احمد رشیدیمطلق کیست؟
علی شعبانی؟ فرهاد نیکوخواه؟ محمود احمدینژاد؟
مهدی اصلانی
•
بسیاری از مفسران انقلاب ۵۷، شروعِ حوادثِ منجر به انقلاب را مرتبط با مقالهی احمد رشیدیمطلق در روزنامهی اطلاعات میدانند. آیا محمود احمدینژاد همان احمد رشیدی مطلق است؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ دی ۱٣٨٨ -
۵ ژانويه ۲۰۱۰
فرارسیدن هر زمستان برای ایرانیان یادآور انقلابی است که سی و یک سال پیش با نیت خیر شروع شد و به دنبالِ خود ایران را به قحطیی اخلاق رساند. همان که نامِ بیمسمای انقلابِ اسلامی را یدک میکشد.
این روزها با نزدیک شدن سی و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی، در آستانهی رخدادی قرار داریم که به باور بسیاری در هفدهم دی ماه سال ۵۶ خشکسالی بزرگ در ایران با آن آغاز شد.
حوادث امروز جامعه ایران و شباهت هایی غیرقابلانکار با حوادث سه دههی قبل از جهاتی بسیار تاًملبرانگیز است.
سه دهه قبل خواست گروههای اجتماعی در جریان انقلابِ سال ۵۷ ابتدا در چهارچوب نظام و تغییر آن شکل گرفت، اما به سرعت به خواست سرنگونی رژیم و نفی کلیت نظامِ پادشاهی بدل شد. هفت ماه قبل بسیاری در واکنش و به بهانهی دزدیده شدن آرای خود و مقابله با کودتای انتخاباتی به خیابان ها آمده و در مدتزمانی کوتاه امروز به نفی کلیت نظام و رژیم رسیدند. بسیاری از مفسران انقلاب ۵۷، شروعِ حوادثِ منجر به انقلاب را مرتبط با مقالهی احمد رشیدیمطلق در روزنامهی اطلاعات میدانند. آیا محمود احمدینژاد همان احمد رشیدی مطلق است؟ اکثر کسانی که در تاریخ سیزدهم خرداد سال گذشته دومین دور مناظرهی تلویزیونی و دوئل انتخاباتی که بدعتی بیسابقه در حیات جمهوری اسلامی محسوب میشد، را تماشا کردند به درستی نمیدانستند فرجام آن مناظره تلویزیونی چه خواهد بود. دوئلی که بین میرحسین موسوی نخست وزیر دوران جنگ با کاندیدای جمکران محمود احمدینژاد برگزار شد. حادثهای که ده روز بعد در کودتای انتخاباتی و دزدیده شدن آراء مردم و با پشتیبانی ولی فقیه از کاندیدای مورد علاقهاش ایرانِ سرشار از تنفر و تحقیر را به پمپ بنزین بدل کرد. پس از آن و تا به امروز تئوریسینها و کارپردازان حوزه و چاه هرچه حیلت داشتند به کار بستند، اما موفق به بازگرداندن ایران به پیش از این تاریخ نشدند. تقدیر آن بود تا علی خامنهای با آن اقدام تاریخی آخرین میخ را به تابوت ولایت کوبیده و نام خود را به عنوان آخرین ولی فقیه حکومت اسلامی ماندگار تاریخ کند. کمتر کسی تصور میکرد با پردهدری و هتاکی نامزد حوزه و چاه، در مقابله با کاندیدایی که حرف چندانی هم برای گفتن نداشت جامعه بر روی ریلی قرار بگیرد که سرِ باز ایستادن نخواهد داشت. این مناظرهی تلویزیونی از پربینندهترین برنامههای تاریخ تلویزیون ایران بوده است. وبگاه روزنامه جام جم سه روز بعد از این حادثه –شانزدهم خرداد ٨٨- خبر از آن داد که مناظره چهارشنبه سیزدهم خرداد سال ٨٨ را دویست میلیون نفر در سراسر جهان مشاهده کردهاند. (۱) آیا پردهدری و هتاکی کاندیدای جمکران، همان نقشِ کاتالیزاتور و نامه احمد رشیدیمطلق در هفدهم دی ماه سال ۵۶ را خواهد داشت.؟
