ملت ایران از دادگستردن و دادستاندن از شما نومیدند
نامه ی مهدی خلجی به آیت الله خامنه ای پیرامون بازداشت پدر روحانی خود



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ دی ۱٣٨٨ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱۰


نامه‌ی سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی
آقای سید علی خامنه‌ای
«و لقد اتوا علی القریه التی امطرت مطرَ السوء» (قرآن، سوره‌ی فرقان، آیه‌ی ۴۰)

پدر من، محمد تقی خلجی، روز سه‌شنبه‌ی گذشته در خانه‌اش در قم بازداشت شده است. مأموران وزارت اطلاعات نه تنها یادداشت‌ها، نوارها و کامپیوتر او که حتا پاسپورت همه‌ی اعضای خانواده از جمله، دختر پانزده ساله‌ی مرا، برده‌اند و آن‌ها را از حقِ شهروندی آزادی مسافرت محروم کرده‌اند.
پدر من، روحانی سرشناسی است که سابقه‌ی انقلابی و زندان در دوران پهلوی دارد و از شاگردان استادان درگذشته‌ای چون مرتضی مطهری و حسین‌علی منتظری است. او نزد مراجع تقلید کنونی مانند آقایان وحید خراسانی، شبیری، مکارم شیرازی، نوری همدانی و موسوی اردبیلی نیز شناخته شده است. تنها فعالیت اجتماعی وی نیز سخنرانی بوده است. او هرگز در سخنرانی‌های خود نام شما را بی‌احترام نبرده و آشکارا از جمهوری اسلامی دفاع کرده، خود را یکی از تلاش‌گران برای استقرار آن می‌داند. اگر انتقادی نیز بر زبان او رفته، یک‌سره در چارچوب جمهوری اسلامی و قانون اساسی بوده است. گفتن ندارد که او نیز مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر از وضع سیاسی کشور خرسند نیست و خواهان خروج مسالمت‌آمیز از بحران است.
شما بارها حکومت عدل علی، را الگوی زمام‌داری خود فرانموده‌اید. امام نخست شیعیان در نامه‌ی سی و یکم نهج البلاغه می‌گوید: «میان خود و دیگران، خویش را عیار سنج بینگار. برای دیگران آن بپسند که برای خود می‌پسندی و برای دیگران آن روا مدار که خود برنمی‌تابی. ستم مکن؛ چنان که ستم کردن بر خود را خوش نداری و نیکی کن؛ چنان که می‌خواهی دیگران با تو چنین کنند. همان‌گونه که خوشنودی خود از مردم را طلب می‌کنی، خوشنودی مردم از خود را نیز بخواه.»
شما در مقام والی اسلامی رفتاری در پیش گرفته‌اید که با این سخن علی سازگار نیست. شما که خواهان بازگشت به الگوی حکومت پیامبر اسلام و امام شیعیان هستید، افراد را در پیشه‌ها و پایه‌های گوناگون به دلیل ابراز نظر سیاسی به زندان‌های مخوف و سلول‌های انفرادی و شکنجه‌های طاقت‌فرسا و احکام قضائی جائرانه گرفتار می‌کنید؛ در حالی که دست‌کم، در شناختِ من از سنتِ اسلامی، نه پیامبر زندانی سیاسی داشته و نه صحابه‌ی او که به قدرت رسیدند. علی در مقام خلیفه‌ی مسلمین با یک مسیحی بر سر زرهِ خود به قاضی مرافعه می‌برد و قاضی به دلیل فقدان گواه از سوی علی، به نفع مسیحی حکم صادر می‌کند. اما قوه‌ی قضاییه، دادگاه ویژه روحانیت، و نهادهای پلیسی و امنیتی تحت نظارت مستقیم شما، نه مستقل هستند که به دلیل ستم عیان شما، داد شهروندان را از شما بستانند، نه حتا به قوانین جمهوری اسلامی یا احکام فقه عمل می‌کنند. ملت ایران از دادگستردن و دادستاندن از شما نومیدند.
