپارچه به مبارزه ملی تقدیم کنیم وخود را به خاطر ایران از قید و بند های ایدئولوژیک رها سازیم. سخن بسیار و فرصت بسی کوتاه است.امیدوارم در آینده نزدیک در اینخصوص فرصتی برای بحث در این سامانه وزین گشوده شود.
بیستم آذرماه ۱۳۸۸
۱٨۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرامرز محسنی

عنوان : یک کمی حیا هم لازم ست.
جناب « بی ادب Bi-adab »
خوشبختانه ؛ مجاهدین و گروههای چپ و حتا «همین توده ای هایی» به قدرت نرسیدند تا دست آخوندها و شاه را در جنایت و عدم رعایت حقوق بشر از پشت ببندند.

با این وجود، داری با سماجت کله معلق میزنی و صغرا کبرا می کنی .دست از این شلوغ بازی ها بردار .

برو ببین چرا هر روز بمناسبتی مردم تطاهرات می کنند.

یک روز ۱۶ آذر ست !
یک روز ۲۸ مرداد ست !
یک روز ۱۷ شهریور ست !
یک روز ۳۰ تیر ست !
یک روز ۱۵ خرداد ست !
یک روز ۲۱ آذر ست !
یک روز ۱۳ آبان ست !
یک روز ۱۵ خرداد ست !
یک روز ۱۸ تیر ست !

از این روزها زیاد ست ، تا دلت بخواد شاه وشیخ به هر دلیلی مردم را به هر بهانه ای برگبار بسته اصلا هنر دیگری نداشتند.
حالا شکنجه ها و اعدام ها و سر به نیست کردن ها و ترور ها مفصل تر این ست.

معلوم ست که مردم از این همه خونها ی ریخته شده نمی گذرند، حالا تو میای اینجا «معلق» میزنی!

همین چند روز پیش دانشجویان و مردم چنان ۱۶ اذری برگزار کردند که برای هفت پشت تمام شاه الهی ها و حزب الهی ها کافیست که بدانند
مردم ایران دشمنان خود را می شناسند و برای آزادی تا آخر میروند.
یک کمی با ادب باش !
۱٨۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : b-adab ۰

عنوان : هر وسیله ای الزاما هدف را توجیه نمیکند!
در زمان رژیم گذشته هم جنایت کردند. اما جانشینانش بدترکردند. تفاوت نمیکرد که در ایران کدام گروه روی کار میآمد، هرکه میآمد دست طولایی در شکنجه و اعدام میداشت. توده ای ها بدتر از مجاهدین و مجاهدین بدتر از چریکها و این هر دو بدتر از ساواک زمان شاه. و اضافه کنم که نباید حتما اختیار را به دست این گروهها میدادیم که در عمل ببینیم چه میکنند. کافیست که حدس بزنیم و یک تناسب برقرار کنیم و نتیجه گیری کنیم. این خصلت جامعه ما بود. شاید جبهه ملی را بتوان استثناء دانست. اما جبهه ملی هم همه شان بختیار و بازرگان نبودند. آدمهای افراطی کم نداشت که مثل خمینی مگس را نمی کشتند بلکه پنجره را باز میکردند تا مگس بیرون برود. آنها هم قبل از بقدرت رسیدن مثل خمینی برای جان مگس هم ارزش قائل بودند چه برسد به جان انسان! و خمینی نشان داد که چقدر میتوان روی نظرات قبل از رسیدن به قدرت انسانها تکیه کرد. بقول هموطنی ارمنی: این که امام بود ببین شمر و یزید تان چه میبودند! کسانی که علیرغم آگهای از اردوگاههای کار اجباری در سیبری و نیز کشتارهای پل پت و مائو باز هم ایرادی در کار آنها نمی دیدند و وسیله کارشان بمب گذاری و ترور بود و بهانه شان هم همواره این بوده که این روشهای تروریستی را رژیم شاه به آنها تحمیل کرده مشخص است که وقتی به قدرت برسند همان روشها را پی خواهند گرفت. به نظر من مجاهدین و گروههای چپ و حتا همین توده ای هایی چنانچه به قدرت میرسیدند دست آخوندها را در جنایت و عدم رعایت حقوق بشر از پشت می بستند.امروز در اثر تجربه زندگی، همه ما، به این مهم بزرگ پی برده ایم که «هر وسیله ای الزاما هدف را توجیه نمیکند» و این پیشرفت بزرگی نسبت به ایده «هدف وسیله را توجیه میکند» است که میتواند بشریت را از جنایات بیشماری بری کند!
۱٨۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : رهرو زندگی

عنوان : دروغگوها ی خبیث
چپها در حکومت نبودند ولی سلطنت طلبها و حزب الهی ها که حکومت شکنجه و اعدام برقرار کردند جوابی دارند?من نه چپ هستم و نه سلطنت طلب و نه طرفدار حکومت اسلامی ولی انصاف نیست که سلطنت طلبها و حزب الهی ها که کلی ادم کشتند وحکومت ترور برپا کردند هی از چپها طلبکار باشند.در زمان محمد رضا شاه که بقول اقای داریوش همایون کسی جرأت نداشت در مقابل شاه غیر از چاپلوسی نظری بدهد در مقابل خمینی و خامنه ای هم همینطور وهنوز نه سلطنت طلبها که ۳۰ سال از سرنگونی شاه گذشت جوابی به ان همه سوالات در رابطه با حکومت ترور و کودتائی شان دادند و نه حزب الهی های غالب و مغلوب. خوب به نظر من باز خدا پدر چپ ها را بیامرزه که به اندازه یک میلیون بار بیشتر از دو حکومت فاسد شاه و خمینی از اشتباهات خود گفتند و انتقاد کردند وتازه بقول طرفداران سلطنت و خمینی ۲ در صد بیشتر نیستند خوب شما که ۹۸ در صد ادعا دارید باید به اندازه ۹۸ در صد هم پاسخگو باشید
۱٨۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : احمد صلاحی

عنوان : هدف گذار به جامعه ای از هر نظر والاتر از سرمایه داری فاسد و با هزاران ناهنجاری مخفی و علنی آن ست.
با سلام و احترام خدمت خانم میهن جزنی که اولین بار ، بعداز انقلاب ، در سالن سخنرانی دانشکده فنی که ستاد سازمان در آنجا مستقر بود. مانند بقیه هواداران به سخنان هشدار دهنده ، دلسوزانه ، انتقادی و شجاعانه ی شما نسبت به آقای خمینی گوش دادم.
امروز شما در این نوشته بازهم دلسوزانه نکاتی را طرح می کنید. و از هم نسلان خود بنوعی مدد خواهی می کنید.

