عاشورای حرمت شکن و اسطوره برانداز
فیروز نجومی
•
تنها زمانی میتوانیم خود را از این کوته بینی ها نجات دهیم که ماهیت بت شکن و اسطوره برانداز، جنبش اعتراضی مردم را مورد تایید و تصدیق قرار دهیم نه آنکه از آن بگریزیم و وجه رهایی بخش آنرا مورد حاشا و انکار قرار دهیم. رهایی از شریعت و سنت است که به آزادی میانجامد. ما نمیتوانیم و نباید چیزی کمتر از آزادی به نسل آینده تحویل دهیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ دی ۱٣٨٨ -
۷ ژانويه ۲۰۱۰
عاشورای حرمت شکن و اسطوره برانداز
عاشورای امسال (محرم ۱٣٨٨)، عاشورای دیگری بود. یک عاشورا در کوچه پس کوچه ها و خیابانهای تهران در حال وقوع بود. یکی دیگر در تکیه ها و حسینه ها و مساجد برپا گردیده بود. یکی در دود و آتش و در خشم و خشونت و کشتار و خونریزی غرق شده بود. در دیگری در مقاتله ی امام حسین روضه و نوحه میخواندند و برای مصائب آن امام بر سر و سینه خود میکوبیدند، اشک میریختند و بر اساس رسم و آئین دیرینه عاشورای حسینی را جشن گرفته بودند.
در اولی، دو لشگر متخاصم در حال مصاف با یک دیگر بودند. یک لشگر از درون جامعه جوشیده و بخودی خود شکل نفی و مقاومت و نافرمانی گرفته بود. نه فرماندهی داشت و نه فرمانبری. هر یک از جنگجویان خود هم فرمانده بود و هم فرمانبر. لشگری بود از زنان و مردان، از پیر و جوان و میانه سال. گاهی به پیش و گاهی به پس میرفتند. نه چوب و چماقی بدست داشتند و نه توپ و تانکی. با دست خالی می جنگیدند. با شعار به میدان آمده بودند. شعار آنها زمانی الله و اکبر بود و زمانی دیگر"میر حسین یا حسین،" ویا "خامنه ای قاتل است ولایت ش باطل است." گاهی نیز دشمن را به تله میاندختند. اما نه آنها را هلاک میساختند و نه به اسارت و بندگی در میآوردند. حال آنکه خود مجروح و خونین شده و کشته میدادند. همه ی آنان حسین بودند، بی باک و شجاع اما برخلاف امام حسین که برای تسلیم به رضای خدا به میدان جنگ رفته بود، برای زندگی و برای کسب انسانیت خود به میدان مبارزه گام نهاده بودند.
لشگر مقابل، سپاهیان و پاسداران و نیز بسیجیان حکومت دین بودند، سازمان یافته با تجهیزات و مهمات، با چوب و چماق، با قمه و چاقو، با کلت و تفنگ و نیز گازهای اشک آور، با خود و زره برای خونریزی و کشتار، برای ایجاد ترس و وحشت، برای خاموشی و نابودی دشمن آمده بودند. این لشگر، لشگر فرمانبران و مزد دور بود و متشکل از مردان. آنها لشگر خشم بودند و خشونت. بیرحمانه میزدند، میکو بیدند و کشته و اسیر میگرفتند.
خشم و خشونت و بیرحمی که سپاهیان و پاسداران دین در خیابانها تهران به معرض نمایش گذاردند در واقع عاشورای حسینی را که صد ها سال است که دل و جان مردم را لبریز از آه و فغان نموده است، بی رنگ و بی اعتبار ساختند. رسانه های رژیم دین، حقیقیت را میگویند وقتی که اعلام میکنند که در دهم محرم ۱٣٨٨ "حرمت عاشورا " در هم شکسته شد. سایت برنا و یا سایت مجیز گویان و چاپلوس ان ولایت فقیه، گزارش میدهد که:
«در پی برگزاری جشن عاشورا از سوی حامیان موسوی و خاتمی
عزاداران حسینی حرمت شکنان عاشورا را متواری کردند.»
