روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣٨٨ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۰


روزنامه «ایران» در سرمقاله دیروزش: «متهم اصلی ترور شهید علی‌محمدی کیست؟» نوشته است: خبر شهادت دانشمند هسته‌ای کشور، استاد متعهد و انقلابی دانشگاه تهران، دکتر مسعودعلی محمدی، لحظاتی پس از انتشار در فضای رسانه‌ای، موضوع داغ خبری کشور شد و جایگاه خبر اول را در اغلب خبرگزاری‌ها و سایت‌های به روز خبری به خود اختصاص داد.
با انتشار این خبر، اولین سوالی که همزمان با ذهن مخاطبین، قلم نویسندگان رسانه‌ای را به خود مشغول کرد این بود که چه کسی و با کدام انگیزه دست به چنین جنایتی زده است؟
در پاسخ به این سوال البته برخی رسانه‌ها سعی کردند برای این جنایت سرنخ‌های داخلی بیابند.
کارشناسان امنیتی اما از همان ابتدا تأکید داشتند که اگرچه برخی رفتارهای زشت سیاسی نخبگان داخلی در ماه‌های اخیر توانسته زمینه و پوشش را برای برخی ناامنی‌ها و انجام این جنایت فراهم و متهمین اصلی را نسبت به ارتکاب این رفتارتروریستی در پایتخت کشورمان جری کند اما انگیزه این جنایت نمی‌تواند از داخل باشد.
با گذشت چند ساعت از این ماجرا و در میان اطلاعاتی که درباره این عملیات تروریستی با عنوان «تکمیلی» هر لحظه در رسانه‌ها منتشر می‌شد شاید یکی از مهمترین‌ها، که بلافاصله اذهان تحلیلگران و کارشناسان سیاسی- رسانه‌ای را به خود جلب نمود، اعلام تخصص ویژه این استاد انقلابی بود: «دکتر علی محمدی در مباحث فیزیک هسته‌ای و کوانتوم تخصص ویژه داشت و با رتبه عالی استاد تمامی، مدتی هم رئیس دانشکده فیزیک دانشگاه تهران بود. دکتر علی محمدی همچنین در طول دوران دفاع مقدس با سپاه پاسداران همکاری‌هایی هم داشت.» این جملات بخش‌هایی از این دست سوابق استاد فقید بود که بلافاصله اذهان را به سمت متهم و انگیزه اصلی از این عملیات تروریستی سوق می‌داد. برای یک تحلیلگر سیاسی چندان دشوار نبود یافتن سرنخ‌های مرتبطی از این ماجرا که در سالیان اخیر اتفاق افتاده است.
«اسرائیل به عنوان بخشی از یک جنگ غیرمستقیم و پنهانی علیه برنامه هسته‌ای ایران، در حال ترور دانشمندان هسته‌ای ایران است.»
اگر گمان کرده‌اید که این جمله را یک تحلیلگر سیاسی یا امنیتی کشورمان صبح دیروز و در پی شهادت دکتر علی‌محمدی بیان کرده است، اشتباه می‌کنید. این جمله بخشی از گزارش مفصلی است که روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف ۱۱ماه قبل از این و به نقل از «منابع آگاه اطلاعاتی غرب» گزارش داده است. این گزارش روزنامه انگلیسی همان زمان نوشت که مرگ مشکوک دکتر «اردشیر حسن‌پور»، دانشمند برجسته هسته‌ای کشورمان در نیروگاه اصفهان که سه سال پیش در اثر خفگی با گاز فوت کرد نیز در راستای این پروژه بوده است. همچنین به نوشته این روزنامه مشهور انگلیسی، دیگر مرگ‌های اخیر اشخاص مهم ایرانی در امور هسته‌ای یا ایرانی‌هایی که در خارج و یا داخل ایران در امور هسته‌ای تحصیل کرده‌اند با دخالت موساد بوده است؛ تا بدین وسیله تهران از فنون و تجارب فنی در امور هسته‌ای محروم شود.
این روزنامه همچنین در گزارش خود که سال گذشته چاپ شد به نقل از منابع اطلاعاتی در آمریکا گزارش داد که اسرائیل تلاش می‌کند با استفاده از خرابکاری، شرکت‌های مهم و جاسوسان دوجانبه در برنامه هسته‌ای ایران اختلال به وجود آورد.
در این راستا بود که «جیمز رایزن»، روزنامه‌نگار مشهور آمریکایی هم سال گذشته اعلام کرد که سازمان سیا و موساد با همکاری یکدیگر یکسری عملیات‌های خرابکارانه را علیه برنامه هسته‌ای ایران طرح‌ریزی کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به تلاش برای صدمه زدن به سیستم‌ها و تجهیزات کامپیوتری مناطق هسته‌ای ایران اشاره کرد.