فرموده اید : « نسل پس از نسل مشعل مبارزه بر ضد ارتجاع سلطنتی و استبداد و استعمار را برافروختند
و سپس به دلایل تاریخی و اجتماعی شکست را تجربه کردند و ناکام ماندند. »

صادقانه عرض می کنم ؛ انتظار نداشتم شکست ها و ناکامیهای نسل های ما را فقط به طرح کلی «دلایل تاریخی و اجتماعی » موکول نمائید، بهر صورت به خواندن نوشته شما ادامه دادم .

تا بالاخره به فراز های دیگری از نظراتتان رسیدم . درود بر شما ! در پارا گراف های بعد «گمگشته» خود را در میان واژه های دلسوزانه ات گمشده ی خود را یافتم . این بار چنین نوشته اید :

« ما که به دلائل سیاسی ـ تاریخی ـ که خود احتیاج به بحث مفصلی دارد ـ بیشتر از هر چیزی مفتون کلیشه‌های از پیش‌ساخته و تئوری‌هائی بودیم که بعضاً با شرائط خاص کشور ما و نوع حاکمیت استبداد شرقی و آسیائی خوانائی نداشت، آزادی را جز در آزادی و رهائی طبقه کارگر از چنگ سرمایه‌داری نمی‌دیدیم. ... . »

البته با تواضع عرض می کنم که در این جا هم طرح کلی « دلایل سیاسی - تاریخی» قابل پذیرش نیست ولی ارتباط آن با کلیشه های از پیش ساخته و تئوری ها.... » اشاره به یکی از علل ارزیابی های نادرست ما می نماید.

البته ممکن ست هنوز بعضی از دوستان از این قسمت از بحث شما خوششان نیاید و فکر کنند که «کلیشه» ای در کار نبوده . شاید این قلم هم متهم به راست و لیبرال شود . اشکالی در این نوع برخورد ها هم نمی بینم. با توجه به اینکه جنابعالی بیشتر در باره ی ۳۰ سال اخیر تاکید نموده اید، با اجازه شما میخواهم این بحث را تا صدر مشروطه تعمیم دهم. مگر نه اینکه طلایه داران مشروطه از پیشرفت و آزادی در اروپای بعداز رنسانس و انقلاب فرانسه الهام گرفته بودند. پس چگونه از قبل از امضاء اولین قانون اساسی مشروطه در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵/۱۹۰۶تا بعداز انقلاب اکتبر روسیه ۱۹۱۷/۱۲۹۶ شیرازه ی امور از هم گسیخته شد ؟ شرائطی بوجود آمد که استعمار انگلیس
توانست با سرکوب جنبش های خراسان ، گیلان ، آذربایجان و تهران کودتای ۱۲۹۹ / ۱۹۲۰ را سازمان دهد. به نظر من قرار های مشروطه
تحت الشعاع عدالت خواهی قرار گرفت. تصادفی نبود که چپ نسبت به مشروطه نه دوره ی رضا شاه و نه دوره ی علیه محمد رضا شاه حساس بود. حتی با همین غفلت اساسی؛ خمینی توانست تتمه ی مشروطه را نیز نابود کند. طنز تاریخ بود که شاهپرستان و دشمنان مشروطه بقول خودشان باکمک داریوش همایون در ۱۵ سال پیش «حزب مشروطه خواهان » را علم کردند.
متاسفانه بسیاری از دوستان ما هنوز فلسفه ی مشروطه را نمی دانند و از این زاویه می توان علت جدا بوذن از جنبش را تحلیل کرد.


بحث :
انقلاب اکتبر روسیه بقول جان رید « ده روزی که دنیا را تکان داد» مارکسیست های تمام جهان را بخود جلب نمود.
اما برخورد مبارزان عدالت جو ، سوسیالیست و ضد استعمار کشورهای جهان بخصوص جوامع عقب مانده، نسبت به پی آمدهای انقلاب اکنبر یکسان نبود و دراین مختصر نمی گنجد.

ایران هنوز قدم های اول سرمایه داری را برنداشته بود. وظیفه ی مارکسیست ها از صدر مشروطه تا به امروز فقط عنایت به آزادی، تقویت پارلمانتاریسم ، پیشنهاد های مفید برای رفع عقب ماندگی ها نظیر نهضت مبارزه با بیسوادی ، اصلاحات و تقویت جامعه مدنی ، پیشرفت و توسعه اقتصادی برای گذار به مدرنیته بود .

