نیاز به آزادی
در ستیز و خصومت با حکومت اسلامی


فیروز نجومی


• نزدیک به شش ماه است که ناممکن ها، ممکن و نشدنی ها شدنی، شده اند. تابوها شکسته و بت ها فرو ریخته اند. ولایت باطل و ولی فقیه آماده دفن گردیده است. شش ماه است که پایان رژیم دین، رژیم فریب و ریا، رژیم سرکوب و سلطه، آغاز گردیده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۵ دسامبر ۲۰۰۹


نزدیک به شش ماه است که ناممکن ها، ممکن و نشدنی ها شدنی، شده اند. تابوها شکسته و بت ها فرو ریخته اند. ولایت باطل و ولی فقیه آماده دفن گردیده است. شش ماه است که پایان رژیم دین، رژیم فریب و ریا، رژیم سرکوب و سلطه، آغاز گردیده است. شش ماه است که رژیم مهلک ترین ابزار خشم و خشونت و بیرحمی را بکار گرفته است. زده است. کوبیده است. اعتراض و مقاومت را با ضربات کشنده، با زندان و شکنجه، با تجاوز و اعدام پاسخ داده است. اما بجای آنکه اعتراض و مقاومت خاموش شود و نظام تسلیم و اطاعت، یعنی نظامی که بر اساس ارزشهای اسلامی بنیان گذاری شده است به ترمیم خود بپردازد، هر موجی از اعتراض و مقاومت که پس از موجی دیگر برخاسته است، عظیم و شگفت انگیزتر بوده است. این امواج هنوز به اوج خود نرسیده اند که آن نیز روزی فرا رسد و بساط رژیم دین و حکومت آیت الله ها و حجت الاسلام ها را واژگون ساخته با خود میشورد و به زباله دان تاریخ میسپارد.

آیا میتوان به نتیجه ی دیگری رسید اگر ناظر بر امواج اعتراض و مقاومت در روز های قدس، ۱٣ آبان و ۱۶ آذر، بوده باشی؟ در زمانی این امواج بر خاسته اند، که رژیم دین همچون کفتاری گرسنه، زوزه کشان دندانهای درنده خود را نشان داده است، ترس و وحشت آفریده است. محاکمات نمایشی ۵۰ نفری براه انداخته است. داستانهای مخوف شکنجه و تجاوز و انفرادی های طولانی به خارج از سیاه چال های اوین و کهریزک، درز کرده است. بر تعداد اعدام ها افزوده است. اما پیوسته طول و عرض و ارتفاع امواج اعتراض و مقاومت را گسترده تر ساخته است. این تنها بدان معناست که دوران سکوت، دوران تسلیم و اطاعت، به پایان رسیده است. گسست بین بخشی وسیعی از مردم و نظامی که خود را از تبار رسالت و امامت و دین، الله میداند، بوقوع پیوسته است. بدون تردید هستند بسیاری که هنوز به دین خود تعصب دارند و آنرا مبرا از آلودگی به قدرت و فریب ریا میدانند. اما دلیلی وجود ندارد که به ایجاد چنین گسستی امیدوار نباشیم.

آن لحظه ای که امواج اعتراض و مقاومت ۱٣ آبان فرو نشست، رژیم دین تدارک سرکوب امواج طوفنده ۱۶ آذر را آغاز نمود. چاقو کشان بسیجی، و گارد های ضدشورشی را همچون گله های ای از حشرات خونخوار و عظیم الجثه، مسلح به نیش و نیزه، آماده ی تخریب و ویرانی ساخته بود. وسایل ارتباطاتی را مختل نموده، نت و خدمات رسانه ای از قبیل تکست و پیام را از کار انداخته بود، بلکه از اینطریق از پیوست و پیوند و همبستگی مردم با یک دیگر، در برابر بلا و آفتی مشترک، جلوگیری بعمل آورد. حتی ولی فقیه به بهانه ی عید غدیر در روز پانزدهم آذر، بمنظور آنکه مردم را از پیوستن به یکدیگر منع نماید خطبه ای ایراد نمود و خط و نشان هایی کشید که از آن بوی خشم و خشونت و انتقامجویی به مشام میرسید. او صریحا اعلام کرد که اعتراض و مقاومت در برابر نظام، تفرقه است و چیزی ست که خواست دشمن است. روشن است که به سود دشمن عمل کردن دارای چه عقوبتی میتواند باشد (رجوع شود به خبرنامه فرارو،۱۵ آذر٨٨).

