تاملی بر رویدادهای اخیر ایران


بختیار علیار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ دی ۱٣٨٨ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱۰


برای بیان آنچه‌ در نظر دارم، لازم میبینم مروری کوتاه بر حوادث قبل از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران داشته‌ باشیم.
شاید بتوان مناظرات کاندیداهای دوره‌ دهم ریاست جمهوری را به‌ عنوان موثرترین جرقه‌های شعله‌ور ساختن این انتخابات برشمرد. مناظراتی که‌ از یک سو موجب اعجاب بسیاری از شهروندان ایرانی را فراهم ساخت و از سوی دیگر روند چالش برانگیز آن، به‌ زعم برخی از محبان حاکمیت، در جهت تخطئه‌ی چهره‌های اصلی نظام گام برمی داشت.

درست در همین شرایط ودربحبحه‌ی تبلیغات کاندیداها، سخنرانی جهت دار خامنه‌ای در مشهد، هم به‌ عنوان رهبرکل نظام و هم به‌ عنوان رهبر بخش معینی از حاکمیت، گویای وجود انتخاباتی هر چند نمایشی ولی متفاوتتر از دوره‌های قبل بود.

وجود شرایط نابسامان معیشتی، ناموفق بودن در سیاستهای کلان بین المللی و داخلی، هراس از روحیات جنگ افروزانه‌ی رئیس جمهور وقت و شرایط نامناسب حقوق بشر در سطح ایران، همه‌ و همه‌ مردم ایران را به‌ این سو سوق داد که‌ در تلاشی دوباره‌ برای پیدا کردن روزنه‌ امیدی هرچند کم سو برای محقق کردن حقوق اولیه‌ی انسانی خود ‌در انتخابات شرکتی گسترده‌ داشته باشند وحتی قشر عظیمی از جامعه‌ که‌ در طول سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی در هیچکدام از انتخاباتهای رژیم شرکت نکرده بودند، در این انتخابات رای دادن را در سیستم نظام حاکم تجربه کردند.

هجوم بی¬سابقه‌ی احمدی نژاد به رفسنجانی در مناظره‌های تلویزیونی نشان از اختلافات عمیق در سطوح بالای‌ حاکمیت داشت و مردم را برای شرکت در انتخابات و حصول نتیجه¬ای مطلوب (اگر چه نسبی)، هر چه بیشتر سوق داد. ولی‌ همان شب اول پس از انتخابات و با غیب گوییهای سایتها و روزنامه‌های حکومتی و با اعلام پیش از موعد و دور از انتظار نتایج انتخابات توسط آنان امیدهای مردم را ناامید و بار دیگر نشان دادند که‌ وجود انتخاباتی سالم در ساختار سیاسی حاکم امکان پذیر نیست.

دست بردن در آراء مردم به‌ منظور مشروعیت بخشیدن به‌ نظام و استفاده‌ ابزاری از حضور پرشور مردم به‌ منظور نشان دادن قدرت حاکمیت و از سویی دیگر عدم وجود اعتماد ملی در میان مردم و حکومت و وجود ظلم و ستم حاکمان بر مردم ایران در طول سی سال گذشته‌ توده¬ها را بر آن داشت که‌ بیش از این اسیر و عبید دیو تاریکی نباشند و برای احقاق حقوق از دست رفته‌ خود به‌ خیابان بیایند و بانگ ازادی سر دهند.