در میانِ سیاستمداران و مفسرانِ ایرانی بر سرِ چه¬گونه¬گی و پی-آمدهای آن رخدادِ هولناک، و تولدِ آن نوزادِ مرده، که قابلهای به نامِ خمینی آن را در دمِ تولد کشت، هنوز اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد. با این همه در پاسخ به چهگونگیی پیروزیی انقلاب، روزِ هفدهم دی ماه سال ۵۶ روزی است فراموشناشدنی. همهچیز با چاپِ مقالهای تحتِ عنوانِ "ایران ارتجاع سرخ و سیاه" در روزنامهی اطلاعات، در تاریخِ ۱۷ دی ماه سالِ ۱٣۵۶، آغاز شد. اشتباه ویرانگری که بسیاری دیکتاتورها درست در زمانی که خود را در اوج میبینند مرتکب میشوند. از آن پس بخشِ اعظمِ جامعه بر روی ریلی قرار گرفت که خروج از آن ناممکن بود. از فردای چاپِ آن مقاله شهرِ قم یکپارچه آتش شد و دامنه¬ی این آتش در قالبِ مراسمِ سنتی¬ی هفتم و چهلم به دیگر شهرها گسترش یافت. با حوادثِ پُرشتابِ سالِ ۱٣۵۷ دیگر اکثریتِ مردم هر روی¬دادِ مصیبتبار، حتا زلزله، را به پای شاه مینوشتند. انتشارِ مقالهی احمد رشیدیمطلق مائدهای آسمانی بود که از دربار پادشاهی ایران به روحانیت شیعه ارزانی شد. روحانیونی که با بهرهبرداری از آزادیی نسبی و فعالیتِ علنی در شبکهی مساجد و هیئتهای مذهبی و با سابقهای طولانی در کارِ سازماندهی و امکاناتِ کلانِ مالی، در قالبِ خمس و ذکات و سهمِ امام، به یکباره از یک جمعیتِ دینی به یک حزبِ سیاسی بدل شد. خمینی و روحانیتِ هوادارش بعد از شورشِ ۱۵ خرداد¬ماهِ سالِ ۱٣۴۲ با بدنسازی و چربکردنِ تنِ خود، روزِ واقعه را انتظار میکشیدند تا در فینالِ کشتی¬ی باستانی¬ی قدرت حریفی ضعیف و سرطانی را از پای درآورند. حکومتی که نظامِ امنیتیاش دارندهی کتابِ اصولِ مقدماتی فلسفهی ژرژ پولیتسر یا ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را به زندان میبرد، راهی برای نجاتِ خود باقی نگذاشته بود. سرمقالهی روزنامهی اطلاعات به قلمِ احمد رشیدیمطلق کبریتی بود که بر انبار باروت کشیده شد. در موردِ چرایی¬ی نوشتن آن مقالهی جنجالی گمانههای بسیار وجود دارد، از جمله اختلافِ امیر عباس هویدا وزیر دربار با جمشید آموزگار که جایگاه سیزده ساله وی را اشغال کرده بود. ازمیانِ همهی آنها قولِ احسان نراقی، کارپرداز دو رژیم، از همه به واقعیت نزدیکتر است. ماجرا به ظاهر با مرگِ مصطفی خمینی شروع شد. جامعهای که هر روز از نفرت به شاه لبریزتر میشد، هر عملی را به پای شاه مینوشت؛ از جمله مرگِ سید مصطفی خمینی در نجف را. همانگونه که پیشتر، همهگیمان، مرگِ دکتر علی شریعتی را به حساب ساواک و شاه نوشته بودیم. مرگ سید مصطفی خمینی اما از جنبه¬هایی، متفاوت بود. این اتفاق را، که به مقاله¬ی معروفِ روزنامه¬ی اطلاعات منجر شد، باید یکی از عواملِ مهمِ پیروزی¬ی انقلاب اسلامی به شمار آورد. مخرجمشترکِ همه¬ی پیامهای تسلیتی که همچون سیل به سوی نجف، تبعیدگاه خمینی، مخابره شدند، تأکید بر شرکتِ دستگاه، در مرگِ پسرِ ارشدِ خمینی بود. هیچ¬یک از این پیام¬ها، چون پیامِ یاسر عرفات اهمیت نداشت. یاسر عرفات، ضمن اظهار همدردی با خمینی، آرزو می¬کند محنت-های او پایان یابد. به گفته¬ی احسان نراقی، خمینی، که موقعیت را درک کرده بود، مرگ مصطفی را آسمانی و الهی می¬خواند و در پاسخ به پیام تسلیت عرفات، مینویسد "درد و محنت من روزی پایان میگیرد که ملت من از شرِ این آدمِ فاسد فارغ شود" (۲) ناگفته پیدا است که منظور از آدم فاسد، شاه است. بنا بر روایتِ دکتر هوشنگ نهاوندی، ریاست سابق دانشگاه تهران، رئیس دفتر فرح پهلوی و