چگونه‌‌ جمهوری کردستان قربانی جنگ سرد گردید


دکتر اسعد رشیدی


• در جهانی که‌ گام به‌ دوران پرتشنج و ناهموار جنگ سرد گذاشته‌ بود و عملا دو بخش متفاوت با دیدگاه‌ ها و ایده‌ ئولوژیهای متضاد شکل گرفته‌ بودند؛ جمهوری کردستان نخستین قربانی این هیولای بدمنظر شد. منافع آزمندانه‌ ی قوام و دربار پهلوی که‌ با سرکوب وحشیانه‌ به ‌کُردستان تکمیل می شد، همراه‌ منافع سودجویانه‌ و استعماری شوروی پیشین و غرب در تناقض آشکار با منافع آزادیخواهانه‌ کُردها قرار گرفت و موجبات سرنگونی جمهوری کُردستان را فراهم ساخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ بهمن ۱٣٨٨ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱۰


64 سا ل از تاًسیس جمهوری کُردستان می گذرد. انبوهی از نوشته‌ ها و کاوشهای سیاسی و گاه‌ تاریخی و فرهنگی در ستایش و نکوهش ایجاد اولین ساختار مستقل سیاسی ـ دولتی در کردستان انتشار یافته‌ است. کوشش نگارنده‌ گان پرتوافکندن به‌ سویه‌ های مه‌ آلود و ناروشن جمهوری کُردستان (مهاباد)، بیشتر بر جهت های سیاسی این رویداد ارزشمند در زندگی سیاسی ـ اجتماعی کردها متمرکز گردیده‌ است. دریغا از کاوش در اسناد و مدارک تاریخی که‌ می توانست ژرفای فراز و فرود جمهوری جوان کُردستان (مهاباد) را تابناک تر از سیمای کنونیش و بدور از کینه‌ ورزیهای ریشه‌ دار تاریخی و نیز خوش باوریهای ساده‌ انگارانه‌ به‌ نمایش بگذارد.
بنظرمی رسدکه‌ منافع استراتژیک دولتهای هم آو در این رویداد غم افزا، دیوار بلند و نفوذ ناپذیری است‌ که‌ نمی خواهد آرشیوهای غبارآلوده‌ خود را در بازیافت واقعیت و یاحداقل بخشی خُردی از آنرا بروی محققین و کاوشگران جویای حقیقت بگشاید.
این روند پیجیده‌ (بازیافت واقعیتها) می توانست و می تواند مسیرهای خم اندرخم دالان تاریخ را روشن بگرداند و به‌ دانش و آگاهی نسلهای که‌ نیمی در آتش و نیمی در طوفان واقعه‌ های تاریخی و بدنبال کشف دانسته‌ ها گم شده‌اند، بیافزاید.
شکسپیر می نویسد «تاریخ سرگذشت ملال آوری است، که ‌ابلهی نقل می کند» (1) اما این همه‌ آن چیزی نیست که‌ می باید بازگو شود. تاریخ تنها سرگذشت "ملال آور" و یا تنها شرح جزئیات وقایع و رویدادهای یک دوره‌ از زندگی انسانها نیست، واگویی رازها، تمایلات و آرمانها درونی و صورت مجموع رویدادهاست.

