میخ دموکراسی و تابوت استبداد


سعید قاسمی نژاد


• زمانی که این مقاله را می نوشتم هنوز شک داشتم که آیا موضع اقای رحمانی موضع ملی مذهبی هاست یا نه. اینک پس از دو مصاحبه عزت الله سحابی یقین دارم که این موضع موضع ملی مذهبی است و در سخنان تقی رحمانی با سیاست و ظرافت بیان شده است. عزت الله سحابی اما به صراحت در هر دو مصاحبه خواهان جلوگیری از فروپاشی جمهوری اسلامی شده است و مردم را نواخته است که چرا علیه خامنه ای شعار می دهند. دریغ و درد که کار به کجا رسیده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ دی ۱٣٨٨ -  ۲٨ دسامبر ۲۰۰۹


میخ دموکراسی و تابوت استبداد*

تقی رحمانی عمری را در مبارزه گذرانده است، فراتر از مبارزی سیاسی بودن و روشنفکری متعهد بودن تقی رحمانی انسان خوبی است. از نخوت بدور است و در سیاست ورزیدن ملتزم به اخلاق است. می توان با عقاید او مخالف بود اما این در رفتار انسانی و اخلاقی او با تو خللی ایجاد نمی کند. یادم هست صبحی که جریده درنده دریده کیهان مقاله مفصلی را به افشای من و رشید اسماعیلی اختصاص داده بود تنها جایی که به ذهنمان رسید برای رفتن و درس تجربه گرفتن خانه تقی رحمانی بود. با عبدالله مومنی و مهدی امینی زاده رفتیم و او با روی خوش پذیرای ما شد و راهنماییمان کرد. این همه را گفتم که موضع شخصی و احترام عمیقم برای تقی رحمانی را مشخص کرده باشم. نظرم درباره نیروهای ملی- مذهبی (آن بخشهایی که لااقل از نزدیک می شناسمشان) کم و بیش همین است: ارادت شخصی و اختلاف نظر سیاسی. مصاحبه اخیر تقی رحمانی با نشریه محترم گذار اما واجد نکاتی است (نکاتی که در چند ماه اخیر به کرات در بیانیه های نیروهای ملی-مذهبی هم مطرح شده است) که با توجه به نفوذ قابل توجه نیروهای ملی-مذهبی در جامعه سیاسی-روشنفکری ما گذشتن از کنار آنها صحیح نمی نماید.
پیش فرض اول تقی رحمانی هم در این مصاحبه و هم در استراتژی و تاکتیک های تا به حال پیشنهاد شده نیروهای ملی- مذهبی این است که انقلاب شر مطلق است و وقوع هر انقلابی ضررش از ضرر بر کرسی قدرت ماندن جمهوری اسلامی بیشتر است. رویکرد تقی رحمانی و ملی مذهبی ها به انقلاب بیش از هر چیز احتمالا ناشی از تجربه شان از انقلاب ایران باشد چنانکه او می گوید «ما تجربه انقلاب را داریم، اگر جنبش به آن سمت حرکت کند، تعداد محدودی آن را همراهی خواهند کرد.». امروز به تجربه مشخص شده است که انقلاب 57 انقلابی سخت مضر بود، کمکی مضر نبود سخت مضر بود، که ایران را در اکثر زمینه ها سخت به عقب پرتاب کرد. من هرگز ندیده ام تقی رحمانی و دیگر ملی مذهبی ها به این نکته اعتراف کنند که حکومت پهلوی حکومتی به مراتب پیشروتر و قابل تحملتر از این جمهوری ولایی بوده است، اما هراس عظیمی که از انقلاب دارند ناگزیر می بایست ناشی از تجربه شان از انقلاب 57 باشد مگر آنکه باور داشته باشند جمهوری اسلامی حکومتی مترقی است که ایرادهایی جزئی دارد که باید برطرف شوند که به گمانم چنین نمی اندیشند. بسیاری از انقلابیون 57 که نقش خود در آن انقلاب را به درستی بازخوانی نکرده اند باوردارند که انقلاب 57 به اهداف خود نرسید و از مسیر دموکراسی منحرف شد. به باور نگارنده چنین نیست، اتفاقا انقلاب 57 به اهداف خود رسید، انقلاب 57 هر چه بود انقلابی برای دموکراسی نبود. انقلاب 57 انقلابی بر مبنای مفاهیمی سوسیالیستی و غیردموکراتیک بود. بخشهای غیرمذهبی در پی دیکتاتوری پرولتاریا بودند و بخشهای مذهبی هم چیزی از همان جنس با چاشنی مذهبی را می خواستند. اگر شریعتی نظریه پرداز بخش به اصطلاح پیشروی مذهبی بود، نظر او در باب دموکراسی مشخص است او خواهان دموکراسی هدایت شده تحت اشراف روشنفکران بود، اگر آیت الله خمینی نظریه پرداز بخشهای به اصطلاح ارتجاعی مذهبی بود او بر ولایت فقیه تاکید داشت، مارکسیست ها هم که بلااستثنا دیکتاتوری پرولتاریا می خواستند. چه کسی در آن زمان دموکراسی می خواست؟ اینکه جماعتی انقلابی غیردموکراتیک به راه انداختند، سپس بر سر تقسیم قدرت میانشان اختلاف حاصل شد و هر یک کوشیدند دیگری را به فجیع ترین شکل ممکن بکشند چه گردی بر دامان انقلاب های دموکراتیک نیم قرن اخیر می نشاند؟ اصلاح همواره دو سو دارد آن کس و نهادهایی که می خواهند اصلاح کنند و آن کس و نهادهای که نمی گذارند اصلاح انجام پذیرد یا نمی خواهند اصلاح شوند. کسی بر سر این نکته که بهتر و مفیدتر است که طرف مقابل در برابر فشار مردم کوتاه بیاید بحثی ندارد بحث بر سر این است که وقتی طرف مقابل حاضر به یک قدم عقب نشینی نیست و روز بروز هم فشار و فساد و ضرر و زیانش برای همه مردم بیشتر می شود چه باید کرد. باید به طرف مقابل چک سفید امضا داد که تو هر چه بزنی و بکشی و بدری و ببری ما از سر میز مذاکره تکان نخواهیم خورد؟ مسئله این نیست که این بد معامله ای است مسئله این است که در این صورت اصلا معامله ای در کار نخواهد بود.
