"دیدگاه چپ در میان منگنه ی خیال پردازی و از خود باختگی"
سپیده صلح جو از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)
•
به نظر ما چپ ها باید با جنبش سبز همراه باشند... ولی این موضوع فقط بخشی از وظایف چپ ها ست. اکثریت چپ ها تنها وظیفه ی خود را کمک به جنبش سبز و یا به قول خودشان رادیکال کردن آن می دانند. بسیاری از چپ های مقیم خارج تحت سیطره ی سرمایه داری جهانی اصولاً امید و یا جرأت دفاع از یک طرح و برنامه ی آلترناتیو سوسیالیستی را از دست داده اند. این مسئله از علل اصلی رشد عقاید چپ انحرافی و هرز رفتن تأسف بار توان عظیم جوانان چپ در ایران است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ آذر ۱٣٨٨ -
٨ دسامبر ۲۰۰۹
گفت کل عمرت ای نحوی فناست ز آنکه کشتی غرق در گرداب هاست
از آقای عابد توانچه مطلبی در سایت اخبار- روز منتشر شد که مخاطبش افراد و گروه هایی هستند که در داخل ایران فعالیت می کنند و ادعای چپ بودن دارند و عملکردشان همگرا با لیبرالیسم جهانی است.(1) از مضمون مقالات منتشر شده توسط جمع ما و نامی که برای خود برگزیده ایم و آنچه که در وبلاگ ایشان منعکس است می توان به این نتیجه رسید که ما از جمله مخاطبین ایشان هستیم.
این مقاله به بهانه ی نقد دیدگاه های این رفیق نوشته شده است.
نظر ما در مورد خاستگاه، اهداف و حدود توانایی جنبش سبز در مقاله ی "جنبش سبز به دنبال فضای باز سیاسی" (2) انتشار یافته است. به گمان ما جنبش سبز فاقد برنامه ی سیاسی و اقتصادی مشخصی است. این جنبش به دنبال گشایش فضای سیاسی است. شکاف در قدرت حاکمه زمینه ی مساعد برای حیات این جنبش است و نباید نسبت به آن بی تفاوت بود. کنار زدن احمدی نژاد در این مرحله، تبعات ناگزیری به همراه دارد که فضای سیاسی را اساساً دگرگون می کند و حکومت و یا رهبران فعلی جنبش سبز نخواهند توانست مراحل بعدی این روند را سد کنند.
این برداشت یک برداشت سیاسی از واقعه ایست که مارکسیست ها به دنبال ریشه یابی آن و یافتن منافع و انگیزه های طبقات و اقشار مردمی هستند که در آن درگیرند. ولی این کار به سادگی طرحی که عابد توانچه ارائه می دهد نیست. از دیدگاه مارکسیستی نمی توان به دلخواه ترم های طبقه ی کارگر، خرده بورژوازی، فئودالیسم و لیبرالیسم را در هر گزاره ی دلبخواه ادبی نشاند و انتظار تحلیل صحیحی از بحث را داشت.
در زمانی که دیدگاه های "چپ رادیکال" و "چپ کارگری" در جنبش دانشجویی در اوج رونق خود بود ما مقاله ای با عنوان " طبقه ی کارگر و تقابل کار و سرمایه در ایران" (3) انتشار دادیم و از رفقای چپ دانشجو (که متأسفانه خیلی هاشان زندانی و محروم از تحصیل و یا مجبور به ترک وطن شدند) خواستیم در مورد تحلیل طبقات اجتماعی در ایران با ما به بحث بپردازند. اکنون هم به عابد توانچه می گوییم غیر از پاسخ دادن به آن مقاله هیچ راهی برای او و ما متصور نیست تا به تحلیل درست و عمیقی از رفتار اقشار و طبقات اجتماعی و طبقه ی کارگر در ایران برسیم.
بنا بر نتایج حاصله از آن مقاله، قاعدتاً در ایران طبقه ی کارگر نمی توانست جنبشی اجتماعی را تدارک ببیند و جنبش کارگری باید مطالباتش را درحوزه ی عمومی تر سیاست جستجو کند؛ جایی که به همراه طبقه ی متوسط و خرده بورژوازی باید کنترل عمومی بر توزیع ثروت ملی مطرح شود و در عین حال برای توسعه ی کشور طرحی دمکراتیک و انسانی ارائه شود.
به طور بسیار فشرده می توان نظر این رفیق را به چند نکته در رابطه با تحلیل طبقاتی ایران جلب کرد که مسلماً در صورت ابراز علاقه ی متقابل، امکان توضیحات مفصل وجود دارد.
