مبدا این رادیکالیسم در کجاست؟
مقاله ای از مرتضی سیمیاری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ دی ۱٣٨٨ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹


سنت ایرانیان بر پایه نفی استوار است ،معروف است که می گویند انقلاب ۵۷ سرشار بود از انچه نمی خواستیم و کمتر از خواسته ها و مصداق ها سخن گفته ایم.
شعار علیه سلطنت پهلوی تنها به مفهوم ملغاء کردن یک رژیم سیاسی بود ،اما در همان زمان هیچ استراتزی برای اینده ترسیم نشده بود و کمتر فرد یا گروهی از مختصات یک حکومت دموکراتیک سخن می گفت و حتی اگر فردی از ملزم کردن پهلوی به اجرای قانون اساسی سخن می گفت متهم به نوعی مصالحه گری بود.
روند انقلاب با شتاب چشم گیری به جلو حرکت کرد و این شتاب رادیکال گفتمان تعاملی و دموکراسی خواه را پس می زد.
از سویی زمانی که تعامل به کنار گذاشته شود مشی نیز دچار ایراد می گردد و بینش نیز وسعت خود را از دست می دهد .لذا نتایج انقلاب در شیب ناگواری افتاد.
مهمترین دلیل برای عدم تعامل پذیری ایرانیان بر پایه نقد مداوم را می توان در عدم تربیت و اموزش صحیح جستجو کرد و اینکه ساخت سیاسی در ایران در طی قرن ها اجازه تضارب اراء و رقابت برای عرضه شدن را نداشته است ،لذا در ایران تنها می توان به صورت اکادمیک در مورد دموکراسی و الزامات ان سخن گفت ولی در عرصه واقعیت ماجرا همان بوده که هست.
از ۱٣ ابان تا به امروز بحث های فراوانی بروی محتوای شعار ها و مطالبات ونیز نحوه حضور نیروها از سوی جریان های سیاسی و روشن فکران صورت گرفته است و تفاوت اراء تنها به سوی نفی یکدیگر اوج گرفته است و در عمل هم حرکت های عمومی در قالب تظاهرات ها روز به روز مسیر تندتری را به خود گرفته است. و در نهایت کم کم به مرحله ای نزدیک شده ایم که دستاورد های مبارزات مدنی که شامل سری مبارزات مرحله بندی شده است به سوی یک هدف نهایی و شتابان در حال حرکت است و به راحتی می توان پیش بینی کرد که سیر این حوادث و بی قراری ها ساختاری را به ما تحمیل خواهد کرد که چون این ساختار در ماهیت خشونت شکل گرفته است دو محصول مشابه بیشتر ندارد:
۱- یا انکه ساخت قدرت فعلی را مستحکم تر خواهد نمود و تمام تلاش ها با یک سرکوب گسترده از دست خواهد و زمینی بدون دستاورد را همراه با مردمی سیاست زده و منفعل شده باقی خواهد گذاشت تا کار به جایی برسد که مشارکت عمومی و مبارزه سیاسی –اجتماعی به صورت واژه هایی گنگ و نا مفهوم در ایند و امید به منجی در جامعه به خرافات گرایی و اسطوره سازی منجر می شود.
۲-صورت دوم می تواند انقلابی ناقص را بر اساس ادبیات مسبوق به حق و باطل شکل دهد انقلابی که می تواند تمام نقایص ۱۰۰ ساله را به صورت یک جا در خود داشته باشد و قدرت در جدال رادیکال ها و فرادست حوزه عمومی دست به دست شود و نوعی دموکراسی تحمیلی به جامعه وارد شود و از دل این مدل و در جدال سنت و مدرنیسم بنیادگرایی تنها دست اورد قابل لمس باشد.
لذا باید حق داد که نگرانی ها نسبت به گسترده شدن رادیکالیسم در شکلی که در روز عاشورای حسینی شاهد بودیم نگران کننده باشد.
