کانون نویسندگان ایران:
به یاد غلامحسین ساعدی


• کانون نویسندگان ایران به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی، اعلامیه ای منتشر کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ دی ۱٣٨٨ -  ۷ ژانويه ۲۰۱۰


اخبار روز: کانون نویسندگان ایران به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی نویسنده ی توانای ایران اعلامیه ای با عنوان «به یاد غلامحسین ساعدی که قصه‌هایش کسی را به خواب نمی‌بُرد، که گُلبانگِ بیداری بود!» منتشر کرده است:


نزدیک به بیست‌وپنج سال از درگذشت غلامحسین ساعدی (گوهرمراد)، داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، روان‌پزشک، فعال اجتماعی، و از پایه‌گذاران کانون نویسندگان ایران می‌گذرد.
ساعدی نوشتن در نشریات ادبی را از سال ۱٣٣۴، در بیست‌سالگی، آغاز کرد. از ابتدا جانی شیفته داشت؛ به شیوه‌ی پزشکی مردمی از آموخته‌های خود بی هیچ چشم‌داشت برای درمان آلام و دردهای روانی نیازمندان بهره گرفت؛ با جلال آل‌احمد و احمد شاملو و با سیروس طاهباز و رضا براهنی طرح دوستی‌های پایدار ریخت و در شکل‌گیری کانون نویسندگان ایران نقشی موثر و جدی بازی کرد.
ساعدی سراسر ایران را از خلیج فارس تا کرانه‌های خزر، از کوهستان‌های غرب تا فراسوی کویر شرق درنوردید و لحظه ‌لحظه‌ی زندگی مردمان تهی‌دست، فراموش‌شده، مفلوک و درهم‌شکسته را با خمیره‌ی ذهن و ضمیر خود درآمیخت و در قلم جاری کرد. او وحشت و رمیدگیِ انسان را، به‌ویژه در این دیار، خوب می‌شناخت و با بهره‌گیری از دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی خویش با چیره‌دستی آن را در داستان‌ها و نمایش‌نامه‌های خود دست‌مایه‌ قرار داد.
اجرای نمایش‌نامه‌های ساعدی، هم‌چون «آیِ باکلاه آیِ بی‌کلاه»، و ساخت فیلم‌هایی بر پایه‌ی آثار او، از جمله فیلم «گاو»، نقشی برجسته در آگاهی و خروش روشنفکری ایران در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ داشت. او با خلق آثار ماندگاری چون «عزاداران بَیَل»، «چوب‌به‌دست‌های وَرَزیل»، «دَندیل»، «ترس و لرز»، «پرواربندان» و مانند آن‌ و نوشته‌هایی در زمینه‌ی جنبش مشروطه، به روشنفکران و مردم آگاه، به‌ویژه مبارزان پیشروِ زمانه‌ی خویش، نشان داد چه توان‌مندیِ شورانگیزی در به تصویر کشیدن نیازها و دردهای اجتماعی دارد.
ساعدی که پس از کودتای ۲٨ مرداد سال ٣۲ چند ماهی بازداشت شده بود با انتشار آثار خود، و به‌ویژه با به نمایش درآمدن آن‌ها، آماج خشم و برخورد ساواک شد و در سال ۵۲ بار دیگر مدتی را در بازداشت به سر برد. در این دوره او را با وحشیانه‌ترین روش‌ها بازجویی و شکنجه کردند و تحقیر و آزار بسیار دید. این وهن و ستمی که بر او رفت روح حساس و هنرمند او را به‌شدت آزرد، و چشم‌انداز سختی‌ها و سیاهی‌های پیشِ رو نیز رنج و دردی چندبرابر در عمق جان او نشاند.