زمینه‌ تاریخی جمهوری کُردستان
حضور گسترده‌ ارتشهای بریتانیا و شوروی پیشین در ایران، دولت مستبد رضاشاه‌ را سرنگون کرد، اما ساختار سیاسی و اقتصادی کشور دست نخورده‌ بر جا ماند. شوروی با استناد به‌ پیمان نامه‌ ی 1921، خود را محق به‌ اشغال بخشی از خاک ایران می دانست و بریتانیا با بزرگ جلوه‌ دادن خطر نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی رویه‌ ی دیگر سکه‌ اشغال کشوری "مستقل" را تکمیل می کرد. جنبش ملی و دمکراتیک در ایران با خیزش کردها و آذربایجانیها، شعار دمکراسی در ایران و خودمختاری در این دو سرزمین فراموش شده‌ را به‌ نمادی از خواستهای آزادیخواهانه‌ در کشورتبدیل کرد. در 22 ژانویه‌ 1946 جمهوری کُردستان (مهاباد) به‌ ریاست قاضی محمد، شخصیت سیاسی و فرهیخته‌ کُرد در مهابا دبنیاد گذاشته‌ شد. کمکهای محدود نظامی و مالی دولت شوروی در اختیار دولت تازه‌ ایجادشده‌ کُردستان قرار گرفت و از این زاویه‌ پشتوانه‌ سیاسی و دیپلماتیک خارجی دولت کُردستان تقویت شد. جمهوری کُردستان از لحاظ گسترش سیاسی مناطق خود، محدود یود و همه‌ سرزمین کُردستان ایران را در برنمی گرفت. بخشهای جنوبی کُردستان ایران در اشغال نیروهای نظامی بریتانیا قرار داشت و دولت بریتانیا تمایلی به‌ تضعیف رژیم ایران از خود بروز نمی داد. در مدت یازده‌ ماهی که‌ از فراز و فرود جمهوری کُردستان گذشت دولت کُرد موفق شد که‌ اصلاحاتی، هرچند ناکافی در ساختار فرهنگی و اجتماعی کُردستان پدید آورد. ایجاد وزارت خانه‌ ها، محدودکردن نسبی روسای فئودال و عشایر و نیز گسترش زبان و ادبیات کُردی اقداماتی است که‌ در زمانی کوتاه‌ دولت خودمختار کُردستان موفق به‌ اجرای آنها شد.این اقدامات که‌ در سایه‌ ی ناسیونالیسم جوان کُرد و در فضای سیاسی کُردستان بروزمی کرد؛ می توانست در نزدیک شدن به‌ اهداف ستراتژیک ناسیونالیسم کُرد به‌ کارگرفته‌ شود؛ خودآگایی ملی را تقویت کند و موجبات‌ رشد و توسعه‌ سیاسی ـ اجتماعی و شکوفائی فرهنگی ملت کُرد را فراهم آورد و از این طریق گستره‌ ی نفوذ سیاسی جمهوری را در بخشهای دیگر کُردستان ایران گسترش‌ دهد.

آزمون ناسیونالیسم کُرد
ناسیونالیسم کُرد بعد از جنگ جهانی اول، و به‌ دلایل متفاوت، از جمله‌، تقسیم کُردستان، که‌ با پیامدهای منفی چون عقب ماندگی ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی، و فرهنگی مواجه‌ شده‌ بود، نتوانست برابر سه‌ ناسیونالیسم قدرتمند فارس، عرب و ترک جلوه‌ ای هوشمندانه‌ از خود بروز دهد و به‌ حاشیه‌ تاریخ رانده‌ شد.
ناسیونالیسم کُرد را می توان به‌ مراحل چندگانه‌ ای تقسیم کرد: نخست، ریاست درازمدت سران عشایر و فئودالها بر جنبش ملی کُرد در همه ‌بخشهای جداشده‌ ی کُردستان تاثیر بازدارنده‌ ای بر آگاهی ملی در کُردستان بجا می گذاشت و نقش لایه‌ های میانی جامعه‌ روشنفکری جوان کُرد در شرکت وسیع و احتمالاً در رهبری جنبش ملی را به‌ حداقل می رساند. این مرحله‌ که ‌بعد از پیمان لوزان به‌ سال 1924 تا آغازجنگ جهانی دوم ادامه‌ یافت سیمای ناتوان ناسیونالیسم کُرد را ترسیم می کند. سپس تغییر تناسب نیرو، در پایان جنگ جهانی دوم، دنیا را به‌ قطبهای ناهمگون و متضاد دگرگون ساخت. تاثیر این تحولات در خاورمیانه‌ به‌ رشد چشمگیر جنبشهای ناسیونالیستی در منطقه‌ انجامید و از این طریق جنبش ملی کُرد را در شکل و محتوا متحول ساخت.این مرحله‌ که‌ از ابتدای دهه‌ 40 میلادی قرن بیستم تا پایان سرنگونی جمهوری کُردستان درسال 1946 ادامه‌ می یابد را می توان دوره‌ ای با اهمیت در رشد و تکوین ناسیونالیسم کُرد درنظر گرفت؛ که ‌با تغییر رهبری جنبش کُرد و به‌ سود لایه‌ های میانی جامعه‌ و به‌ زیان طبقاتی اجتماعی فرادست کُرد مشخص می شود. تبدیل شعار کُردستان بزرگ به‌ خودمختاری در چهارچوب ایران تحولی است اساسی که‌ از واقعیتهای درون و پیرامون ناسیونالیسم کُرد سرچشمه‌ می گرفت.