نگارنده و بسیاری تا به حال معتقد بر ان بوده ایم که هر کجا و در تظاهرات ها حاکمیت سرکوب را گسترده کرده با پاسخ کوبنده از سوی جنبش روبرو شده است و شعار ها و مطالبات عمومی و نیز نحوه حضور به صورت عکس العملی و بدون محتوا گردیده و اشخاص را به جای برنامه ها و خواسته ها نشانه می رود. اما در مراسم تشعیع پیکر ایت الله منتظری شاهد بودیم که بدون سرکوب حاکمیت نیز سیر حوادث به سوی رادیکالیسم است. و در مراسم عاشورا نیز با وجود انکه سرکوب گسترده بود باز هم محتوای عملکرد جنبش سبز به سمت رادیکالیسم بود و شخص اقای خامنه ای را نشانه گرفته است.
پس این دو نحوه از بروز رفتار ها نشان می دهد که بایستی مبداء گستردگی رادیکالیسم را در مناطق دیگر نیز جستجو کرد.
مشکل ما در صد سال اخیر چه مذهبی و چه غیرمذهبی، عدالت خواه یا ازادی خواه ان است که سقف ارمان هایمان بدون توجه به توان و شرایط جامعه بوده است.
از همین روی اگر ازادی و عدالت می گوییم کلی ساده و جامع می گوییم اما در دوره جدید به جای کلی گویی باید جزئی، به جای ساده باید روشن و مرحله ای و در برابر جامعیت باید مانع گذاشت و مبانی نظری را خرد کرد تا قدمی به پیش برویم. این گونه پرداخت کلی به مخاطب اجازه نمی دهد که بیاندیشد و احساس به جای منطق قرار می گیرد لذا تمام راه حل ها همگی تکراری می شود به عنوان مثال وقتی بن بست اصلاحات پارلمانی و کلاسیک را می بیند به سرعت از ان عبور می کند و یا در زمانی که در برابر اصلاحات از پایین مانع استبداد را می بیند سریعا گفتمان انقلابی پیدا می کند. این عبور و ان تاختن انقلابی ساده ترین راه حل موجود است، و در واقع خط زدن صورت مسئله است.
امروز وقت ان رسیده است که از ازادی مصداقی سخن بگوییم حتی اگر قرار باشد بن بست استبداد همه راه ها را ببندد زیرا امروز حضور میلیونی جنبش سبز پشتیبان اصلاحات اجتماعی می باشد و باید در چنین شرایطی به جای انکه از ازادی در مفهوم رهایی یا ازادی حتی در مفهوم دموکراسی بگوییم، باید خردتر و عینی تر یعنی ازادی به مثابه حقوق مدنی فردی و جمعی گفت. این گونه می توانیم به ازادی مفهوم بدهیم و الا شعارهای مرگ طلب و رهایی بخش در بطن خود به هیچ عنوان حامل ازادی نمی باشند.
زمانی که مفهومی و کلی سخن می گوییم دچار اشتباهات مضاعف در درک شرایط تاریخی می شویم به عبارتی زمانی که ندانیم چه چیز مصداقی و عملی می خواهیم و به عبارتی مطالبه محور نباشیم قلمرو ارمان و مطلوب را یکی می کنیم وتجربه تاریخی را از دست می دهیم.
اما تجربه تاریخی نباید الگوی عملی باشد که مثلا چون پهلوی ایران را دچار بن بست کرد وانقلاب انسداد را باز کرد و چون جمهوری اسلامی در استانه انسداد است باید گفتمان را قهرامیز کرد.
تجربه تاریخی تجربه است. به عنوان نمونه بسیاری از چپ ها از انقلاب اکتبر و حتی تاکتیک های لنین تقلید می کردند. در حالیکه تجربه انقلاب روسیه شوروی در جغرافیا و زمان تاریخی خاص رخ داده بود تجربه تاریخی اسیر پندار و باور های مفهومی و کلان می شود در نتیجه به کار مردم و شرایط حال نمی اید. مثال دیگر میتواند مسئله را شفاف تر کند.
