مردم، نیرو های مسلح و نفی خشونت


الف. میم


• در نهایت به نظر می رسد جنبش مردم در مقابل پرسشی خطیر و کلیدی قرار گرفته است. آیا هدف معترضین غلبه ی قاطعانه و نهایی بر نیروهای حکومت در خیابان هاست، یا حرکت اعتراضی مردم در خیابان قرار است به عنوان پشتوانه ای برای مذاکرات و تصمیم گیری ها در رده های بالای حکومت، مثلا مذاکره بین شبه – رهبران جنبش و سران نظام و... ، مورد استفاده قرار بگیرد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ دی ۱٣٨٨ -  ۲٨ دسامبر ۲۰۰۹


درگیری های عاشورای امسال به خوبی نشان داد که جنبش اعتراضی مردم وارد فاز جدیدی می شود. این جنبش که اکنون ماه ها از آغاز آن می گذرد، نشان داده است که نه تنها رو به خاموش شدن نمی رود، بلکه مطالبات خویش را تا ایجاد تغییری نظر گیر در مناسبات سیاسی کشور به پیش خواهد برد. آن در روز عاشورا مشاهده شد، تظاهرات بسیار پرجمعیتی بود که در شرایط سرکوب شدید به وقوع پیوست. این ویژگی رویدادهای روز مزبور را از رویداد های بیست و پنج خرداد (جمعیت بسیار گسترده، سرکوب در حجم کمتر، گرچه لجام گسیخته و پر تلفات) و همچنین سیزدهم آبان (سرکوب شدید، جمعیت مبارز ولی پراکنده) متمایز می سازد. چنین تغییر کمی در تناسب قوا به ناچار مستلزم نتایجی کیفی است که می تواند برخی پیش فرض های مبارزان جنبش و همچنین شبه – رهبران آن را زیر سوال برد.
می توان گفت در عاشورای امسال، برای نخستین بار، در بسیاری از نقاط تهران نیروهای سرکوب در موضع ضعف قرار گرفتند، کتک خوردند و خلع سلاح شدند. این امر تا اندازه ای نتیجه ی تناسب جدید قوا در خیابان ها بود، و تا اندازه ای هم به تجربه ی چند ماهه ی مردم در خیابان ها و درک به دست آمده از اجتناب ناپذیری خشونت، دست کم تا حد خشونت واکنشی (از قبیل آزاد کردن اسرا، مهار حمله ی ضد شورش و...) بر می گردد. خارج شدن برخی از نقاط کلیدی شهر از دست نیروهای امنیتی ( میدان ولی عصر، قسمت هایی از خیابان ولی عصر و ...) علاوه بر بی سابقه بودنشان، و به رغم پراکندگی و عدم هماهنگی حرکات تهاجمی مردم، زنگ خطری برای طرفین محسوب می شود.
از دید مردم، این سوال پیش می آید که اکنون که ما توانایی غلبه بر نیروهای سرکوب را به دست آورده ایم، آیا اصلا باید این توانایی را جدی بگیریم؟ و اگر آری، چگونه و مطابق چه برنامه ای باید از این توانایی استفاده کنیم؟ چه اهدافی انتخاب کنیم و توقع کسب چه برتری هایی از این طریق داشته باشیم؟ ویا حتی این که در صورت تعرض به مراکز استراتژیک رژیم، نتیجه چه خواهد بود؟ پاسخ نه به این پرسش،.با توجه به شدت سرکوب و طولانی شدن آن و وحشی گری نیروهای سرکوب در خارج صحنه ی مبارزه ی خیابانی (بازداشت ها و شکنجه گاه های پنهان و آشکار) چندان خردمندانه نمی نماید. اما پاسخ آری، جزئیات آن هر چه می خواهد باشد، در تضاد آشکار با رویکرد های نخستین جنبش "سبز" قرار خواهد داشت. فرق زیادی وجود دارد بین عرض اندام مقتدرانه و زورورزانه در خیابان، و به گوش رساندن صدای اعتراضی مسالمت آمیز. در نهایت، سازو کارهایی که به مردم امکان استفاده موثر از قدرتشان در خیابان را می دهد، هنوز مجهول است و تکامل نیافته، گرچه با توجه به خصلت توده ای و پویای جنبش، تکامل یافتن آن ها چندان دور به نظر نمی آید.
