مردم قدرت جنبش است!
کمال م.
•
جنبش در مقابل جنگی نابرابر قرار گرفته است که تنها سلاح، قدرت و نیروی آن مردم و مردم است. بهمین دلیل دولت کودتا و حامیان آن شبانه روز در تلاشند تا این دیوار استحکام مردم را شکسته جنبش را از آن جدا نمایند. تحت چنین شرایطی وظیفه سیاستمدار مدبر و کاردان آن است که نگذارد خدشه ای به پیوند مردم با جنبش وارد بشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ دی ۱٣٨٨ -
۷ ژانويه ۲۰۱۰
میرحسین موسوی با انتشار بیانیه هفدهم روز جمعه گذشته خود که حاوی پیشنهاد پنج راه حل برای خروج از وضع موجود کشور می باشد، ترمینال بحثهای جاری پیرامون حوادث اخیر در ایران و آینده آن را با ترافیک شدیدی روبرو ساخت. این امر از یکطرف ناظران سیاسی مخالف دولت کودتا و از طرفی دیگر هوادران آن را وارد بحثی جدید و جدی کرد.
در داخل کشور این بیانیه بازی سیاسی در حال جریان و بحران ناشی از آن را بر خلاف سازماندهی و برنامه ریزیهای طیف افراطی، تندرو و محافظهکار اصولگرایان برای محکومیت شخصیتهای جنبش سبز از جمله موسوی، کروبی و خاتمی تا حد اعدام یا ترور با مشکلات جدیدی روبرو ساخت. بعبارتی دیگر آقای موسوی با انتشار بیانیه هفدهم خود توپ را به زمین مقابل انداخت.
اما بنظر من برای پی بردن به محتوای عقلانیت حاکم بر این بیانه و چگونگی نوع رابطه آن با آینده جنبش و جدا از بحث و تفسیرهای ارائه شده حول و حوش محتوای آن بایستی قبل از هر چیز به این سئوال پاسخ داده بشوند که امروز جنبش جاری در جامعه کدام هدف و یا اهدافی را پی گرفته است. بزبانی دیگر امروز این جنبش در جهت جوابگویی به کدامین معضلات جامعه تداوم و گسترش می یابد؟ هزینه ای که این جنبش تا به امروز متحمل شده است، در ازای کدام تغییرات در جامعه پرداخت شده و می شود؟ اگر آزادی زندانیان سیاسی صورت بگیرد در آنصورت تجاوزها و خون ریخته شده نداها، سهراب اعرابیها و غیره چه می شوند؟ در یک کلمه اینکه آیا پیشنهادهای طرح شده در بیانیه مذکور هدفهای جنبش هستند و یا فرآیندی از روند خانه تکانی دستگاه سیاسی در جامعه میباشند؟ و یا اینکه جنبش اعتراضی در مرحله ای است که نشان از خون و آتش دارد و لازم است که از آن جلوگیری بعمل آید؟
در این مرحله بدون شناخت و داشتن تعریفی روشن و دقیق از زمینه ها و علل حقیقی خیز جنبش اخیر، نمیتوان پیرامون محتوای بیانیه بحث نمود یا آنرا با راستای اهداف جنبش تلفیق داد. امروز همانقدر که ترکیب نیروهای معترضین جنبش بنا به تعلقات اجتماعی، سیاسی و ملی متنوع و ناهمگون میباشند به همان میزان نیز درک از اهداف جنبش متنوعند. در نتیجه مطالبات، خواستها و انتظارات معترضین و نیروهای محرکه آن نیز گوناگون خواهد بود.
زمانی؛ گمان بر حاکمیت منطق در استدلال و حقانیت نظر در ارزیابیها به یقین نزدیکتر خواهند شد که پاسخی روشن و منطقی به سئوالات فوق داده شده باشند.
امروز پیرامون بیانیه صرفا بحث عقب نشینی و یا سازش سیاسی نیست، چرا که ذاتاٌ عقب نشینی و یا در مواردی سازش سیاسی نشان از ضعف و شکنندگی نیست، بلکه میتواند در مبارزه سیاسی و براساس ارزیابیهایی خود علم و تدبیری سیاسی باشند. مهم آن است که از این طریق اصول و اهداف فدای آن نشوند.