علاوه بر صهیونیست‌ها که به موازات خرابکاری، تلاش برای ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان را دنبال می‌کردند، موضوع «حذف دانشمندان هسته‌ای» کشورمان از همان زمان با پیشنهاد کارشناسان اطلاعاتی آمریکا در دستور کار مقامات آمریکایی هم که با شعار «تغییر» به کاخ سفید راه پیدا کرده بودند، قرارگرفت. در این راستا بود که «روا بالا» یک تحلیلگر برجسته شرکت استراتفورد (شرکت خصوصی امور اطلاعاتی در آمریکا که روابط نزدیکی با کاخ سفید دارد) نیز اعلام کرد که استراتژی ما این است که افراد مهم برنامه هسته‌ای ایران «از میان برداشته شوند».
ربایش دانشمند هسته‌ای کشورمان با نام «شهرام امیری» که بنابر اطلاعات متقن وزارت خارجه، هنگام سفر زیارتی به عربستان، از سوی دستگاه‌های جاسوسی غربی و باآگاهی نهادهای اطلاعاتی عربستان ربوده شد و تا امروز از سرنوشت او اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ تهدید‌های پرحجم تبلیغاتی مبنی بر ادعای بمباران و یا موشک باران تأسیسات هسته‌ای از سوی مقامات رسمی رژیم صهیونیستی و منابع غیررسمی آمریکایی؛ تلاش برای تعطیلی کلیه مراکز هسته‌ای کشورمان و تعلیق فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای در کشور از جمله غنی‌سازی اورانیوم؛ بیان صریح مقصود دیپلماتیک از اعمال فشارهای سیاسی بر کشورمان در جریان مذاکرات هسته‌ای تیم اسبق هسته‌ای و اعلام اینکه برای تأمین رضایت غرب لازم است تا تمامی مراکز آزمایشگاهی- پژوهشی ایرانی در زمینه هسته‌ای تعطیل شوند و یا حتی آنچنان که دکتر احمدی‌نژاد از آن خبر داد،‌ بیان صریح و خجالت‌آور این نکته که لازم است تا جمهوری اسلامی ایران از تدریس «فیزیک» در مقاطع آموزشی هم منصرف شود؛ و... همه و همه بخش‌هایی از استراتژی کلی آمریکا و رژیم اسرائیل برای متوقف کردن ملت ایران در دستیابی به پیشرفت‌های هسته‌ای است. استراتژی‌ای که کشورهای غربی تا پیش از روی کارآمدن دولت نهم، بر مبنای آن تاکتیک «تهدید نرم» رادر پیش گرفتند و توانستند به واسطه انفعال برخی مسئولین وقت کشور، فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان را تعطیل کنند.
از بدو حاکمیت دولت نهم اما با درایت مقام معظم رهبری، شجاعت و ایستادگی‌های شخص رئیس‌جمهور و سایر مسئولین در برابر تهدیدهای نرم و از جمله تهدید به ارسال پرونده هسته‌ای کشورمان به شورای امنیت، تحریم ایران در شورای امنیت و...، این تاکتیک شکست خورد و آغازی شد بر هسته‌ای شدن کشورمان.
با شکست تاکتیک تهدید نرم، مشخص است که غربی‌ها در راستای به تعویق انداختن پیشرفت‌های هسته‌ای ایران قصد دارند (همانگونه که به صراحت در رسانه‌های خود گفته‌اند) همزمان با اعمال تاکتیک تهدید سخت (تهدید حمله به مراکز هسته‌ای)، بدنه کارشناسی هسته‌ای کشورمان را هم به قول خود «حذف» کنند. تدارک چنین رفتارهای تروریستی، البته در بطن خود یک پیام شفاف دارد و آن نکته‌ای است که بارها مورد تأکید مسئولین کشور قرار گرفته است: «غرب نه با تولید سلاح هسته‌ای که اساساً با فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای کشورمان سر خصومت دارد.» به راستی اگر غیر از این بود، چرا باید اساتید دانشگاهی کشورمان که جرمشان تدریس و آموزش علم به دانشجویان این مرز و بوم است مورد این رفتارهای زشت ضدبشری قرار بگیرند؟
می‌ماند یک سوال و آن این‌که نتیجه این رفتار تروریستی چیست؟ آیا اساتید و دانشجویان نخبه کشورمان در دانش هسته‌ای که در سالیان اخیر بار اصلی پیشرفت‌های خیره‌کننده کشور را به دوش کشیده‌اند با حذف یک یا دو نفر تمام می‌شوند و آیا کشور با این رفتارهای خرابکارانه از پیشرفت علمی منصرف می‌شود؟
جواب این سوالات را بسادگی می‌توان در آئینه تاریخ انقلاب اسلامی جست؛ اگر ترور مردم بی‌گناه و مقامات ارشد کشور در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی از سوی منافقین توانست حرکت ملت ایران در دستیابی به استقلال سیاسی را متوقف کند، عوامل سرویس‌های جاسوسی غرب و سران این کشورها می‌توانند به ثمردهی این پروژه ضدانسانی امیدوار باشند و اگر نه که «الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقا.»