اهمیت ژئوپلتیکی کشورهای تقسیم کننده‌ کُردستان (ایران، عراق، ترکیه‌، سوریه‌) به‌ همراه‌ نقش بازیگران قدرتمند درصحنه‌ جهانی، عامل بنیادی و تاثیرگذار، در چرخش سیاست داخلی و خارجی جنبش ملی کُرد بسوی دگرگونی در پایه‌ های تئوریک آن بشمارمی آمد. ارزیابی واقعبینانه‌ از نقش دوستان و دشمنان جنبش و همچنین نقش و موقعیت دولت مرکزی در ایران، تجدیدنظر در رویکرد ستراتژیکی گذشته‌ ی جنبش ملی درکُردستان را ممکن ساخت. تئوری پیش از آنکه‌ در پراتیک جلوه‌ کند، تضادهاهای درونی آن چشمگیر و آشکار نیست. در پراتیک است که ‌لایه‌ های ناهمگون و نیز متضاد تئوری هویدا می شود. تجدیدنظر در تئوری پیش از آنکه‌ معنای احساسی را با خود همراه‌ داشته‌ باشد، برخاسته‌ از واقعیتهای است، که ‌درک و همسازی با زندگی را موجب می گردد؛ هر چند این پروسه‌ می تواند دردناک و در نگاه‌ اول غیرممکن جلوه‌ کند. به‌ این دلیل و نیز دلائل تاریخی دیگر، حزب دمکرات کُردستان ایران ایجاد و قاضی محمد شخصیت برجسته‌ و مورداعتماد مردم و روشنفکران کرد به‌ ریاست جمهوری کُردستان برگزیده‌ شد. دولت کُردستان از همان ابتدای آغاز به‌ کار، باید با دشواریها و مشکلات پیچیده‌ ای، چه‌ در درون و چه‌ در بیرون کُردستان روبرو می شد؛ برخی از گروه‌ های متنفذ عشایر و فئودال، که‌ از رشد و توسعه‌ جنبه‌ های دمکراتیک دولت در شک و هراس بسر می بردند دولت قاضی محمد را در جهت کندکردن این تحولات زیر فشار قرار داده‌ بودند. دولت قوام جمهوری کُردستان را از لحاظ اقتصادی و سیاسی عملا به ‌محاصره‌ درآورده‌ بود. دولت مرکزی به‌ ظاهر، حضور نیروهای اشغالگر و بویژه‌ شوروی پیشین را سد و مانعی در راه‌ ایجاد عادی سازی اوضاع سیاسی و اجتماعی در کُردستان ارزیابی می کرد و از برسمیت شناختن دولت کُردستان سر باز می زد. نگرانی واقعی دربار و دولت قوام از حضوررنیروهای شوروی، بهانه‌ ای بیش نبود، هدف واقعی دولت مرکزی محدودساختن و در نهایت نابودی بنیانهای دمکراتیکی بود که‌ در کُردستان و آذربایجان شکل گرفته‌ بودند و توسعه‌ و گسترش این نهادهای دمکراتیک در آینده‌ می توانست به‌ سایر بخشهای ایران تسری یابد. اما این واقعیت در بیانهای رسمی دولت قوام و دربار، بازتاب نمی یافت و تهران می کوشیدکه‌ جمهوری کُردستان را خطر و تهدیدجدی درخدشه‌ دارکردن منافع ملی و تمامیت ارضی ایران به‌ اذهان همگانی و به‌ جامعه‌ جهانی بقبولاند.
