درباره ی بیانیه ی پنجاه نفره
آنان که بر در "حجره فکر جنبش سبز" توقف می کنند


شهلا فرید


• اشکال در این نیست که چرا موسوی و یا کروبی چنان راه حلی دارند، اشکال در این است که چرا روشنفکران و فعالین سکولار آنقدر بی توش و توان و بی پشتوانه هستند و به جای آنکه در عین همراهی با جنبش، بر آنچه که می خواهند نیز پای بفشرند، به تمجید افتاده اند و آنچه را که این دو تن نمی گویند به آنها نسبت می دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣٨٨ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۰


کمتر از 2 سال پیش خانم مهرانگیز کار به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن مصاحبه ایی با "دویچه وله" * داشت، ایشان در جواب این سوال که شما به عنوان فردی از نسلی که در انقلاب 57 حضور داشت در باره آن چه فکر می کنید می گوید: ".....ولی در هرحال برای بخشی از نسل ما خیلی شگفت آور بود وقتی کسانی از طریق بلندگوها شعار انقلاب اسلامی می‌دادند و مردم هم خواستار آن می‌شدند، بدون انکه بدانند حکومت اسلامی چه تعریفی دارد و اساسا چطور می شود اسلام و حکومت را با همدیگر کاملا تلفیق کرد و حاصل و نتیجه‌اش آن چیزی باشد که مردم بخاطرش وارد صفوف انقلابی شده بودند."
و آنگاه در جواب این سوال که فکر می کند چه کارهایی باید می کرد و نکرده است می گوید:"شخصا نظر من این است ما که دست به قلم داشتیم و در حوزه نشر و مطبوعات امکانات زیادی داشتیم، در اطلاع رسانی و آگاهی رسانی به مردم بسیار کوتاهی کردیم پیرامون آنچه که در جامعه می‌گذشت و می‌خواست به تحولاتی منجر شود که رهبری انقلابی و سیاسی در کشور بوجود بیاید...
ما وظیفه داشتیم از درون این کتب و رساله‌ها درون مایه حکومت ایشان را برای حکومتی که ایده آل و کمال مطلوبشان بود استخراج می‌کردیم و به صورت ساده این درون مایه فکری و این هدف و منظور سیاسی آیت اله خمینی را برای نشریات همان روز ایران برای مردم در میان می‌گذاشتیم."

و مردم آنچه که منظور و هدف سیاسی آیت اله خمینی بود را مجبور شدند 30 سال زندگی کنند چون آنها که باید اطلاع رسانی می کردند، کوتاهی کردند. اکنون خانم مهرانگیز کار نه تنها در جایگاه سی سال پیش قرار ندارد که نداند چطور می شود اسلام و حکومت را با هم تلفیق کرد بلکه خود از زخم هایی که این تلفیق بر او وارد آورده در رنج است. خانم کار مثالی بود از کسانی که بیانیه ای را در حمایت از موسوی انتشار دادند و حکومت دینی را سزاوار آن می دانند که از آن پیروی شود. شاید برخی دیگر نیز امروز که به گذشته خود می نگرند، آن را نقد می کنند ولی حالشان چیست؟

تاکنون نه موسوی و نه کروبی در بیان آنچه که می خواهند به ناراستی متوسل نشدند، آنها به روشنی خواست خود را که پایداری حکومت دینداران و پیروی از اسلام است، بیان کرده اند و روشن بینان خود این را می فهمند که آنها در راه رفع تبعبیض بین مسلمانان معتقد در جامعه و دیگران قدمی بر نخواهند داشت.
با آگاهی از این امر آنانی که خواهان یک حکومت سکولار با مشخصات عدم تبعیض به صرف تعلق دینی و قومی و جنیسیت هستند در این جنبش شرکت داشتند، چون با وجود تفاوت در هدف خود را در کنار خواسته های اینان می دیدند.
بیشترین حامیان و فعالین جنبش در خارج از کشور و بسیاری از مردمی که با فداکاری در داخل کشور در اعتراضات شرکت می کنند، از ادامه حکومتی که برای نفس کشیدن هم درجه مشخصی از دینداری به تعبیر حاکمان وقت و وفاداری به حکومت را لازم دارد دیگر برنمی تابند.
اکنون اینان، این بیش از 50 تن از روشنفکران و کنشگران سیاسی را چه شده است که سر از پا نشناخته به دنبال این بیانیه می دوند و مهم تر آنکه آنچه را که در آن نیست، به آن نسبت می دهند و به ناراستی متوسل می شوند و می گویند: "با این بیانیه، موسوی دیگر بار، بر تعهد خود نسبت به مردم ایران و جنبش کثرت گرایانه ی آنان پای فشرده و از ادامه ی جنبش برای تغییرات دموکراتیک هواداری کرده است." حال آنکه موسوی در بیانیه خود می گوید: "من لازم می دانم قبل از آنکه راه حل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم، بر هویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید نمایم. ما پیروان اباعبدالله حسین علیه السلام هستیم."