وزیر علوم و آموزش عالی، متنِ پاسخِ خمینی به یاسر عرفات را به رویتِ شاه میرسانند. شاه به شدت خشمگین میشود: "البته از چندین هفته پیش از آن نوارهای ضبط صوت و پیامهایی از نجف، تبعیدگاهِ خمینی، در تهران و قم پخش میشد. لحن پیامها بسیار خشن بود و خمینی در آنها پادشاه را به بادِ دشنام وناسزا میگرفت." (٣) شاه تصمیم میگیرد جسارت را در نطفه خفه کند. سپس مقاله¬ای سفارشی با عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" با نامِ مستعارِ احمد رشیدی مطلق، در تاریخ ۱۷ دی¬ماه سال ۱٣۵۷ در صفحه¬ی اول روزنامه¬ی اطلاعات منتشر می¬شود. حوادثی که پس از انتشار این مقاله رخ دادند، حکمِ "کاتالیزاتوری" را داشتند، که ایران را به حبس¬ابد محکوم کرد. تا چندی پیش هنوز بسیاری نویسنده¬ی آن مقاله را نمیشناختند (و البته تفاوتی هم نمیکند، چه کسی آن شاه¬کار!! قلمی را مرتکب شده است). بسیاری از مدافعانِ حکومتِ پیشین نیز انتشار این مقاله را بعدتر محکوم کردهاند؛ از جمله داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهان¬گردی، که انتشار آن را یک اشتباه بزرگ خواند. تا مدتها تصور این بود که نویسنده¬ی مقاله داریوش همایون است. همایون اما انتساب مقاله به خود را همواره تکذیب کرد. به روایت دکتر هوشنگ نهاوندی یکی از پایوران نظام پیشین: "اندیشهی تهیهی آن مقاله از سوی امیر عباس هویدا، وزیر دربار به شاه پیشنهاد شد. او به شاه که از حملات این آخوند تبعیدی ناخرسند بود گفت: چرا ما پاسخ خمینی را ندهیم و شخصیت راستین و پیشینهی اورا بر ملا نکنیم. شاه احتمالأ پاسخ داده بود: چرا که نه و این پاسخ به عنوان موافقت و سپس یک دستور تلقی شد. نگارش مقاله بر عهدهی روزنامهنگاری که اکنون در خارج از کشور زندگی میکند-؟- نهاده شد. هنگامی که مقاله آماده شد، هویدا آن را به داریوش همایون، وزیر اطلاعات سپرد و به او دستور داد در یک نشریهی معتبر چاپ شود. همایون اعتراف کرده که مقاله را گرفته، دیده ولی پیش از چاپ نخوانده است. سپس این مسئله پیش آمد که مقاله در کدام روزنامه چاپ شود. دو روزنامهی صبح را معاف کردند. نخست آیندگان که بنیانگذار آن خود همایون بود. او روزنامهنگارِ با استعدادی بود، که هنگام رسیدن به وزارت اطلاعات نیز آن نشریه را اداره میکرد. از آن پس نیز در آیندهگان سر مقالههای بی امضاء مینوشت که کاملأ آشکار بود نوشتهی اوست. چاپ مقاله در آیندهگان معنای ویژهای به آن میداد و به گونهای رسمیاش میکرد. روزنامهی دیگر رستاخیز، ارگان حزب یگانهای بود که شاه آن را پایهگذاری کرده بود، به همان دلایل رستاخیز هم معاف شد. بنابر این، انتخاب میبایست، میان دو روزنامهی عصر انجام میگرفت. کیهان، که مدیر آن مصباحزاده فردی بسیار با نفوذ، و با ارتباط نزدیک با شاه و آموزگار بود، و میتوانست شاه را از آن دستوری که در واقع نداده بود، منصرف کند. بالاخره روزنامهی اطلاعاتِ از همه ضعیفتر، انتخاب شد. فرهاد مسعودی ۴٨ ساعت مقاومت کرد. کار به دخالت ساواک کشید. به تیمسار نصیری میفهمانند که چاپ مقاله یک دستور است. او شخصیت نیرومندی نداشت، کلمهای نگفت. او را برای این در آن مقام گذاشته بودند که اطاعت کند، نه اظهارنظر. پرویز ثابتی مسئول امنیت داخلی، نظر منفی داد، و گفت: این مقاله زیانبار و چاپش ضد منافع ملی است. اما کسی