با شروع اعتراضات گسترده‌ در اقسا نقاط ایران و خصوصا در تهران و شهرهای پرجمعیت و حضور میلیونی مردم، رژیم به‌ جنایات هولناکی دست زد و تعداد زیادی از هموطنانمان را در همان روزهای آغازین جنبش به‌ شهادت رساند و بسیاری دیگر را دستگیر و روانه‌ی زندان ساخت، راه را بر فعالیت بسیاری از روزنامه‌ها و سایتهای اینترنتی مخالف بست و با کنترل کم سابقه¬ی امکانات ارتباط جمعی تلاش بسیاری در خفه‌ کردن صدای معترضین در نطفه‌ نمود، حتی به‌ این اعمال بسنده‌ نکرد و به‌ سراغ بسیاری از هم کیشان خود رفت و آنان را نیز از گزند حملات خود مصون نداشت. بسیاری از شخصیتهای اصلاح طلب حکومتی را که شماری از آنان چهره¬های شناخته شده در طول هشت سال زمامداری اطلاح طلبان بودند دستگیر نمود و تحت شکنجه¬های غیر انسانی و در بازداشتگاههای نظیر کهریزک و عشرت آباد آنها را وادار به اعترافات دروغین و از پیش ساخته و طراحی شده کرد. جنبش آزادیخواهانه¬ی مردم را با این اتهام که این جنبش با بیگانگان و دشمنان اسلام در ارتباط است هر چه بیشتر مورد هجوم قرار داد و راه را برای سرکوب خونین این جنبش توسط نیروهای ارتجاعی رژیم ازجمله سپاه پاسداران، لباس شخصیها و بسیج باز کرد.

البته‌ برای مردم ایران این اقدامات تازگی نداشت و تقریبا همگان به‌ این سنت دیرینه‌ی رژیم و این چنین پرونده‌ سازیها واقف و آشنایی کامل داشتند.

حضور میلیونی مردم در اجتماعات، شکافهای عمیقی را که‌ در میان دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا وجود داشت عمیقتر و اختلافات بر سر چگونگی برخورد با معزل جدید در میان خود اصولگرایان را افزایش داد. دولت احمدی نژاد و نیروی بسیج که‌ در صف بندیهای از قبل تعین شده‌ صف آرایی کرده‌ بودند، خواستار برخورد قاطع با معترضین شده‌ و اقدامات صورت گرفته‌ را ناکافی میدانستند. این در حالی بود که‌ تا روز ۱۶ آذر و اجرای پروژه‌ی نخ نمای استفاده‌ از احساسات عامه‌ی مردم بسیاری از اصول گرایان دچار شبه در تصمیم گیری شده‌ بودند.

حوادث ناشی از کودتای اخیر در ایران که‌ نشات گرفته‌ از خواستهای سی ساله‌ی مردم ایران بود، پس از رویدادهای ۱۶ آذر سمت و سوی دیگری به‌ خود گرفت و با رادیکالیزه‌تر شدن شعارها و خواستهای مردم تمام حاکمیت چه اصولگرایان و چه اطلاح طلبان حکومتی را ناچار به‌ تغییر استراتژی و تعیین رویکردهای جدید کرد. حضور پررنگ دانشجویان و روشنفکران جامعه‌ و مطرح کردن خواستهای جدید و مطالبات بیشتر و تلاش برای بدست گرفتن سکان اعتراضات از سوی آنان باعث از دادن کنترل مسیر اعتراضات از جانب رهبران عرفی این جنبش شد.

رادیکالتر شدن شعارها و خواستهای دانشجویان و روشنفکران جامعه‌ و وجود بستری مناسب برای تزریق به‌ جامعه‌ی به‌ جان آمده‌ی ایران عرصه‌ را برای مطرح کردن خواستهای موجود سران اصلاحات در قالب جمهوری اسلامی تنگتر کرده‌ وهجمه‌ی بیشتری از توهین و افترا را متوجه‌ آنان ساخت.