برخورد های چپ روانه و سکتاریستی بعداز ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و دوران حکومت محمد رضا شاه و بعداز انقلاب توجیهی برای سیاست های خائنانه و سرکوب گرانه ی حکومت ها نمی باشد.
- سرکوب مردم آذربایجان و کردستان تا ابد محکوم ست و تعدی تبهکارانه به رهبران سیاسی آنها محکوم ست و فقط سندی از نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی در ایران اسفعمار زده ی ما می باشد.
- سرکوب پیوسته ی دانشگاه بعداز از کودتای ۲۸ مرداد با شهادت قندچی - بزرگ نیا- شریعت رضوی در ۱۶ آذر ۳۲ بدست گزمه های وودتا در صحن دانشکده فنی تا ابد در ذهن مردم حق شناس ایران خواهد ماند.
- شهادت دکتر خانعلی و دانش آموز کلهر در اعتصابات معلمان و دانش آموزان قبل از «انقلاب سفید» یکی دیگر از جنایت های شاه بود.
- سرکوب خونین ۱۵ خرداد ۴۲ بار دیگر ماهیت خون ریز پ ددمنش حکومت پهلوی را نشان داد . سیاست های ارتجاعی خمینی را می بایست با آزادی بیشتر و روشنگری مردم پیش برد نه حمام خون و حکومت نظامی !
اگر بنا باشد اسناد جنایت دو رژیم سفاک و ضد مردمی بحث شود نیاز به کتابها و سمینارها ست .
فقط نشان دادن دشمنی کور شاه و شیخ نسبت به دگر اندیشان در این بحث نشان میدهد که نه اعدام ها و نه شکنجه ها هیچکدام برداشت های نادرست مارکسیست ها را در اتخاذ سیاست های غیر ضروری تبرئه نمی نماید. متاسفانه همه از همان صدر مشروطه میخواستند در ایران ماقبل سرمایه داری مانند ترکستان و قرقیزستان و ..و.. نوعی « سوسیالیزم واقعا موجود » بنا کنند. حتی آنهائیکه دکترین « راه رشد غیر سرمایه داری » را به نقد می کشند خودشان به نوع دیگری میخواهند از سرمایه داری یک شیه بپرند تو «سوسیالیزم» در همین کامنت ها « محوی» و « شکسست نخوردگان = منصور حکمت » معرف حضور خوانندگان اخبار روز هستند.

نتیجه:
آری خانم جزنی با شما کاملا موافقم که : بیشتر از هر چیزی مفتون کلیشه‌های از پیش‌ساخته و تئوری‌هائی بودیم ...

بهمین دلیل جمهوریخواهان دمکرات و لائیک بقول استاد متین دفتری در یک سخنرانی : تا نزدیک «انتخابات» کاری نداشتند و در همان روزهای آخر یک پیشنویسی را مثل هر دوره بعنوان «تحریم» امضا ء کردند . این به معنی تائید شرکت در انتخابات نبود. هرگز چنین برداشتی نکردم. منظور ایشان و انتظار ایشان یک کار اساسی و دائمی ست نه مثل بچه های بازگوش فقط شب امتحان سراغ درس و مشق برویم.

نظر شخصی این قلم :

از سیاتل تا گوتنبرگ یک موج تازه نفس چپ ، بعداز شکست چپ سنتی در سراسر جهان فرا روئید. علیه گلوبالیزاسیون و نئو لیبرالیسم
علیه جنگ و دفاع از حقوق ملت ها - برای دفاع از محیط زیست و نجات کره زمین ! روز شنبه در کپنهاک شکوه و جلوه ی این جنبش را خواهیم دید.
تمام سیاستمداران جهان در برابر این پدیده ی ضد سرمایه داری حسادت می کنند. هیچ حرب چپ اروپائی چنین قدرت بسیجی ندارد.
شباهت های زیادی بین جنبش جوانان ایران و جهان ست. نحوه ی ارتباط گیری و تجمع ها مانند احزاب قدیمی نیست.

اگر واقعا به آموزش های انسانی و عدالت جویانه ی مارکس پای بند هستیم نباید فراموش کنیم که هدف گذار به جامعه ای از هر نظر والاتر از سرمایه داری فاسد و با هزاران ناهنجاری مخفی و علنی آن ست. این به آن معنی نیست که در یک جامعه ی مافیائی سرمایه داری یا غیر سرمایه داری با کودتا و توطئه یا هر روش دیگری کسب قدرت کرد.

ما در خارج از کشور ایران نمی دانیم که چه پشتوانه ی مردمی داریم . حتی در ایران نیز معلونم نیست که در یک انتخابات آزاد آرا چگونه تقسیم خواهد شد. بهتر نیست که تمام نیروها از همین امروز برای جمع آوری امضا علیه نقض آزادی انتخابات در ۳۰ سال متمادی توسط جمهوری اسلامی کمپینی سازمان دهیم و تک تک گروهها عملا کار کنند تا میلیونها شهروند ایرانی به موازات جنبش داخل کشور حکومت را وادار به تعطیل شورای نگهبان نماید؟

سالم و پیروز باشید

احمد صلاحی
۱٨۷۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : مزدا

عنوان : به تو و باد صبا تکیه نتوان کرد
خانم جزنی عزیز با سلام
کاش بجای نقد بی تحلیل – که لاجرم بی پایه می شود- همه چیز و همه کس، در همه دوران و همه ادوار، فقط به چرائی عدم پرداختن جمهوری خواهان دمکرات و لائیک می پرداختید. تا ما بدانیم یکی از « هواداران» ( بقول خودتان در این مقاله) این جریان چه می گوید. البته وعده فرموده اید که در فرصتی دیگر به این « مهم» خواهید پرداخت. در سیاست - بویژه- هم که « قصاص قبل از جنایت» نمی شود کرد. پس، باید صبر کرد وما صبوریم و صبر می کنیم. فقط به یکی از تناقضاتی که در فرمایشات شماست، پاسخ بگوئید، ما را بس. باقی بقایتان.
دل نگرانان « پس نشستن» جنش های تاکنونی و اضمحلال شده در جنبش سبز را به سخنان خانم اردلان حوالت می دهید که « انگار همشیه باید پلاکادری در دست داشته باشیم و بگوئیم ما اینجا هستیم. ما بودیم، در این جنبش همه بودند، همه حضور داشتند با مطالبات گوناگون و البته هویت‌های خاص. مهم اینست که همه در یک حرکت دمکراتیک حضور داریم. اما این به این معنا نیست که مطالباتمان به حاشیه رفته».
خوب همین استدلال چرا در باره جمهوری خواهان دمکرات و لائیک صدق نمی کند. نکند شما با جمهوری خواهان مشکل دارید و نمی گذارند شما از « هواداری» به « رهبر طبیعی» این جریان ارتقاء یا ارتفاع مقام بیابید.
لطفاً از مدافعین خانم جزنی خواهش می کنم که به من بدلیل نام مستعار داشتن حمله نکنند. من از ترس کلیه عوامل رژیم است که نامم را علنی نمی کنم. خانم جزنی هزاران کس دارد و من بی کس ام. می دانید که آدم های بی کس مردن شان، معلوم نمی شود. زن و بچه دارم و بچه ها هنوز کوچکند. به آنها ببخشید.

