سخنی با آقای بیژن حکمت
توجیه جنایات ضد بشری چرا؟


سید کمال الدین نبوی


• رابطه این چنین سبعیتی که نه تنها شامل مجاهدین زندانی که شامل همه زندانیان دربند بوده است با «عملیات فروغ جاویدان»»چیست؟ آقایان خمینی و لاجوردی و نمایندگانشان بین آن عملیات و این قتل عام رابطه ای دیده بودند، اما در همان زمان، آیت الله العظمی منتظری چنین رابطه ای نه دید و نه برقرار نمود و نه سکوت کرد، حالا شما پس از بیست سال کاشف رابطه آن دو شده اید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹


چند هفته ای است که در میان نیروها و شخصیت های سیاسی ایرانی در خارج از کشور مباحثی در مورد جنبش سبز و مبارزات مردم ایران برعلیه نظام حکومتی در ایران و بالاخص تندی و کندی شعارهای آن مطرح شده است. در اینجا بدون آنکه بخواهیم در مورد درستی یا نادرستی شعارهای «تند» یا «کند» اظهار نظری کرده باشیم، صرفا به بررسی بخشی از آخرین مقاله آقای بیژن حکمت که تحت عنوان «بازهم درباره شعارها در تظاهرات» در برخی از سایت ها منتشر شده است میپردازیم. آقای حکمت این مقاله را عمدتا در پاسخ به مقاله آقای فرید راستگو تحت عنوان «چارچوب نظام نه تاکتیک است و نه استراتژی» نوشته است.
ایشان در پاسخ به نکته ای که آقای راستگو مطرح کرده بود پاسخی عجیب داده است که نیازمند بررسی جدی و بدون مسامحه است.
آقای راستگو در توضیح «همزادی» سرکوبگری با نظام جمهوری اسلامی در مقاله خود نوشته است: «مگر بین سالهای ۱٣۶۰ تا ۱٣۶۴ جنبشی مردمی و جود داشته است که رژیم جمهوری اسلامی برهبری خمینی هزاران تن از مخالفان خود را اعدام کرد که فقط ۲۰۰۰ نفر از آنان بین سال ۱٣۶۰ تا ۱٣۶۲ اعدام شدند ... مگر در تابستان سال ۶۷ که بفرمان شخص خمینی قریب ۵۰۰۰ نفر را در زندانهای ایران قتل عام کردند مردم در خیابانها علیه خمینی شعار می دادند و عکس او را لگدمال کرده بودند و معترضین در پشت بامها الله اکبر می گفتند؟ مگر در ۱٨ تیر سال ۱٣۷٨ که نیمه شب دانشجویان بی گناه تهران را در خاک و خون غلتاندند جنبشی بر علیه تقلب انتخاباتی صورت گرفته بود و سه میلیون معترض با شعار "رای من کو" به خیابان سرازیر شده بودند؟ ... اکنون در آذر ماه هستیم و یاد شهدای قتلهای زنجیره ای را گرامی می داریم، سئوال اینست آیا زمانیکه این قتلهای شنیع روی داد مردم ایران میلیونی به خیابانها آمده بودند و علیه احمدی نژاد و حامیانش شعار می دادند؟ این نوع کشتار و قتل ها سی سال است صورت می گیرد و درد و مشقتها زیادند و آه و ناله خانواده هائی که جگر گوشه های خود را از دست داده اند ادامه دارد. حال که مردم بر خاسته اند تا بندهای بردگی و بندگی را پاره کنند و حق خود را از ستمکاران بگیرند شما به آنان می گوئید اگر شعار تند بدهید سرکوب میشوید!! این مردم سی سال است بعناوین مختلف سرکوب و کشته میشوند.»
آقای حکمت در پاسخ به سوالات فوق الذکر، بدون ملاحظه و با بی باکی غیر مترقبه ای به توجیه جنایات ضد بشری نظام ولایت فقیه میپردازد و با ارائه ملقمه وار حوادت دردناک آن سالها، دلایلی برای قتل عام جوانان ناراضی آن زمان ارائه میدهد!