گویی که حرمت عاشورا در تسلیم است و اطاعت، همان آئینی که قرنها ست که در نهاد نسل ها پس از نسل ها کاشته اند: پذیرش ظلم و ستم با ضجه ها و مویه های درد انگیز و خود آزاری و خود زنی. مضاف بر این، گزارشگر سایت برنا، چاقو کشان و قمه زنان، چوب و چماق داران، نیروهای مسلح به زره و کلاه خود و به تیر و تفنگ را، یک جا "عزاداران حسینی، " میخواند. بدون تردید در عزای حسین بود که مغز و قلب "حامیان موسوی و خاتمی" را با گلوله های آتشین منفجر میساختند، و با کامیون آنان را زیر گرفته و با دنده ی عقب از روی پیکر لهیده شان عبور میکردند. عاشورای ۱٣٨٨ حقیقت عاشورا را لخت و عریان آشکار نمود. که همان گونه که هر عزاداری میتواند به شمر و یزید تبدیل شود، امام نیز میتواند یزید شود اگر بر مسند قدرت جلوس کند. که چه کسانی عزاداران عاشورای حسینی هستند و آیا درون مایه شان از چیزی جز خشم و خشونت و انتقام جویی ساخته شده است؟ اگر اینان عزادار حسین هستند، آیا در آینده کسانی پیدا خواهند شد که خود را عزاداران حسین بنامند؟ مسلم است که از این پس هیچ ایرانی نخواهی یافت که در عاشورای حسینی " آه و فغان " به آسمان برآرد و یا "عریان گشته با زنجیر" پشت خود زخمین نموده و یا کفن پوشیده، فرق خویش پر خون کند. در این معنا است که عاشورا پس از قرنها در دهم محرم ۱٣٨٨ به پایان رسید. شک نباید داشت که عزادران حسینی هم آنان که بنا بر سروده ی ملک الشعرای بهار"با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون میکنند و «بر " یزید زنده" میگویند هر دم، صد مجیز،" ادامه خواهد یافت.
روشن است که معترضین روز عاشورا، سینه خود را سپر گلوله های آتشین عزا داران حسینی نساختند که حرمت عاشورا را بشکنند. اما اگر رژیم دین بر آن است اعتراض و مقاومت، حرمت عاشورا را شکسته است، باید سپاس گوییم قهرمانان عاشورای محرم ۱٣٨٨ را که درهم فرو ریختند اسطوره ی ظلم و ستم پذیری را، اسطوره که با ابزار خطبه و نوحه، روضه و مرثیه، عزاداری و خود زنی نهادین گردیده است. بیش از صد قرن است که مردم ایران چه زاری ها و چه درد انگیز و غم آلود بر سر و سینه ی خود نکوبیده اند، آیا خود را از ظلم و ستم استبداد رهایی بخشیده اند؟ مسلم است که پاسخ منفی ست. چرا که عزاداری میآموزد که اگر در برابر قدرت، ضعیف و ناتوانی و هراس از انتقام قدرتمدار را در دل داری، میتوانی بر سر و سینه خود بکوبی، میتوانی خود را آزار دهی و وجود خود را خونین سازی و به حقارت و خواری خو بگیری. حرمت چنین عاشورایی است که در هم شکسته شده است. و در شکستن این حرمت است که رژیم دین ماهیت اسلامی خود را نشان میدهد و دست بخون ریزی و کین خواهی میزند، میگیرد، میزند، به اسارت و بندگی میکشد، شکنجه میدهد و تجاوز میکند و آنگاه به جرم محاربه با الله، بدار مجازات میآویزد. چرا که تسلیم و اطاعت اصل اساسی شریعت اسلامی است. خیزش و خروش مردم این اصل را در هم فرو ریخته است. به این واقعیت، رژیم دین است که اعتراف میکند، نه آنها که خود را رهبر میدانند و یا مخالف و تحلیل گر و نظاره گر دگر اندیش. چرا که در منظر رژیم دین، الله و اکبر و یا حسینی که بر سر زبان معترضین جاری میشود، فریاد حرمت شکنی ست و در گوش او طنین رهایی است. بی جهت نیست که رژیم دین خشمگین میشود و نقاب از چهره خود برگیرد و شمشیر یزید را بر آن گردنی فرود آورد که حرمت شکنی کند. چرا که تنها با حفظ و تداوم این حرمت است که میتواند چند صباحی بر عمر آلوده ی خود بیافزاید. چه خوب میداند که این حرمت شکنی است که نظام اسلامی را به نابودی تهدید میکند.