برایتان آرزوی سلامت جان و روان دارم
ایام بکامتان خوش باد
۱٨۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : محسن مقصودی

عنوان : سوال های خودتان را مطرح کنید
هموطن گرامی، یک فرد معمولی!
چند بار زیرنویس گذاشته اید که چپ ها به سوالات جواب نمی دهند. بنظر من سوالی در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشورمان نیست که چپ ها برای آن پاسخی نداشته باشند. ( البته این پاسخ ها می توانند همیشه بر هم منطبق نباشند آنچه تعیین کننده است انتخاب مردم می باشد).
اگر سوالی دارید ، بطور روشن و با ادبیاتی بدون حاشیه و البته کوتاه که در حوصله خواننده بگنجد، مطرح کنید تا پاسخ آن را بعنوان یک فعال چپ برایتان بنویسم.
با احترام.
۱٨۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرد معمولی

عنوان : بجای فحش و توهین ونفرین جواب طرف را بده که بره پی کارش. کم نیار و عصبانی هم نشو.
سئوالات زیادی در باره چپ ها ی ایرانی همیشه بوسیله خوانندگان مطرح میشود و جای بس تأسف است که ۹۰ در صدشان بی جواب می مانند و دوباره در نظر به مقاله دیگری تکرار میشوند. ترا به خدا جواب درست و ساده به آنها بدهید بجای اینکه هر جا کم می آورید طرف را شاه اللهی می خوانید. اگر جواب ندارید یا سی سال برای پیدا کردن جواب برای شما کم بوده، به سئوال کننده ها بگویید که سی سال دیگر به شما وقت بدهند که جواب ها را پیدا کنید. تا آنموقع هم خدا بزرگ است و سئوال کنندگان هم مرده اند و نوبت بچه هایشان می شود که سرشان را همینطوری شیره بمالیم.
۱٨۶۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : حسین کمالی

عنوان : شعارهای ۱۶ آذر درس روشن و بزرگی به همه ی مدعیان دروغین بود !
مرگ یر ستمگر ، چه شاه باشه چه رهبر . مرگ بر دیکنانور !
۱٨۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : م نمازی

عنوان : پند زمانه !
شخصی با امضای «بی ادب یا بی آداب ـ b-adab » دست خود را باز گذاشته که هرچه دلش میخواهد بنویسد.

اگر یک ذره صداقت داشت اشاره ای هم به نابخردی های سران حکومت پهلوی قبل از ۵۰ و جنبش مسلحانه میکرد. از بد شانسی آنها این روزها مردم با مبارزات ضد دیکتاتوری بد جوری فاجعه آفرینان ۱۶ آذر را گوشمالی دادندتمام دنیا مشاهده کردند که مردم ایران میدانند چه می کنند و چه میخواهند.

شرم آور ست که طرفداران بازگشت پادشاهی بجای عبرت گرفتن از گذشته بازهم مثل دهه ۶۰ که جماقداران ساواک را به آلمان فرستاندند تا دانشجویان ایرانی را صرب و شتم کنند ، چماقداران خود را به جلسات سخنرانی و و تظاهرات مردم میفرستند تا خرابکاری کنند.

تمام مطبوعات سوئد در باره این «افتخارات» شاه الهی ها نوشتند. واقعا خجالت دارد !


آنروزهای آفتابی که خورشید امنیت در جای جای وطن طعم شیرین زندگی در آسایش را در جان شهروندان ایرانی نشانده بود و زندگی شاداب و جوان خرمان خرمان در رخسار شهروندان ایرانی برق شادمانی افشانده بود مشتی جوان سرمست با افکار پلید آدم کشی و الهام از اردوگاه بهشت برین زحمت کشان و انقلابات زائده جنگ سرد سلاح به دست گرفتند و خودشان را در خانه تیمی زندانی کردند تا نقشه شوم آدمکشی را به شدید ترین شکل خشونت بار در جامعه اجرا کنند و برای این کار زندگی خودشان را دراین خلاصه کرده بودند تا بکشند و بعد کشته شوند. دیروز تروریست هایی از این دست پاسبان سر کوچه را میکشتند تا ایران را گورستان امپریالیست کنند! و کارخانه داری را ترور میکردند تا کارگران ایران را پرولتاریا نمایند! و سپس با برادر بزرگترشان ابتدا نفت شمال را به روسیه غاصب خاک ایران بخشیدند و عاقبت در اندرون ماتحت اردوگاه سوسیالیسم فرو بروند و انترناسیونالیسم بشوند! بی رحمی و بی مروتی در تمامی جان و جهانشان لانه کرده بود تیغ جفا حتی روی گلوی وفاداران به آرمان تروریستی گرفته شده بود و افراد خودی را به خاطر عاطفه دوست داشتن که خود نداشتند مجازات میکردند و با آنانیکه به هر دلیلی از آنها فاصله میگرفتند به فجیع ترین شکل ممکن ترور میکردند و میکشتند. مثل دزدان سرگردنه باج خواهی میکردند و یا مثل سارقین به بانگها حمله میبرند و تاراج میکردند و اسم این عمل را گذاشته بودند فدا کاری و مصادره انقلابی اموال امپریالیسم! برای خلق جهت رسیدن به عدالت اجتماغی! حال با این توضیحات از احوال این گروهها در آن روزگار و این روزگار باز افرادی پیدا میشوند که بجای بازبینی از عملکرد نامردمی خود و انتقاد از خود تازه طلبکار میشوند! بیهوده نیست که می گویند اگر مرده را به حال خود بگذاری خود را خراب میکتد و یا کفن خود را گاز میگیرد!
۱٨۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : امیر ابراهیمی

