خشونت یا مسالمت؟ پرسش این نیست


ایوب رحمانی


• سخن بر سر این نیز نیست که اصلاح طلبان طرفدار رسیدن به هدف از راه مسالمت آمیزند و دیگران، همه، تشنه خشونت اند .سخن اصولا بر سر خشونت و مسالمت نیست سخن بر سر استراتژی است. آری هدف وسیله را توجیه نمی کند. اما عکس این نیز درست است: وسیله نیز هدف را توجیه نمی کند. پیروی ازمبارزه مسالمت آمیز حتی با تعریفی که اصلاح طلبان از این مفهوم دارند به هیج رو توجیه کننده این دیدگاه نیست که مردم نباید خواسته ای فراتر از اصلاح رزیم را طرح و طلب کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ دی ۱٣٨٨ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۰


جنبش ضد استبدادی مردم ایران در روند خود، همان گونه که انتظار می رفت، رادیکال تر شده و این¬جا و آن¬جا از   گفتمان اصلاح طلبی - که همانا اصلاح رفتار جناح حاکم جمهوری اسلامی است- فرا تر رفته و آن را به چالش کشیده است. مارکس نوشت: این کافی نیست که تئوری رو به واقیعت داشته باشد بلکه مهم این است که واقیعت نیز به سمت تئوری برود. در پیوند با نظریه اصلاح طلبی- اگر اصولا بتوان از چنین نظریه ای سخن گفت- موضوع کاملا به¬گونه ای دیگر در آمده است. نه تنها واقیعت به سمت این نظریه نمی¬رود بلکه مدام از آن دور می¬شود و هم¬زمان نقد اش می کند.
همین چند ماه پیش میرحسین موسوی به "مردم" توصیه می کرد که صفوف خود از "ساختار شکنان" یعنی از آنان که شعارهای ساختارشکنانه می دهند، جدا کنند. اکنون اما اگر آن دسته از " مردم" که شعار ساختارشکنانه نمی دهند در تظاهرات ها صفوف خود را از دیگران جدا کنند، اقلیت ناچیزی را تشکیل خواهند داد که صدای شان به سختی شنیده خواهد شد. مگر این¬که ما شعار "مرگ بر خامنه¬ای" و "مرگ بر این ولایت" را، که در تظاهرات روزهای ۱٣ آبان، ۱۶ آذر و به ویژه ۶ دی ( روز عاشورا) به شعار فراگیر تظاهرات کنندگان تبدیل شد ، ساختارشکنانه ندانیم . اما در این صورت، شعار مرگ بر شاه در جریان انقلاب ۱٣۵۷ را چگونه می توانیم تفسیر کنیم . در آن زمان هیچ کس آن شعار را چنین تفسیر نکرد که مردم، محمد رضا شاه را نمی خواهند و بر آنند که شاه دیگری را جاگزین او کنند.
آنچه که به ویژه در تظاهرات روز۶ دی روی داد نه تنها برای رژیم بلکه برای اصلاح طلبان نیز غیر منتطره بود. مردم بطور مستقیم و فرا گیر علیه ولایت فقیه شعار دادند و در برابر هجوم وحشیانه نیرو های سرکوب تا انجا که می توانستند به مقابله پرداختند و از خود دفاع کردند. شجاعت تحسین بر انگیزی که حکایت از آن دارد که مردم دیگر نمی ترسند ، دیگر حاضر نیستند که خشونت عریان نیروی های سرکوب را بی هیچ واکنشی تحمل کنند. بیان "دلهره" ها ۱ و نگرانی ها از سوی اصللاح طلبان و هشدار مجدد نسبت به عواقب شعارهای ساختارشکنانه و تاکید باز هم بیشتر بر لزوم مبارزه مسالمت آمیز و به دور از خشونت، ۲ همگی بیان گر این است که گفتمان اصلاح طلبی در عمل توسط مردم مورد چالش قرار گرفته است .
اصلاح طلبان در توجیه استراتژی مورد نظر خود ناگزیر بوده اند که مفاهیم را از معنای خود تهی کنند، به تحریف وقایع تاریخی بپردازدند و احکامی را بتراشند که بر تصورات و آروز ها بنا شده اند و نه بر واقیعت ها. تعریف مخدوش از خشونت، نکوهش خشونت بطور عام و تاکید مطلق وفرا تاریخی بر مبارزه مسالمت مسالمت آمیز در این میان نقش کلیدی داشته است..