پیش فرض دوم تقی رحمانی نفی بی چون و چرای ایده تسخیر دولت است. در جامعه ای که دولت قدرقدرت متکی به پول نفت در آن بر سر کار است و اصل دعوا اتفاقا بر سر همان پول نفت است دولت موثرترین ابزار برای هر گونه افساد و اصلاحی است، تاکید افراطی بر جامعه محوری و روبرو قرار دادن آن با خواست تسخیر دولت نه تنها با واقعیت جنبش سبز- که کف خواسته اش عزل آقای احمدی نژاد و تحویل کاخ ریاست جمهوری به رئیس جمهور منتخب اقای موسوی است - همخوانی ندارد بلکه می تواند با افق نامشخصی که پیش رو می نهد جنبش را دچار فرسایش و سر در گمی کند. من در مقاله دیگری با عنوان جنبش سبز و ایده فتح دولت نارسایی های نظری و عملی این ایده را بررسی کرده ام و در اینحا بدان نمی پردازم.
مصاحبه تقی رحمانی سویه هایی از نگاه او و مصاحبه کننده را نشان می دهد که جالب است. مصاحبه کننده می پرسد «اتفاقات رادیکالی رخ داده در دانشگاه تهران و برخی دیگر از دانشگاه ها در روز دانشجو هم نشان داد که دانشجویان با واکنش تند به خشونت‌ها، به این بازی تن داده است.» من هر چه کوشیدم نفهمیدم، اتفاقات رادیکالی رخ داده و واکنش تند دانشجویان جز مظلومانه کتک خوردن از دست مشتی اوباش چه بوده است؟ اگر منظور شعارها علیه اقای خامنه ای بوده است که این شعارها سخن تازه ای نیست. در تازه ترین نمونه جمع کثیری از مردم در تشییع جنازه فقیه عالیقدر چون دفعات گذشته در خیابان اقای خامنه ای را از ولایت عزل کردند، با کدام منطق و ابزاری می توان مدعی شد که دانشجویان دچار رادیکالیسم هستند و مدعی شد که «ممکن است برخی شعار تند سر دهند ولی آنها برایند کلی جنبش نیستند.» اینکه ما از حکومت هم جلوتر بیفتیم و دانشجویان را متهم به تندروی و رادیکالیسم کنیم و سیل عظیم توده های مردمی که با ایده های ما موافقتی ندارند را نبینیم، روی دیگر همان سکه اعلام مبارزه مسلحانه بعضی گروه ها در اوایل انقلاب علیه جمهوری اسلامی است، در هر دو گروه های محدودی از نخبگان ایده های خود را چسبیده بودند و تیزاب تند واقعیت که ایده های آنان را می خورد بدون آنکه حتی دودی از آنها نیز به جای بگذارد را نادیده می گرفتند.
همانقدر که خطر تندروی جدی است خطر کندروی نیز جدی است. تجربه دوران اقای خاتمی اتفاقا نشان داد کندروی خطری جدی تر از تندروی است. تا کی قرار است شکست اصلاحات در ایران را که ماحصل مشکلات نظری و فقدان شجاعت عملی اصلاح طلبان و خصوصا شخص اقای خاتمی بود به گردن تندروی چند روشنفکر و دانشجوی یک لاقبا بیندازیم؟ اینکه موفقیت ما در این نکته خلاصه شود «همینکه در چند برنامه‌ گذشته، حکومت کسی را نکشته، این خود یک موفقیت است.» است که سطح خواسته های ما را به لغو نظارت استصوابی محدود می کند. صرف نظر از اینکه اتفاقا مردم ما در روزهایی کشته شدند که هیچ خبری از سخنان تند نبود. اگر خواست لغو نظارت استصوابی ایده استراتژیک تقی رحمانی و ملی مذهبی ها برای جنبش سبز باشد براستی جای تعجب و تاسف است. کوتاه امدن ازخواست اولیه عزل آقای احمدی نژاد و رسیدن به خواست لغو نظارات استصوابی بدون حل کردن مسائلی مثل انبوه زندانیان جنبش، حداقل عزل دست اندرکاران سرکوب و کشتار مردم، کوتاه کردن دست سپاه از عرصه اقتصاد و سیاست، عزل اقای احمدی نژاد و ریاست جمهوری مهندس موسوی ... و منتظر انتخابات مجلس بعدی بودن بدون حل مسئله اساسی تقلب سازمان یافته نشان دهنده آن است که «مدیران جامعه» شاید مسائل را به گونه ای می بینند که اتفاقا چندان انطباقی با واقعیات موجود موازنه قدرت در ایران و خواسته های مردم در خیابان ها ندارد.   
تقی رحمانی می گوید «این جنبش با این رهبران و مدیران به سمت انقلابی‌گری نخواهد رفت، حتی اگر بخشی از جنبش به این سمت حرکت کند، رهبران و مدیران فعلی این جنبش را همراهی نخواهند کرد.» تقی رحمانی و بخشی از هم نسلان او به سختی و گاه به گونه ای وارونه کوشیده اند خود را از مغاک لنینیسم نجات بخشیده اند، از انقلابیگری به اصلاح طلبی بدون شرط، از خشونت گرایی به پاسیفیسم مطلق، از دولت گرایی به بی اعتنایی مطلق به دولت، اینک اما درخشش ظفرمند اراده گرایی لنینیستی چهره انان را سرخ کرده است. تقی رحمانی مشخص نمی کند اگر «رهبران و مدیران فعلی این جنبش را همراهی نکنند» چه می شود؟ او ظاهرا گمان می برد اگر مدیران و رهبران جنبش با انقلاب دموکراتیک همراهی نکنند و انقلاب دموکراتیک سقط خواهد شد. این همان اراده گرایی لنینیستی است که گمان می برد می تواند هرکول وار در برابر جامعه ای را که بالغ شده است و به دنبال دموکراسی است بایستد و یک تنه تاریخ را در مسیری که به گمانش درست است قرار دهد. تاریخ اما به ما می آموزد که انقلاب ها رهبران خود را پیدا خواهند کرد، تجربه انقلاب های دموکراتیک 50 سال اخیر به ما می آموزدکه انگاه که حکومت های دیکتاتوری تمامی راه ها را بر نیروهای دموکراسی خواه ببندند انقلاب دموکراتیک یگانه استراتژی کامیاب خواهد بود. علی خامنه ای اینک دو انتخاب دارد می تواند پینوشه ایران باشد یا چائوشسکو و میلوسویچ ایران. این انتخاب پیش از هر کس با علی خامنه ای است نه با مردم ایران، انتخاب مردم ایران همانطور که تقی رحمانی می گوید «کوبیدن میخ دموکراسی» است آنچه او نمی گوید این است که میخ دموکراسی را باید بر تابوت استبداد کوبید.