عنوان : خانم ماهباز؟؟؟انتظارما از شما بیشترهست.!!
خانم جزنی(قریشی)مطلبی را طرح کرده اند که میتوان در مورد ان زیاد صحبت کرد هرکس هم از ظن خود همراه شده اما مطلب عفت ماهباز مرا غافلگیر نمود زیرا من خیلی بیشتر از امثال ایشان انتظار دارم بخصوص در شرایط فعلی که زنان ایرانی در سطح راهبری وهدایت اعتراضات و حرکت های اجتماعی تا حدی پیش رفته اند که در سطح بین المللی زبانزد شده .فقط از ایشان میخواهم از جایی که هستید بیرون امده و در دنیای واقعی قدم بگذارید تا ببینید چگونه میتوان برابری را فریاد زد تا کسی نتواند در مقابل ان مانع ایجاد کند.........
۱٨۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : ایرج رشتی

عنوان : استبداد شرقی و آسیائی؟
"ما که به دلائل سیاسی ـ تاریخی ـ که خود احتیاج به بحث مفصلی دارد ـ بیشتر از هر چیزی مفتون کلیشه‌های از پیش‌ساخته و تئوری‌هائی بودیم که بعضاً با شرائط خاص کشور ما و نوع حاکمیت استبداد شرقی و آسیائی خوانائی نداشت، آزادی را جز در آزادی و رهائی طبقه کارگر از چنگ سرمایه‌داری نمی‌دیدیم. و حقوق بشر را پدیده‌ای بورژوازی می‌دانستیم. ما در بحث‌ها انگ‌زدن و ترور شخصیت را به بحث و گفتگو ترجیح می‌دادیم (از استثناها در همه موارد در می‌گذرم و جّو کلی را می‌گویم) و بسیاری مسائل دیگر "
خانم جزنی این نقل قول شما را بطور کامل آوردم چون نکته های مهمی را مطرح کردید و موافقم. فقط یک مسئله روشن نیست. شما جدا به این موضوع اعتقاد دارید که "...شرائط خاص کشور ما و نوع حاکمیت استبداد شرقی و آسیائی.." بوده؟
شما این نکته را که مارکس در جائی ذکر کرده, قبول دارید چون مارکس نوشته؟
بنظر من این ایده خیلی جاهاش می لنگه. برای روشن شدن باید در این جوامع اسلامی ایده اسلامیت ها که عملن هژمونی(گرامشی) در افکار حاکم جامعه آسیائی داشتن مد نظر گرفت و گرنه "نوع حاکمیت استبداد شرقی و آسیائی" یک فحش سیاسی بیش نیست و از رل ایدئو لوژی اسلام و جنایات اسلامیست ها در این جوامع طفره می رود.
شاد باشید
۱٨۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرد معمولی

عنوان : اتهام وارد کردن و طفره رفتن وعصبانی شدن جواب نمیشود.
اگر نگارنده مقاله یا نظر دهنده ای انتقادی به نظرات من دارد یا پاسخی برای من دارد خوشحال میشوم بدانم. نظر دهندگانی هم که بجای نظر یا پاسخ اتهام وارد می کنند، طفره میروند و عصبانی میشوند از دمکراسی چیزی نمیدانند. در دمکراسی های غربی، کسانی که در عرصه سیاست و اقتصاد و پژوهش پا می گذارند مسئولیت پاسخگویی به مطبوعات، نمایندگان مجلس و افراد معمولی را پذیرفته اند. بنابراین من یک فرد معمولی و معتقد به این نوع دمکراسی هستم و این حق را دارم از دست اندرکان رژیم پهلوی، رژیم کنونی و فعالان سیاسی آپوزیسیون در هر دو رژیم هر سئوالی را که به من مربوط میشود بکنم و از آنان انتظار جواب داشته باشم.

پاسخگویی، نقد، نقد پذیری، شک و تردید از ارکان دمکراسی هستند و با هیچکس هم تعارفی ندارند. اتهام وارد کردن، طفره رفتن و عصبانی شدن جواب نمیشود. اگر جواب قانع کننده ای دارید تحویل دهید. مهم نیست سئوال کننده چه کسی یا از چه طیف فکری باشد، پرسش فرد است که پاسخ می طلبد. در ضمن فاش کردن یا نکردن نام و نشانم یک از حقوق اولیه من است که برای خود محفوظ خواهد ماند.

پاینده ایران و ایرانی
۱٨۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : علیرضا شمسائی

عنوان : «فرد معولی » ادعاهای «غیر معمولی»
چقدر این «فرد معولی » ادعاهای «غیر معمولی» کرده : «اگر حرف برای گفتن دارید به یک مناظره رادیو تلویزیونی تن در دهید که به چالش گرفته شوید بجای اینکه پشت مقاله هایتان پنهان شوید. شرط می بندم زیر بار نخواهید رفت و شاید درخواست حذف این نظر را بکنید. با حذف نظرات اندیشه ها که حذف نمی شوند.»

ظنز تاریخ ست که «فرد معمولی» که هنوز از سال ۵۷ تو یک سوراخی قائم شده و بعداز ۳۰ سال که کسی که با اسم مستعار می نویسد بقول معروف « خواجه حافظ » ست زیرا ؛ آخوند ها سایه او را با تیر میزنند. ! ولی «فرد معمولی » خیلی مهم ست ! هنوز حتی در دنیای مجازی بی هویت ست و پشت اسمهای بی اعتبار بحث ها را بهم میریزد. دقیقا مثل سومکا ئی ها قبل از کودتای ۲۸ مرداد .

ولی خنده دار ست به خانم جزنی ( قریشی) که همیشه علنی بوده و شخصیت حقیقی و حقوقی می باشند ، میگوید: به یک مناظره رادیو تلویزیونی در کانالهای «دائی جان ناپلئون» تن دهید.

بقول زنده یاد شاملو : شلیک خنده ها !

علیرضا شمسائی
۱٨۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرد معمولی

عنوان : «انقلابم را دزدیدند». این دیگر چه صیغه ایست؟
خانم جزنی گرامی،

«انقلاب را دزدیدند» یعنی چه؟ اینهم شد دلیل برای فرار از مسئولیت شما و امثال شما که ایران را به باد دادید و زندگی ده ها میلیون ایرانی را به تباهی کشیدید؟ بعد از سی سال بجای به نقد کشیدن خودتان هنوز مثل یک کودک عاجز فریاد بر می آورید که شکلاتم را دزدیدند و کتکم هم زدند. منتها شما آن کودک معصوم نیستید که دل کسی به حالتان بسوزد و برود شکلاتتان را پس بگیرد و بدستتان بدهد. در عالم سیاست که پر است از بازی های سیاسی نامردانه هر کسی و کشوری در حفظ و گسترش منافع خود روی دست دیگری می زند. کسی هم که بازی سیاسی سرش نمی شود نباید وارد این بازی ها شود چون بازنده اش فقط یک شخص و گروه نیست بلکه همانطور که در ایران دیده ایم ده ها میلیون است.