با مرگ آیت الله‌ منتظری جبهه‌ی روحانیون طرفدار اصلاح طلبان نیز دچار شوک‌ بزرگی شد و جنبش اعتراضی یکی از مهمترین تکیه‌گاههای مذهبی خود را از دست داد. هرچند که‌ جنبش حق طلبانه‌ی مردم ایران با از دست دادن یکی از مخالفین ولایت مطلقه‌ی فقیه دچار ضایعه‌ی بزرگی شد، ولی از سویی دیگر مرگ منتظری موجب رادیکالتر شدن اعتراضات مردم در بسیاری از نقاط ایران شد و نوک تیز شعارها و خواستها را متوجه‌ شخص ولی فقیه‌ نمود. یکی دیگر از مطالبی که‌ در مرگ ومراسم تشیع جنازه‌ و تظاهرات پشتیبانی از این مرجع‌ شیعه‌ باید به‌ آن توجه‌ داشت گسترش نسبی جنبش از لحاظ جغرافیایی بود، مشکلی که‌ تا کنون هیچ کدام از سران فعلی جنبش خواسته‌ یا ناخواسته‌ به‌ آن توجه‌ نداشته‌اند. همدلی مردمان حاشیه‌ی ایران که‌ همواره‌ تحت ستم ملی و مذهبی بوده‌ و هستند میتوانست کمکی درخور به‌ جنبش وتسریع حرکت در راه نیل به‌ دمکراسی در ایران باشد. برای مثال مقاومت حق طلبانه‌ی ملت کرد سالهاست که ادامه‌ دارد و‌ با رشادت هرچه‌ تمامتر در صفوف اول مبارزه‌ علیه‌ ظلم و ستم حاکمان گوناگون جمهوری اسلامی بوده‌ و ایستادگی کرده‌اند. مردمانی که‌ هزاران تن از فرزندان خود را در راه آزادی و دمکراسی برای کردستان و ایران فدا کرده‌ و اکنون نیز از پیشگامان مبارزات مدنی در ایران بوده‌ و هستند.

نکته‌ قابل توجه‌ دیگری که‌ در حقیقت نویسنده این مطلب را برا نگارش این سطور وا داشت، حوادث ناگوار و سرکوبهای ددمنشانه‌ی عوامل دولت کودتا در روز عاشورا و پیامدهای قابل تامل آن بر جنبش اخیر در ایران بود. حضور ملیونی معترضان در خیابانها و ارائه‌ی شیوه‌ی نوین از مبارزات مسالمت آمیز که‌ متاسفانه‌ با برنامه‌ ریزی از پیش طراحی شده‌ رژیم با سرکوبی خونین پاسخ گفته‌ شد. رژیم با استفاده‌ از نقطه‌ قدرت خود قصد در به‌ خشونت کشاندن اعتراضات داشت که‌ با توجه‌ به‌ سرکوبهای سی سال گذشته‌ و خصوصا سرکوب و رفتار ضد بشری خود در طول ۷ ماه گذشته‌ توانست تا اندازه‌ای احساسات مردم را برانگیخته‌ و در به‌ خشونت کشیدن جنبش از آن بهره‌ بگیرد. البته‌ تعبیرهای گوناگونی در مورد استفاده‌ی تهاجمی از خشونت و یا دفاع در مقابل خشونت وجود دارد که‌ در مورد جریانات روز عاشورا مردم دفاع در مقابل خشونت بی حد و مرز جلادان رژیم را انتخاب کردند و بدنبال آن حاکمیت موج عظیمی از دستگیریها در عرصه‌های مختلف را شروع کرده و با در اختیار داشتن رسانه‌های تصویری باران تهمت و افتراهای گوناگون را بر سر معترضان و رهبران کنونی جنبش باراند و در تلاشی مذبوحانه‌ سعی در مخدوش کردن اذهان جامعه‌ داشت و با تکیه‌ بر‌ جبهه‌ گیریهای بسیاری از کاربدستان رژیم و روحانیون طرفدار اقتدارگرایان سعی در تحت فشار قرار دادن سران جنبش نموده‌ و خواستار موضع گیری آنان در این مورد شدند که‌ میتوان با صراحت بر این نکته‌ تاکید کرد که‌ در نوشتن بیانیه‌ی‌ شماره‌ی ۱۷ آقای موسوی بی تاثیر نبوده‌ است.