اما از دیدگاه نیروهای سرکوبگر، به وجود آمدن چنین وضعیتی می تواند به این معنی باشد که شیوه ی کنونی سرکوب مردم به اندازه ی کافی موثر نیست. به عبارت دیگر، شکست نیروهای معمولی ضدشورش می تواند رژیم را به این فکر بیاندازد که آیا برای سرکوب تجمعات و از آن بالاتر، حراست از مراکز کلیدی حکومت در سطح شهر، ناگزیر به استفاده از قوای سرکوب گر مجهزتر، و یا در نهایت تجهیزات سنگین نظامی است؟ آیا وفاداری این نیروها در عرصه ی عمل تضمین شده است؟ و یا حتی در چه موقعیتی باید با مخالفان مصالحه کرد و با ادای نصفه نیمه ی برخی از مطالبات آنان، جنبش را نیمه کاره گذاشت؟
اگر بپذیریم که در درگیری های روز عاشورا، سطح توانایی جنگندگی مردم در خیابان ها، افزایش تعیین کننده ای یافته است، در نهایت مسئله ی نحوه ی رویارویی مردم و نیروهای مسلح سرکوب با یکدیگر، دیدگاه هر دو طرف را به شیوه و دورنمای اعتراضات با بحرانی جدی مواجه خواهد کرد. در صورتی که برخی از نیروها مشی نافرمانی از دستورات را پیش بگیرند (کماکان که در روز عاشورا هم گزارش های پراکنده ای در این مورد وجود داشت) به ناچار ماهیت "صلح آمیز" جنبش تغییر می یابد. گسست بخشی از بدنه ی نیروهای نظامی و پیوستن آن ها به مردم، به دلیل ماهیت این نیروها، نمی تواند فرایندی صلح آمیز باشد. ساختار سلسله مراتبی نیروهای نظامی و واقعیت ساده ی مسلح بودن شان، و در نتیجه توانایی اعمال خشونت گسترده توسط آن ها، اجازه ی چنین چیزی را نمی دهد. چنین رویدادی طرفین دعوا را مجبور به تجدیدنظرهای جدی خواهد کرد.
در اینجا می توان پرسید که درخواست نیروهای جنبش "سبز" برای پیوستن نیروهای سرکوب به آنان و نافرمانی، گرچه به نظر می رسد باید آرزوی بزرگ مبارزین باشد، تا حدودی ریاکارانه نیست؟ آیا مبارزین در حال حاضر توان جذب پتانسیلی را که به این ترتیب آزاد می شود خواهند داشت؟ اگر، همچنان که در روزهای انقلاب هم رخ داده است، یکی از سربازان به جای شلیک به مردم مغز فرمانده اش را روی زمین بریزد، عکس العمل مردم چه خواهد بود و چگونه باید باشد؟ نمی توان از نیروهای مسلح توقع همراهی داشت و چنین احتمالاتی را در نظر نگرفت یا کوچک شمرد. همچنین نمی توان احتمال مسلح شدن مردم، چه از طریق اشغال مراکز نظامی و چه از طریق پیوستن نیروهای دارای اسلحه به مردم، را کوچک گرفت. چنین تحولی، هیچ نوع سازگاری با شکل فعلی اعتراضات ندارد و نتایج کاملا غیرقابل پیش بینی ای به بار خواهد آورد.
در نهایت به نظر می رسد جنبش مردم ایران، درست به آن دلیل که اندک اندک نسیم دل انگیز پیروزی بر آن وزیدن می گیرد، در مقابل پرسشی خطیر و کلیدی قرار گرفته است. آیا هدف معترضین غلبه ی قاطعانه و نهایی بر نیروهای حکومت در خیابان هاست، یا حرکت اعتراضی مردم در خیابان قرار است به عنوان پشتوانه ای برای مذاکرات و تصمیم گیری ها در رده های بالای حکومت، مثلا مذاکره بین شبه – رهبران جنبش و سران نظام و... ، مورد استفاده قرار بگیرد؟ در این صورت، آیا هماهنگی لازم بین رویکرد این افراد و خواسته های بدنه ی اجتماعی ملیونی جنبش وجود دارد؟ از آن مهمتر، آیا در شرایط فعلی حکومت نرمش نشان خواهد داد؟ و یا در صورت رد گزینه ی اخیر و تصمیم به مبارزه "تا پیروزی" در خیابان ها، تصمیمات عاجل برای سازماندهی جنبشی موثر، مقتدر و در نهایت برانداز در سطح کشور، کدام است و چگونه می توان در فرایندی تدریجی و قابل قبول، از پیش فرض های مسالمت آمیز جنبش "سبز" فراتر رفت؟