در سوگ آزاده ای که عاشورای واقعی مردم را ندید
(پیام عاشورای مردم)


فرید راستگو



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ دی ۱٣٨٨ -  ٣۰ دسامبر ۲۰۰۹


شنبه مقاله ام را بیاد آیت الله منتظری به پایان رساندم. یکشنبه عاشورا واقعی را همچون دیگر هموطنانم خود به چشم خویش دیدم. دیدم که چگونه سید علی یزید شده است و چگونه جان آزادگان ما را نه در صحرای کربلا بل د ر خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران می گیرد. مردم تهران بصورت میلیونی با دستان توانای خود و همبستگی اعجازانگیزی با تنها اسلحه خود که صدا و فریاد آنان است، ابتکار عمل را بدست گرفتند و نیروهای ارعاب و سرکوب سید علی یزیدی را در برخی از نقاط تهران مجبور به فرار کردند و آن مناطق را در کنترل خود قرار دادند. سرکوب خونین مردم در روز عاشورا و مقاومت جانانه آنان در این روز نشان از پیام روشن و گویائی دارد. پیام عاشورای مردم چنین است: ما مصمم هستیم تا استقرار آزادی و تحقق حاکمیت خویش به مقاومت پردازیم و جنبش آزادیخواهانه خود را تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ادامه دهیم. در اکثر شهرها ایرانیان با گسترش جنبش آزادیخواهانه خود و حضور میلیونی در این جنبش یک پارچه به اعتراض برخاستند و به جهان اعلام نمودند تا تحقق حاکمیت شان دست از مبارزه نخواهند کشید. عاشورای خونین تهران و شهرستانها بیانگر آنست که جنبش آزادیخواهانه مردم وارد فاز نوینی شده است و این جنبش مبدل به انقلاب گشته است. انقلابی که رژیم جمهوری اسلامی سعی دارد آنرا با خون رنگین کند تا شاید مانع ویرانی رژیم ننگین خود شود. مردم ایران تا بحال تلاش نموده اند جنبش آزادیخواهانه خود را در اشکال مسالمت آمیز ادامه دهند که این تلاش باید ادامه یابد. خشونت فقط به نفع ضد انقلاب است، ضد انقلابی که کوشش می کند تا با بکارگیری خشونت جلو کابوس خویش را که همانا سرنگونی حتمی نظام نامقدس ولایت فقیه است بگیرد. ضد انقلاب غافل از آنست که بکارگیری خشونت و کشتار موجب تشدید مبارزات حق طلبانه مردم تا آزادی میشود. آزادی که رسیدن بدان چندان دور نیست و دیری نخواهد پائید که پرچم آن را بر فراز شهرهای ایران به اهتزاز درآوریم، بشرط آنکه مبارزه خود را با چشمانی باز برای آزادی تا نیل به آزادی ادامه دهیم. و با گسترش اعتصابات عمومی و مقاومتهای مدنی از قبیل مقاومتهای منفی، افشاء عوامل سرکوب، دعوت نیروهای رژیم به پیوستن به جنبش، افشاء و رساندن فوری اطلاعات درونی حاکمیت به دست مردم و سر پیچی از فرامین سردمداران و وابستگان نظام و اختلال در این فرامین در جهت ریزش نیروهای درون نظام اقدام نمائیم. این اقدامات جزء اقداماتی است که فروپاشی نظام را سرعت می بخشد. باید تلاش کنیم با مهربانی و بدون هیچگونه تعرضی نیروهای سرکوب را بیش از پیش با جنبش همگانی خود همدل سازیم و گل را بر گلوله پیروز نمائیم تا خورشید آزادی بر فراز آسمان ایران تابناک شود.