فاصله میان ادعاها و واقعیات
روزنامه «آفتاب یزد» با عنوان: «فقط تبلیغات؟!» نوشته است: یکی از ویژگی‌ها که دولت‌های نهم و دهم را از دولت‌های گذشته متمایز می‌سازد تاکید شدیدبـر مـوفـقـیت‌های بی‌نظیر این دولت درعرصه‌های گوناگون داخلی و خارجی است، این تاکید گاه شامل موفقیت‌های داخلی می‌شود اما چون با احساس عمومی مردم نسبت به شرایط واقعی کشور تفاوت دارد موجب «اعتمادزدایی» میان دولت و ملت می‌شود که قطعا، هم در بهره‌برداری از فرصت‌ها و هم در مقابله با تهدیدها، می‌تواند زیان‌بار باشد. در این عرصه، می‌توان نمونه‌هایی همچون ادعاهای مربوط به کنترل گرانی و بیکاری، کاهش تورم و نرخ سود بانکی، افزایش سـرمـایه‌گذاری خارجی و انعقاد قراردادهای بزرگ اقتصادی مشاهده نمود که به نظر می‌رسد ادعای دولت، حتی بسیاری از اصولگرایان حامی دولت را قانع نکرده است. اینگونه ادعاها که گاه با هدف پاسخگویی در برابر رقبای داخلی دولت صورت می‌گیرد شاید بتواند در عرصه تبلیغاتی، درخدمت بعضی حامیان دولت قرار گیرد اما اولا در درازمدت خاصیت خود را از دست خواهد داد و ثانیا، به دلیل سلب اعتماد مردم نسبت به آمار و ارقام دولتی، دولت را از نعمت همراهی مردم با برنامه‌های بعدی محروم خواهد ساخت.
اما به هر صورت، وجود فاصله میان ادعاهای داخلی با برخی واقعیات ملموس برای مردم یا وجود تردید در خصوص تطابق ادعاها با واقعیات، یک امر داخلی تلقی می‌شود و شاید بتوان راه حل‌هایی برای آن پیدا نمود. این در حالی است که متاسفانه علاقه به «موفق دانستن دولت در همه عرصه‌ها» مدتی است که در تحولات بین‌المللی مرتبط با ایران نیز وارد شده و گـاه عـدم واکـنش مناسب دولت در برابر بعضی دولت‌های خارجی را به دنبال داشته است. شاید همین وضعیت، موجب جسارت زیاده خواهان منطقه‌ای و جهانی شده تا با آسودگی به اظهار نظرهای خصمانه و طرح مطالبات زیاده خواهانه خود ادامه دهند. چند سال قبل، رئیس‌جمهور پس از بازگشت از نشست سران شورای همکاری خلیج فارس، با این انتقاد مواجه شد که «چرا ایران در نشستی شرکت کرد که در بیانیه پایانی آن، ادعاهای واهی در خصوص جزایر سه‌گانه ایرانی، تکرار شد؟» او با کم اهمیت داشتن این مسئله، اعلام کرد «بند مربوط به جزایر سه گانه، به صورت روتین در همه بیانیه‌های شوری همکاری خلیج فارس، تکرار می‌شود.» ثمره آن کم انگاری، امروز در اظهارنظر بعضی دوستان فلسطینی و ونزوئلایی ایران مشاهده می‌شود که یکی با صراحت از خلیج عربی نام می‌برد و دیگری به دوستان عرب خود اطمینان می‌دهد که «دوستی با ایران در حدی است که امنیت و تمامیت ارضی کشورهای عربی، به خطر نیفتد!» ‌ ‌
اما ظاهراً کم اهمیت شمردن برخی زیاده‌خواهی‌های منطقه‌ای، اکنون جای خود را بر چشم بستن به این زیاده خواهی‌ها داده است. دیروز سخنگوی وزارت خارجه ایران در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرده است: «خوشبختانه با رایزنی‌ها و اقدامات ما، دوستان منطقه‌ای ما در جریان جزئیات موضوع هسته‌ای ایران قرار گرفتند و نگرانی‌های آنها برطرف شده است.» این در حالی است که تنها یک روز قبل از این اظهارات، رسانه‌های داخلی و خارجی از مکاتبه نمک ناشناسانه عراقی‌ها با مجامع بین‌المللی برای