در فاصله‌ی ۷ ماه گذشته‌ از انتخابات و کودتای دولت حاکم بر علیه‌ خواست مشروع مردم و شروع اعتراضات جمعی، آقای موسوی ۱۶ بیانیه‌ صادر کرده‌ بودند که‌ در این بیانیه‌ها کماکان بر خواستهای مدنی مردم پا فشاری کرده‌، ولی در عین حال بر پایبندی خود به‌ نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی تاکید ورزیده‌ است. بیانیه‌ ۱۷ هم ایشان از این لحاظ حائز اهمیت است که ‌در این بیانیه برای اولین بار رویکردهای جدیدی در آن گنجانده‌ شده‌ که‌ از زوایای مختلف قابل بحث و تفسیر می باشد. این بیانیه‌ اشاراتی به‌ سرکوبهای اخیر و محکوم کردن این اقدامات دارد ولی درعین حال گوشه‌ چشمی به‌ حاکمیت داشته‌ و دولت احمدی نژاد را مخاطب خود قرار داده‌ است. بیانیه‌ آقای موسوی میتواند در جهت تغیر رویکرد ایشان باشد و از آن اینچنین استنباط کرد که‌ آقای موسوی در حال زمینه‌ سازی برای بازگشت به‌ دامان نظام هستند. ولی این تنها یک سوی تفاسیر از این بیانیه‌ است و تنها بعد منفی این بیانیه‌ را در بر میگیرد .
این بیانیه‌ را می توان با دید مثبتری هم نگریست و آن را درراستای تقویت جنبش به‌ شمار آورد. میتوان از بیانیه شماره ۱۷ موسوی این را استنباط کرد که‌ ایشان برنامه‌ای برای آینده‌ی جنبش و رهبری آن تدوین کرده‌ و این بیانیه‌ اولین قدم در این راه است. باتوجه‌ به‌ دو پهلو بودن بیانیه‌ آقای موسوی نمیتوان تحلیل کلی از آن داشت و این اجازه‌ را از خواننده‌گان سلب کرده‌ است.
در اینجا مختصرا نگاهی بر هر دو سوی بیانیه‌ و پیامدهای آن بر جنبش خواهیم داشت .
نخست از نگرش اول شروع میکنیم.
در شرایطی که‌ آقای موسوی برنامه‌ای برای پا پس کشیدن طراحی کرده‌ باشد خود به‌ خود چندین سوال را مطرح میسازد .
۱-       آیا آقای موسوی بر پیامدهای چنین تصمیمی بر جنبش و تاثیرات آن بر وجه‌ی شخصیتی خود در میان مردم آگاه است؟
۲-       آیا آقای موسوی توجهی بر فشارهای خارجی و نابسامانیهای داخلی که‌ گریبان حاکمان را گرفته‌ و آنان را تا لبه‌ پرتگاه کشانده‌ ندارد؟
٣-       آیا تصور ایشان در مورد عمر کوتاه و رو به‌ زوال رژیم این است که‌ با چنین عملی میتواند نظام را از این گرداب خود ساخته‌ نجات داد و اعتماد سلب شده‌ی مردم از حاکمیت را باز گرداند؟
۴-       در شرایطی که موسوی‌ سازشهای پشت پرده‌ای با حاکمیت صورت داده‌ و طی آن جان خود و بستگان خود را از مهلکه‌ رهانیده‌ باشد، تا چه‌ اندازه‌ به‌ وفای به‌ عهد حاکمان ایران اطمینان دارد؟
دوراز خرد است که‌ فکر کنیم آقای موسوی با سابقه‌ی بیش از سی سال کار سیاسی و حضور مداوم درعرصه‌های گونا گون نظام این مسائل را نداند و به‌ آنها بی توجه‌ است. در ضمن موسوی نیک میداند که‌ اگر مرتکب چنین عملی شود همانهایی که‌ فریاد یا حسین میر حسین سر میدادند، چگونه‌ برخوردی با او خواهند داشت؟ در نهایت با وجدان خود چه‌ میکند که‌ پس از سی سال تازه‌ از خواب برخواسته‌ است .