اما رژیم دین به منظور آنکه بر خشم و خشونت و انتقام جویی خود لباس تقدس و مشروعیت به پوشاند، معترضین را حتی به شکستن بت عظیم تری، یعنی پدر همه ی بت ها و اسطوره ها متهم میکند. خبرگزاری فارس در یکشنبه ۰۶ دی ۱٣٨٨ گزارش میدهد که:
«در پی فتنه انگیزیهای حامیان موسوی در روز عاشورای حسینی، قرآن کریم نیز توسط این افراد به آتش کشیده شد.»
معلوم است که از انتشار چنین خبری خون میچکد و از آن بوی بیرحمی و انتقام به مشام میرسد. مسلم است که خبر گزاری فارس انتظار داشت که مردم در سراسر ایران کفن پوشان قمه بدست، سراسیمه و عصیان زده از خانه و کاشانه بیرون ریزند و رودی از خون "حامیان موسوی" که "قرآن کریم " را به "آتش کشیده " اند جاری سازند. چه اشتباه بزرگی و چه خیال باطلی. چرا که تردید نباید داشت که دروغ امروز در آینده ای نزدیک جامه حقیقت خواهد پوشید. مجال که ولایت فقیه یک دهه دیگر به خلافت خود ادامه دهد، آنگاه قرآن را نیز بر سرنیزه ها خواهیم دید. مسلم است که مردم آن قرآن کریمی که خامنه ای و احمدی نژاد و کارگزاران رژیم بر سر خود می نهند و برای حفظ و نگاهداری ش همچون پیشینیان شان شمشیر زنند و خون ریزند، پاره ، پاره خواهند نمود و به زباله دان تاریخ ریزند. اگر یک دهه دیگر ولایت فقیه بر خلافت خود اصرار ور زد، آن قبله و آن الله ای که وی در برابرش پوزه اش را بزمین می ساید و به دریوزگی عفو و بخشایش می پردازد، اعتبار و مشروعیت خود را از دست خواهند داد.
بسیاری از جنبشی که تاکنون بالیده است، شناختی قرار دادی دارند. یا در عرصه سیاسی و یا اقتصادی و یا ترکیبی از هر دو آنرا مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهند. بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی و بهبه و چهچه هایی که در استقبال از آن در رسانه های خارج از کشور انعکاس یافت، ناظر بر شناخت محدود و بسته ای است که از جنبش وجود دارد. گویی که اگر به خواست های پنجگانه آقای موسوی پاسخ مثبت داده شود، مردم به خواست خود رسیده اند. آقای موسوی و ستایشگران عقل و درایت وی غافل از این واقعیت اند که این جنبش، جنبشی ست رهایی بخش و گرنه بالندگی خود را زودتر از اینها از دست داده بود. این جنبش بالندگی خود را از بت شکنی و فروپاشی اسطوره ها کسب میکند. پس از یک هزار و چهار صد سال ایرانی با دشمنی که او را به اسارت کشیده است روبرو گردیده است و در پی آزاد سازی خویش از چنگال آن است. از شریعت و سنت است که ایرانی میخواهد خود را رهایی بخشد. اگر در روز عاشورا همانطور که مجیز گویان ولایت فقیه اعلام میکنند که حرمت عاشورا در هم شکسته شده است و قرآن کریم بر سر نیزه ها رفته است، مگر میتواند حکایت از چیز دیگری جز رهایی کند؟ این ماهیت رهایی بخش جنبش است که رژیم دین را سخت سراسیمه و عصیان زده ساخته است. رها یافتی گی را رژیم دین نمیتواند بر تابد. این است که نه مصالحه و مسالمت را میفهمد و نه گذشت و مذاکره را. زبان رژیم دین، تیغ و تازیانه است و بازجویی و شکنجه.