جنبش اعتراضی در پی چیست و در جامعه چه چیزی را میخواهد تغییر بدهد؟ ساده ترین جواب؛ مرگ استبداد و حاکمیت دمکراسی در جامعه است. چگونه چنین چیزی میسر و شدنی است؟ ساده ترین جواب جدایی دین از سیاست بعبارتی حذف و خلع قدرت از "ولایت مطلقه فقیه" و مردم محوری است. آیا جنبش از چنان نیرو و قدرتی برخوردار است، آیا شرایط امروز جامعه چنین امکانی را به جنبش میدهد که بتواند به این پرسش تاریخی پاسخ بدهد؟ و چه بسا در مسیر جنبش سئوالات بسیاری از این نوع قرار گرفته است که هنوز نیروهای محرکه آن نتوانسته اند پاسخی روشن و منطقی به آن بدهند. در حقیقت بیانیه مزبور گام اولیه و آغازی برای پرداختن و جوابگویی به سئوالاتی این چنینی است.
انتشار این بیانیه و دیگر بیانیه ها بازتاب نقطه نظرها و نگاههایی که در جستجوی یافتن مخرج مشترکهای مطالباتی جنبشی ناهمگون است. جنبشی که تا به امروز رهبران سیاسی خود را تعیین نکرده است. جنبشی که از حداقل سازماندهی و امکانات تدافعی برخوردار میباشد.
امروز اقای میرحسین موسوی تنها فردی نیست که در این راه گام برداشته است. چرا که در سطح جنبش و جامعه علاوه بر سند وی بیانیه دیگری نیز از طرف ۵ تن از روشنفکران چون عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور و عطاء الله مهاجرانی تحت عنوان " خواسته های حداقلی جنبش سبز" منتشر گردید. تفاوتهای این دو بیانیه بر هیچکس پوشیده نیست. جالب اینجا است که این دو بیانیه در طرح پیشنهادی خود علاوه بر تفاوتهای موردی، همچنین اختلافهایی در نوع نگاه به آینده جنبش و لحن گفتمان سیاسی نیز با همدیگر دارند که خود بحثی دیگر میطلبد.
مرحله کنونی جنبش یعنی ارتقاء آن از خواستهای حداقل انتخاباتی به مطالبات اجتماعی، حقوقی، سیاسی، بخصوص گسترش گرایشات ساختارشکنانه در آن، نشان از فرآیندی است که نمیتوان بدون داشتن برنامه ای مشخص و مدون و با سازماندهی معین از پرداخت هزینه های سنگین وگزاف جلوگیری نمود. چرا که جنبش با دولتی کودتاگر، قانون گریز، وحشی و تا دندان مجهز به سلاحهای ریز و درشت کشتار مردم و با منبعی از ثروت چپاول شده از خزانه جامعه و مردم و با گردانی از سپاهی، بسیجی و دیگر نیروهای انتظامی و با لانه ای از دروغ و کذب به وسعت رسانه ها و تبلیغاتی همچون صدا و سیما، خبرگزاریهایی چون فارس و... روبرو میباشند.
در حقیقت جنبش در مقابل جنگی نابرابر قرار گرفته است که تنها سلاح، قدرت و نیروی آن مردم و مردم است. بهمین دلیل دولت کودتا و حامیان آن شبانه روز در تلاشند تا این دیوار استحکام مردم را شکسته جنبش را از آن جدا نمایند. تحت چنین شرایطی وظیفه سیاستمدار مدبر و کاردان آن است که با بکارگیری خلاقیتهای سیاسی و با استفاده از فرصتهای جامعه نه تنها نگذارد خدشه ای به پیوند مردم با جنبش وارد بشود، همچنین در جهت نزدیکی و پیوند هر چه بیشتر مردم با جنبش تلاشگر باشد. اگر در جهت تهیه و یا تدوین هرگونه طرح و پیشنهادی این مسئله محور قرار داده نشوند و یا از نگاهها بدور بمانند، خسارتی سنگین و یا حتی جبران ناپذیری به جنبش وارد خواهد ساخت.
|