در این تعریف، هم هجوم وحشیانه و از پیش برنامه ریزی شده نیروهای سرکوب حکومت به تظاهرات و اعتراض های مسالمت آمیز، خشونت نام می گیرد و هم واکنش دفاعی مردم در برابر این خشونت خود دفاع می کنند. هم زیر گرفتن مردم توسط خودروی نیروی انتظامی خشونت است و هم آتش زدن سطل ها ی اشغال و سنگ پرانی از سوی تظاهرات کنندگان.
پرداختن به تعاریف مفهوم خشونت، بحث و استدلال در باره این تعاریف، جایش اینجا نیست و کمکی هم به روشن شدن آنچه که اکنون مورد بحث است نمی کند . کافی است اشاره شود که به¬کار گیری متناسب زور برای دفاع از خود، درحقوق جزایی بسیاری از کشور های دموکراتیک به رسمیت شناخته است. در پیوند با حقوق مدنی، یعنی حقوق مردم در جنبش های اجتماعی ، در اعتراض ها، تظاهرات و گرد هم آیی ها نیز موضوع به همین گونه است.   در این حنبش ها مردم حق دارند که در برابر خشونت دولتی بطور جمعی از خود دفاع کنند. در جنبش انتفاضه (جنبش سنگ) در فلسطین، مردم به خشم آمده با سنگ و تیر وکمان از خود و زندگی شان دربرابر ارتش تا دندان مسلح اسراییل به دفاع بر خاستند. در عرف جهانی، این خشونت نبود و نیست. و کسی جز دولت اشغال گراسراییل و حامیان اش این جنبش را خشونت طلب نخواندند و به مردم در باره به عوافب خشونت هشدار ندادند.   
ساده لوحانه است اگر تصور کنیم که اصلاح طلبان از سر انسان دوستی و عشق و احترام به جان انسانهاست که مسالمت جو شده اند و بر مبارزه مسالمت آمیز تاکید می کنند. تاکید مطلق بر مبارزه مسالمت امیز، تاکتیکی است در جهت استراتژی حفظ و اصلاح جمهوری اسلامی. مبارزه به دور از خشونت قرار است که توجیه گر گفتمان اصلاح طلبی ونفی هر گونه استراتژی باشد که در گستره افق اش اثری از جمهوری اسلامی، حتی از نوع اصلاح شده اش وجود ندارد. روشن است که هیچ انسان عاقلی یک تاکتیک و استراتژی را به صرف طرح شد نش نمی پذیرد. باید درستی، مطلوب بودن و امکان پذیر بود ن ان را اثبات کرد. و مشکل اصلاح طلبان از همین جا است که آغاز می شود.
استدلال می شود که که طرح شعارهای ساختار شکنانه از سوی مردم باعث می شود که رژیم به خشونت بیشتر به پردازد. اما چگونه می توان این حکم را ثابت کرد وقتی که شواهد ونمونه های فراوان وجود دارد که نادرستی ان را به روشنی نشان می دهد. آیا در تظاهرات میلیونی مردم در ۳۰ خرداد که "تظاهرات سکوت" نام گرفت، مردم شعار ساختار شکنانه دادند که رژیم دست به خشونت زد و آنان را به گلوله بست؟ در تظاهرات ١۳ آبان تاکتیک نیروهای سرکوب رژیم این بود که مانع به هم پیوستن صفوف مردم به یکدیگر شود و با همین هدف نیز پیش از آنکه مردم به طرح شعارهای ساختارشکن یا هر شعار دیگری بپردازند مورد حمله قرار گرفتند.