این جنبش نمیتواند در پی کسب امتیاز باشد. نسلی که این جنبش را به پا ساخته است، قصد آن ندارد که در برابر نسلهای آیند شرمسار و شرمنده باشد و حکومت دین را برهبری آیت الله ها و حجت الاسلام ها به آیندگان تحویل دهد. این نسل نمیخواهد در جای قدم نسل پیشین قدم بگذارد. بی جهت نیست که جنبش در شرایط کنونی فاقد رهبری ست، چون آینده است رهبر آن. هیچ چیز اسف بار تر از آن نخواهد بود که رژیم دین در کوتاه مدتی از هم فرو پاشد و یا با کسب امتیاز های سیاسی متوقف و ساکن گردد. اندوهبار است وقتی که ماهیت بت شکن و اسطوره برانداز جنبش بوسیله مخالفین و دگر اندیشان نفی و انکار میشود. باین معنا که به آتش کشیدن تصویر خمینی و حرمت شکنی عاشورا را توطئه و یا پیرهن خونین عثمان رژیم دین میخوانند و دست به پوزش و عذر خواهی بر میدارند. بت شکنی و اسطوره براندازی را اتهامی میخوانند که رژیم دین برای توجیه جنایاتی که مرتکب شده است و میشود بکار میبرد. حال آنکه مجیز گویان رژیم دین وقتی گزارش میدهند که در عاشورای حسینی "هواداران موسوی " قرآن کریم را بر سر نیزه کردند، اتهامی ست که باید به جان بخریم تا مردم خود را از بند اسارت در دست خرافات و موهوم ات رهایی بخشیم.
بعضا بر آنند که جنبش را باید بیشتر بسوی مسئله معاش و معیشت و نان و شکم سوق داد. یعنی که بگذار کارگر و دهقان، معلم و کارمند، زحمتکش و رنجبر در غل و زنجیر شریعت و سنت، دست آورد پیروزی خلافت اسلامی بر امپراتوری شاهنشاهی، بمانند، اما در رفاه و آسایش باشند. اشکال در چیست که اگر در عاشورا بجای ظلم و تسلیم ستیزی، به شیون و زاری به پردازند و ۱۷ بار در روز به حقارت و خواری خود اعتراف کنند. مارکسیست های انقلابی پیوسته درد شکم را درد ارجح دانسته اند، یعنی که انسان را نیز تا حد حیوان تقلیل دهند، گویی که هستی انسان ممکن است، حتی اگر در بند اسارت شریعت و سنت باشد. حال آنکه در آزادی ست که انسان ظهور میکند. آزادی ست که به انسان فرصت می دهد که بر گزیند بین انسانیت و حیوانیت، بین گذشت و مهربانی و یا خشم و خشونت و ویران سازی. در آزادی ست که فرد میتواند بشود آنچه که میتواند و میخواهد. انسان نه مسئول میخواهد و نه قیم. انسان در رفاه و آسایش و با شکم سیر، فربه با گونه های سرخ، حیوان است اگر آزادی فرد را جدا از آزادی جمع ببیند. یکی از وجوه این جنبش آن است که در سوی کسب امتیازات مادی و شغل و شکم حرکت نمیکند. کارگر امروز همآنقدر از صغارت و قیومت ولایت رنج می برد که از گرسنگی و بی ارزشی دستمزد روزانه. کارگری که از حق نه گفتن محروم میشود، حتی نمیتواند برای رفاه و آسایش نیز قیام کند؟ آیا کسی میداند بچه دلیل کارگران و بازاریان، دگانداران و کاسبگاران، معلمان و کارمندان، به اعتصاب عمومی دست نمیزنند و نقطه ی پایان را بر حکومت دین نمیگذارند آنهم علیرغم ضعف و ناتوانی اقتصادی و عدم رفاه و آسایش؟ معلوم است که پاسخ در نبود آزادی ست، در بند و زنجیری ست که از آن هنوز خود را رها نیافته اند.