شیفته‌گان تمامیت ارضی، چه‌ آن زمان و چه‌ اکنون، متاسفانه‌ یکی ازساده‌ ترین و بدیهی ترین تعاریف علمی وجهانی در بیان منافع ملی و تمامیت ارضی کشورها را نادیده‌ می انگارند و از تعریف جامع، حقوقی و سیاسی شناخته‌ شده‌ در مناسبات بین المللی سر باز می زنند. منافع ملی کشورها (جدا از دیدگاه‌ های متفاوت که‌ از همدیگر متمایز می شوند) در اساس، شامل سرزمین (تمامیت ارضی)، جمعیت و دولتی است که‌ کرسی نمایند‌ه‌گی کشور در مجامع جهانی رابه‌ عهده‌ دارد؛ می شود.این داده‌ ها را می توان در تعریف منافع ملی یک واحد سیاسی درنظر گرفت. وجود دولتی خودمختار که ‌در چهارچوب تماتیت ارضی کشور ایجاد می شود، نه‌ تنها در تعارض با منافع ملی کشور قرار نمی گیرد، بلکه‌ ‌ همبستگی ملتهای متفاوت در کشور را تقویت می کند و مانع از هم گسستگی و تلاشی کشور می شود. وجود نهادهای دمکرایتک که‌ در اشکال مختلف، از جمله، خودمختاری و فدرالیسم پدیدارمی گردند؛ از سوئی نیروهای گریز از مرکز را مهار کرده‌، و از سوی دیگر‌ تمرکز دولتی را محدود می کند و اشکال منبعث از قدرت بدون کنترل و یک جانبه‌ ملتی بر ملتهای دیگر را از میان بر می دارد.

جمهوری کردستان نخستین قربانی جنگ سرد
این واقعیت را از 64 سالی که‌ از جمهوری کُردستان می گذرد را می توان آشکارا مشاهده‌ کرد. جمهوری کُردستان (مهاباد) در چنین فضای ملتهبی نمی توانست زمان طولانی دوام بیاورد. فشارهای دولتهای غربی در راستای تخلیه‌ ی ایران از نیروهای نظامی شوروی که‌ در دو دیدار تاریخی رهبران متفقین در تهران و یالتا صورت گرفته‌ بود، از سویی و تهدید به‌ سرکوب نظامی و محاصره‌ اقتصادی روزافزون کُردستان از جانب دولت قوام و دربار، جمهوری کُردستان را در وضعیتی نگران آور و متشنجی قرارداده‌ بود و افق آینده‌ جمهوری را تیره‌ و تار می ساخت.
دولت شوروی که‌ اینک با همکاری متفقین پیروز از میدان جنگ بیرون آمده‌ بود، به‌ قدرتی سیاسی و نظامی در جهان تبدیل می شد، که‌ می توانست بر تحولات آتی در جهان تاثیر عمیق بگذارد. سیاست خارجی کرملین بر مبنای سه‌ اولویت تدوین شده‌ بود.
1. همکاری و پشتیبانی از کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی. 2 تعامل با آمریکا و دولتهای هم پیمان او در اروپا. 3 اولویت سیاست آسیایی و آفریقایی دولت شوروی که‌ نشان از درجه‌ اهمیت اولویتهای سیاسی و دیپلمایتک شوروی نسبت به‌ خاورمیانه‌، از جمله‌ کُردستان را بازتاب می داد. رهبری جمهوری کُردستان تجربه‌ بسیار اندکی از دیپلماسی و سیاستهای جهانی را دارا بود و بسیار طبیعی و حتی "منطقی"است که‌ تنها پشتیبان جهانی از جمهوری جوان کُردستان را در وجودشوروی سابق بیابد؛ و ستراتژی سیاست خارجی خود را در همکاری با تنها کشور مقتدری که‌ در ایجاد دولت کُردستان نقش با اهمیتی را بعهده‌ گرفته‌ بود، تدوین کند.