* از آنجا که مصاحبه اقای رحمانی در گذار منتشر شده است، این مقاله ابتدائا برای گذار فرستاده شد. خظاب به سردبیر گذار نوشته بودم "پیرو مصاحبه آن نشریه با آقای تقی رحمانی نقدی بر سخنان ایشان را جهت انتشار خدمت شما می فرستم. واضح است از آنجا که مصاحبه اقای رحمانی در سایت شما منتشر شده است ادب اقتضا می کند که من نقد خود به مطلب ایشان را برای شما بفرستم اگر به هر دلیل تشخیص دادید که انتشار این مطلب در سایت شما امکان پذیر نیست ممنون می شوم لطف کرده به بنده اطلاع دهید تا مطلب را در جای دیگری منتشر کنم." سردبیر گذار اما تا این لحظه نه پاسخی مبنی بر دریافت مقاله داده است نه جوابی در این باب که چرا مقاله را چاپ نمی کند. زمانی که این مقاله را می نوشتم هنوز شک داشتم که آیا موضع اقای رحمانی موضع ملی مذهبی هاست یا نه. اینک پس از دو مصاحبه عزت الله سحابی با سایت روز و رادیو زمانه، یقین دارم که این موضع موضع ملی مذهبی است و در سخنان تقی رحمانی با سیاست و ظرافت بیان شده است. عزت الله سحابی اما به صراحت در هر دو مصاحبه خواهان جلوگیری از فروپاشی جمهوری اسلامی شده است و مردم را نواخته است که چرا علیه خامنه ای شعار می دهند. دریغ و درد که کار به کجا رسیده است.

مصاحبه تقی رحمانی با سایت گذار
www.gozaar.org

مصاحبه های عزت الله سحابی با روزانلاین و زمانه
zamaaneh.com
www.roozonline.com