- به دنبال گسترش روند جهانی شدن؛ پدیده ی جدید مهاجرت روستائیان به شهرها، عدم امکان جذب اکثر آنان در بخش صنعت و پیدایش طبقات زحمتکش فاقد کار ثابت در کشور های در حال توسعه ظاهر گشته است. در حال حاضر صد ها میلیون انسان در کلان شهر ها در شرایط ناپایدار شغلی و اجتماعی به سر می برند.(4) عده ای از جامعه شناسان چپ خاستگاه انقلاب 1357 در ایران را این اقشار می دانند. تحلیل رفتار این اقشار با تحلیل رفتار مزد بگیران دارای شغل مشخص و ثابت متفاوت است.
- به نظر می رسد که عابد توانچه "خرده بورژواری" و "طبقه ی متوسط" را به جای هم و البته با دیده ی تحقیر به هردو به کار می برد.
"طبقه ی متوسط" ترمی است که با گسترش شهرنشینی و بزرگ شدن بوروکراسی اداره ی جامعه و رشد شتابان بخش خدمات نسبت به تولید پیدا شده است. فرق اصلی "طبقه ی متوسط" با "خرده بورژوازی" در آن است که مزدبگیر است. اگر چه اکثریت قاطع افراد "طبقه ی متوسط" مستخدم جایی هستند ولی میزان درآمد، محل و سطح زندگی بسیار متفاوتی در میان آنان به چشم می خورد. نسبت دادن صفاتی مشترک به کل افراد این گروه کار اشتباهی است و تحلیل رفتاری این گروه باید با شرط احتیاط همراه باشد.
حال جنبش سبز به وجود آمده است! عابد توانچه از "پیروزی شیرین حاکمیت در بازی انتخابات" و "فروکش کردن اعتراضات مردمی"(5) سخن گفته ولی از عظمت این جنبش و تأثیر عمیق و ماندگار آن بر سرنوشت این مردم سخنی به میان نیاورده است. مهم ترین سوالی که این رفیق با آن مواجه است قبول یا انکار عظمت این واقعه ی تاریخی است. خوب یا بد بودن آن در درجه ی دوم اهمیت است. آیا می توان این واقعه را نادیده گرفت، هشدارها و شکایت هایی مطرح کرد و به کار خود به روال سابق ادامه داد؟ شاید علت پرخاشگری و کلافگی ایشان و فرافکنی دلخوری هایش به چپ های دیگر در این واقعیت نهفته باشد که او نمی داند این جنبش به این گستردگی از کجا پیدا شده است و با این واقعه ی لعنتی! چه باید بکند.
این که در این جنبش، طبقه ی کارگر حضور کم رنگ دارد و به فرض ایشان خاستگاه طبقاتی آن "خرده بورژوازی" و "طبقه متوسط" است؛ تقصیر چپ ها ی داخل ایران نیست که همراه رسانه های قدرتمند لیبرالیسم باعث "خارج کردن طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران از روند تحولات اجتماعی" شده اند. این یک واقعه ی تاریخی و اجتماعی است.
با توجه به کمیت فعالین چپ کارگری و امکانات تشکیلاتیشان؛ این تصور که چپ ها می توانستند باعث و یا مانع خارج شدن طبقه ی کارگر و زحمتکشان از جنبش سبز بشوند یک خیال پردازی محض است.
حال جنبش سبز پدید آمده است! بزرگ ترین مانع در مقابل تبلیغ و ترویج عقاید آزادی خواهانه و برابری طلبانه، وجود دستگاه سرکوب و سانسور نیست. بزرگترین مانع قبول شرایط حاکم از جانب مردم و انفعال توده هاست. تا قبل از پیدایش جنبش سبز بسیار می شنیدید که [تا بوده همین بوده] ، [سرت به کار و زندگی خودت باشد] و [بعدی بیاید از این هم بدتر می شود]. ولی اکنون بخشی از مردم فعال شده اند و اکثریت مردم ترسشان ریخته است، به همدیگر اطمینان می کنند و امید به تغییر زنده شده است. این شرایط، موقعیت مناسبی را در اختیار نیروهای سیاسی قرار می دهد تا دیدگاه هایشان را با مردم مطرح کنند و آگاهی و امیدشان را افزایش دهند. ولی عابد توانچه نمی داند در این شرایط باید به مردم چه بگوید.
او به بحث بی پایه ی تقدم و تأخر آزادی و برابری که معلوم نیست از کجا آورده است متوسل می شود و از پیدایش آزادی به وحشت می افتد. "فاجعه بار است وقتی چپ ایران از تقدم آزادی بر برابری سخن می گوید". عابد توانچه در شرایطی که آزادی کمتری وجود دارد موفق تر عمل می کند!