القای «نگران‌کننده بودن بعضی برنامه‌های هسته‌ای ایران» خبر داده بودند. همان روز وزیر خارجه کشور بند انگشتی امارات هم در کنار وزیر خارجه تازه کار آلمان ایستاد و شورای امنیت سازمان ملل را تشویق کرد تا برای تحت فشار قرار دادن ایران در موضوع هسته‌ای، قطعنامه چهارم را تصویب نماید! ‌ ‌روز یکشنبه هفته جاری (سه روز قبل) هم وزیر خارجه عربستان، از ایران خواسته بود «برای رفع نگرانی منطقه‌ای در قبال برنامه هسته‌ای، به پیشنهاد ۱+۵ پاسخ دهد.» در واقع ادعای سخنگوی وزارت خارجه ایران در خصوص «رفع نگرانی دوستان منطقه‌ای از موضوع هسته‌ای ایران» در حالی صورت می‌گیرد که تنها در همین سه روز گذشته، سه همسایه مهم ایران تلاش کرده‌اند برنامه هسته‌ای ایران را یک نگرانی بزرگ منطقه‌ای و جهانی، جلوه دهند. البته اگر از زاویه «موفق بینی» دولت به اظهارات اخیر نگاه شود و به شرط آنکه تنها منبع خبرگیری مردم، همین اظهارات دولتی باشد، می‌توان مسئولان را در رسیدن به هدف خود موفق دانست. اما آیا کسی به بازتاب جهانی و منطقه‌ای این اظهارات می‌اندیشد؟ به عبارت دیگر آیا کسی نگران این واقعیت نیست که «دوستان منطقه‌ای» از این به بعد مطمئن شوند که «اصرار برای القای موفقیت دولت ایران در رایزنی‌های منطقه‌ای و جهانی، بعضی دولتمردان را از واکنش جدی در برابر زیاده خواهی‌ها و پرگویی‌ها، منصرف خواهد ساخت و زیاده گویان منطقه‌ای، می‌‌توانند هر چه دل تنگشان می‌خواهد بگویند؟!»

رفتار اعتدالی، بهترین شیوه
روزنامه «همشهری» با عنوان «از نفی سیاست صفر و یک تا فهم منطق اعتدال‌ورزی» نوشته است: «اعتدال، واژه‌ای است که این روزها به کرات آن را می‌شنویم و در ساده‌ترین طریق حل مسئله، عده‌ای آن را تجویز می‌کنند و برخی آن را به‌مثابه داروی درد زمانه می‌دانند.
ما نیز چون این نیک‌اندیشان اعتقاد داریم، مشی سیاسی و عمل اجتماعی بر طریق اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط به صواب و حقیقت نزدیک‌تر است و در اوضاع و احوال پیچیده و فضای ابری و مه‌آلود، رفتار اعتدالی بهترین شیوه حرکت است. اما یک نکته نیز باید روشن شود و آن، اینکه اعتدال نباید به‌عنوان یک تاکتیک قلمداد شود. به همین خاطر سخن از اعتدال از جانب کسانی که از قضا در طرفین افراط‌گری‌ها و مکدر نمودن فضا جا خوش کرده‌اند، پذیرفته نیست و این رویکرد آنان نوعی سیاسی‌کاری در فضای امروز است.
از طرف دیگر، سخن از اعتدال بدون راهکار و روشن نمودن مقاصد سیاسی نیز نشانه فقر تئوریک گروه‌های سیاسی در حل منازعات است.
از طرفی، گوشه‌گیری و انزوا به بهانه اعتدال، در زمانی‌که حضور در میادین و عرصه‌های سرنوشت شرط بدیهی عقل و منطق است نیز نمی‌تواند امری اعتدالی محسوب شود. با قراین فوق می‌توان گفت، اعتدال، درک صحیح زمانه و عمل طبق مصالح نظام دینی است. مهم‌ترین فاکتور مشی اعتدالی، دشمن‌شناسی است که این مهم برگرفته از بصیرت سیاسی عارض می‌شود.پس اعتدال‌گرایی دکان کسب و کار نیست که اگر عده‌ای از تحمل امانتی تاب نیاوردند، آنها باید بیایند و بار مانده را به منزل برسانند. اعتدال‌گرایی، تشخیص درست عمل انقلابی و عقلانی در وضعیت موجود است و تمیز این موضوع و تفکیک سره از ناسره کاری سخت نیست.