منصفانه‌ و واقع بینانه‌ نیست اگر برداشت دومی را نیز از بیانیه‌ی آقای موسوی نداشته‌ باشیم وآن این است که‌ آقای موسوی برنامه‌ای را برای آینده‌ی جنبش طراحی کرده‌ و این بیانیه‌ قدم نخست این برنامه‌ میباشد و در راستای همین امر برای مدتی، زمان را به دست گرفته‌ وهجمه‌ی حملات را تا حدودی از خود دور و طرف مقابل را مشغول بررسی پیشنهادات خود نماید. ولی با توجه‌ به‌ کنشها و واکنشهای متفاوت بعد از این بیانیه‌ شخصا حالت اول را نزدیکتر به‌ واقعیت می بینم.
حال آنکه‌ این پیشنهادات تا چه‌ اندازه‌ میتواند به‌ مقاصد گوناگون ایشان کمک کند خود جای بسی تامل است.
با مقایسه‌ی سطحی میان جنبش اخیر مردم ایران که‌ به‌ نام جنبش سبز شناخته‌ شده‌ است و جنبشهای رنگی مشابه‌ که‌ عمدتن در کشورهای اروپای شرقی و بعد از فروپاشی شوری سابق‌ شکل گرفتند ‌و شباهتهای زیاد میان آنها این نتیجه‌ را بدست می دهد که‌ این جنبشها اکثرا از مطالبات در چهار چوب قانون شروع می شود ولی در نهایت با پشت سر نهادن این خواستها در راه تکمیل تر کردن مطالبات گام برمی دارند .
نقش انکار ناپذیر آقای موسوی در رهبری جنبش اخیر و هدایت آن در جهت مطرح کردن مطالبات نسبی و ارگانیزه‌ کردن اعتراضات تا قبل از بیانیه‌ی ۱۷هم را نباید نادیده‌ گرفت ولی در عین حال ظرفیتهای آقای موسوی محدود است و سطح انتظارات از او بسیار بالا.
برای برگزیدن رهبری کاریزماتیک، چندین فاکتور اساسی لازم است که تا لین لحظه‌ آقای موسوی به‌ هیچ کدام از این فاکتها اعتقاد ندارد. تا زمانی که‌ نتوانیم چاره‌ای برای از بین بردن استبداد دینی و اصل ولایت فقیه پیدا کنیم، به‌ هیچ عنوان نمیتوانیم وجود دمکراسی را در ایران احساس نمایم و این با باورهای فکری آقایان موسوی، کروبی و همفکران ایشان مغایرتهای بنیادی و جدی دارد. آقای موسوی صرفا یک بهانه‌ برای شروع اعتراضات بوده‌ و قبول رهبری او از سوی مردم تا کنون تنها برای فشار بیشتر بر حاکمیت و به‌ وجود آوردن ریزش بیشتر در میان آنان بوده‌ است. سطح مطالبات مردم بسیار از خواستهای آقای موسوی بالاتر رفته‌ وچنانچه‌ مشاهده‌ می کنیم ایشان و همفکرانشان نیز نمیتواند خود را با این خواستها وفق داده، دیر یا زود ناچار به‌ جدا کردن راه خود از مخالفان جدی نظام میشوند.

با در نظر گرفتن این اصل که‌ رهبران تاثیر بسزا و نقش حیاتی در پیش برد اهدف نهایی دارند باید به‌ فکر آلترناتیوهای دیگری باشیم و از هم اکنون خود را برای مبارزه‌ای همه‌ جانبه‌ با حاکمیت آماده‌ سازیم و کسانی را برای رهبری برگزینیم که‌ درک صحیح و حقیقی از مطالبات و خواستهای مردم داشته‌ باشند. آیا تنها به این دلیل که‌ گذشتن از خط قرمزهای رژیم باعث سرکوب بیشتر می شود می توانیم این فرصت را در راه گذار به‌ دمکراسی از دست دهیم ؟ آیا نبود امکان رفورم در داخل نظام را هنوز درک نکرده‌ایم؟