او از رسانه های قدرتمند برون مرزی شاکی است و به نظرش VOA و BBC راهبری جنبش سبز را به عهده دارند. این رسانه ها منافع آمریکا و انگلیس را دنبال می کنند و این جنبش را به مقاصد شومی خواهند کشاند.
به نظر ما هم VOA نهایتاً منافع آمریکا را دنبال می کند. ساده انگارانه است اگر کسی منافع ایران و آمریکا را یکی و همسو ببیند. آمریکا از کشوری که بخش بزرگی از مردمش سال ها مرگ بر آمریکا گفته اند، پرچمش را آتش زده اند و نمایندگانش را گروگان گرفته اند نخواهد گذشت. در هر صورت خطر آنکه آمریکا با ایران همان رفتاری را داشته باشد که با روسیه ی یلتسین داشت تا درس عبرتی برای دیگران باشد وجود دارد. ولی آیا باید منتظر باشیم تا VOA کارش را تعطیل کند.
در صورت عدم موفقیت نیروهای چپ برای تهیه ی یک برنامه مترقی عدالت خواهانه و بر خلاف خوش بینی های این رفیق، مدعوین VOA خط و خطوط اعتراضات کارگران را هم تعیین خواهند کرد.
واقعیت های ناراحت کننده ی فراوانی در پیش روی فعالین چپ در ایران و دیگر نقاط جهان است. کتمان این واقعیت های سخت و زمینی و یا گله و شکایت دردی را درمان نمی کند. فعالیت سیاسی در چهارچوب همین محدودیت ها معنی دارد و واقعی است.
مشکل چپ در این است که در فضای فعال و پرتحرک سیاسی، در فضایی که خیلی ها سوال دارند و به دنبال رهنمود می گردند باید با VOA و BBC، با طرفداران سرمایه داری و با عوام فریبان رقابت کند. فضا بر علیه چپ ها مسموم و امکانات، ناعادلانه توزیع شده است و در این جدال کسی به کسی رحم نمی کند.
واقعیت تلخ آن است که عابد توانچه بسیاری از ساختارها و شرایط عینی کنونی را اساساً نادیده می گیرد.
فقط قدرت رسانه های جمعی غرب نیست؛ عضویت و یا تقاضای عضویت تقریباً تمامی دولت های دنیا در WTO است؛ اجبار در رقابت تولید کننده های ایرانی با تولیدکنندگان چین و کره جنوبی و ده ها کشور دیگر و ورشکستگی تولید داخلی هست؛ اجبار کشوری مثل ایران به واردات تکنولوژی، شراکت با شرکت های بزرگ چندملیتی و قبول قواعد بازی سرمایه داری جهانی برای توسعه ی کشور هست؛ تأثیر هزار و پانصد سال مذهب سیاسی و تأثیر پانصد سال سیاست مذهب زده بر اذهان این مردم هست و الزامات و محدودیت های بسیار دیگر هست.
ما هم بسیار علاقه مندیم که سرمایه داری در جهان ور بیافتد و مردم به یکباره، آگاه و منصف و کمونیست شوند ولی فعالیت سیاسی باید با در نظر گرفتن واقعیت ها صورت پذیرد. آیا در شکل گیری دیدگاه های این رفیق کوچک ترین نشانی از تأثیر ساختارها، تاریخ و فرهنگ و لازمه های توسعه ی صنعتی ایران وجود دارد؟
عابد توانچه در انتهای بخش دوم مقاله ی خود بیست سوال از افرادی مثل ما مطرح کرده است. ما نیز همانند او امیدواریم دیالوگ بین ما و افرادی که مثل او فکر می کنند آغاز یک روند مثبت و حرکتی روبه جلو باشد.
پاسخ به هر یک از این سوالات نیاز به مقاله ی مستقل و شاید مفصل داشته باشد. عجالتاً می توان دو موضوع محوری را که فرق پایه ای دیدگاه ما و ایشان است را چنین بیان کرد.
- موقعیت طبقه ی کارگر در مقایسه با طبقات دیگر، رابطه ی کار و سرمایه، ارزش اضافی و تولید ناخالص ملی در ایران باید در شرایط مشخص ایران و با ابزار تحلیل مارکسیستی بررسی شود و از الگو سازی های روشنفکری پرهیز شود. مواضع ما در این موارد در مقاله ای که ذکر شد آمده است؛ توانچه باید به قول خود پرسش های دیگری در باب آن مقاله از ما داشته باشد.