باید همچون آیت الله منتظری اصل را نه قدرت که آزادی قرار دهیم، تا آزاده شویم، ایشان آزاده ای بود که نماند تا پیام عاشورای مردم را بشنود و مشاهده نماید عاشورا ۱٣٨٨ مبدل به عاشورای واقعی شده است. او در گذشت ولی مرگش همچون زنده بودنش پایه های پوسیده ولایت فقیه را به لرزه در آورد.
مرحوم آیت الله العظمی منتظری در زمانی زندگی می کرد که طبق فرمایشات امام علی بن ابیطالب چنین بود: «زمانی بر مسلمانان بیاید که چیزی در میان آنان پوشیده تر از حق و آشکارتر از باطل و رایج تر از دروغ زنی نباشد. بی ارزش ترین متاع، کتاب خدا باشد در صورتیکه به حق تفسیر شود، و پر مشتری ترین متاع نیز همان کتاب خدا باشد در صورتیکه به سود دنیا داران تفسیر گردد، آنانی که دین را دام دروغ کنند و آنرا به بهائی ناچیز در معرض خرید و فروش گذارند. در آنزمان اهل قرآن بظاهر در میان مردمند و در باطن نیستند. مسجدشان از گمراهی آباد ولی از هدایت ویران است. به پیمانهای خویش وفا نکنند و آنانی را که بخواسته زمامداران خود به ناحق در جنگها کشته شوند نابجا شهید خوانند، و از این بابت با توشه ای از فریب و افترا بنزد خدا روند. همانا که چون ایشانرا شناختید بدعتهایشان را نیز خواهید شناخت و افترای آنانرا بر خدا و رسول و تحریف و تغییر سخنان آنها را در خواهید یافت، زیرا که راویان و ناقلان کتابها بسیارند، ولی عمل کنندگان بدانها اندک اند.»(۱)
آری این مرد آزاده در چنین زمانی زندگی می کرد و همچون دیگر پویندگان راه حق رنجها و ملالتها کشید و در مبارزه خود با استبداد و مستبدین بارها زندان و شکنجه و توهین را به جان خرید. اما سکوت نکرد زیرا نمی خواست همچون فریبکاران و دکانداران دین فروش باطل باشد. او سکوت نکرد زیرا در پیروی از امامش علی بن ابیطالب می خواست با ظلم و چابلوسی و زور و تزویر و فقر و دزدی و حق کشی و تفرقه و نفاق مبارزه کند. او سکوت نکرد چون انسان را صاحب حق تصور می کرد و اورا بخاطر انسان بودنش دوست داشت. او سکوت نکرد زیرا معتقد به استقلال کشورش و آزادی هموطنانش بود. آری او سکوت نکرد زیرا به قدرت علاقه ای نداشت و نمی خواست همچون بسیاری از جاه طلبان قدرت پرست برای رسیدن به قدرت، مصلحت را جایگزین حق نماید.
تاریخ روحانیت از شیخ کلینی تا آقای منتظری، فقیهان بسیاری را بخود دیده است. بعد از صفویه که شیعه مذهب رسمی ایران شناخته شد، اندک مجتهدانی یافت شدند که در فقه دست به نو آوری و تحول زدند. آقا محمد باقربهبهانی که از وی بعنوان موثرترین عامل شکست اخباریها یاد میشود، برعلیه اخباریون مبارزه کرد و اصولگرائی را جانشین آن ساخت. از آن پس روحانیت همگی خود را جزء اصولیون می دانند. شیخ مرتضی انصاری با کتب عدیده خود بویژه مکاسب اش طرح نوینی در اصول فقهی بنا نهاد. او بر خلاف استادش فیض کاشانی مخالف ولایت فقها در امورسیاسی و حکومتگری است و در مکاسب علت این امر را توضیح می دهد.