هیچ مدرک، شاهد یا بینه‌ای بر نقض قوانین جمهوری اسلامی، که یکی تبلیغ علیه نظام یا توهین به رهبری است، علیه پدر من وجود ندارد. پدر من را تحت فشار قرار داده‌ و به زیر بازجویی گرفته‌اند، بدون این‌که دلیل موجه شرعی یا قانونی برای آن وجود داشته باشد. رسانه‌های جهان خبر بازداشت پدرم را منتشر کرده‌اند، اما رسانه‌های تحت امر شما چون نمی‌توانند اتهامی علیه او مطرح کنند، هنوز خاموش‌اند. مادر بیمار و برادران جوان من با مراجعه‌ی پی در پی به زندان‌های شما در قم و نیز اداره‌ی اطلاعات و دادگاه غیرقانونی ویژه‌ی روحانیت، هنوز هیچ خبری از او نگرفته‌اند که پدرکجاست و چرا در بند است.
اکنون به استعاره‌ی قرآن، بر شهر ما «باران بد» می‌بارد. سال‌هاست که بدن روحانیان و خانواده‌های آنان زیر سایه‌ی نهادهای ستم‌گستر و رعب‌پرور شما می‌لرزد. سال‌های زندانِ خود را پیش از انقلاب به یاد می‌آورید؟ جمله‌های نهج البلاغه را چطور؟ تصور کنید پدر زاهد و وارسته‌ی مرا را در تنگنای سلول انفرادی که این شب‌ها، پیش و پس از بازجویی، قرآن تلاوت می‌کند. تصور کنید خانواده‌ی مرا که شام و سحر همان نیایش‌هایی را می‌خوانند که خانواده‌ی شما وقتی در بند بودید. از جور شما به که شکایت بریم؟
می‌دانم که پدرم راضی نخواهد بود - اگر حتا من راضی شوم – از شما چیزی بخواهم. هنگامی که بسیاری از روحانیان در شعله‌های تاریک ولع قدرت می‌سوختند و از باریک‌راهی برای رسیدن به مقامی نمی‌گذشتند، عزت نفس پدرم موجب شد در سی سال پس از انقلاب نه خود را آلوده‌ی مقام و پول کند نه هدایای شما را به وسیله‌ی احمد مروی، از مقربانِ و اعضای دفتر شما، بپذیرد. شما ممکن است سخنرانی‌های نجیبانه‌ی اما منتقدانه‌ی پدرم را برنتابید، ولی روحانیانِ بلندپایه در قم پدرم را مدافع سرسخت جمهوری اسلامی و از انقلابی‌های «السابقون السابقون» می‌دانند. پدرم بر سر حرمت آیت الله خمینی آشکارا در جلسه‌ای با سید محمود هاشمی شاهرودی - که هنوز برکشیده‌ی شما نشده بود و نام بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را به درشتی و زشتی می‌برد - جدلی تلخ کرد. آن زمان که محمد تقی مصباح یزدی رفتن طلبه‌ها را به جبهه جنگ ایران و عراق «القاء در تهلکه» و خودکشی می‌دانست، پدرم به جبهه می‌رفت و رزمندگان را نیرو و روحیه می‌داد. پسر برادرش، هجده ساله، روی مین سوخت و تفتید. مادر بیمارم داغ دو برادر شهید بر دل گرفت که از یکی تنها پس از سال‌ها دو تکه استخوان برگشت. فکر نمی‌کنید، علما و فضلای قم چه خواهند گفت؟ به جامه‌ی ژنده‌ی عدالت شما با چه چشمی خیره خواهند شد؟ چرا روز به روز، پله پله، از نردبان عدالت پایین‌تر می‌آیید؟ فرض کنید پدرم در سخنرانی خود در تهران گفته باشد که در حکومت عدل علی نه کهریزک بود نه اوین. باید او را به اوین برد؟ با دیگرانی که نهان و پیدا همین می‌گویند و می‌اندیشند چه خواهید کرد؟ گمان دارید حوزه‌ی علمیه را با اداره‌ی آمار، دادگاه ویژه روحانیت و تیپ هشتاد و سه‌ی امام صادق تا کی و با چه هزینه‌ای می‌توان ارعاب کرد و ترس‌خورده نگاه داشت؟ شما نه تنها از تصویر خود در میان مردم عادی که از چهره‌‌ی برجامانده‌تان در میان روحانیان، غافل‌اید. اخلاق و قانون به کنار، آیا این با زیرکی سیاست‌مداری و کشورداری سازگار است؟ علی و نهج البلاغه‌ی او به کنار، دست کم معاویه‌وار شامِ خود را تدبیر کنید.