اندکی دورتر برویم آیا کارگران خاتون آباد که در اعتراض به اخراج خود در سال ۱٣٨۲ دست به تظاهرات زدند، شعارهای ساختار شکن داده بودند که به گلوله بسته شدند و چهار نفر از کارگران به قتل رسیدند. در جریان شکل گیری سندیکای کارگران شرکت واحد تهران نیز کارگران شاهد همین نوع خشونت بودند. با چماق و چاقو و زنجیر به مجمع عمومی کارگران شرکت واحد حمله کردند و منصور اسانلو را با چاقو زدند. تنها به این خاطر که کارگران می خواستند تشکل مستقل خود را به منظور دفاع از حقوق خویش به وجود آوردند. در سال ٨۴ در سحر گاه روزی که کارگران تصمیم گرفتند دست به اعتصاب بزنند به خانه صدها نفر از کارگران یورش بردند و انان را همراه اعضای خانواده دستگیر و بازداشت کردند. کارگران فرصت نیافتند که اعتصاب کنند چه رسد به اینکه علیه رژیم شعار دهند. نمونه ها فروان اند و همگی بیانگر یک حقیقت است : رژیم اسلامی، هر تشکل ، تجمع ، گرد همایی، وتظاهرات مردم را برای بقای خود خطرناک می داند و آن را با خشونت سرکوب می کند، صرف نظر از این که شعارهای ساختار شکن طرح شده باشد یا نه. اصولا نفس این اقدامات را رژیم ساختار شکنانه می داند.
استدلال می شود که طرح شعار های ساختار شکنانه و مقاومت مردم در برابر خشونت به انقلاب می انجامد و از آنجا که انقلاب همیشه با خشونت همراه است، کار به خشونت بیشتر و استبداد می انجامد و نه به دموکراسی و ازادی. این حکم اما از اساس نادرست است. انقلاب معادل با خشونت نیست . انقلاب می تواند مسالمت امیز باشد. نمونه های تاریخی کم نیست. انقلاب های سیاسی در اروپای شرقی که به انقلاب های مخملی شهرت یافتند از این نمونه هاست.افزون بر این در ان کشور هایی هم که انقلاب با خشونت همرا بود در همه جا به استبداد منتهی نشد
انقلاب و یا جنگ استقلال آمریکا که در ١۷۶۵ آغاز شد، خشونت آمیز بود. اما پیروزوی نیروهای آمریکا بر استعمار بریتانیا، به تصویب قانوان اساسی دموکراتیک انجامید و دمکراتیزه شدن تدریجی نظام سیاسی را به دنبال داشت. به همین گونه بود جنگ داخلی آمریکا در سالهای در ۶۵-١۸۶١. در این جنگ ارتش شمال در نبردهای خونین بر ارتش جنوب پیروز شد و نظام برده داری را در ایالت های جنوبی و بطور کلی در آمریکا برانداخت.
انقلاب کبیر فرانسه درام کامل و سرشار از خشونت بود. این انقلاب هم¬آنند همه¬ی انقلاب¬های بعد از خود با خواست تغییر و اصلاح اوضاع آغاز شد و در مسیر خود هر چه بیشترمحتوای رادیکال یافت. لویی شانزدیم هم تاج اش را از دست داد و هم سرش را. میانه رو ها ی انقلابی توسط تند روها نه تنها به کنار گذاشته می شدند بلکه جانشان را نیز از دست می دادند. و انگاه هم که انقلاب انرژی و توش وتوان اش فرو نشت، نه دمکراسی بلکه ناپلئون بناپارت را تحت عنوان امپراتور به کرسی نشاند. به این حال اما این انقلاب فصل جدیدی را در تاریخ بشر گشود. انقلاب، استبداد مطلق سلطنتی و فثودالیسم را بر انداخت، به دوران قرون وسطی پایان داد و بشارت دهنده آغاز دوران مدرن شد. دست آورد ها و آرمان های انقلاب فرانسه هنوز هم الهام بخش کسانی است که برای دموکراسی و آزادی و برابری مبارزه می کنند.
انقلاب سال ۵۷ ایران بر خلاف تصوری که از آن وجود دارد از مسالمت آمیز ترین انقلاب های قرن بیستم بود . حتی در روزهای قیام بهمن ماه که به سرنگونی استبداد سلطنتی انجامید تعداد گشته گان از دهها نفر بیشتر بنود . این انقلاب اگر در سیر بعدی، در خون غرق شد و اگر به دنبال آن استبداد دینی ای در کشور استقرار یافت که "خشونت مقدس"، کشتار و سرکوب مردم جا ن مایه اش را تشکیل می داد - و می دهد - دلیل اش این نبود که مردم به اشتباه به جای اصلاحات، دست به انقلاب زدند . بلکه علت اصلی اش این بود که ان جریان سیاسی که بر انقلاب تسلط یافت از همان آغاز، ضد دموکراسی، واپس گرا و سرکوب گر بود.