بعد از شیخ مرتضی انصاری، شاگردش ملا محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی و صاحب کفایه با دفاع از انقلاب مشروطه، تلاش کرد تا بنوعی با حضور مردم در تصمیم گیری امور مملکتی از طریق پارلمان موافقت نماید. او در این مبارزه تنها نبود و دو یارش آقایان طهرانی و مازندرانی در این راستا به وی یاری رساندند. میرزای نائینی در مقابل شیخ فضل الله نوری به دفاع از مشروطه بر می خیزد و با قبول انتخابات پارلمانی و برابری حقوق شهروندان مسلمان و غیر مسلمان در یک انتخابات همگانی به نو آوری در فقه می پردازد. از جمله نظرات پربار او یکی این بود که استبداد دینی بدترین استبداد روی زمین است.
آیت الله منتظری آزاده ایست که اسمش در تاریخ ثبت خواهد شد. نه بخاطر آنکه ولایت مطلقه فقیه را قبول نداشت و یا اینکه در آخرین نظرات خویش حتی به نوعی با نظارت فقیه در امور حکومت مخالفت می ورزید. قبل از او اندیش ورزان، دانشمندان و فقهائی بودند که با تز ولایت فقیه به مخالفت پرداخته بودند و حتی نظارت فقیه را در امور حکومت باطل می دانستند.
آقای منتظری بدان دلیل نام اش در میان فقهای شیعه و سنی ثبت خواهد شد که ایشان انسان را بدون در نظر گرفتن نژاد، رنگ، دین و گرایش سیاسی اش صاحب حق می دانست و نشان داد انسانیت و انساندوستی مرز ندارد و آزادگی معنائی فراتر از دین، ایدئولوژی و قوانین نوشته شده حکومتی دارد. این تز شاید تازه و نا گفته نباشد، زیرا از سالها پیش به صورتهای مختلف و با تعابیر مختلف این پیام از زبان همه بزرگان اندیشه و ادب ایران شنیده شده است. آقای بنی صدر بخاطر دفاع از حقوق انسانها بود که رو در روی آقای خمینی و دیگر معممین قرار گرفت. شادروان داریوش و پروانه فروهر بخاطر دفاع از حقوق ذاتی انسانها بود که جانشان را از دست دادند. آقایان پوینده و مختاری و هزاران مبارز و متفکر دیگر هم در دفاع از آزادی و حقوق انسانها بود که زندانی و یا کشته شدند و یا هجرت را انتخاب کردند. برسمیت شناختن حقوق ذاتی انسانها و استقلال انسانها در تصمیم گیری و رهبری خود و تئوریزه کردن آن در فقه توسط آیت الله منتظری بعنوان یک فقیه سنتی از آنجهت با اهمیت است که او تنها مجتهدیست که حقوق بشر را در فقه برد و با این عمل خود یک انقلاب در فقه بوجود آورد. او باور داشت که مردم خود حق تشخیص و قضاوت دارند و می توانند آزادانه بر سرنوشت خویش حاکم شوند. بردن حقوق بشر در فقه بدین معناست که وظیفه مدعیان دین نیست که بجای مردم فکر کنند و برای آنان تصمیم بگیرند. او با نوشتن کتابی در مورد حقوق بشر، حقوق ذاتی انسانها را پذیرفت و با دفاع از این حقوق خون تازه ای به فقه تزریق کرد تا شاید کمک کند آنرا از تفکر ارسطوئی دور سازد و با تفکر انسانی همدم نماید. با این تحول اساسی در فقه منبعد بار مسئولیت روحانیت شیعه در مقابل دفاع بی قید و شرط از حق و حقوق ذاتی انسان افزایش می یابد. قبول حقوق ذاتی بشر در فقه به این معنا خواهد بود که کسی بنام دین حق ندارد کسی را بعنوان مرتد، ملحد، مفسد فی الارض اعدام یا سنگسار کند و همه آزاد بدنیا می آیند و حق همچون آزادی با انسان متولد میشود. قبول حقوق ذاتی انسانها در فقه بدین معنا خواهد بود که حق همیشه حق است و حق همیشه پایدار است و مصلحت بیرون از محدوده حقوق مردم نا حق و دروغی بیش نیست. قبول حقوق ذاتی انسانها در فقه به معنی آن است که هیچ دینی نباید زندانی قدرت شود بلکه ادیان باید بیان آزادی باشند. قبول حقوق ذاتی انسانها در فقه بدین معناست که هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسائل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. قبول حقوق بشر در فقه بدین معناست که انسانها مجموعه ای از تکلیف نیستند بلکه انسانها صاحب حق هستند، و تکلیف انسان عمل به حق است و نه به مصلحتی که حق و حقوق مردم را نادیده بگیرد.