البته روحانیت و مرجعیت نیز در این میان مسئول و مقصر است. اگر روزی که با آن خشونت به آیت الله منتظری و خانه و خانواده‌ی او حمله بردند، علما و فضلا سکوت نمی‌کردند و سیاه‌پوش در خانه‌ی خود بست می‌نشستند، امروزه جامعه‌ی مدرسینِ شما دلیری نصب و عزل مرجع نمی‌یافت. یک یک به سراغ روحانیان برجسته رفتند و جدا از تطمیع‌شدگان، تهدیدشدگان را به چاه خاموشی انداختند. اکنون باز هم صدایی از استقلال و هویت صنفی روحانیت برنمی‌خیزد و قربانی بالفعل در میان تماشای ساکت و بهت‌زده‌ی و هراسیده‌ی قربانیان بالقوه، در چنگال مأموران شما فشرده می‌شود.
ببینید با روحانیت چه کرده‌اید، اسلام که جای خود دارد. و راستی اگر نهاد روحانیت این اندازه زیر سلطه و ارعاب شما باشد، روحانی بودن خود شما چه معنا و ارزشی دارد؟ چه کسی با چه امیدی باید به حوزه‌ی علمیه برود و طلبه‌وار درس بخواند؟ فقیه و خطیب بشود که چه بشود؟ شما همه‌ی روحانیان را آخوند درباری خود می‌پسندید. شما با بدعت‌های سوء نظری و عملی خود باب اجتهاد را کاملاً مسدود کرده‌اید. اجتهاد که به معنای استنباط شخصی از متون دینی است با حاکم شرعی مانند شما چه معنا دارد؟ وقتی روحانیِ سالوس‌باز شما در تلویزیون شما می‌گوید «هر کس ولایت فقیه را تشریفاتی بداند، کافر و مشرک است»، واقعاً فکر می‌کنید دیگر، فقه، خواندن و آموختن هم دارد؟ دیگران فکر نکنند، چون شما به جای همه فکر می‌کنید؟
احتمال می‌دهم که مرا می‌شناسید و بارها هم سخن مرا خوانده و شنیده‌اید و تصویر مرا از رسانه‌های غربی دیده‌اید. من منتقد ریشه‌ای حکومت شما و ایدئولوژی اسلامی هستم. از نظر فکری و سیاسی نیز با پدرم فاصله‌‌ای عمیق دارم. امیدوارم که در بازجویی‌ها و اتهاماتی که این روزها پدرم را آماج گرفته‌اند، نخواهید از رابطه‌ی نسبی ما بهره‌ی سیاسی بگیرید.
شما هر که باشید و هرچه کنید، شهروندان ایرانی منتقد هم همان که بودند خواهند ماند و همان خواهند کرد که تا کنون کرده‌اند. کردار روای شما را می‌ستاییم و رفتار ناحقِ شما را نکوهش می‌کنیم. ما تنها سخن می‌گوییم و می‌نویسیم ‌و بی‌سلاح و خشونت نقد می‌کنیم. شما اگر راه خشونت را ادامه دهید، ترس بیشتری می‌ریزید و بخش‌های خاموش‌تر جامعه را به سخن گفتن و اعتراض بیشتر وامی‌دارید.
دین شما برای شما. اما اگر به دنیاتان می‌اندیشید، آزادی زندانیان سیاسی و پایان دادن به نقض حقوق بشر در ایران، تنها راه ممکن برای طولانی‌تر کردن عمر زمام‌داری شما و دوام جمهوری اسلامی است.

مهدی خلجی