آقای حکمت در توجیه جنایات جمهوری اسلامی مینویسد: ««نه خیر[در آنزمان] جنبشی مردمی و جود نداشت ولی مجاهدین و بنی صدر به امید برانگیختن چنین جنبشی به ترور و اقدامات خشونت بار روی آوردند. با انفجار و قتل، بسیاری از دولتمردان و روحانیون بنام را از میان برداشتند و چون نتیجه ای ندیدند به قطع "سرانگشتان سرکوب" پرداختند. آیا شما فکر میکنید این اقدامات هیچ تاثیری در "حدت و شدت" سرکوب نداشت؟ ... در تابستان شصت و هفت هم خبری از جنبش نبود ولی در عملیاتی بنام فروغ جاویدان، نیروهای مسلح مجاهدین از خاک عراق و با پشتیبانی هوایی ارتش صدام، به خاک ایران لشکر کشیدند. آیا شما هیچ رابطه ای بین قتل عام زندانیان سیاسی و این لشکرکشی نمی بینید؟».
آقای حکمت اجازه بفرمائید که شرمساری خود را نسبت به اینگونه استدلالات ابراز نمائیم، شرمسار از اینکه بخشی از ادعاهای شما حتی از طرف حقیرترین عمال استبداد نیز بیان نشده است، شرمسار از اینکه حکمت نظری شما منطبق با حکمت عملی فاشیستی ترین لایه های نظام حکومتی ایران است. شرمسار از اینکه بجای پاسخگوئی به سوال اساسی تری که در مقاله آقای راستگو مبنی بر اینکه «چگونه میتوان هم سکولار بود و هم از حکومت دینی حمایت نمود»، شما با ارائه دلایلی غیر واقعی «شدت» سرکوب نظام اسلامی را موجه جلوه داده اید.
شما، آگاهانه یا ناآگاهانه، مقوله های مختلفی را در هم قاطی کرده و بصورت ملقمه و معجونی تقریبی و حدودی ارائه کرده اید.
اجازه بفرمائید صراحتا گفته شود که «منطق»ی در سطور نگاشته شده شما وجود دارد که قرابت و شباهت غیر قابل انکاری با منطق «فاشیستهای» مسلمان ایرانی دارد، فاشیستهائی که برای توجیه قتل عام ها و جنایات نظام ولائی به عملکرد مخالفین و «اپوزیسیون» استناد میکنند. مضافا بر اینکه عملکردی که شما به آن استناد کرده اید فاقد ارزش تاریخی است.
مرقوم داشته اید که «مجاهدین و بنی صدر به امید برانگیختن چنین جنبشی [مردمی] به ترور و اقدامات خشونت بار روی آوردند...». اول اینکه به چه دلیل و برای چه نتیجه گیری، شما مجاهدین را که یک تشکیلات است با «بنی صدر» که یک فرد است در یک ردیف قرار داده اید؟ سپس این دو مجموعه را به «ترور»، «اقدامات خشونت بار»، «انفجار» و «قتل» متهم کرده اید؟ مورد سوال ما سازمان مجاهدین نیست زیراکه آنها خود مسئولیت اقدامات خود را برعهده گرفته اند.
جناب آقای حکمت، اتهاماتی که متوجه « بنی صدر» نموده اید در کدام دادگاه صالحه به اثبات رسیده اند؟ غیر از شما کدامیک از مقامات حکومتی، قضائی یا غیر آن، چنین اتهاماتی را متوجه ایشان نموده اند؟ در چه محکمه ای ثابت شده است که «بنی صدر» در «ترور»، «اقدام خشونت بار»، «اتفجار» و یا «قتل» دست داشته است؟
ما از شما سوال ساده تری داریم و بدنبال «سند» محکمه پسند، قضائی و یا رسمی و حکومتی اتهامات بی اساسی که به «بنی صدر» وارد کرده اید نمی باشیم، و به دلایل خود شما نیز بسنده خواهیم کرد و از جنابعالی استدعا داریم یک نمونه از این «ترور»ها، «اقدامات خشونت بار»، «انفجار» و یا «قتل» ارتکابی از طرف «بنی صدر» را برای «تنویر افکار عمومی» ارائه بفرمائید.