اشکال در این نیست که چرا موسوی و یا کروبی چنان راه حلی دارند، اشکال در این است که چرا روشنفکران و فعالین سکولار آنقدر بی توش و توان و بی پشتوانه هستند و به جای آنکه در عین همراهی با جنبش، بر آنچه که می خواهند نیز پای بفشرند، به تمجید افتاده اند و آنچه را که این دو تن نمی گویند به آنها نسبت می دهند.
روشنفکران و فعالین سکولار در این بیانیه پس از اعلام پشتیبانی شان از بیانیه موسوی بلافاصله برای این که احتمالا به این سوال جواب دهند که آیا بیانیه موسوی برنامه ای دمکراتیک است می آورند: "در آینده ای نه چندان دور، این جنبش سیاسی- اجتماعی محدودیت ها را درنوردیده و یک برنامه ی دموکراتیک فراگیر در پیش خواهد گرفت که حقوق شهروندی یکایک ملت ایران، با هر آرمان، ایمان، قومیت و جنسیت، را در بر خواهد داشت". یعنی این 50 نفر به ما وعده می دهند فعلا از آن چیزی که حقوق شهروندی را تامین می کند حرفی نمی زنیم، آن را به نیرو تبدیل نمی کنیم، آن را تبلیغ نمی کنیم، آن را بیان نمی کنیم؛ بعدا که جنبش آرام گرفت و رفسنجانی به نمایندگی از اعتراض به خون کشیده شده خیابان با خامنه ای وارد مذاکره شد و سهم خود را گرفت، خب آن وقت هم که دیگر نمی شود و نیرو نیست، ولی رویای خوبی است اینکه جنبش محدودیت ها را در نوردد، مگر نه!

جنبش اعتراضی مردم که در خرداد ماه شکل گرفت، در ادامه خود به یک جنبش دمکراسی خواهی فرارویید. پاسخ حکومت به خواسته های مردم تاکنون فقط سرکوب، دستگیری و کشتار بوده و از آن سو بدنام ترین ها و جنایت کارترین ها را در حکومت به بالا کشانده است. تلاش بر این که این جنبش متوقف نشود و رژیم موفق به سرکوب مردم و تحمیل ناامیدی به آن ها نشود، هدف اولیه هر دوستدار این جنبش است. موسوی و خصوصا کروبی تاکنون نقش برجسته ای در ادامه کاری این جنبش داشته اند، پایداری آنان بر حرف هایشان نام نیکی را از آنان بر تاریخ نقش خواهد کرد.   
تاکنون اما و اگری نبوده است که باید در کنار کسانی ایستاد و با آنها همکاری کرد که خواهان تداوم یک حکومت غیردمکراتیک هستند. ولی در کنار آن، هیچ گاه نباید نهان کرد آنچه که آنها می خواهند آرزوی همه نیست، نباید نهان کرد که تنها یک حکومت غیردینی بر اساس حقوق بشر و رفع هر گونه تبعیض هدف ماست. تاکنون حکومت نظر خود را پیش برده است و سخن از هر چیز غیردینی تابو بوده است، ولی این تابو باید شکسته شود، هر چند ممکن است دست یابی به یک حکومت سکولار ایستگاه های متعدد داشته باشد، ولی ما نباید خودمان را سانسور کنیم، این امر به قوی شدن مجموعه جنبش کمک نمی کند.
ممکن است گفته شود مطرح کردن این اهداف فعالین جنبش را زیر ضرب می برد، ولی آیا تاکنون کسانی هم مورد سرکوب واقع نشده اند که ملایم ترین خواسته ها را داشته اند.
اگر می پذیریم جوانانی که به خیابان می آیند، دستگیر می شوند، شکنجه می شوند و کشته می شوند، بسیاری از آنان خواستار حکومت دینی و تبعیض آمیز نیستند، صدایشان کجا بازتاب داشته است؟ کجا گفته شده است که آنها خواهان تغییر آن سیستمی هستند که همه چیز زندگی شان را با دین سنج و وفاداری به ولایت و حاکمان اندازه می گیرد. این روشنفکران و کنشگران سیاسی که بیانیه 50 نفره را امضا کرده اند، متاسفانه از خود سلب مسئولیت کرده اند که صدای این جوانان را بازتاب دهند. آنها صدای کسانی شده اند که بیش از اندازه خود نیز صدا و رسانه داشته اند. این 50 تن که البته به تعداد بیش از این هم هستند، راه آسان را برگزیدند و هم صدا با رسانه هایی هستند که مدتهاست دارند می گویند ما شایستگی همین حکومت دینی را داریم. این افراد دیگر این ظرفیت را از دست داده اند که بخش اعظم فعالین سیاسی را نمایندگی کنند.