علیرغم تهدیدها و هشدارهای ولایت فقیه و تدارکات و تجهیزات و سازماندهی های مخوف یک ماهه برای سرکوب و تخریب و ویرانی بود که دانشجویان دانشگاه ها با حمایت و پشتیبانی مردم، به اعتراض و مقاومت در برابر نظام تسلیم و اطاعت و استبداد دینی- کنشی که در ۱۶ آذر نهادین شده است، بپا خواستند و رهبری جنبش اعتراضی مردم را بدست گرفتند. دانشگاه ها نشان دادند که به اشتباه نسل پیشین آگاهی دارند. که تا زمانیکه از درون به استقلال دست نیابی، هرگز آنرا در مبارزه با دشمن خارجی بدست نیاوری. که وحدت با نیرویی ذاتا ارتجاعی و واپسگرا متبلور در وجود امام و طلاب حوزه های علمیه، تحت مبارزه با استعمار و امپریالیزم، به سیاهی و تاریکی، محنت و عقب ماندگی، به نیستی و نابودی کشانده شده است. که حکومت دین با دشمن خارجی و یا "امپریالیسم" و "استکبار جهانی،" درگیر میشود نه بدان منظور که مردم و ملت را به استقلال رسانده و بر سرنوشت خویش حاکم گرداند، بلکه در پی تحکیم و تداوم استعمار داخلی، به معنای بر قراری نظام تسلیم و اطاعت و نظم و انضباط اخلاقی تحت رهبری آیت الله ها و حجت الاسلام ها و حوزه های علمیه بوده است. بی جهت نیست که آیت الله ها و حجت الاسلام ها
در آغازین لحظات ظهور بر مسند قدرت، سیطره و سلطه بر دانشگاه ها را در صدر برنامه های خود گذارد و طولی نکشید که بساط خطبه خوانی ها را در محوطه دانشگاه تهران برپا نمود. چرا که فقیه حاکم بخوبی آگاه بود که تسخیر دانشگاه ها، تسخیر دژ شکست ناپذیر آزادی بود.
در واقع بر دوش دانشجویان بود که رژیم دین توانست بالهای سلطه ی هژمونیک خود را بگشاید. اما اتحاد با استبداد و ارتجاع، با طبع و راه دانشجو سازگار نبود. اگرچه حوزه های علمیه و کارگزاران آنها دانشگاه ها را به اشغال خود در آوردند با این وجود دانشگاه تنها نهادی بود که تماما تسلیم شریعت و سنت نگردید، بلکه بطور دائم با عاملین آن سازمان حراست و مدیران دانشگاه ها به ستیز و خصومت پرداختند. سی سال است که حکومت دین سعی کرده است که دانشگاه ها را به شعبه ای از حوزه های علمیه تبدیل و در خدمت اشاعه و توسعه دین در آورد. اما ۱۶ آذر نشان داد که ولی فقیه نیز دچار خطا هم میشود. گرفتار توهم و خیالبافی نیز میگردد، علیرغم آنکه از تبار معصومین است.