واقعیت این است که عده‌ای دوام و بقای خود را در فضای تیره و غبارآلود می‌دانند و هرچه فضا به سمت آرامش سیر کند، می‌کوشند تا غائله‌ای برپا کنند و خویشتن خویش را توجیه نمایند؛ همانند سایت‌های نشان‌دار و بی‌نشان که از یک مرکز هدایت می‌شوند و بعضاً با راه‌انداختن جنگ روانی نخ‌نما یکی در موافقت موضوعی و دیگری در مخالفت آن بذر تفرقه و چندگانگی را در جامعه می‌پراکنند و بعد برخی سخنرانان اقدام‌های آنها را تکمیل می‌کنند. آنچه جامعه ما امروز بدان نیاز دارد، آرامش است. همه ما نیک می‌دانیم دشمنان قسم‌خورده و گرگ‌های گرسنه برای آسیب به انقلاب کمین کرده‌اند. اظهارات سخیف دولتمردان آمریکایی و اروپایی و همسویی برخی شبکه‌های تلویزیونی فرامنطقه‌ای با اظهارات مداخله‌جویانه سران دول غربی، نشان از توطئه عمیقی دارد که اگر با بصیرت و روشنی اندیشه با تعارضات داخلی برخورد نکنیم، ممکن است در جهت اهداف دشمنان قدم برداشته باشیم، بنابراین تفکیک قائل شدن بین معترض و مخالف و به‌رسمیت شناختن خانواده انقلاب ضرورت امروز است.
امروز بیش از هر زمانی به همدلی نیاز داریم و برای رسیدن به آن باید به آرامش برسیم. اگر بخواهیم به‌صورت منطقی و دقیق به ظلم‌های بزرگی که به نظام اسلامی در جریان حوادث بعد از انتخابات رفت، رسیدگی کنیم، این مهم در فضای آرام، ممکن است. پس یک بار دیگر هم که شده باید امام(ره)، مقام معظم رهبری و نظام اسلامی، معیارهای صف‌بندی ما با دیگران باشد و بی‌جهت دایره علاقه‌مندان به انقلاب را محدود نکنیم. اگر این نیاز را احساس کردیم، منطق اعتدال به کمک ما می‌آید و فهم آن در بصیرت انقلابی و شناخت صحیح زمانه خلاصه می‌شود. نگاه سفید و سیاه و صفر و یک به کنار می‌رود و آحاد جامعه انسانی به رسمیت شناخته می‌شوند و صف‌بندی‌های کاذب فرومی‌ریزد و نیروی سرشار دوستداران انقلاب، صرف آبادانی کشور و اصلاح امور می‌شود.»

عامل مهم افراطی‌گری
روزنامه «آرمان» نیز باعنوان: «بازگشت به اعتدال» در سرمقاله‌اش نوشته است: «۷ ماه از انتخابات پرتنش ۲۲ خرداد می‌گذرد و بی‌شک حوادث پس از انتخابات، یکی از حساس‌ترین برهه‌های پس از انقلاب را برای نظام جمهوری اسلامی ایران رقم زده است.در این مدت علاوه بر تجربه‌های جدید در حوزه سیاسی، ‌در حوزه اجتماعی نیز شاهد رویدادهای تازه‌ای بوده‌ایم.
نمود این رویداد اجتماعی را می‌توان در وقایع روز عاشورا و پس از آن و نیز نامه محسن رضایی به رهبر معظم انقلاب جست‌وجو کرد. از یک سو رفتارها و شعارهای ساختارشکنانه و بی‌حرمتیهای صورت گرفته در روز عاشورا و از سوی دیگر شعارهای راهپیمایی ۹ دی (‌مانند مرگ بر...) و نیز واکنش‌های تند به نامه رضایی، نشان‌دهنده تند شدن جریانات در این سوی میدان داشت.
اما پرسشی که مطرح است، آن است که چه عامل مهمی موجب افراطی‌گری شده است؟
به این سوال می‌توان از جنبه‌های گوناگونی پاسخ داد. ولی بی‌شک یکی از اصلی‌ترین دلایل افراطی شدن،تغییر ادبیات سیاستمداران و نخبگان و افراطی شدن نگاه‌های ایشان است والبته نباید از دلایل دیگری مانند برخوردهای تند صورت گرفته غافل شد.