- فعالیت سیاسی با فعالیت صنفی ارتباط دارد. دیدگاه فعالین عجولی نظیر توانچه ادامه ی همان مشی چریکی است؛ منتهی این بار به جای چریک های اسلحه بدست، فعالان کتاب خوانده، کارگران و زحمتکشان را آگاه می کنند و به حرکت در می آورند و مردم بدون ترس از آشوب و برهم خوردن سیستم حکومت و جامعه و بدون اطلاع از سیستم بعدی دست به انقلاب می زنند! شرکت مردم در انتخابات برای آنها خوشایند نیست ولی کارگران مطالباتشان را در چهارچوب اتحادیه ها مطرح می کنند و اتحادیه ها انتخابات را تحریم نمی کنند مگر در شرایط خاص. زنان، دانشجویان، معلمان و فعالان جامعه ی مدنی تا زمانی که فعالیت در حوزه ی خود را دنبال می کنند علاقه مند به حفظ و گسترش فضای فعالیتشان هستند و نمی توانند نسبت به تغییرات در سیاست کلی بی تفاوت باشند. برای توانچه اوضاع یا سفید است یا سیاه؛ در صورتی که لازمه ی کار فعالین صنفی و اجتماعی تعامل روزانه با حکومت است. بنا بر این می توان ادعا کرد که عابد توانچه اصول اولیه ی مارکسیستی یعنی کار میان توده ها و شروع تئوری از واقعیت را نیاموخته است.
در مورد انتخابات اخیر که او تمام بخش دوم مقاله اش را به آن پرداخته است نیز باید با همین روش برخورد کرد. برای یک جمع جدا از مردم تحریم انتخابات کار ساده ایست ولی اگر حزبی در ارتباط با اتحادیه های کارگری، جنبش فمینیستی، جنبش دانشجویی، جنبش های صنفی و کنشگران جامعه ی مدنی باشد تصمیم گیری در مورد انتخابات موضوعی از پیش تعیین شده نیست.
ولی عابد توانچه یک سنگر امن برای خود دارد و اگر خاکریز های ذهنی متعدد او در حملات منتقدین فرو ریزد آن آخرین سنگر را از دست نخواهد داد و شاید سال ها بتواند با خیال جنگ های بزرگ در همان سنگر آسوده خیال زندگی کند. آن آخرین سنگر، رادیکالیسم است.
ولی عمل سیاسی رادیکال صرفاً زندگی پاک و عارفانه نظیر زندگی عابد توانچه نیست؛ عمل سیاسی رادیکال به مانند کار هنری هم نیست که شخص بدون دخالت دادن مردم بتواند در تنهایی و خلوتش آن را به انجام رساند. در بهترین حالت حتی اگر بتوان ریشه های مشکلات را شناخت و تحلیل مشخصی از شرایط مشخص داشت؛ ولی نظرات و رهنمود ها، مورد استقبال توده ی مردم واقع نشود و در آنها انگیزه ای ایجاد نکند عمل رادیکالی اتفاق نمی افتد.
این نوع فعالیت که ایشان می کند تبدیل به یک بازی ذهنی می شود که عموماً همراه با گله و شکایت از ناآگاهی و انفعال مردم است که تحت تسلط قدرتمند تبلیغاتی دشمن قرار دارند.
طبقه ی متوسط شهری به حرف های توانچه گوش نمی دهد و "در جهت منافع سرمایه داری جهانی در حرکت است". آنها توصیه های ایشان در مورد مزیت سکولاریسم را هم نمی پذیرند و تحت هیپنوتیزم میرحسین موسوی یک جنبش ارتجاعی به راه می اندازند! " جنبش سبز حتی یک جنبش مترقی اجتماعی هم نیست. به سوی بنیادگرایی مذهبی در حرکت است". مردم فقیر و در حاشیه هم به توانچه گوش نمی دهند و بخش بزرگی از آنها به احمدی نژاد رأی می دهند.
محو می باید نه نحو این جا بدان گر تو محوی، بی خطر در آب روان
آب دریا مرده را بر سر نهد ور بود زنده ز دریا کی رهد
ای که خلقان را تو خر می خوانده ای این زمان چون خر، بر این یخ مانده ای
افرادی که ذهنیت رادیکال منفک از واقعیات و عمل انفعالی راست و یا ماجراجویانه دارند، در معرض خطر بزرگی هستند. خطر بازیچه شدن جریاناتی نظیر خودشان. عابد توانچه بهتر از هر کس می داند که گروه هایی در خارج از کشور که فعالیت دانشجویان چپ گرا را به نفع خودشان می خواستند و نه خودشان را در خدمت آنان، چه بلایی بر سر عده ای از این جوانان شوریده ی عاشق آوردند.