توجهی به نظر او نکرد. مسعودی سعی کرد با شاه تماس بگیرد، اما نتوانست و بالاخره تن در داد. در نهایت مقاله روز ۱۷ دی ماه ۱٣۵۶ منتشر شد" (۴) داریوش همایون، کسی که مقاله را برای چاپ در اختیار روزنامه اطلاعات قرار میدهد، ماجرای آن روزها را اینگونه روایت میکند:"از دربار بنده را خواستند و متن مقاله ای را که تهیه شده بود دستور چاپش را دادند. هویدا و نویسنده مقاله هم حضور داشت، مقاله را با دستور از بالا به من دادند و من آن را برای چاپ به روزنامه اطلاعات سپردم، گردانندگان روزنامه اطلاعات اعتراض کردند که چاپ مقاله اسباب آزار و اذیت خودشان میشود، نه اینکه مملکت دچار مشکل شود، خود آنها دچار مشکل میشدند، چون کسی تصور نمیکرد مملکت با چاپ این مقاله دچار مشکل شود، روزنامه و دفاتر آن خصوصأ در قم، مورد تعرض قرار میگرفت، به هر حال گفتم طبق فرموده باید مطلب چاپ شود. مسئولین روزنامه گفتند حالا چرا ما باید اقدام به درج آن کنیم. گفتم: یکی باید این کار را بکند دیگر، حالا من دادهام به شما نمیتوان آنرا گرفت و به کس دیگر داد، کس دیگر هم مثل شما." (۵) چند روزی پس از استعفای جمشید آموزگار، یکی از نویسند¬ه¬گان روزنامه¬ی اطلاعات، همه¬ی مسئولیت را به گردن داریوش همایون انداخت. داریوش همایون به این اتهام چنین پاسخ داد:"در دوران پیش از سقوط رژیم هرگونه توضیحی از این دست مایه ناتوانی بیشتر رژیم و لطمه خوردن به خود شاه میشد. از این رو من هیچ پاسخی به اتهامات اطلاعات ندادم و به رئیس دفتر مخصوص شاه نیز گفتم که خاطر شاه را از این بابت مطمئن سازد که واقعیات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند. اکنون دیگر آن ملاحظات در میان نیست" (۶) جاذبه شناخت هویت واقعی احمد رشیدیمطلق چنان است که چندی پیش کتابی در تهران با عنوانِ "وزیر خاکستری"، با نیتِ بازشناسیی نقشِ داریوش همایون در حکومتِ پهلوی¬ی دوم منتشر شد. بخشِ قابلِ توجهی از این کتابِ حجیم، زیر عنوانِ "نویسنده مقاله ۱۷دی ۵۶ کیست؟" نوشته شده است. نویسنده در نهایت، مسئولیت تهیه¬ی این مقاله را متوجه فرهاد نیکوخواه ،مشاورِ مطبوعاتی¬ی هویدا، میداند. (۷) دکتر عباس میلانی اما مقاله را کارِ مشترکِ دو تن از همکارانِ هویدا در دربار میداند. (نیکوخواه.؟ علی شعبانی؟) احمدعلی مسعودانصاری، از نزدیکان به دربار، نیز مقاله را به طورِ قطع کارِ فرهاد نیکوخواه میداند. احسان نراقی، اما انشای مقاله را کاری مشترک که نهایتا توسط علی شعبانی ادیت شد میداند:"مقاله به تحریک ابلهانه¬ی تیمسار نصیری و به دستور شخصِ خودِ شاه نوشته شد. مقاله را هم شخصی به نامِ علی شعبانی از وابستهگان ساواک با مشاورت چند ابله دیگر ادیتِ نهایی کرد. متن اولیه را به رُویتِ شاه میرسانند و شاه عدمِ رضایت خود را مبنی بر آنکه مطلب به قدرِ کافی تند نیست ابراز میکند. آن داستانِ هندیزاده و عاشقپیشهگی¬ی خمینی و بقیهی مُزَخرَفات را به دستورِ خودِ شاه اضافه کردند." (۷)
به اعتقادِ دکتر هوشنگ نهاوندی، محرک اصلی¬ی نگارش مقاله امیرعباس هویدا بود. پس از انتشارِ این مقاله، خمینی در مرکز توجه عمومی قرار گرفت. در آنزمان، سه تن از بزرگترین مراجع جهانِ تشیع، شریعتمداری، مرعشی نجفی، گلپایگانی، معروف به مثلثِ قدرت، در قم زندگی میکردند. در صدر این مثلث، شریعتمداری قرار داشت.