شما به چه اصل و قاعده ای پایبند هستید؟ آیا میتوان هر اتهامی را به هر کسی وارد نمود و در قید و بند اثبات آن نبود؟ آیا شما از ادبیات و روش مقامات حکومتی بخصوص آقای احمدی نژاد و حلقه نزدیک به او خرسند و راضی هستید؟ اگر نه، چرا برای منکوب کسانی که مانند شما نمی اندیشند، همان ادبیات را بکارمیگیرید و به همان روش رفتار میکنید؟ برای شما اصل بر برائت است یا خیر؟ شما که خود را به اعلامیه جهانی حقوق بشر متعهد میدانید، بد نیست بند اول ماده یازده آنرا دوباره مطالعه نمائید، تا بلکه درآینده از ایراد اتهامات بی پایه و اساس نسبت به دیگران، نه فقط نسبت به شخصیتهای موجه و ملی مانند «بنی صدر» که نسبت به ستمکاران و جائرین حاکم بر ایران نیز، اجتناب بورزید.
شما چگونه هم مخالف اعدام هستید و هم به توجیه اعدام های نظام حکومتی ایران میپردازید؟ آیا در نظام فکری شما حکم اعدام برای برخی از مخالفین موجه است و برای برخی دیگر ناموجه؟ آیا شما بر این عقیده اید که میتوان یک سمپاتیزان سازمان مجاهدین را که شخصا در هیچ یک از عملیات مسلحانه دخالتی نداشته است، به دلیل ارتباط با یکی از اعضای سازمان که فرضا در چنین عملیاتی دست داشته است، اعدام نمود؟ این داد است یا بیداد؟ اگر بیداد است چرا به توجیه آن میپردازید؟ شما که مخالف حکم اعدام هستید، علی القاعده حتی با اعدام آنکسی که دست به عملیات مسلحانه نیز زده است باید مخالفت کنید وگرنه مخالفت با اعدام بیگناهان که هنر نیست!
جناب آقای حکمت به ما توضیح بفرمائید که رابطه بین «فروغ جاویدان» و قتل عام زندانیان اسیر که مشغول گذراندن دوران محکومیت خود بودند چیست؟ آیا این رابطه چیزی به جز ماهیت عمیقا سرکوبگرانه و جنایتکارانه رژیم حاکم بر کشور بوده است؟ اگر این نیست پس چیست؟
آیا شما متوجه بار سنگین طرز فکری که در مقاله تان ارائه داده اید هستید؟ امیدواریم که لغزش«منطق» شما بدلیل عجله ای که برای پاسخگوئی به مخاطبتان داشته اید بوده باشد. بر اساس این منطق، مامورین رژیم اسلامی میتوانند بروی جوانان معترض آتش بگشایند، و اگر چنین شد، چنانکه در تظاهرات بیست و پنج خرداد شد، قتل عام معترضین نه به دلیل ماهیت جنایتکار دستگاه حکومتی که بر اثر شعارهای تند و لگد مال کردن تصویر آقای خامنه ای و پاره کردن عکس امام، و یا پیراهن عثمانی دیگر، خواهد بود! اپوزیسیون ایران نمیتواند «منطق نظام» را بجای منطق خود بنشاند! نمیتوان هم در صف اپوزیسیون بود و هم منطق قاضی مرتضوی و بازجو شریعتمداری را اختیار نمود!