با ظهور جنبش اصلاح طلبی گسستی در اتحاد دین با دانشگاه بوقوع پیوست که با خروش و ستیز دانشجویان در ۱٨ تیر ۷٨ که بیرحمانه سرکوب شد، عمیقتر گردید. رژیم دین بر آن تصور بود که خشم و خشونت اسلامی، دانشجویان را به سکوت وا خواهد داشت. سرکوب ۱٨ تیر، ضربه ای بود مهلک اما نتوانست شعله جنبش اعتراضی را در دانشگاها، خاموش سازد. فتیله پایین کشیده شد اما دانشجویان شعله ی اعتراض را مهار نموده تا بار دیگر سر بر کشد و عبا و قبای زهد ورزی و دینداری را بآتش بکشد. که چنین نیز شد. دانشجویان از همان آغاز با رئیس جمهوری احمدی نژاد به مبارزه بر خواستند. چرا که به قصد و سیاست وی مبنی بر برقراری نظم حوزه ای در دانشگاه ها بر اساس شریعت و سنت- یعنی تنظیم روابط اجتماعی و، آکادمیک بر اساس احکام الهی از قبیل جدائی زنان از مردان، حجاب زنان، پرهیز از مد گرایی و شکستن هنجارهای اسلامی- آگاهی یافته بودند. احمدی نژاد تا آنجا به پیش رفت که با دفن جسد "شهید " در محوطه دانشگاه امیرکبیر، ارزشهای اسلامی را به گونه ای نمادین بر دانشگاه ها تحمیل کند. دانشگاه ها
از همان آغاز پرچم نافرمانی را در برابر احمدی نژاد برافراشتند. تنها دانشگاه امام جعفر صادق بود که باو خوشامد گویی مینمود، تنها دانشگاهی که حکومت، خود در رقابت با دانشگاه های غیردینی بر اساس نظم حوزه ای و در تسلیم و تبعیت از شریعت و سنت، ساخته بود. دانشگاهی که قرار بود نمونه و الگوی دانشگاه های دیگر قرار بگیرد. و گرنه در دیگر دانشگاه ها ، بویژه در پلی تکنیک امیر کبیر با شعارهای ضد دیکتاتوری روی در روی قرار میگرفت.

در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد، شرایط دانشگاهی هرچه بیشتر سخت و دشوار گردید*. احمدی نژاد، وظیفه خود میدانست که دانشگاه را رام و مهار سازد. کادر مجرب و دانشمندان را مجبور به بازنشستگی نمود. رفتار و گفتار دانشجویان هرچه بیشتر تحت نظارت و تفتیش قرار گرفت. دانشجویان نخبه، با قریحه ای برای سازماندهی و رهبری، مورد شناسائی نیروهای امنیتی واقع شده تا در موقع مناسب، آنها را خفه و خاموش سازند. به منظور بر قراری نظام تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبرداری در دانشگاها بود که سیستم جریمه و تنبیه دانشجویان را برپا ساختند. ستاره محرومیت از تحصیل و کسب دانش به دانشجویان اهدا نموده، و تعداد روزی افزونی را برای مدت نامعلومی در سلولهای اوین تحت بازجویی قرار دادند. رژیم دین تمام نهادهای سیاسی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی و امنیتی را فرمانبر و فرمانبردار و در انقیاد خود در آورده است، تنها نهاد دانشگاهی ست که پیوسته دست به قیام زده است. سرکوب شده است، اما بار دیگر بر خواسته است.

۱۶ آذر نشان داد که دانشگاه ها در اتحاد و همبستگی با مردم و حمایت آنهاست که بر خواسته اند. این اتحاد دانشگاه ها با مردم است که نظام اسلامی را دچار کابوس میکند. چرا که این خیزش ۱٨ تیر ۷٨ نیست که با بی اعتنایی مردم روبرو شود. این خیزشی ست که احاد ملت خود را با آن شناسایی و از آن حمایت میکنند. اعتراض و مقاومت دانشجویان تبلور جنبشی ست که دارای یک هدف مشترک است و آنهم رهایی از انقیاد و قیومت ولایت فقیه است. بعبارت دیگر، نیروی محرکه ی این اتحاد ، فراطبقاتی و فراگروهی ست. و آن چیزی نیست مگر نیاز به آزادی و دست یافتن به ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، حق گزینش و مختار بودن بر نفس خویشتن. این محرومیت از آزادی است که دانشگاه و جامعه را با یکدیگر علیه نظام اسلامی متحد ساخته است. هیچ فرد و طبقه و گروهی نیست که از نبود آزادی رنج نبرده و زیان ندیده باشد. در نظام استبدادی تنها مزدوران و کارگزاران هستند که سود میبرند. این است که حکومت دین از جامعه جدا و با آن بیگانه گردیده است. آزادی هوایی است که همگان برای زندگی و زنده بودن، برای تحرک و پویا بودن، برای رشد و نمو و روئیدن بدان نیازمندند. بعضی از آنان که خود را چپ انقلابی میدانند بر آن تصوراند که عدالت را ارجح است بر آزادی. که اگر نیک بنگری ارجحیت برابری و عدالت خود شعار جمهوری اسلامی ست. عدالت و برابری بدون آزادی همه جا از جمله در جامعه ما درونمایه نظام استبدادی ست. تجربه نیز نشان میدهد که حکومت دین را نه ستیز و خصومتی با عقل و خرد است و نه علم و صنعت و تکنولوژی. حکومت دین در توافق و همآهنگی با مظاهر تمدن جدید است. از همه آنها برای بقا و تداوم خود سود برده است. بنابراین تنها یک چیز است که دین تاب و تحمل برتابیدن آن را دارا نیست و آن نیز آزادی است. ستیز و خصومت حکومت دین با آزادی سبب شده است، که نیاز به آزادی را تشدید نماید. این یک قانون دیالکتیکی ست که اگر اسارت و بندگی نبود، آزادی تهی از مفهوم معنا می بود.

اما حکومت دین بر آن تصور است که شریعت و سنت با سرشت و آداب و عادات و رسم و رسوم مسلمان ایرانی آغشته گردیده است. به سادگی نمیتواند خود را از یوغ آن رها سازد. مردم به نمادها و مقدسات دینی باور دارند و احترام میگذارند. به حلال و حرام های دین، به نماز و روزه اعتقاد دارند. یعنی که حکومت دین به ملت، همچون رعیتی می نگرد که وابسته به ارباب است. ارباب است که معانی زندگی و نظم و اخلاق همانگونه که خالق یکتا الله گفته است می فهمند و به رعیت انتقال دهد. رعیت را مقلد میداند و پیوسته نیازمند راهنمایی تبعیت و تقلید. فرهنگ و هویت مردم با وجود الله و باور به آموزش های او آمیخته است. بعبارت دیگر، رژیم دین هنوز بر آن تصور است که دین مردم را به حکومت پیوند زده است. مردم هرگز نمیتوانند خود را از بند و زنجیری که دین بر عقل و خردشان بسته است، رها سازند.

اما بیایید کمی با خود بیاندیشیم که آن کدام زندانی ست که آرزوی آزادی را در سر نپروراند و به امید وصلت با آن سر بر بالش زندان بخواب شیرین فرو نرود؟ مردم ایران سی سال است که در زندان حکومت دین بسر میبرند و نیاز به آزادی هرگز آنقدر شدید نبوده است. بعید است که بی اعتنایی ملت به بآتش کشیدن تصویر خمینی و خامنه ای، خفته را بیدار و بهوش آورد. چون ولی فقیه و کارگزاران و مدیران ش همه از باده قدرت مست و مدهوش گردیده اند، و عقل و خرد و اجتهاد را از خاطر شان زدوده است. رژیم دین امیدوار است که بار دیگر مردم، همچون جنبش ۵۷ از آزادی گریخته خود را به شریعت و سنت تسلیم کنند. اما اشتباه رژیم در آن است که هر روزی که بر طول عمرش افزوده میشود شکاف و بیگانگی مردم با قوانین اسارت بار شریعت و سنت، از جمله حجاب و حجاب داری، هنجارها و ارزشهای اسلامی، همچون سکوت و خاموشی، پیوسته حمد و ستایش و اعتراف به حقارت و خواری، و یا جهاد و شهادت، یعنی جنگ و خونریزی و انتقامجویی، عمیق تر میشود.


*برای اطلاعات بیشتر در باره سخت گیریها در دانشگاه ها رجوع شود به سالنامه جنبش دانشجویی در سالهای ٨۵ و ٨۶ خبرنامه امیر کبیر. خبرنامه امیر کبیر در سال ٨۶ گزارش خود را چنین آغاز میکند:
«سال ۱٣٨۶ سالی پر تلاطم، با فراز و نشیب فراوان و مملو از حوادث کوچک و بزرگ برای جنبش دانشجویی ایران بود. نگاهی اجمالی به سیر حوادث و فعالیت های دانشجویان در سال گذشته نمایانگر این نکته است که در سال ٨۶ روزهای معدود و انگشت شماری وجود داشته که در دانشگاه ها اتفاقی نیفتاده یا فعالیتی صورت نگرفته باشد. بیش از ۲۱۰ تجمع و تحصن اعتراضی در سال گذشته برگی افتخارآمیز در دفتر جنبش دانشجویی در سال گذشته بود.».


فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com