چنین شد که به انگلستان رفت و با همکاری شاملو روزنامه‌ی ایرانشهر را منتشر کرد؛ و در آن جا به‌روشنی نشان داد که چه‌ اندازه بی‌ادعا و صمیمی و نیازمند مهرورزی‌ست و چه شوری برای مبارزه در راه آزادی بیان و پیکار با ستم و سانسور و محرومیت انسان‌ها دارد.
آثار وهنی که در دوران بازداشت بر او رفته بود با رنجی که از بی‌نواییِ مردم می‌کشید درهم‌آمیخت و او را که سراپا شور بود شوریده‌تر کرد. در تمامی آثار «گوهرمراد» تنگ‌دستان، دهقانان مسکین، آدم‌های بی‌سواد و ساده‌لوح و رنج‌دیده حضوری چشم‌گیر داشتند، ستم‌گری‌ها و تبعیض‌های گسترده‌ که در رگ و پی جامعه تنیده بود به تصویر درمی‌آمد،‌ و فریاد رهایی برای ایستادگی در برابر «بلوری‌ها» به گوش می‌رسید.
چندی پس از تغییر رژیم در سال ۵۷، ساعدی بار دیگر هدف فشارهای حکومتی قرار گرفت و وهن و نکبت و وحشت را پیش روی خود دید. رنج‌هایش افزون و بار مسئولیت‌هایش سنگین‌تر شد، اما دست و بال خود را بسته‌تر دید. اوج‌گیری سرکوب‌های خونین و گسترده‌ی دهه‌ ۶۰، و حمله به دفتر کانون نویسندگان ایران در خیابان مشتاق، برای او راهی جز جلای وطن باقی نگذاشت. در پاریس، فعالیت اجتماعی و ادبی را از سر گرفت و همکاری با کانون نویسندگان در تبعید را آغاز کرد؛ و نمایش‌نامه‌ی «اتللو در سرزمین عجایب» را نیز نوشت تا گوشه‌ای دیگر از دردهای انسان را به تصویر بکشد. با این همه، چندان از کم‌حاصلی خود آشفته بود که می‌گفت هم می‌ترسد بخوابد و هم وقتی ناگزیر به خواب می‌رود می‌ترسد که بیدار شود؛ می‌گفت به فارسی و به زبان درد مردم ایران می‌اندیشد و در آن جا روزگار خوشی ندارد.
ساعدی سرانجام در آذرماه سال ۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پِرلاشِز در کنار صادق هدایت آرمید. به باور ما و همه‌ی آزادگان، مسئول مرگ ساعدی فشارها و رنج‌ها و انزوایی بود که بی‌رحمانه بر او تحمیل شد. «گوهرمراد» نه‌تنها از درخشان‌ترین چهره‌های ادبیات فارسی‌ست، که از نظر سَبک و رویکرد و ارزش ادبی شانه به شانه‌ی داستان‌نویسان بزرگ جهان می‌ساید. دریغا که فرصت نیافت توان آفرینندگی خود را برای پرواز به اوجی دیگر به کار گیرد، که بی‌شک جایگاهی بلندمرتبه‌تر از این نیز درخور او بود.
مراسم یادبود ساعدی که خانواده به همراه دوستان و دوستداران او در مسجدی در تهران بر پا کردند به صحنه‌ی یورش وحشیانه‌ی کسانی تبدیل شد که برآشفته از نام و یاد و یادگاران ساعدی چماق بر کف گرفته و کف بر دهان آورده بودند. سیزده‌سال زمان می‌خواست تا آشکار شود که آن جماعت چماق‌به‌دست از قماش آمران و عاملان قتل‌های سیاسی سال ۷۷، موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای، بوده‌اند.
باری، غلامحسین ساعدی، نویسنده‌ی ژرف‌اندیش و چیره‌دست، پیکارگر راه آزادی‌ بیان و اندیشه، مردم‌پژوه، روان‌پزشک انسان‌دوست و جامعه‌نگر،‌ و عضو صمیمی کانون نویسندگان ایران را هرگز از یاد نمی‌بریم. خاطره‌ی او جاودانه است؛ و قلمرو نقد ادبی در شناخت و کاوش آثار او هنوز گام‌های نخست را برمی‌دارد.

کانون نویسندگان ایران
دی‌ماه ۱٣٨٨