تنها زمانی میتوانیم خود را از این کوته بینی ها نجات دهیم که ماهیت بت شکن و اسطوره برانداز، جنبش اعتراضی مردم را مورد تایید و تصدیق قرار دهیم نه آنکه از آن بگریزیم و وجه رهایی بخش آنرا مورد حاشا و انکار قرار دهیم. رهایی از شریعت و سنت است که به آزادی میانجامد. ما نمیتوانیم و نباید چیزی کمتر از آزادی به نسل آینده تحویل دهیم.
فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
عاشورای امسال (محرم ۱٣٨٨)، عاشورای دیگری بود. یک عاشورا در کوچه پس کوچه ها و خیابانهای تهران در حال وقوع بود. یکی دیگر در تکیه ها و حسینه ها و مساجد برپا گردیده بود. یکی در دود و آتش و در خشم و خشونت و کشتار و خونریزی غرق شده بود. در دیگری در مقاتله ی امام حسین روضه و نوحه میخواندند و برای مصائب آن امام بر سر و سینه خود میکوبیدند، اشک میریختند و بر اساس رسم و آئین دیرینه عاشورای حسینی را جشن گرفته بودند.
در اولی، دو لشگر متخاصم در حال مصاف با یک دیگر بودند. یک لشگر از درون جامعه جوشیده و بخودی خود شکل نفی و مقاومت و نافرمانی گرفته بود. نه فرماندهی داشت و نه فرمانبری. هر یک از جنگجویان خود هم فرمانده بود و هم فرمانبر. لشگری بود از زنان و مردان، از پیر و جوان و میانه سال. گاهی به پیش و گاهی به پس میرفتند. نه چوب و چماقی بدست داشتند و نه توپ و تانکی. با دست خالی می جنگیدند. با شعار به میدان آمده بودند. شعار آنها زمانی الله و اکبر بود و زمانی دیگر"میر حسین یا حسین،" ویا "خامنه ای قاتل است ولایت ش باطل است." گاهی نیز دشمن را به تله میاندختند. اما نه آنها را هلاک میساختند و نه به اسارت و بندگی در میآوردند. حال آنکه خود مجروح و خونین شده و کشته میدادند. همه ی آنان حسین بودند، بی باک و شجاع اما برخلاف امام حسین که برای تسلیم به رضای خدا به میدان جنگ رفته بود، برای زندگی و برای کسب انسانیت خود به میدان مبارزه گام نهاده بودند.
لشگر مقابل، سپاهیان و پاسداران و نیز بسیجیان حکومت دین بودند، سازمان یافته با تجهیزات و مهمات، با چوب و چماق، با قمه و چاقو، با کلت و تفنگ و نیز گازهای اشک آور، با خود و زره برای خونریزی و کشتار، برای ایجاد ترس و وحشت، برای خاموشی و نابودی دشمن آمده بودند. این لشگر، لشگر فرمانبران و مزد دور بود و متشکل از مردان. آنها لشگر خشم بودند و خشونت. بیرحمانه میزدند، میکو بیدند و کشته و اسیر میگرفتند.
خشم و خشونت و بیرحمی که سپاهیان و پاسداران دین در خیابانها تهران به معرض نمایش گذاردند در واقع عاشورای حسینی را که صد ها سال است که دل و جان مردم را لبریز از آه و فغان نموده است، بی رنگ و بی اعتبار ساختند. رسانه های رژیم دین، حقیقیت را میگویند وقتی که اعلام میکنند که در دهم محرم ۱٣٨٨ "حرمت عاشورا " در هم شکسته شد. سایت برنا و یا سایت مجیز گویان و چاپلوس ان ولایت فقیه، گزارش میدهد که:
«در پی برگزاری جشن عاشورا از سوی حامیان موسوی و خاتمی
عزاداران حسینی حرمت شکنان عاشورا را متواری کردند.»