شاید همه ما این روزها بارها و بارها واژه افراطی‌گری را از افراد مختلف شنیده‌ایم. جالب آنجاست که هر یک از دو طرف، دیگری را با این واژه مورد خطاب قرار داده و همدیگر را به افراطی‌گری متهم می‌کنند. افراطی‌گری نخبگان به شکل تصاعدی به طبقه‌های پایین‌تر جامعه منتقل می‌شود و البته نمود و بروزهای آن نیز صریح‌تر خواهد بود.رهبرمعظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه ۲۹ خرداد به این موضوع اشاره کرده و اظهار کردند:
آن کسانی که به یک نحوی یک نوع مرجعیتی در افکار مردم دارند؛ از این سیاسیون و روسای احزاب و کارگردانان جریانات سیاسی، و یک عده‏ای از اینها حرف‏شنوی دارند، اینها خیلی باید مراقب رفتار خودشان باشند؛ خیلی باید مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها کمی افراطی‏گری کنند، دامنه‏ این افراطی‌گری در بدنه‏ مردم به جاهای بسیار حساس و خطرناکی خواهد رسید که گاهی خود آنها دیگر نمی‌توانند آن را جمع کنند، که ما نمونه‌هایش را دیده‌ایم. افراط وقتی در جامعه به وجود آمد، هر حرکت افراطی به افراطی‌گری دیگران دامن می‌زند.در صورتی که چهره‌های جناح اصولگرا راه اعتدال در پیش گیرند جریانات مردمی نیز به یکدیگر نزدیک‌تر شده و از آتش التهابات کاسته خواهد شد.
حال جای این پرسش است که این مسابقه افراطی‌گری تا کجا پیش خواهد رفت؟
همانگونه که هویداست این که هرکس مواضعش تندتر و رادیکالتر باشد، ظاهراً بیشتر مورد توجه قرار گرفته و تبدیل به چهره می‌شود.
این که هر گروه که افراطی‌تر باشد، بیشتر چهره شود، نتایج ناگواری را برای ما رقم خواهد زد و می‌بایست بار دیگر به مسیر اعتدال و میانه روی بازگردیم.»

به توصیه‌ها عمل کنید
روزنامه جمهوری اسلامی در مقاله‌ای با عنوان: «لااقل به توصیه‌های رهبری عمل کنید» نوشته است: «در روز چهار شنبه شانزدهم دی ماه سخنانی در رسانه‌های مجازی و همچنین درمطبوعات به نقل از حضرت آیت‌الله خزعلی انتشار یافت که هر خواننده‌ای را مبهوت و شگفت زده می‌کند و به یقین هر کس که ارادتی به معظم‌له دارد از شنیدن آن متاسف می‌شود و علاقمند است که این سخنان از سوی ایشان تکذیب شود تا از ارادت او حتی ذره‌ای نکاهد و کما کان با دیده احترام و بزرگی به ایشان بنگرد; چرا که او شاگرد حضرت امام است. حافظ قرآن کریم و نهج البلاغه است. و در دوران طاغوت مبارز بوده و فرزندی رشید تقدیم انقلاب کرده و از خانواده ایثارگران است و...
در این میان از سویی برای طلبه کوچکی چون من بسیار دشوار است که در مقام پاسخگویی بر‌ایم و بر سخنان ایشان خرده بگیرم و از سوی دیگر نمی‌توانم نظاره‌گر باشم و ببینم که یکی دیگر از شاگردان حضرت امام با سست‌ترین منطق و واهی‌ترین بهانه‌ها و ایرادها تخریب شود همو که امام راحل بیشترین علاقه و عنایت و محبت را به وی داشت و فرزند برومند اسلامش خواند که تا پای شهادت پیش رفت و نیز در وصفش گفت: «‌هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» و در حقیقت با این سخن بلند زنده بودن نهضت را به زنده بودن‌هاشمی گره زد!
گرچه در صداقت و بزرگواری آیت‌الله خزعلی تردید ندارم اما این را هم باور دارم که انسانها هر قدر که متقی و پرهیزگار و وارسته باشند باز هم مصون از تاثیرپذیری وسوسه خناسان نیستند و مسلم است که در این میدان استثنایی نداریم جز معصومین علیهم‌السلام.
با عرض پوزش از این سرور گرامی و استاد عزیز از بیانات ایشان چند نکته و پرسش به ذهنم رسید که ناگزیر آنها را به خدمتشان طرح می‌کنم:
۱ ـ حضرت آیت‌الله! شما فرموده‌اید: «‌هاشمی که لقب آیت‌اللهی را هم همین طوری گرفته...!»
اولاً حضرت عالی که به مقام معظم رهبری اظهار محبت می‌کنید و در صف تابعین پیروان و حامیان ایشان قرار دارید خوب بود لااقل به این دو مورد از بیانات معظم له در مورد فضل و علم آیت‌الله ‌هاشمی توجه می‌کردید که فرموده‌اند:
«... خدا را شکر که اراده و رای ملت عزیز بار سنگین امانت و مسئولیت الهی را بر دوش توانای مردی بزرگ از فرزندان اسلام و حواریین امام عظیم الشأن (قدس سره ) عالمی مجاهد و فقیهی اسلام شناس و سیاستمداری هوشمند و مدیری دردآشنا و دلسوز قرار داد. شخصیتی که پرونده تلاشش در راه خدا و مجاهدتش برای حاکمیت دین و اعلای کلمه اسلام حتی پیش از نخستین روزهای شروع نهضت آغاز شده و سرگذشت رنجها و سختی‌ها و فعالیتهای کم نظیر را در خود گنجانیده است...» (۲۱ مرداد ۱٣۶٨)
«... سالیان متمادی است ایشان را می‌شناسم یک مجتهد قطعی است. این هم از برکات خدا برماست. ما رئیس‌جمهوری داریم که از لحاظ درس‌های حوزه‌ای یک مجتهد و از لحاظ تفکرات اسلامی یک متفکر سطح بالا با سوابق فراوان است.»