هم زمان با انقلاب ایران، در نیکاراگوئه انقلاب دیگری روی داد که خصلتی چپ گرایانه داشت. مردم به رهبری ساندینیست ها، دیکتاتوری نظامی ساموزا را در یک قیام مسلحانه بر انداختند دولت بر آمده از انقلاب، ساختار دموکراتیک داشت و برنامه های مهم رفاهی به نفع مردم را در دستور کار قرار داد. ساندنیست ها به رغم اشتباهاتی که داشتند به مبانی دموکراسی پایبند بودند. رهبر ساندینست ها، دانیل اورتگا، در یک انتخابات دموکراتیک به ریاست جمهوری بر گزیده شد. و انگاه هم که در انتخابات ١۹۸۶ اساسا به دلیل تحریم اقتصادی آمریکا و تحمیل جنگ چند ساله بر کشور توسط ارتش کونترا ها که مسقیما توسط سازمان سیا سازماندهی شده بودند، رای کافی به دست نیاورد ، نتیجه انتخابات را پذیرفت و ساندنیست ها از قدرت کنار رفتند.
بنابراین، آنچه که بعد از یک انقلاب و یا بعد از پیروزی یک جنبش روی می دهد اساسا به این بستگی ندارد که انقلاب یا جنبش، مسالمت آمیز بوده است یا خشونت آمیز. بلکه به سیر بعدی رویداها و بیش از هر چیز به این بستگی دارد که کدام جریان سیاسی رهبری انقلاب را به عهده داشته است
اصلاح طلب ها در تاکید بر کار آیی و کم هزینه بودن مبارزه مسالمت آمیز بیش از هرچیز به شیوه مبارزاتی مهاتما¬گاندی و نلسون ماندلا اشاره می کنند. صرف نطر از تفاوت شرایط سیاسی و اجتماعی ایران با هندوستان تحت استعمار بریتانیا و آفریقای جنوبی دوران آپارتاید،نکته مهم در اینجا نیز استراتژی و هدف مبارزه است و نه فقط راهکار و تاکتیک. نه رهبری جنبش استقلال هندوستان و نه رهبران جنبش ضد نژاد پرستی در آفریقای جنوبی، اهداف اصلی جنش را فدای   شیوه مبارزه نکردند . رهبری جنبش استقلال طلبی هند به کمتر از استقلال کامل کشور تن نداد و برای مثال خواهان اصلاحات درحاکمیت استعماری بریتانیا نشد. رهبران جنبش ضد نژاد پرستی در آفریقای جنوبی نیز از هدف اصلی جنبش یعنی سرنگونی حکومت آپارتاید کوتاه نیامدند و حاضر نشدند برسر آن معامله کنند .حکومت اسلامی، هم مشخصات حکومت آپارتاید در افریقای جنوبی و هم حکومت استعماری بریتا نیا را یک¬جا در خود دارد. این حکومت، آپارتاید جنسی و مذهبی را در ایران مستقر کرده و حق حاکمیت مردم را به رسمیت نمی سناسد و انان را به گروگان گرفته است با این حال اصلاح طلبان به رغم ستودن شیوه مبارزه ی مهاتما گاندی و نلسون مندلا طرح شعار ساختار شکنانه علیه این رژیم را صلاح نمی دانند.