آقای حکمت، شما میدانید، ولی برای یادآوری بد نیست بگوئیم که هیچ رژیم مستبدی، بی «دلیل» و بی «جهت» به سرکوب و قتل عام مخالفین خود نمیپردازد. رژیم کمونیستی استالین، رژیم نازی در آلمان، فاشیستها در ایتالیا، فالانژها در اسپانیا، همچون رژیم های پینوشه در شیلی، شاه و امام در ایران، اسد در سوریه و صدام در عراق، همه و همه برای جنایات خویش دلایل و توجیهاتی داشته اند، با ارائه این «دلایل»، غیرانسانی ترین رفتار خود را بسیار عادی و طبیعی جلوه داده اند. با استناد به این دلایل، توجیهات و تئوریها سعی در اغفال بخش هائی از مردم و همراه نمودن آنان با خود نموده اند.
به ضرب تبلیغ و ترویج روزمره، با کمک رسانه های عمومی، با استفاده از امکانات وسیع مالی و مادی و با سوء استفاده از ابزارهای دولتی، گولاگ ها، کوره های آدم پزی، اتاق های گاز، قتل های خیابانی، آدم ربائی ها، ابوغریب، کهریزک و اوین را عادی جلوه داده اند، آنها؛ جنایتکاران؛ شما چرا؟
آقای حکمت شما قتل عام زندانیان بیگناه در تابستان شصت و هفت را، با پل زدن و ارائه تز «ارتباط» آن با «عملیات فروغ جاویدان» ، ارتباطی که به زعم شما ربطی به ماهیت سبعانه دستگاه حکومتی ایران ندارد (تزی که مخاطب شما ارائه داده و شما در ردش این مطالب را نوشته اید)، موجه جلوه داده اید. شما که خود را از اپوزیسون میدانید چرا با «منطق نظام» استدلال میکنید؟
اسیری در بند، یک زندانی، به دلیل پخش اعلامیه سازمان مورد علاقه اش به حبس محکوم شده است و تا پایان دوره محکومیت اش، محکومیتی قطعی، چند ماهی بیش نمانده است، به دستور امام، از سلول بیرون کشیده میشود، بدون اینکه مرتکب جرم تازه ای شده باشد، دوباره مورد بازخواست قرار میگیرد، سه سوال از او میشود و پاسخ منفی به هریک از آن سوالها به قیمت جانش تمام میشود و به جوخه اعدام سپرده میشود. رابطه این چنین سبعیتی که نه تنها شامل مجاهدین زندانی که شامل همه زندانیان دربند بوده است با «عملیات فروغ جاویدان»»چیست؟ آقایان خمینی و لاجوردی و نمایندگانشان بین آن عملیات و این قتل عام رابطه ای دیده بودند، اما در همان زمان، آیت الله العظمی منتظری چنین رابطه ای نه دید و نه برقرار نمود و نه سکوت کرد، حالا شما پس از بیست سال کاشف رابطه آن دو شده اید؟
جناب آقای حکمت، شما که به مجازاتهای دسته جمعی عهد عتیق اعتقاد و پایبندی ندارید، شما که به اصل فردی بودن مجازاتها باوردارید، شما که لابد معتقدید که تقاص جرمی را که زید مرتکب شده است نباید از عمرو گرفت، شما که رعایت اصل تناسب جرم و مجازات بوسیله محاکم را لازم میدانید، شما که به اصول اساسی دادگاههای منصفانه و قانونی نظر دارید و برای استقرار حقوق بشر تلاش میکنید،... چگونه است که شما به توجیه، ولو تلویحی، یکی از کریه ترین وجوه نظام ولایت فقیه که در دادگاههای انقلاب اسلامی متبلور است میپردازید؟
آقای حکمت شما در این بخش از مطلب خود «تند» رفته اید، ترمز را بریده و بسیار «تند» رفته اید، آیا این تندی بیانگر عمق طرز فکر شماست یا خطائی ست گذرا؟ روشنگری نهائی در این مورد برعهده خود شماست.

آذرماه هشتاد و هشت
کمال الدین نبوی