شما دارید می گویید کسانی که زمانی یاران مورد اطمینان شما و همدستان شما بودند دزد از آب در آمدند و آنها و تنها آنها مسئول و گناهکار هستند و من هیچ مسئولیت و گناهی ندارم. شما مردم را خر فرض نکنید.

همین حرف که انقلابتان را دزدیدند نشان می دهد که چقدر بی کفایت بودید و نا آشنا با روابط بین الملل و بازی های سیاسی که مهارت فراوان میطلبد. با خواندن چند کتاب و رساله فلسفی شما ممکن است استاد دانشگاه بشوید و مقاله در اخبار روز بنویسید ولی این مهارت با مهارت در دنیای سیاست فرق می کند، هر چند مقاله شما پُر از لغزش های گوناگون است. شما نه آنموقع سیاست را بعنوان یک مهارت می شناختید و نه حالا درکی از آن دارید. همین بی کفایتی و ناشایستگی شما در زمینه سیاست است که در دست گذاردن آینده ایران بدست شما را هم آنزمان غلط بود و هم این زمان.

برای ما قابل درک است که در زمان شاه به سبب محدودیت ها، شما اجازه فعالیت های سیاسی را نداشتید و نمی توانستید تشکیلات مستقل و منسجمی داشته باشید. الان سی سال است در کشورهای آزاد جهان زندگی می کنید، هیچکس هم جلویتان را نمی تواند بگیرد. چگونه است در این مدت دراز نتوانسته اید یک حزب با یک کادر شایسته کنار هم بچینید که شاید امروز اقلأ بدرد بخور بود؟

نه کار شاه بود، نه کار خمینی، نه کار انگلیسی ها. گره کار در درون خودتان است، گر خوب بنگرید آنرا در وجود خود خواهید یافت. مصدق هم اگر امروز زنده بود شما را بر نمی تافت. از او استفاده ابزاری نکنید که برای خودتان اعتبار بخرید.

اگر حرف برای گفتن دارید به یک مناظره رادیو تلویزیونی تن در دهید که به چالش گرفته شوید بجای اینکه پشت مقاله هایتان پنهان شوید. شرط می بندم زیر بار نخواهید رفت و شاید درخواست حذف این نظر را بکنید. با حذف نظرات اندیشه ها که حذف نمی شوند.
۱٨۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرهاد جمشیدی

عنوان : سر کار «حمیده نیارمیده»
من با حضرت عالی بحثی خاصی نداشتم
ولی چون شما بسیار بی ادبانه برای خانم جزنی نوشته اید : «انگار فراموش کردید که این اشرافیت زیر زمینی که شما هم افتخار عضویت در آن را دارید اعتبار و هویت خودش را از بر هم زدن یک نظام سکولار کسب کرده ...»

با کامنت خود نسبت به برخورد خارج از بحث شما اعتراض کردم .
حکومت شاهنشاهی ایران بعداز کودتای نظامی ۲۸ مرداد اصلا دموکراتیک نبود که سوء تفاهم بشود و طرفداران آن هم در این ۶ ماه نشان دادند که در این ۳۰ سال مهاجرت هیچ نیاموختند و با حزب کمونیست کارگری و حزب الهی ها در بهم ریختن مراسم مردم رقابت می کنند.
هفته ی پیش مردم استکهلم شاهد هنرنمائی راهیان شعبان بی مخ در بهم ریختن سخنرانی آقای گنجی بودند. لطفا کمی آنها را را نصیحت کنید نه خانم جزنی را !

بهم ریختن بحث های سایت ها با نام های «یک بار» مصرف فقط شگرد نیروهای غیر جدی و بی آینده ست وگرنه آدم معمولی و علاقمند حداقل یک نام مستعار برای خودش انتخاب مینماید و بحث را دنبال می کند و پای حرفش هم میایستد . در آینده هم دوستان به خاطر خواهند آورد که فرهاد جمشیدی در اخبار روز کامنت می گذاشت و شاید پایه ی دوستی شود.
۱٨۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : حمیده نیارمیده

عنوان : جواب
آقای جمشیدی بنده عرض کردم نظام سکولار. یعنی همان چیزی که خانم جزنی طرح کرده بودنند .و در کج فهمی شما همین بس که شما نظام سکولار را با نظام دمکراتیک یکی فرض گرفته اید نظام سرنگون شده پهلوی نظامی سکولار بود اگر چه به شکلی دمکراتیک اداره نمیشد حکومتی بود سکولار متناسب با آن شرایط سیاسی ومتناسب با قد وقواره همان ملت که بنده وشما احاد آن به شمار میائیم. پیش از جوش آوردن یک خورده فکر بفرمائید .البته برام این شک ایجاد شده که اصلا خود خانم جزنی هم درست تفاوت این دو اصطلاح از هم تشخیص بده .
منتظر جوابتان هستم.
۱٨۶۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : فرهاد جمشیدی

عنوان : سر کار «حمیده نیارمیده»
منظور شما از نظام سکولار همان حکومت مطلقه ی پادشاهی می باشد که سر دسته اش «اعلیحصرت محمد رضا شاه یهلوی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتارانش » کمر بسته ی امام رضا بود و در راه امام زاده داود «امداد غیبی » او در هنگام افتادن از قاطر بر صخره های دامنه ی توچال نجات داد ؟
۱٨۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : حمیده نیارمیده