این تفاوت فاحش در نگرش و دیدگاه‌ های متفات از سیاست خارجی، نمی توانست تضادهای درونیش را از دید جهانی پنهان دارد. «دولت شوروی جنبشهای ملی را نیروی ذخیره‌ کشورهای سوسیالیستی بشمار می آورد »(2) این نیروی ذخیره‌ می توانست، در بزنگاه‌ های تاریخی قربانی منافع کشورهای سوسیالیستی شود. جدا از انتشار دیدگاهی که‌ می کوشد خروج نیروهای نظامی شوروی پیشین و عدم پشتیبانی این کشور ازجمهوریهای کُردستان و آذربایجان را به‌ دولت آمریکا و اولتیماتوم ترومن به‌ ستالین وابسته‌ بداند؛ با انتشار دو سند معتبر از دو منبع و دو دیدگاه‌ کاملا متفاوت، چنین دیدگاه‌ هایی را به‌ ادعاهایی بی ثمر و غیرواقعی در زمان حاضر تبدیل می کند.
نخست: سندی از وزارت خارجه‌ ایالات متحده‌ آمریکا، روابط خارجی ایالات متحده‌ آمریکا، 1969. پس از هفده‌ سال بگومگو، وزارت خارجه‌ ایالات متحده‌ آمریکا رسما اعلام کرد که «در بایگانی این وزارت خانه‌، سندی نیست که‌ حاکی از اولتیماتوم ایالات متحده‌ به‌ اتحاد شوروی باشد.» (3)‌
نامه‌ ستالین به‌ میرجعفر پیشه‌ وری رئیس جمهوری دمکراتیک آذربایجان، در زمان اندکی پیش از خروج نیروهای نظامی شوروی از کُردستان و آذربایجان، سند دیگری است که ‌دلیل واقعی عدم پشتیبانی دولت شوروی پیشین و همچنین شرایط دشوار دو جمهوری جوان کُردستان و آذربایجان را تشریح می کند.
‌ستالین در نامه مورخ 8 مای 1946 به پیشه وری می نویسد: «آمریکائیها و انگلیسیهابه ما گفتند، اگر ارتش شوروی می تواند در ایران بماند چرا باید ارتش انگلیس نتواند در مصر و سوریه و اندونزی و یونان و سپاه آمریکا در چین و ایسلند و دانمارک باقی بمانند. به این خاطر ما تصمیم گرفتیم که سپاهیانمان را از ایران و چین فرا بخوانیم و به این ترتیب بهانه را از دست آمریکا و انگلیس خارج بسازیم و جنبش آزادیخواهی را در مستعمرات گسترش بدهیم و با این شیوه سیاست آزادیخواهانه خودمان را مشروع و تاًثیر گذار بسازیم» (4)

با هجوم نیروهای نظامی دولت شاهنشاهی ایران وپشتیبانی گسترده‌ حامیان غربی او، جمهوری کُردستان سقوط کرد و رهبر آزاداندیش به‌ همراه‌ دو تن از وزرایش در همان میدانی که ‌در زمستان سال 1964 دولت کردستان بنا گذارده‌ شده‌ بود، به‌ دار آویخته‌ شدند.
در جهانی که‌ گام به‌ دوران پرتشنج و ناهموار جنگ سرد گذاشته‌ بود و عملا دو بخش متفاوت با دیدگاه‌ ها و ایده‌ ئولوژیهای متضاد شکل گرفته‌ بودند؛ جمهوری کردستان نخستین قربانی این هیولای بدمنظر شد. منافع آزمندانه‌ ی قوام و دربار پهلوی که‌ با سرکوب وحشیانه‌ به ‌کُردستان تکمیل می شد، همراه‌ منافع سودجویانه‌ و استعماری شوروی پیشین و غرب در تناقض آشکار با منافع آزادیخواهانه‌ کُردها قرار گرفت و موجبات سرنگونی جمهوری کُردستان را فراهم ساخت و اندیشه‌ هنری پل میرستون، نخست وزیر بریتانیا (1865 ـ 1714) مبنی براینکه‌ »حکومتها نمی تواننددوست و یا دشمن همیشگی داشته‌ باشند، آنها، فقط دارای منافع همیشگی هستند» (5) را به‌ اثبات رساند.
این تراژدی تاریخی نشان می دهد؛ هنگامیکه‌ ‌منافع ملی ملتها، همگام و هم سو با منافع کشورهای مقتدر جهانی و نیز کشورهای منطقه‌ قرار نمی گیرد امید به‌ استقرار دولت ملی (در اشکال متفاوت، خودمختاری، فدرالیسم) بسیار ناچیز جلوه‌ خواهد کرد.