پس از بیانیه موسوی از طرف پنج تن از روشنفکران دینی البته با گرایشات متفاوت، گنجی، مهاجرانی، سروش، کدیور و بازرگان بیانیه ای منتشر شد که تعداد خواسته ها را به ده افزایش داد. در توضیج این بیانیه بیش از همه مصاحبه مهاجرانی روشنگر است. او در مصاحبه با جنبش راه سبز میگوید که با این بیانیه "اتاق فکر جنبش سبز" تشکیل شده است و در توضیح بیانیه 5 نفر در جواب این سوال که: چرا شما بحثی از حذف ولایت مطلقه فقیه در بیانیه نکرده اید؟ نکند با جمهوری اسلامی مصالحه کرده باشید؟ می گوید: "بدیهی است که جمع ما نمی خواهد افق مطالبات را از توان و امکان جنبش سبز و خط مشی رهبران آن فراتر ببرد. ما معتقدیم در این مرحله بایست در جهت پاسخگو کردن مقام رهبری و مسئول بودن وی در برابر خبرگان سخن گفت. وگرنه عده ای هستند که سی و یک سال است از تغییر رژیم در ایران سخن می گویند". خب دیگر از این روشن تر که نمی شود صحبت کرد. از نظر آقای مهاجرانی، مردم به این فراوانی به خیابان آمدند و با وجود این خشونت لگام گسیخته ایستادند که ولی فقیه در مقابل خبرگان (تعدادی آیت اله از دور خارج شده و بالای 70 سال و روزی خوار حکومت دینی و ولی فقیه، مجلس به ریاست رفسنجانی) مسئول باشد.

پس از بیانیه موسوی به گفته مهاجرانی اتاق فکر جنبش سبز تشکیل شد. این اتاق فکر متشکل از کسانی است که در حکومت دینی مبتنی بر تبعیض از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند، سپس با روی کار آمدن کسانی که دایره امتیاز دهی به دینداران را تنگ کردند، از این دایره بیرون افتادند. بیرون افتادن از این دایره به آن منجر نشد که انها هرگونه امتیاز دهی بر اساس باور دینی را نادرست بدانند، بلکه اکنون در پی آنند که این دایره را بزرگ تر کنند تا خود در آن جای گیرند. اتاق فکر تشکیل می دهند و با فعالیتهای رسانه ای سعی می کنند این فکر را بوجود بیاورند گویا مردمی هم که به خیابان آمده اند، همین را می خواهند و آقای مهاجرانی می گوید :"اکثریت قوی و قاطع ملت ایران دین باور هستند و روی سخن اصلی ما با آنان است. کسانی که گرایش غیر دینی دارند، سخنگویان خود را دارند. ما سخنگویان چنان جمعیتی نیستیم."
این پنجاه و چند تن مانند آن است که بر در "اتاق فکر جنبش سبز" متوقف شده اند و نه توان آن را دارند که از آن گذر کنند و اتاق فکر جنبش حکومت بدون تبعیض را تشکیل دهند و نه آنان را به درون "حجره فکر جنبش سبز" راهی است، ترسم که به نگهبانان این حجره تبدیل شوند.

13 ژانویه 2010
Shahla_farid@gmx.de



* www.dw-world.de