انقلاب های مخملی در اروپای شرقی در ده نود میلادی، مدل دیگری است که اصلاح طلبان در توجیه استراتژی و روش مبارازاتی مورد نظر خود به آن استناد می کنند. واقیعت این است که حکومت های این کشورها اساسا به اتحاد شوری وابسته بودند و ساختار اقتصادی این کشور ها نیز بر همین مبنا شکل گرفته بود. با آغاز روند فروپاشی اتحاد شوری، حفظ و تداوم این ساختارهای سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نبود . سران این دولت ها که هم از سوی غرب در فشار قرار گرفته بودند و هم با مبارزات مردم روبر بودند، مصلحت را در این دیدند که به اصلاحات سیاسی و اقتصادی تن در دهند و منافع خودرا در نظام دموکراسی لیبرال و اقتصاد بازار دنبال کنند. تصمیم سران این دولت ها به انجام اصلاحات، دلیل اصلی روند مسالمت آمیز انقلاب در این کشور ها بود تنها استثنا در این میان، رومانی تحت حاکمیت چائوشسکو بود. او تغییر شرایط را در نیافت و در برابر خیزش مردم دست به خشونت زد و در نتیجه بیش از هزار نفر از مردم در جریان انقلاب جان خود را از دست دادند . اما سرانجام با تغییر موضع سران ارتش و بخشی از طبقه حاکم، حکومت چائوشسکو سرنگون شد و او و همسرش به سرعت در دادگاه نظامی محاکمه و اعدام شدند. نکته مهم این است که به رغم خشونت آمیز بودن انقلاب رمانی، پی آمد ان برخلاف منطق اصلاح طلبان، خشونت بیشتر و برقراری استبداد نبود، بلکه انقلاب رمانی نیز کم وبیش به همان نتایحی رسید که انقلاب های مخملی در دیگر کشورهای اروپای شرق رسیدند.
بنا براین مسالمت آمیز بودن انقلاب های مخملی در اروپای شرقی اساسا به این دلیل بود که سران حکومتی در این کشور ها تصمیم گرفتند که که به قطار اصلاحات که از شوروی راه افتاده بود سوار شوند. چنانچه این سیاست اتخاذ نمی شد مبارزه ی مردم در همه این کشورها ممکن بود همان مسیری را بپیماید که در رومانی پیمود. در ایران اما همه شواهد نشان می دهد که سران رژیم اسلامی و در راس آن¬ها آن خامنه ای و سران سپاه منافع خود را در بقای رژیم و سرکوب و کشتار مردم می-بینند ونه در اصلاحات.
در خود اتحاد شوری نیز سیاست اصلاحات، با تصمیم اگاهانه لایه بزرگی از با لاترین مقامات و دست اندر کاران حزب کمونیست و دولت آغاز شد. گورباچوف دبیر کل حزب کمونیست شوری و رهبر اتحاد شوری بود. در مقایسه با ایران می توان گفت که او در جایگاه خامنه ای نشسته بود و نه در جایگاه خاتمی و یا میر حسین موسوی. اگر سیاست اصلاحات در شوری از سوی یک جناح قدرت مند طبقه حاکم اتخاذ نمی شد هیچ معلوم نبود که تاریخ ان کشور چگونه ورق می خورد.
در امریکای لاتین از شیلی تا آرژانتین نیز گذار مسالمت آمیز از دیکتاتوری های نظامی به دموکراسی های لیبرال از همین منطق پیروی می کرد. این دیکتاتوری ها که مستقیما از سوی امریکا حمایت می شدند با هدف سرکوب مردم و جنبش های اجتماعی مترقی و نیروهای چپ به روی کار آمده بودند. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتجاد شوری و ضعف و پراکند گی چپ جهانی، تاریخ مصرف حکومت نظامیان به پایان رسید بود. به همین دلیل این دیکتاتوری ها زیر فشار دولت امریکا و فشار های درونی مجبور شدند که قدرت را به دولت¬های غیر نظامی که به نیولیبرالسیم ، خصوصی سازی و بازار آزاد متعهد بودند، واگذار کنند. در این جا نیز گذار مسالمت آمیز به دموکراسی لیبرال، از بالا کلید خورد.
سخن بر سر ستایش از اقدام خشونت آمیز از سوی مردم در جنبش های اجتماعی و انقلاب ها نیست. تا انجا که ممکن است باید تلاش کرد که مبارزه به خشونت نیانجامد. جان انسان¬ها والا ترین ارزش¬هاست .رهبران و فعالین سیاسی هیچ جبنش اجتماعی و هیچ انقلابی حق ندارند که جان انسان¬ها را به ارزانی فدا ی اهداف جنبش یا انقلاب کنند. باید از هزینه مبارزه کاست. اما از این نمی توان نتیجه گرفت که مردم در هیچ شرایطی نباید در برابر خشونت عریان دولتی از خود دفاع جمعی کنند. این رهنمود نه شدنی است و نه درست است. آن¬گاه که مردم می¬توانند از خود دفاع کنند و این دفاع و مقاومت باعث می شود که نیروهای سرکوب گر نتوانند آزادانه به خشونت بیشتری بپردازدند باید از خود دفاع کنند.