"شریعتمداریکه خمینی را خوب میشناخت و او را چندان به حساب نمیآورد، از دولت خواست که از چاپ مقالهی کذایی عذر بخواهد یا دست کم ابراز تأسف کند. اما دولت با ناشیگری و قطعأ با موافقت شاه به وی پاسخ داد : مطبوعات آزادند، دولت نقشی در چاپ آن نداشته و دلیلی برای عذرخواهی نیست." (٨) بعد از انتشار مقاله، که به مائدهای آسمانی شباهت داشت، خمینی گوی سبقت را از همه¬ی رقبای سیاسی، دینی و حوزویاش ربود و به چهرهی اولِ روحانیتِ شیعه بدل شد. هوشنگ نهاوندی تأکید می¬کند که از این نوع مقالاتِ "به¬فرموده" در طی سالیانِ حکومت شاه بسیار به مطبوعات ابلاغ میشد: "درمقاله گفته شده بود که خمینی هندیتبار است که راست بود. گفته شده بود که همسرش رقاصهی دورهگرد بوده که درست نبود. همسر خمینی به خانوادهای مرفه و محترم تعلق داشت. گفته شده بود که خمینی نادان است. که ایرانیان و جهانیان بعدأ دریافتند که درست بوده. گفته شده بود او در ایام شباب انحراف اخلاقی [همجنسبازی] داشته، که مربوط به زندگی خصوصی او میشد و قابل اثبات نبود. خلاصهی مقاله، آمیختهای بود از حقایق و مطالب نادرست. در مقاله خمینی متهم شده بود که جاسوس بیگانه بوده و یا هست" (۹) دکتر نهاوندی، همچون اکثرِ طرف¬دارانِ نظامِ پادشاهی، هنوز متوجه نشده که چرا انقلاب شد. ایشان به جای ریشهیابی¬ی ماجرایی که دودمانِ خودشان و دیگران را بر باد داد، هنوز همان خطِ احمد رشیدیمطلق را پی میگیرند و به اسنادِ دسته چندم پناه میبرند تا ثابت کنند خمینی جاسوس روسها بوده است!!:
"روابط پاره ای از اطرافیانش به آلمان شرقی از اوایل دههی ۷۰ رازی فاش نشده بود (به موجب اسناد.س. ای . آی) و بعضی از نشریات تخصصی اطلاعات غربی از آن سخن گفته بودند. اما اگرچه سیا از سال ۱۹۶۱ از طریق اطلاعات سرهنگ گلنیوسکی، نفرِ شماره دو سازمانِ ضد جاسوسی شوروی –لهستان- که در ۲۵ دسامبر ۱۹۶۰ به غرب پناهنده شد، میدانست که آیتالله خمینی یکی از پنج خبرچین مسکو در میان رهبران مذهبی شیعه است، این موضوع را به مقامات ایران اطلاع نداده بود" (۱۰)
سی و دو سال پس از انتشارِ مقالهی احمد رشیدیمطلق، تئوریسین های حوزه و چاه پای در جای وی گذاشته و مقابلِ حکم تاریخ سر خم میکنند: سیستم جنایت را نمی توان تا ابد در اسارت خطا نگاه داشت.
۱- به ادعای مجید دانشور دبیر ستاد انتخابات صدا و سیما، آن مناظره را ۵۰ میلیون نفر در ایران و ۱۵۰ میلیون نفر از طریق شبکههای ماهوارهای در جهان تماشا کردهاند. نگاه کنید به جام جم آنلاین ۱۶ خرداد ۱٣٨٨
۲- مراجعه شود به احسان نراقی. انقلاب اسلامی به روایت اسناد صوتی، کاری از مهرداد حقیقی. لوسآنجلس آمریکا.
۴ و ٣- نگاه کنید به دکتر هوشنگ نهاوندی. آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه. شرکت کتاب آمریکا
۵- مراجعه شود به داریوش همایون. انقلاب اسلامی به روایت اسناد صوتی، کاری از مهرداد حقیقی. لوسآنجلس آمریکا
۶- نگاه کنید به داریوش همایون. برنامههای ویژه انقلاب. بی بی سی.
۷- نگاه کنید به "وزیر خاکستری" صفاالدین تبرایئان. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. چاپ نخست تهران
۷- نگاه کنید به پیوست شماره یک. کتاب کلاغ و گل سرخ. مهدی اصلانی
۱۰-٨ دکتر هوشنگ نهاوندی پیش گفته
|