گویی که حرمت عاشورا در تسلیم است و اطاعت، همان آئینی که قرنها ست که در نهاد نسل ها پس از نسل ها کاشته اند: پذیرش ظلم و ستم با ضجه ها و مویه های درد انگیز و خود آزاری و خود زنی. مضاف بر این، گزارشگر سایت برنا، چاقو کشان و قمه زنان، چوب و چماق داران، نیروهای مسلح به زره و کلاه خود و به تیر و تفنگ را، یک جا "عزاداران حسینی، " میخواند. بدون تردید در عزای حسین بود که مغز و قلب "حامیان موسوی و خاتمی" را با گلوله های آتشین منفجر میساختند، و با کامیون آنان را زیر گرفته و با دنده ی عقب از روی پیکر لهیده شان عبور میکردند. عاشورای ۱٣٨٨ حقیقت عاشورا را لخت و عریان آشکار نمود. که همان گونه که هر عزاداری میتواند به شمر و یزید تبدیل شود، امام نیز میتواند یزید شود اگر بر مسند قدرت جلوس کند. که چه کسانی عزاداران عاشورای حسینی هستند و آیا درون مایه شان از چیزی جز خشم و خشونت و انتقام جویی ساخته شده است؟ اگر اینان عزادار حسین هستند، آیا در آینده کسانی پیدا خواهند شد که خود را عزاداران حسین بنامند؟ مسلم است که از این پس هیچ ایرانی نخواهی یافت که در عاشورای حسینی " آه و فغان " به آسمان برآرد و یا "عریان گشته با زنجیر" پشت خود زخمین نموده و یا کفن پوشیده، فرق خویش پر خون کند. در این معنا است که عاشورا پس از قرنها در دهم محرم ۱٣٨٨ به پایان رسید. شک نباید داشت که عزادران حسینی هم آنان که بنا بر سروده ی ملک الشعرای بهار"با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون میکنند و «بر " یزید زنده" میگویند هر دم، صد مجیز،" ادامه خواهد یافت.
روشن است که معترضین روز عاشورا، سینه خود را سپر گلوله های آتشین عزا داران حسینی نساختند که حرمت عاشورا را بشکنند. اما اگر رژیم دین بر آن است اعتراض و مقاومت، حرمت عاشورا را شکسته است، باید سپاس گوییم قهرمانان عاشورای محرم ۱٣٨٨ را که درهم فرو ریختند اسطوره ی ظلم و ستم پذیری را، اسطوره که با ابزار خطبه و نوحه، روضه و مرثیه، عزاداری و خود زنی نهادین گردیده است. بیش از صد قرن است که مردم ایران چه زاری ها و چه درد انگیز و غم آلود بر سر و سینه ی خود نکوبیده اند، آیا خود را از ظلم و ستم استبداد رهایی بخشیده اند؟ مسلم است که پاسخ منفی ست. چرا که عزاداری میآموزد که اگر در برابر قدرت، ضعیف و ناتوانی و هراس از انتقام قدرتمدار را در دل داری، میتوانی بر سر و سینه خود بکوبی، میتوانی خود را آزار دهی و وجود خود را خونین سازی و به حقارت و خواری خو بگیری. حرمت چنین عاشورایی است که در هم شکسته شده است. و در شکستن این حرمت است که رژیم دین ماهیت اسلامی خود را نشان میدهد و دست بخون ریزی و کین خواهی میزند، میگیرد، میزند، به اسارت و بندگی میکشد، شکنجه میدهد و تجاوز میکند و آنگاه به جرم محاربه با الله، بدار مجازات میآویزد. چرا که تسلیم و اطاعت اصل اساسی شریعت اسلامی است. خیزش و خروش مردم این اصل را در هم فرو ریخته است. به این واقعیت، رژیم دین است که اعتراف میکند، نه آنها که خود را رهبر میدانند و یا مخالف و تحلیل گر و نظاره گر دگر اندیش. چرا که در منظر رژیم دین، الله و اکبر و یا حسینی که بر سر زبان معترضین جاری میشود، فریاد حرمت شکنی ست و در گوش او طنین رهایی است. بی جهت نیست که رژیم دین خشمگین میشود و نقاب از چهره خود برگیرد و شمشیر یزید را بر آن گردنی فرود آورد که حرمت شکنی کند. چرا که تنها با حفظ و تداوم این حرمت است که میتواند چند صباحی بر عمر آلوده ی خود بیافزاید. چه خوب میداند که این حرمت شکنی است که نظام اسلامی را به نابودی تهدید میکند.