ثانیاً لااقل از جناب عالی و دوستانتان که مدعی‌اند فدایی سینه چاک رهبری هستند توقع این بود به توصیه‌های معظم له عمل کنند تنها حدود یک ماه پیش بود که فرمودند:
«حالا بعضی‌ها ـ چه مطبوعات چه بعضی از عناصر گوناگون ـ توصیه پذیر نیستند; آنها از ما توصیه نمی‌خواهند؛ معلوم نیست سیاست‌های بعضی از این دستگاه‌ها و مطبوعات و رسانه‌ها را کی معین می‌کند و کجا معین می‌شود ـ نانشان در ایجاد اختلاف است ـ اما آن کسانی که مصالح کشور را می‌خواهند مایلند حقایق را غالب کنند من توصیه ام به آن‌ها این است که از این اختلافات جزیی و غیر اصولی صرف نظر کنند. شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی درست نیست. انسان می‌بیند صریحا و علنا به مسئولین کشور کسانی که بارهای کشور را بر دوش دارند تهمت می‌زنند نسبت به این‌ها شایعه سازی می‌کنند؛ فرق هم نمی‌کند چه رئیس‌جمهور باشد چه رئیس مجلس باشد چه رئیس مجمع تشخیص مصلحت باشد چه رئیس قوه قضائیه باشد؛ اینها مسئولین کشورند. مسئولین کشور کسانی هستند که زمام یک کاری به اینها سپرده است؛ مردم باید به این‌ها اعتماد داشته باشند حسن ظن داشته باشند. نباید شایعه‌پراکنی کرد؛ دشمن این را می‌خواهد. دشمن می‌خواهد شایعه‌پراکنی کند؛ می‌خواهد دلها را نسبت به یکدیگر نسبت به مسئولین بدبین کند.»
مطلب قابل توجه دوم شما چنین است: «من تعجب می‌کنم که آقای ‌هاشمی آمده در مشهد گفته موضوع رهبری برخاسته از مردم است... جواب روایت ولیعصر را چه می‌دهد که حضرت فرمود: من او را حجت قرار می‌دهم؟»
نگارنده در آن قد و قواره نیستم که در چنین بحثی وارد شوم و یا بتوانم تشخیص دهم که: رهبری برخاسته از مردم است یا منصوب از جانب خداوند.
آیا حق با کسانی است که می‌گویند: حقانیت و مشروعیت یک حکومت با انتصاب از جانب خداوند است یا آنان که معتقدند شرکت مردم در انتخابات برای حکومت و نظام مشروعیت می‌آورد و بدون همراهی مردم حکومت مشروع هم نیست و...
در هر حال آنچه مسلم است اینکه آقای‌هاشمی با اصلی از اصول مسلم اسلام مخالفت نکرده بلکه مطلبی را اظهار نموده که جای بررسی و پژوهش دارد. آیا طرح مطلبی که در آن اختلاف است و برخی از عالمان باور به نظریه‌ای دارند و برخی دیگر نظریه‌ای دیگر را برگزیده‌اند و هر کدام برای خود استدلال و برهانی دارند باید هر یک خود را مستحق ثواب بداند و طرف مقابلش را به گناه متهم سازد!
سرور گرامی حضرت آیت‌الله خزعلی! پیش از حضرت عالی آیت‌الله یزدی نیز در بحث «شورای فتوا» که آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی آن را نیز در مشهد مطرح کرده بود به جای طرح بحث علمی و ارائه پاسخ استدلالی و گفتگوی عالمانه لحنی پرخاشگرانه را برگزید و درست یک روز قبل از اجلاس خبرگان که بنا بود برای انتخاب رئیس آن رای‌گیری شود مطالبی تند و تا حدی اهانت‌آمیز بر ضد آقای‌ هاشمی در مطبوعات و برخی سایتهای همسو انتشار داد! و چند روز پس از آن با پاسخ مفصل عالمانه متین و استدلالی پژوهشگر و فاضل فرهیخته حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیدضیاء مرتضوی مواجه شد و اکنون در حالی که چندین ماه از انتشار آن می‌گذرد علاقمندان به این بحث علمی همچنان منتظرند تا از سوی آیت‌الله یزدی پاسخی داده شود ولی تا کنون معظم له مطلبی ارائه نکرده‌اند!
