در آغوش من، هیچ نیست! هیچ!
رضا فرمند
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٨ شهريور ۱٣٨٣ -
۲۹ اوت ۲۰۰۴
Farmand@email.dk
در آغوش من
بوسه، بوی نان و آرامش
بوسه، بوی کودک و فردا نمی دهد
در آغوش من، هیچ نیست! هیچ!
در آغوش من
واژه ها دست همدیگر را گم می کنند
روز ها، دست همدیگر را گم می کننند
و نان، کهربای آرزوها نیست!
در آغوش من
چهرهی زمان، روشن نیست
روز، روز نیست
ماه، ماه نیست
سال، سال نیست
و پرندهی قرن، پی در پی بر گوراَم می نشیند.
در من، همهی سخن ها، همهی چشمبراهی ها
و همهی خواهش ها، سرانجام، به شعر فرو می ریزد
بیرون از شعر، با من قراری نگذار!
هان! واژه های من، گرداگردِ نان حلقه نمی زنند!
دستهاشان، از یاد ها و پُرسش ها پُر است.
واژه های من سودائیاند
در خوشی، در هماغوشی، آب نمی شوند؛
و جز به شعر، راست نمی گویند
*
من عشقام بیناست، هشیار است
در پیمان ها، در سخن ها و در بوسه ها
چشم از دریچهی گریز بر نمی دارد.
هشدار! من بی در و پیکرام!
و زندگیام چون پُرسش دشواری خالی است
آیندهات را از من دور نگهدار!
و هنگام بدرود
واژهها و خندههایت را با خود ببر!
با کلیدِ بهانه
من می توانم به آسانی همهی مهربانی ها و دوستی ها را بگشایم
و از دام هر قرار و پیمان بگریزم.
در من نمان ای زن
زندگیات را به واژه های من نسپار!
واژه های من، رام و سربهراه نیستند
و از قانون بزرگِ نان سر می پیچند
واژه های من، برای تو آینده نمی شوند
واژه های من،از همهی دیوارها می گریزند
و سر انجام، در سکوت با شعر در می آمیزند.
در آغوش من، بودن، سامان دیگری دارد
سررشتهی زندگی، در دستم نیست
پندارم، تارو پود خود را دارد.
همهی هوشام گاه، چندین روز
با پُرسشی ساده همسخن می شود
و همهی واژه هایم، گاه، دست به دست هم می دهند
تا خشمام را بشویند، خنک کنند
و بوران ها به سوی آرامش، هدایت کنند
*
شادی من ناب نیست
و نگاهام، همواره، پشتِ لحظه ها
و پشتِ رویداد ها و سخن ها و پرسش ها سرگردان است.
به تردیدت اعتماد کن ای زن!
در آغوش من، هیچ نیست! هیچ!
کپنهاک، ۲۰۰۳
|