این بحث بدون پرداختن به مشکلات دیگر چپ در ایران ناقص و یک سویه خواهد بود. به نظر ما چپ ها باید با جنبش سبز همراه باشند. هرچه جنبش سبز موفق تر عمل کند؛ فضا برای فعالیت دیگر جنبش های دمکراتیک مستعدتر و فراهم تر خواهد شد. ولی این موضوع فقط بخشی از وظایف چپ ها ست. اکثریت چپ ها تنها وظیفه ی خود را کمک به جنبش سبز و یا به قول خودشان رادیکال کردن آن می دانند. بسیاری از چپ های مقیم خارج تحت سیطره ی سرمایه داری جهانی اصولاً امید و یا جرأت دفاع از یک طرح و برنامه ی آلترناتیو سوسیالیستی را از دست داده اند. این مسئله از علل اصلی رشد عقاید چپ انحرافی و هرز رفتن تأسف بار توان عظیم جوانان چپ در ایران است.
حکومت جمهوری اسلامی دچار انشقاق شده و اتوریته ی خود را تا حدود زیادی از دست داده است، بحران بی کاری و تورم در سال آینده در پیش است. احتمال فعال شدن اقشار فقیر جامعه و گسترش اعتراضات در میان آنان وجود دارد. خواست های این اقشار، معیشتی و رادیکال است و جنبه ی صرفاً دمکراتیک ندارد. نگرش های لیبرالی شانس کمی در کنترل و رهبری اعتراضات این اقشار و ممانعت از آنارشی سیاسی-اجتماعی خواهند داشت. اگر آلترناتیو چپ وجود نداشته باشد؛ بر خلاف خوش خیالی حاکم، اقتدارگرایان با دیدگاه های فاشیستی و وعده ی امنیت و رونق، شانس بیشتری برای رهبری اعتراضات اقشار فرودست جامعه پیدا خواهند کرد.
در این فضا و زمان ملتهب و سرنوشت ساز؛ تلاش افراد منفرد سیاسی که حاضر نیستند با چند نفر همفکر خود کار گروهی کنند؛ قابل اعتناء نیست. احزابی که در این بحبوحه ی تحولات عظیم دچار انشعاب می شوند و نمی توان فهمید که اصلاً اختلاف هایشان بر سر چیست را نمی توان جدی گرفت.
ولی حداقل در سازمان ها و گروه هایی که سابقه، انسجام و ادعایی دارند باید جنب و جوش و تلاشی در جهت طرح آلترناتیو چپ دید که متأسفانه ما نشانی نمی بینیم. حداقل در حوزه ی نظری باید بحثی بین رهبران احزاب چپ با سبز ها، ملی– مذهبی ها، تحکیم وحدتی ها و یا حتی مدعوین BBC برای احراز هویت چپ ببینیم. یا لااقل بحثی بین خود چپ ها دراین باره و بلایی که در ماه های آینده قرار است بر سر این مردم بیاید و اینکه چپ چه حرف حسابی ای برای گفتن خواهد داشت.
هرکس حرف خودش را می زند و کسی کاری به کار دیگری ندارد!
ما خود درطی چهار سال گذشته نظرات خود را در مورد اصلی ترین عناوین برنامه ی آلترناتیو چپ اعلام کرده ایم. حداقل انتظار از اعضاء سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) این بوده است که به بحثی دامن بزنند. دریغ از یک اظهار نظر، نقد و یا سوال!
به هر حال به نظر ما امید به دوستان چپ خارج از کشور برای طرح یک آلترناتیو سیاسی چپ، روز به روز کمتر و کمتر می شود. از عابد توانچه باید ممنون بود که مخاطب مقاله اش را چپ های داخل قرار داده است!
سپیده صلحجو
از جانب گروهی از هواداران فداییان خلق ایران (اکثریت)
آذر ۱٣٨٨
http://fadaeiankhalgh.blogfa.com
پانوشت ها:
1) " در نقد همگرایی چپ وطنی با لیبرالیسم جهانی"
www.akhbar-rooz.com
"انتخابات؛ نه امکان و نه هدف"
www.akhbar-rooz.com
2) www.akhbar-rooz.com
3) www.akhbar-rooz.com
4) سمیر امین رشد تعداد این افراد را از دویست وپنجاه میلیون به یک و نیم میلیارد نفر در طی نیمه ی دوم قرن بیستم اعلام می کند. رجوع کنید به: & Capital Accumulation World Poverty, Pauperization www.monthlyreview.org
5) جملات داخل گیومه از عابد توانچه است.
|