عنوان : اشرافیت زیر زمینی
خانم اگر اشتباه متوجه نشده باشم جنابعالی سوالی طرح کردید مبنی بر اینکه چرا دوستان سرد گرم چشیده شما که شکنجه های رژیم ستم شاهی را تحمل کردنند دست همت از آستین در نمیاورند که یک نظام سکولار درست کنند و خودشان هم بشن متوالی آن.
دوست گرامی شما چه انتظارات عجیبی از این دوستان شکنجه شده توقع دارید انگار فراموش کردید که این اشرافیت زیر زمینی که شما هم افتخار عضویت در آن را دارید اعتبار و هویت خودش را از بر هم زدن یک نظام سکولار کسب کرده بعد شما انتظار دارید که اینها راه بیفتند نظام سکولار درست کنند .این سی سال اخیر هم واقعیت روحانیت و هم واقعیت اپوزسیون چپ نظام پادشاهی خوب به نمایش گذاشته انقدر که شما هم لب به شکایت از دوستان باز کردید
۱٨۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : عفت ماهباز

عنوان : مسایل درست
مهین عزیز و گرامی
ممنون از شما .نکات بسیار دقیق و مبرمی را در نوشته تان ذکر نموده اید اما گوش شوایی اگر باشد .همه اندر خم مسایل "من" خود گیر کرده اند انچنان که در اوج جش حق خواهی مردم هم شکاف و جدایی و انشعاب سازمانی صورت می دهند و دردناکی قضیه اینحاست که حتی خود سیاسیون این طرف مرزی هم از این انشعاب بی خبرند
این گفته از روی بدخواهی و کینه ورزی نیست. از ان رو می گویم که ما کاش همانگونه که گفته اید اندر خم یک کوچه بنبودیم.اما هستیم .
این می شود که امروز به راحتی برخی از دست اندر کاران جنبش سبز از این سخن می گویند در ایران سکولاریسم امکان پذیر نیست
مهین عزیز به خود نیامده ایم
انقدر در چارچوب های تنگ فکری پدر سالار گرفتاریم و برخی از این جماعت غریب هنوز براین باور ند مگر زن ها حرف درستی هم می زنند؟
با سپاس و مهر عفت ماهباز
۱٨۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : محسن مقصودی

عنوان : نظرات متفاوت
با احترام به خانم میهن جزنی ، تحلیل هائی از مبارزه مردم کشورمان برای آزادی و عدالت قبل و پس از "انتخابات" خرداد ماه امسال از سوی همراهان جنبش انتشار یافته است و این که "همه همراهان " در حالت "آچمز " بسر برده اند تعبیر درستی نیست. البته قرار هم این نیست که در یک جنبش همه یک گونه بیاندیشند. یکی از نمونه های مطالبی که منتشر گردیده است ، گزارش زیر می باشد. علاقه مندان می توانند مطالب دیگری را نیز در سایت جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران www.nedayeazadi.com
بیابند.


سایه روشن های سیاسی در
بحث همراهان جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران


یکشنبه ۱۳ سپتامبر، فرصتی پیش آمد تا در نشست پالتالکی جنبش، برخی ازهمراهان به ابراز نظر در مورد مسائل سیاسی جاری و حاد کشورمان بپردازند و یا حداقل ابهامات شان را در قالب سئوالاتی بیان کنند. این نشست مفید آن قدر بود تا در انتهای این گردهمآئی مجازی اکثریت همراهان به این گزینه برسند که می بایست این گفتگو ها برای درک و فهم روند های سیاسی در کشورمان و پیرآمون آن ، ادامه یابد .
مهمترین موضوعی که به جوانبی از آن پرداخته شد گسترده ترین اعتراضات مردم ایران به تقلب های سنگین انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و قیام میلیونی مردم علیه دیکتاتوری حاکم بر کشور بود.
درمباحث این نشست سه موضع برجسته بود. اولین نظری که مطرح شد تاکید داشت از آنجا که بیانیه های جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک مسئله عبور از جمهوری اسلامی را مطرح می کنند، جنبش و فعالان آن تنها می توانند با کسانی و یا جریاناتی که در این لحظه تنها بر شعار سرنگونی تکیه دارند همکاری کنند و باید از کل آنچه که جنبش سبز نام گرفته فاصله بگیرند. این نظر بر آن است که فعالان جنبش جمهوری خواهی که خود را زیر پرچم سبز تعریف می کنند، با توجه به مواضع آقای موسوی و اصراروی بر اسلامی بودن حرکت وآرمان اسلام ناب محمدی، دچار تناقض هستند و عملا روی دو صندلی نشسته اند.
موضع دومی که برخی از همراهان اگرچه با طرح سوال و یا بطور غیر مستقیم و غیر شفاف بیان کردند بر این نظرات استوار بود که جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک موضع سیاسی خاصی ندارد ویا نتوانسته این مواضع را اتخاذ کند و در صحنه سیاسی کشور موضع گم و گنگی دارد. نباید این جنبش سبز را برای منزه ماندن با تحقیر نگاه کنیم و می توانیم در آن حضور موثر داشته باشیم. ما از این تحول بزرگی که در جامعه اتفاق افتاده تا حد مطلوبی درس نگرفته ایم و در داشتن استعداد درس گرفتن از آن هم شک هست.
در کنار این دو نظر، بیشتر سخن گویان در نشست پالتاکی بر نکاتی اشاره کردند که درصورت تدقیق آن ها می توانند بیان کننده موضع عمومی جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک باشد. رئوس این نظرات چنین اند:
ـ جنبشی که در ماه های اخیر حول مسئله آزادی انتخابات و اعتراض به تقلبات و دیکتاتوری "ولی فقیه" بوجود آمده است در راستای تلاش بزرگ مردم کشورمان برای دستیابی به حقوق شهروندی درسال های بعد از انقلاب است؛
ـ رژیم جمهوری اسلامی که می خواست مشروعیت خودش را از انتخابات کسب کند، با افشای تقلبات بی کران و اثبات انحصارقدرت، در نزد عموم مردم کشور و جهان، بکلی عاری از مشروعیت و قانونیت شد؛
ـ شکاف عظیم و عمیقی در داخل حاکمیت و در میان اصلاح طلبان بطور جبران ناپذیری بوجود آمده است که زمینه های بسیار گسترده ای برای فروپاشی رژیم بوجود آورده است؛
ـ بطور بی سابقه ای توهم و فکر سازگاری اسلام سیاسی با مرم سالاری که در ذهن بسیاری از اصلاح طلبان وجود داشت فرو ریخته ، راه برای تفکر سکولار و لاییک گشوده شده است. از این رو می توان بحث های نظری مبنی بر ضرورت جدائی دین از حکومت را گسترش و ژرفا داد؛
ـ گستره جنبش اعتراض مردم آنقدر بزرگ است که هر شخص با آرمان های آزادی خواهی می تواند خود را درون این جنبش ببیند. بنابراین می توان به ائتلاف های جدید دست یافت.
ما از این جنبش دفاع می کنیم و بر مبنای مضمون مبارزاتی که در طی دهه های گذشته صورت گرفته است، تبلیغ آن را از وظایف خود می دانیم. ولی نباید فراموش نمود که این جنبش تنها به امید سبز آقای موسوی محدود نیست. ما برحق شهروندی سلب شده هر فرد از جمله آقایان موسوی و یا کروبی تاکید می کنیم. اما دفاع ازپایوران جنبش سبزامید و اصلاح طلبان نباید به تقلیل گرائی در شعارهای ما بیانجامد. جنبش مردم کشورمان خصلتی گثرت گرا دارد و دارای رهبری واحدی نیست. اشتباه است که جنبش بزرگ آزادی خواهی مردم را که سال هاست به پایداری نهاد های مدنی دانشجویان، کارگران، زنان و احزاب و سازمان ها ادامه داشته است و برای خواست های آزادی و عدالت تا پای جان ایستاده است را با جنبش سبز اصلاح طلبان دینی یکی بنامیم. انحصارگرائی در جنبش آزادی خواهانه مردم ایران و یکدست کردن آن زیر شعارهایی همچون ( سبزٍسبز بودن) یا ( جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد) و یا (رهبری پیام محور)، زیان بارند؛
ـ ولایت مطلقه فقیه آشکارا تبدیل به مرکز و محورارتجاع شده است. به همین رو است که شعار"مرگ بر دیکتاتور" به شعار محوری جنبش اعتراضی مردم تبدیل گردیده است. خواست مردم برای تامین حقوق اولیه بشر می تواند مبنائی برای ائتلاف های سیاسی قرار گیرد؛
ـ پایه های حکومت تا امروز هیچ گاه چنین ضعیف نبوده است. در این شرایط نیروهای سکولار و لاییک برای پیش برد جنبش ضد استبداد دینی مردم می بایست نقش موثرتری بعهده بگیرند و در کارزارهای داخل و خارج از کشور، ضد حاکمیت ارتجاع شرکت کنند واز اشکال و شیوه های نوینی که از دل اعتراضات بدرآمده است برای ارتباط بیشتر با توده مردم و برجسته کردن صدای آزادی خواهان لاییک ، بهره ببرند.