به عقیده نگارنده کوچک و ناچیز شایسته آن است که مطالب علمی در جمع عالمان و در مراکز علمی به بحث و گفتگو گذاشته شود نه آنکه در رسانه‌ها برای تحقیر و ملکوک ساختن اشخاص انتشار یابد. تصور کنید اگر در اینگونه اظهار نظرها ذره‌ای به خطا رفته و کوچکترین لطمه به حیثیت افراد وارد کنیم و شأن و منزلت آنان را خدشه دار سازیم جبران آن به آسانی میسر است!
شگفتی مطلب سوم از دو مورد پیشین بسیار بیشتر است آنجا که فرموده‌اید: «وزیر اطلاعات به مدرسه فیضیه آمد و گفت آقای‌ هاشمی منحرف است و با منحرفین همدست است و ایشان با ما نیست!»
در مورد این بند از مطالب حضرت عالی که به آقای وزیر اطلاعات منسوب شده باید بگویم گرچه آقای وزیر در حق آقای‌ هاشمی جفا کرده و سخنان ایشان در مشهد را طبق خواسته و هدف خود توجیه و تفسیر نموده ولی عباراتی را که شما آورده‌اید اصلا به کار نبرده است. بنابراین جا دارد در صداقت اشخاصی که مطالب ایشان را به شما اینگونه نقل کرده‌اند شک کنید.
در آخرین نکته فرموده‌اید: «درآخرین جلسه مجلس خبرگان به آقای ‌هاشمی گفتم: آقای‌ هاشمی! طبق قانون عمل کنید. هم خودتان و هم فرزندانتان. هر چه قانون می‌گوید عمل کنید. قانون هر چه در باره ثروت می‌گوید عمل کنید. شما فوق قانون نیستید... شما دستور بده بگو هر چه قانون می‌گوید بعد ببین با فرزندان شما چه می‌کنند!
حضرت آیت‌الله! اولاً اگر خودتان متن سخنان آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی در مشهد را ملاحظه و مرور می‌کردید به این مطلب برمی‌خوردید که ایشان در پاسخ یکی از دانشجویان در مورد فرزندش فرموده‌اند:
(مهدی) بارها در این مسائل به مراکز مسئول جواب داده. در جریان استات اویل مجلس وارد شد و پس از تحقیق و تفحص اعلام کرد که ایشان مبرا است. وزارت اطلاعات دو سال کارکرد و گزارش داد که مبرا است. وزارت نفت یک تیم را مشخص کرد و من از رهبری خواهش کردم برادر ایشان هم عضو آن تیم باشد تا همه شرایط را به ایشان بگوید که آن تیم گزارش داد: ما دلیلی برای این اتهام ندیدیم...
حضرت آیت‌الله خزعلی! به نظر می‌رسد گروه و جریانی این پروژه را ساخته و پرداخته‌اند تا در موارد نیاز از آن بهرداری کنند. بدیهی است در این صورت به دو دلیل پایان دادن به این پروژه به زیان آنها است:
الف) اگر روزی قانون به میدان بیاید و این ماجرا برای همیشه پایان یابد آنان در ایام انتخابات دیگر سوژه و مستمسکی برای تبلیغات و شعار «مبارزه با فساد!» و «افشای دزدان بیت‌المال!» و... نخواهند داشت بنابراین ممکن است در انتخابات بازنده باشند و برای همیشه قدرت را به رقیب واگذار کنند و...
ب) این باور در قشر بزرگی از جامعه به وجود آمده است که خاندان ‌هاشمی صاحب سرمایه و ثروت بی‌حد و حصری هستند. فلان منطقه اقتصادی فلان شرکت عظیم صنعتی فلان مزرعه چند صد هکتاری و بالاخره هر کارخانه پیشرفته و هر ساختمان و برج سر به فلک کشیده و.... از آن این خاندان است!
به نظر شما حضرت آیت‌الله خزعلی! اگر روزی برای همین مردم آشکار و عیان شود که این حرفها حقیقت نداشته و شایعه‌ای بیش نبوده و گروهی این تهمت‌ها را سامان داده‌اند تا از آن بهره برداری انتخاباتی و سیاسی کنند و... چه اتفاقی خواهد افتاد! مردم با چنین جریانی چه معامله‌ای خواهند کرد؟
و بالاخره اگر روزی معلوم شود که‌هاشمی مظلوم‌تر از بهشتی است چه خواهد شد!
آری به نفع هتاکان و مریض‌های سیاسی است که به این پرونده پایان داده نشود.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی