منتظری، سرمایه ای که قدرش را ندانستیم


مسعود م.



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ دی ۱٣٨٨ -  ۲٣ دسامبر ۲۰۰۹


آقای منتظری آزادمردی بود که از میان ما رفت. دفاع بی قید و شرط او از حقوق بشر سبب شد تا به یک شخصیت فراگیر و مورد احترام همگان تبدیل شود. داشتن چنین شخصیت فراگیری برای هر ملتی یک سرمایه عظیم محسوب میشود که اگر قدر آن دانسته میشد به دستاوردهای شگرفی در تحکیم دموکراسی در ایران می رسیدیم. متاسفانه، زمانی که ایشان یک تنه از حقوق زندانیان سیاسی دفاع میکردند و به مبارزه با فرمان آقای خمینی در ارتکاب جنایت بشری سال ۶٧ پرداختند، از سوی بسیاری از سیاسیون "ساده لوح" قلمداد شدند یا با سکوت روبرو شدند. اگر او را در مبارزه با قتل عام زندانیان در سال ١٣۶٧ تنها نمی گذاشتیم به بلایی که همه اکنون گرفتارش هستیم دچار نمی شدیم. تقریبا کلیه کسانی که اکنون به اصلاح طلبان معروف هستند یا از آقای خمینی حمایت کرده و آقای منتظری را سرزنش نمودند که چرا از ضدانقلاب حمایت میکند یا با سکوت خود او را تنها گذاشتند. ولی، تنهایی سبب نشد تا از حمایت بی شائبه خود در دفاع از حقوق بشر ناامید شود. عذرخواهی شیرین عبادی از ایشان به حق عذرخواهی است که یک ملت به ایشان بدهکار است. ولی هیچیک از اصلاح طلبان هنوز از جفایی که در حق آقای منتظری روا داشتند عذرخواهی نکرده اند جز شیرین عبادی. آقای منتظری که بود که از تنها ماندن در دفاع از حقوق بشر مایوس نشد و انگهای "تندروی" و "ساده لوحی" را شنید و به راهش ادامه داد؟ این نوشته قصد شناختن آقای منتظری و دو ویژگی بارز او را دارد باشدکه با آموختن از ویژگیهای او و نه از فقه او به خطایی که رفته ایم ادامه ندهیم.

دینامیزم و تغییر
یکی از سنتهای جاهلی ما این است که تغییر نکردن را دلیل ِثبات شخصیت میدانیم و ارج می نهیم و آموختن از ملل دیگر را خودباختگی تلقی میکنیم. بسیاری از کسانی که اشغال سفارت آمریکا را اشتباه می دانند هنوز علنا سعی در توجیه آن اقدام غلط دارند ولی منتظری با شهامت تمام علنا از خود انتقاد می کند که نباید از اشغال سفارت یک کشور حمایت می کرد. ایشان که خود بنیانگذار ولایت فقیه بودند و فقهی تر از آقای خمینی می اندیشیدند با تجربه شدن این نظریه به تجدید نظر در آن پرداختند. آقای خمینی از "ولایت مطلقه فقیه" دفاع می کردند تا جاییکه در دفاع از دولت آقای موسوی و مخالفت با جناح راست گفتند حفظ نظام از اوجب واجبات است و میتوان حج و احکام اسلامی را هم برای دفاِع از نظام تعطیل کرد. در آنزمان آقای منتظری هم از دولت آقای موسوی حمایت میکردند و با آن نظر آقای خمینی مخالفتی نکردند ولی با تجربه شدن نظریه آقای خمینی مبنی بر "حفظ نظام از اوجب واجبات" اخیرا اعلام کردند که حفظ نظام به هر قیمتی جایز نیست و ارزش ماهوی ندارد.

حقوق انسانی اولی تر از تکالیف شرعی: اسلام در خدمت انسان یا انسان در خدمت اسلام؟
آقای منتظری یک فقیه تمام بود. با این وجود ، تفکر فقهی خود را برتر از حقوق انسانها نمی دانست. سوالات سکولارها را با متانت می شنید و با ادب و احترام پاسخ می داد و هیچگاه فریاد وا اسلامای او بلند نشد مگر در جایی که حقوق انسان زیر پا گذاشته میشد. از منش ایشان میتوان چنین استنباط کرد که ایشان اسلام را برای خدمت به انسانها و رعایت حقوق انسانها میدانست نه انسان را در خدمت و قربانی اسلام. فقها معمولا انسان را مکلف میدانند تا محق. آقای منتظری تنها فقیهی بود که حقوق انسانها را مقدم بر تکالیف شرعی تعریف شده آنها میدانست. همین ویژگی ایشان سبب شد تا با تمام وجود از حقوق زندانیان سیاسی دفاع کند و تعزیر فقهی را شکنجه دانسته و در نامه ای به آقای خمینی اعلام کند که جنایت ه ایی که در زندانهای شما میشود روی ساواک را سفید کرده است. آقای خمینی هم در واکنش به اقدامات بشر دوستانه آقای منتظری ایشان را طرد و حذف نمودند. حذف و بایکوت کردن حتی خودی هایی که به مقام رهبری انتقاد میکنند با همان اقدام آقای خمینی بنیانگذاری شد. آیا آقای موسوی و اصلاح طلبانی که به حذف خود اعتراض دارند از خود پرسیده اند که برخوردی که آقای خمینی با نصایح دلسوزانه آقای منتظری کردند چه تفاوت ماهوی با سنخ برخوردهایی که اکنون با آنها و دیگران میشود دارد؟ آقای منتظری اولین کسی بود که به تجاوز به زندانیان سیاسی در زمان آقای خمینی اعتراض کرد و به ایشان گفت من با شما تا جلوی درب جهنم میایم ولی با شما داخل آن نمیشوم. آقای منتظ ری را از این جهت میتوان شبیه علامه نائینی یکی از رهبران انقلاب مشروطه دانست. علامی نائینی سعی داشت اسلام را با مدرنیته و مشروطه آشتی دهد و کتاب تنبه الامه تنزیه المله را در همین باب نوشت ولی وقتی دید که این تفکر به احیا و قدرت کرفتن گروههای اسلامی اطصول گرایی چون شیخ فضل الله نوری می انجامد با هزینه خود تمام کتابهایش را جمع آوری کرد تا از اشاعه تفکر اسلام نوگرا که به تقویت اسلام بنیادگرا می انجامید جلوگیری کند. با شناختی که از آقای منتظری و انسان دوستی ایشان دارم اگر ایشان زنده می ماند قطعا به جدایی دین از دولت میرسید، زیرا ایشان هم میدید که همان تجربه مشروطه در انقلاب اسلامی هم تکرار شد و تلاشهای اسلام نوگرا به حاکم کردن اسلام بنیادگرا منجرگردید. امید است که پیروان ایشان به جای تمسک به افکار فقهی آن مرحوم به آزادگی و این دو ویژگی بارز او تمسک کنند، به یاد داشته باشند که اگر آقای منتظری در سال ١٣۵٨ مرحوم میشدند تفکرات فقهی و سیاسی اشان با اکنون تفاوت میداشت پس چه تضمینی که تفکرات ایشان در چند سال آینده باز هم تغییر نمی کرد و انسانی تر نمی شد. آزادگی والاتر از دینداری است نه دون تر از آن.