در مورد فعالیت جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک نیز بر پایه این نظرها ی سه گانه ، سه دیدگاه مطرح شدند.
دیدگاه اول معتقد است که این ظرف جنبش قادر نیست حرکت های اعتراضی مردم را که می بایست رادیکالتر شوند در خود جای دهد و می بایست تنها به سازماندهی آن مجموعه ای پرداخت که در حال حاضرخواهان عبوراز کل جمهوری اسلامی است و وظیفه خودش را رادیکالیزه کردن هرچه بیشتر مبارزات مردم می داند.
دیدگاه دیگر ابراز می داشت که بود و نبود جنبش در کار مبارزه مردم ایران تاثیری ندارد. جنبش را از لحاظ سازمانی عقب مانده با دیدی متفرعانه می داند که باوجود نقدش از تشکل های سنتی ، به همان مسیر می رود.ادامه این وضعیت را انزوای بیشترجنبش می داند و راه حل را شرکت در شبکه های سبز وتلاش برای به "گروگان " گرفتن موسوی توسط مردم و از این طریق حضور موثر در جنبش ضد استبداد دینی و همگامی با نیروهای اصلاح طلب دینی در جمهوری اسلامی می بیند.
( بی شک کم کاری ها در جنبش در بستر همین باورها ریشه دارد )
دیدگاه سومی که در نشست مطرح گردید بر این واقعیت استوار است که کل جنبش آزادی خواهانه مردم ایران خصلتی کثرت گرا دارد و این امر در مورد جنبش سبز نیز صادق است و فردی نمی تواند منکرآن گردد. ازاین رو جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک که از روز نخست ساختاری غیر متمرکز و کثرت گرا داشته است اتفاقا مجموعه مناسبی برای تشکل آزاد باورمندان به اصول جمهوری و مردم سالاری و جدائی دین از حکومت می باشد.
آنچه مانع ارتباط جنبش با توده مردم می گردد نه شکل ساختاری آن و یا حتی کمبود امکانات فنی ومادی ، بلکه نبود اراده،انگیزه و نیروی لازم برای آن است. این ضعف می تواند با زدن پلهائی با نیروهای جوان و با انگیزه هائی که از دل جنبش مردم بدرمی آیند برطرف شود. باید به راه و روش های نوین و ابتکاری کار سیاسی مجهز شد. با موج و نسل جدید آزادی طلبان ارتباط محکم برقرار نمود. تنها برروابط سنتی تکیه نکرد و تفاوت ها را پذیرفت تا بتوان کار مشترک را پیش برد. دیالوگ و گفتگو و کار مشترک را در پیش گرفت و سازمان داد و از این راه ساختارتنوع پذیر جنبش حمهوری خواهی را انکشاف داد. اصول و روش های کار دمکراتیک را درارتباط با مردم بهبود داد و به تعمیم و تکمیل آن یاری نمود. این روش ها می توانند به انباشت تجربه نهاد های مدنی برای ارائه الگو های ساخت جامعه مدنی مبتنی بر حقوق شهروندی بسیار مفید واقع شوند.
از این رو تقویت و گسترش جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لاییک در راستای تعمیق و توسعه مبارزه جمعی و دمکراتیک مرد م درایران است.
۱٨۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣٨٨