آقای منتظری که زمانی فکر می کرد خمینی نائب بر حق امام زمان است در عمل متوجه شد در کنار امام تازیانه و دار زندگی می کند که برای پایداری حکومت اش حاضر است به هر جنایتی دست زند و دین را تعطیل کند و حقوق مردم را به عنوان مصلحت قدرت زیر پا گذارد. در روز یکشنبه ۲۹ آذر ۱٣٨٨ آقای بنی صدر در مصاحبه اش با بی بی سی، می گوید « وقتی ولایت فقیه مطرح شد، من که مخالف ولایت فقیه بودم به دفتر مجلس خبرگان (سنای سابق) پیش او رفتم و به ایشان گفتم اینها با ولایت فقیه می خواهند استبداد بپا سازند و باید با درج ولایت فقیه در قانون اساسی مخالفت کنید و آنرا از قانون اساسی حذف کنید. آقای منتظری با درج ولایت فقیه در قانون اساسی مخالفت کرد ولی با نظارت فقیه موافقت می کند و بر اصل نظارت فقیه می ماند».
آقای منتظری با قبول نظارت فقیه اولین مخالفت خود را با خمینی نشان می دهد و آرام آرام این مخالفت اوج می یابد. از آنجائی که ایشان برای رسیدن کشورش به استقلال بر علیه استبداد محمد رضا پهلوی مبارزه کرده بود. با ورود مک فارلین به ایران و افشاء سفرش، او در ایران یک تنه از رابطه پنهانی خمینی با دستگاه ریگان پرده برداری می کند و بدین منوال به افشاء ایران گیت اقدام می نماید.
آیت الله منتظری برای رسیدن هموطنانش به آزادی و آزادیهای ناشناخته بر علیه رژیم ستم شاهی مبارزه کرده بود، ولی بعد از چندی متوجه شد با دوران شناخته شده تفتیش عقاید مواجه است. او در فکرش این بود با خمینی اسلام و مسلمین را بیدار سازد تا به حقوق خود واقف شوند، ولی بعد از چندی متوجه شد دکانداران اسلام برای چپاول و غارت مسلمین و دیگر شهروندان ایرانی بیدار شده اند.
او دریافت که مطلقاً آن چیزی را نخواسته بود که امروز تحقق یافته است. با چنین تفکری است که در سال ۱٣۶۷ علیرغم اینکه می دانست خمینی مریض است و هر لحظه ممکن است دارفانی را وداع گوید و او به مقام ولایت فقیه نائل آید و تخت و تاج ولایت فقیه را از آن خود سازد. بدون کوچکترین دلبستگی به قدرت در مقابل جنایات انجام شده در زندان سکوت نکرد و با نوشتن نامه هائی به خمینی به افشاء قتل عام انسانهای بی گناه و بی پناه زندانی اقدام نمود. او با ارسال سه نامه به آقای ابوالحسن بنی صدر از او خواست تا با انتشار این نامه ها این جنایات را در سطح گسترده ای در خارج از کشور افشاء سازد؛ تا از این طریق مانع کشتار دیگر زندانیان شود. در چنین شرایطی بر خلاف بسیاری از آخوند های با عمامه و بدون عمامه قدرت پرست احساس کرد که وظیفه انسانی اش حکم می کند دیگر با خمینی و دستگاه او قاطعانه مبارزه کند. او با نفی تبعیض ها مستقیماً رو در روی خمینی ایستاد و با خطری که جان هزاران انسان را تهدید می کرد به مبارزه بر خاست. در اجرای همین وظیفه بود که تصمیم گرفت عطای ولایت فقیه را به لقایش ببخشد و رسماً به صف رهروان استقلال و آزادی به پیوندد تا آلت قدرت نشود.