سخن بر سر این نیز نیست که اصلاح طلبان طرفدار رسیدن به هدف از راه مسالمت آمیزند و دیگران، همه، تشنه خشونت اند .سخن اصولا بر سر خشونت و مسالمت نیست سخن بر سر استراتژی است. آری هدف وسیله را توجیه نمی کند. اما عکس این نیز درست است: وسیله نیز هدف را توجیه نمی کند. پیروی ازمبارزه مسالمت آمیز حتی با تعریفی که اصلاح طلبان از این مفهوم دارند به هیج رو توجیه کننده این دیدگاه نیست که مردم نباید خواسته ای فراتر از اصلاح رزیم را طرح و طلب کنند. فضیلت¬سازی از مبارزه مسالمت آمیز نمی تواند هشدار دادن به مردم انگاه که شعار های ساختار شکنانه می دهند را توجیه کند.

تاکید به مبارزه مسالمت آمیز از سوی اصلاح طلبان ونکوهش مردم زمانی که به دفاع از خود می پردازند، تاکتیکی است در خدمت استراتزی حفظ و اصلاح رفتار نظام. اما این استراتزی با بن¬بست روبروست. امکان موفقییت این استراتزی مشروط است به تمکین نظام به این استراتژی. حتی اگر تجربه شکست خورده دوران هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی را نیز نادیده بگیریم و فقط زمان حال را در نظر داشته باشیم می بینیم که با گذشت هفت ماه از بر آمد و تداوم جنبش کنونی هیچ نشانی از امکان تمکین رژیم دیده نمی شود. بر عکس رژیم مصمم است که جنبش را با تنها سلاحی که می شناسد، یعنی سرکوب وکشتار در خون فرو نشاند. اما اگر رژیم در این سیاست جنایتکارانه خود موفق نشود - که همه داده ها نشان می دهد موفق نمی شود- جنبش گسترش خواهد یافت و با رادیکالسیم بیشتری سر بر خواهد افراشت. آن¬گاه در باز نگری تاریخی، روند تا کنونی جنبش حتی در روز های اوج اش همچون گدازه هایی جلوه خواهند کرد که خبر از انفجار بزرگ می دادند. دلهره ها ، نگرانی ها و هشدارهای اصلاح طلبان بی دلیل نیست .
گسترش و رادیکال شدن جنبش، استراتزی اصلا ح طلبان را بیش از پیش زیر ضرب قرار خواهد داد و در صفوف اصلاح طلبان شکاف بیشتری ایجاد خواهد کرد. گروهی از آنان امید شان را به مهار جنبش از دست خواهند داد و هر چه بیشتر به هشدار و اندرز دهی روی خواهند آورد. از دلهره ها و نگرانی ها شان سخن خواهند گفت. گروه دیگر شان همچنان به دنبال جنبش حرکت خواهند کرد تا اگر کسی صدای انقلاب را شنید، بخت خویش را برای اصلاح امور بیازمایند. گروه عاقل تر، لیبرال تر و دور اندیش تر شان به ناگزیر از رژیم عبور خواهند کرد با این امید که در جشن بعد از رژیم، کیک تولد دموکراسی لیبرال از نوع جهان سومی آن را بین خود تقسیم کنند. در هر حال اما اصلاح طلبان با هیچ میزان از تحریف مفاهیم و داده ها و تجارب تاریخی نخواهند توانست که مانع رشد رادیکالیسم در جنبش شوند. نخواهند توانست مانع نقد عملی نظرات اصلاح طلبانه در مبارزات مردم گردند. رادیکال شدن جنبش معنای دیگرش نقد اندیشه ای است که رادیکال نیست، یعنی دست به ریشه مسایل نمی زند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پا نوشته ها:
ا- مسعود بهنود: دلهره دارم روز آنلاین و گویا ۷ دی ۱٣٨٨
۲- عزت اله سحابی : خشو نت خواست حکومت است ، مردم خویشتن دار باشند. روز انلاین ۷ دی . ایشان در آنجا از جمله می گوید: " ما اگر با آقای خامنه ای و رهبری کشور مسئله داریم ، اعتراض داریم، سئوال داریم که خیلی هم داریم اما مصلحت ما در این نیست که پای آقای خامنه ای را به میان کشیده و شعار علیه رهبری بدهیم".