اما رژیم دین به منظور آنکه بر خشم و خشونت و انتقام جویی خود لباس تقدس و مشروعیت به پوشاند، معترضین را حتی به شکستن بت عظیم تری، یعنی پدر همه ی بت ها و اسطوره ها متهم میکند. خبرگزاری فارس در یکشنبه ۰۶ دی ۱٣٨٨ گزارش میدهد که:
«در پی فتنه انگیزیهای حامیان موسوی در روز عاشورای حسینی، قرآن کریم نیز توسط این افراد به آتش کشیده شد.»
معلوم است که از انتشار چنین خبری خون میچکد و از آن بوی بیرحمی و انتقام به مشام میرسد. مسلم است که خبر گزاری فارس انتظار داشت که مردم در سراسر ایران کفن پوشان قمه بدست، سراسیمه و عصیان زده از خانه و کاشانه بیرون ریزند و رودی از خون "حامیان موسوی" که "قرآن کریم " را به "آتش کشیده " اند جاری سازند. چه اشتباه بزرگی و چه خیال باطلی. چرا که تردید نباید داشت که دروغ امروز در آینده ای نزدیک جامه حقیقت خواهد پوشید. مجال که ولایت فقیه یک دهه دیگر به خلافت خود ادامه دهد، آنگاه قرآن را نیز بر سرنیزه ها خواهیم دید. مسلم است که مردم آن قرآن کریمی که خامنه ای و احمدی نژاد و کارگزاران رژیم بر سر خود می نهند و برای حفظ و نگاهداری ش همچون پیشینیان شان شمشیر زنند و خون ریزند، پاره ، پاره خواهند نمود و به زباله دان تاریخ ریزند. اگر یک دهه دیگر ولایت فقیه بر خلافت خود اصرار ور زد، آن قبله و آن الله ای که وی در برابرش پوزه اش را بزمین می ساید و به دریوزگی عفو و بخشایش می پردازد، اعتبار و مشروعیت خود را از دست خواهند داد.
بسیاری از جنبشی که تاکنون بالیده است، شناختی قرار دادی دارند. یا در عرصه سیاسی و یا اقتصادی و یا ترکیبی از هر دو آنرا مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهند. بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی و بهبه و چهچه هایی که در استقبال از آن در رسانه های خارج از کشور انعکاس یافت، ناظر بر شناخت محدود و بسته ای است که از جنبش وجود دارد. گویی که اگر به خواست های پنجگانه آقای موسوی پاسخ مثبت داده شود، مردم به خواست خود رسیده اند. آقای موسوی و ستایشگران عقل و درایت وی غافل از این واقعیت اند که این جنبش، جنبشی ست رهایی بخش و گرنه بالندگی خود را زودتر از اینها از دست داده بود. این جنبش بالندگی خود را از بت شکنی و فروپاشی اسطوره ها کسب میکند. پس از یک هزار و چهار صد سال ایرانی با دشمنی که او را به اسارت کشیده است روبرو گردیده است و در پی آزاد سازی خویش از چنگال آن است. از شریعت و سنت است که ایرانی میخواهد خود را رهایی بخشد. اگر در روز عاشورا همانطور که مجیز گویان ولایت فقیه اعلام میکنند که حرمت عاشورا در هم شکسته شده است و قرآن کریم بر سر نیزه ها رفته است، مگر میتواند حکایت از چیز دیگری جز رهایی کند؟ این ماهیت رهایی بخش جنبش است که رژیم دین را سخت سراسیمه و عصیان زده ساخته است. رها یافتی گی را رژیم دین نمیتواند بر تابد. این است که نه مصالحه و مسالمت را میفهمد و نه گذشت و مذاکره را. زبان رژیم دین، تیغ و تازیانه است و بازجویی و شکنجه.