این مرجع عالیقدر بعنوان یک روحانی برجسته به دفاع از ارزشهای انسانی بر خاست و نشان داد حق و آزادی تقسیم ناپذیرند و از این طریق ارزشهای کاذب و ارسطوئی ولایت فقیه و قدرتمداران را به زیر پا نهاد. او در طول ٨۷ سال عمرش برای دفاع از حقوق انسانها با سه مستبد مبارزه کرد. این مرد آزاده هم در دوران ستم شاهی و هم در دوران استبداد خمینی و خامنه ای پناه گاه بی پناهان بود و از حقوق کلیه انسانها فارغ از تعلقات قومی، دینی و سیاسی آنان دفاع کرد و حسین وار بر علیه ظلم و جور مبارزه کرد و بر حق استقامت نمود. او علی وار پرده تزویر و ریا مستبدین و حامیان رنگارنگشان را پاره کرد و فریاد کنان به سید علی خامنه ای گفت " تو روضه خوان که بر مسند حکومت نشسته ای اجازه نداری ادعای اجتهاد کنی و فتوا دهی زیرا سواد نداری و مجتهد نیستی" (نقل به معنی از سخنرانیش در ۱٣ رجب ۱٣۷٨).
یک سال پیش شخصی به دیدار آیت الله منتظری می رود، در این دیدار از ایشان سئوال می کند، چرا در دفاع از مردم چیزی نمی گوئید. ایشان می گوید: من در حد توانم می گویم، ولی مردم باید خودشان حرفی بزنند تا من صدایم را رسا تر کنم. شیخ الفقها به عهد خود پای بند ماند و ۷ ماه قبل زمانیکه بعد از کودتای انتخاباتی، مردم بر علیه دستگاه جائرانه خامنه ای بپا خواستند؛ در دفاع از ستمدیدگان چنان صدایش را بر علیه نظام جائرانه سید علی بلند کرد، که هیچ چیز جز مرگ نتوانست صدای او را خاموش کند. اگر مرگ توانست صدای او را خاموش کند ولی هیچ چیز نمی تواند راه آزادگی و انساندوستی او را خاموش کند.
امید است از او درس بیآموزیم و راه او را که راه استقلال و آزادی بود تا استقرار دمکراسی در کشورمان ادامه دهیم و همگی بدانیم مردم به کسانی احترام می گذارند که به حقوق آنان احترام بگذارد و از حقوق آنان دفاع نماید. ای کاش زمانی که این مرد آزاده در ایران یک تنه در مقابل استبداد خمینی و خامنه ای به دفاع از حقوق ذاتی انسانها بپا خاسته بود و آزادی را فریاد می زد. دیگران او را تنها نمی گذاشتند و برای حفظ قدرت خود در حکومت ظالمانه ولایت مطلقه فقیه با وی دشمنی نمی کردند و مصلحت را بجای حق نمی نشاندند. ای کاش آنان که دیروز از پشت به وی خنجر می زدند و در صف مقدم توطئه بر علیه اش شرکت داشتند، بجای اینکه در عزایش گریه کنند از این مرد آزاده درس ها می آموختند. باشد از فردا که اولین روز باقی مانده عمرمان است بر حق استقامت کنیم و آنرا روشنتر از همیشه بیان نمائیم تا ایرانی آزاد و آباد داشته باشیم.

سر افراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com
   
۱) از خطبه علی بن ابیطالب در وادی ذی قار ( نزدیکی کوفه) نقل از کتاب " الروضه من الکافی"، تالیف شیخ کلینی جلد دوم.