سران موسس مجاهدین خلق در تشریح مشی مسلحانه به این اشاره می کنند که چون محمد رضا شاه در کنار قانون اساسی سلطنت و اصلاحات را به مردم تحمیل کرد راهی جز مبارزه مسلحانه و قهر امیز باقی نماند و از مدل مبارزات الجزایر به صورت عینی تجربه اندوزی می کنند بدون توجه به انکه تجربه انقلاب الجزایر هم شکست خورد و هم تنها یک تجربه بدون دستاورد بود. و از سویی پیش از ان مدل گسترده تر مبارزات چریکی در جنگل با شکست استراتژیک روبرو گردیده بود.
همین سازمان سیاسی –نظامی در بعد از انقلاب در تجربه تاریخی به دست امده از ویتنام می خواست به یک باره امکانات سرخ را سپید کند لذا به جای تحلیل تاریخی به سوی برداشت عینی روی اوردند و کل مبارزات پارلمانی را در بن بست قرار دادند.

با نشانه های مدنی مطالبات بزرگ بسازیم:
باب است که در شرایط فعلی پتانسیل و استعداد تحمیل فرسایش به حاکمیت و فشار از پایین وجود دارد اما امکان مذاکره از بالا مسدود شده است، شاید این مهم ترین دلیل بر گسترده شدن روز به روز رادیکالیسم در جنبش سبز باشد.
حاکمیت با بستن تمامی امکان های گفتگو میدان را تبدیل به عرصه رقابت نابرابر کرده است به نوعی تنها منتظر است تا اتفاقی روی دهد تا به گسیل نیروها به میدان بپردازد، امری که تا نهایت امکان ان وجود ندارد زیرا روز به روز توجیه نیروها سخت تر می گردد از سوی دیگر چنین شرایطی بی قراری ها را نیز در جنبش سبز بیشتر می کند و شعار ها اشخاص را نشانه می رود. و قهر امیز و مرگ طلب می گردد. در چنین شرایطی تنها راه ماندگاری جنبش سبز گسترده تر کردن خواسته های مدنی ان است تا بتواند تمامی گروه ها را در حمایت از جنبش سبز به وجد اورد و نشانه هایی بزرگ برای این جنبش ثبت کند.
جنبش سبز با اراء متفاوت و بحث برانگیز (چون شعارهای قهر امیز) نمی تواند نشانه های بزرگ ایجاد کند، نشانه های بزرگ حتی حداقلی بهتر از بی برنامه گی حداکثری است. نشانه های بزرگ از سویی هم مورد وثوق همگان است و هم قانونی و قانون مند بودن جنبش را گسترده می کند. یادمان باشد اینکه ما منتظر باشیم که حاکمیت تمام خواسته های جنبش سبز را با رضایت بپذیرد امری عبث است و از سویی بستن تمامی امکان های قابل دسترس در جهت یک مبارزه قهرامیز نیز بحث انحرافی محسوب می شود، لذا جنبش سبز باید با نشانه سازی و دستاوردطلبی عقلانی به نحوه ای رفتار کند تا بتواند دموکراسی را به ایران تحمیل کند. حرکات قانون مند، علنی و شفاف و پرهیز از گفتمان مرگ طلب و قهرامیز حاکمان را در موقعیت سختی قرار می دهد و هر نوع برخورد خشن با چنین جنبشی عواقب بدی را در برخواهد داشت. استمرار اعتراضات غیرانقلابی که ماهیت برانداز نداشته باشد مشروعیت حاکمیت را با هزینه کم زیر سوال می برد، لذا باید میزان حوصله نیروها و صبرطلبی انها را بالا برد، اینکه جنبشی با ماهیت مدنی ظرف ۶ ماه نقش خود را عوض می کند هیچ گاه ایران را به بازی برد –برد که در ان همه به حق خود برسند نخواهد رساند.