این جنبش نمیتواند در پی کسب امتیاز باشد. نسلی که این جنبش را به پا ساخته است، قصد آن ندارد که در برابر نسلهای آیند شرمسار و شرمنده باشد و حکومت دین را برهبری آیت الله ها و حجت الاسلام ها به آیندگان تحویل دهد. این نسل نمیخواهد در جای قدم نسل پیشین قدم بگذارد. بی جهت نیست که جنبش در شرایط کنونی فاقد رهبری ست، چون آینده است رهبر آن. هیچ چیز اسف بار تر از آن نخواهد بود که رژیم دین در کوتاه مدتی از هم فرو پاشد و یا با کسب امتیاز های سیاسی متوقف و ساکن گردد. اندوهبار است وقتی که ماهیت بت شکن و اسطوره برانداز جنبش بوسیله مخالفین و دگر اندیشان نفی و انکار میشود. باین معنا که به آتش کشیدن تصویر خمینی و حرمت شکنی عاشورا را توطئه و یا پیرهن خونین عثمان رژیم دین میخوانند و دست به پوزش و عذر خواهی بر میدارند. بت شکنی و اسطوره براندازی را اتهامی میخوانند که رژیم دین برای توجیه جنایاتی که مرتکب شده است و میشود بکار میبرد. حال آنکه مجیز گویان رژیم دین وقتی گزارش میدهند که در عاشورای حسینی "هواداران موسوی " قرآن کریم را بر سر نیزه کردند، اتهامی ست که باید به جان بخریم تا مردم خود را از بند اسارت در دست خرافات و موهوم ات رهایی بخشیم.
بعضا بر آنند که جنبش را باید بیشتر بسوی مسئله معاش و معیشت و نان و شکم سوق داد. یعنی که بگذار کارگر و دهقان، معلم و کارمند، زحمتکش و رنجبر در غل و زنجیر شریعت و سنت، دست آورد پیروزی خلافت اسلامی بر امپراتوری شاهنشاهی، بمانند، اما در رفاه و آسایش باشند. اشکال در چیست که اگر در عاشورا بجای ظلم و تسلیم ستیزی، به شیون و زاری به پردازند و ۱۷ بار در روز به حقارت و خواری خود اعتراف کنند. مارکسیست های انقلابی پیوسته درد شکم را درد ارجح دانسته اند، یعنی که انسان را نیز تا حد حیوان تقلیل دهند، گویی که هستی انسان ممکن است، حتی اگر در بند اسارت شریعت و سنت باشد. حال آنکه در آزادی ست که انسان ظهور میکند. آزادی ست که به انسان فرصت می دهد که بر گزیند بین انسانیت و حیوانیت، بین گذشت و مهربانی و یا خشم و خشونت و ویران سازی. در آزادی ست که فرد میتواند بشود آنچه که میتواند و میخواهد. انسان نه مسئول میخواهد و نه قیم. انسان در رفاه و آسایش و با شکم سیر، فربه با گونه های سرخ، حیوان است اگر آزادی فرد را جدا از آزادی جمع ببیند. یکی از وجوه این جنبش آن است که در سوی کسب امتیازات مادی و شغل و شکم حرکت نمیکند. کارگر امروز همآنقدر از صغارت و قیومت ولایت رنج می برد که از گرسنگی و بی ارزشی دستمزد روزانه. کارگری که از حق نه گفتن محروم میشود، حتی نمیتواند برای رفاه و آسایش نیز قیام کند؟ آیا کسی میداند بچه دلیل کارگران و بازاریان، دگانداران و کاسبگاران، معلمان و کارمندان، به اعتصاب عمومی دست نمیزنند و نقطه ی پایان را بر حکومت دین نمیگذارند آنهم علیرغم ضعف و ناتوانی اقتصادی و عدم رفاه و آسایش؟ معلوم است که پاسخ در نبود آزادی ست، در بند و زنجیری ست که از آن هنوز خود را رها نیافته اند.
تنها زمانی میتوانیم خود را از این کوته بینی ها نجات دهیم که ماهیت بت شکن و اسطوره برانداز، جنبش اعتراضی مردم را مورد تایید و تصدیق قرار دهیم نه آنکه از آن بگریزیم و وجه رهایی بخش آنرا مورد حاشا و انکار قرار دهیم. رهایی از شریعت و سنت است که به آزادی میانجامد. ما نمیتوانیم و نباید چیزی کمتر از آزادی به نسل آینده تحویل دهیم.
فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
|