برای ایجاد و تکوین اشکالی از پروسه‌ تقسیم و انتقال قدرت (خودمختاری، فدرالیسم) و یا رسیدن به‌ استقلال ملی، این اصول ظاهرا اجتناب ناپذیر به‌ نظر می رسند:
«1. حمایت اکثریت جمعیتی سرزمینی که‌ خواستار استقلال هستند.
2. وجود سازمانها و احزابی که‌ نمایندگی اکثریت مردمان یک کشور را در اختیار دارند.
3. پشتیبانی دولتهای منطقه‌ و یالاقل حمایت بخشی از قدرتهای جهانی از استقلال خواهان.» (6)

جنبش ملی کرد در شرایط نوین
هرچند که‌ جمهوری کُردستان با قساوت دولت شاهنشاهی ایران و بی اعتنائی تاسف آور و فاجعه‌ آمیز جامعه‌‌ جهانی سرکوب گردید، اما شعله‌ های فروزان آرمانهای جمهوری کُردستان به‌ خاموشی نگرائید. رویدادهای سال 1979 منجر به‌ قدرت رسیدن اندیشه‌ واپس مانده‌ ولایت فقیه‌ و برپائی حکومت روحانیون مدعی نماینده‌گی خداوند بر زمین، بار دیگر، مسئله‌ کُردها و جنبش تاریخی ایشان را به ‌گرهی دشوار و پیچده‌ در کشور تبدیل کرد.
گسترش و توسعه‌ آزادیهای دمکرایتک که ‌در شعار، دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کُردستان متبلور گردیده‌ بود، نشان داد که ‌آرمان و اهداف جمهوری کُردستان در ایران برآورده‌ نشده‌، بلکه‌ این تلاش در جهت پروسه‌ انتقال قدرت به‌ ساختارهای ملی در مرکز توجه‌ و محور اصلی مطالبات کُردها قرار دارد. نبرد سی ساله‌ و خشونت آمیز رژیم جمهوری اسلامی، که ‌با سود جستن از همه‌ ابزارهای نظامی ـ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در جهت سرکوب جامعه‌ روبه‌ رشد کرد به‌ مقابله‌ برخاسته‌ است، تا اکنون بی نتیجه‌ و فاجعه‌ آمیز بوده‌ است. سیاهه‌ ای از کشتارهای زندانیان بی پناه و مجروحی که‌ بر تخت های بیمارستان به‌ میدانهای مرگ انتقال داده‌ می شدند، ژنوساید روستاهای قارنا، قلاتان، بمباران روستاها و شهرهای کُردستان، تا ترور رهبران و فعالان کُرد در منطقه‌ و جهان، ژرفا و گستره‌ ی خشونت حکومتگران جمهوری اسلامی ایران در سرکوب ملت کُرد را بازتاب داده‌ است.
جنبش ملی کُرد یکی از پایه‌ های قدرتمندگسترش آزادی و دمکراسی در کشور بشمار می آید. این جنبش با همه‌ فراز و نشیبها و نیز نقاط ضعف و قوتش پشتیبان مطمئن و مورداعتماد جنبش آزادیخواهی در ایران است. کُردها به‌ همراه آذربایجانیها، بلوچها، ترکمانها، عربها، فارسها و دیگران صاحبان اصلی خانه‌ ای هستند که‌ به‌ شکل سیستماتیک از جانب رژیم جمهوری اسلامی مورد غارت، سرکوب، و قهر حکومتی قرار گرفته‌ است.
جنبش سبز با همه‌ تنوعات و تفاوتهای نظری که ‌در ساختار سیاسی و اجتماعی اش دیده‌ می شود؛ بنظر می رسد که‌ در یک نقطه‌ بنیادی، همراه‌ و همسو با منافع ملی ملتهای ساکن کشور قرار می گیرد: بی اعتنائی به‌ سیستم واپس مانده‌ ولایت فقیه‌ و دولت ناکارآمد و ستمگر کنونی که‌ در خواسته‌ ها و شعارهای معترضین در شهرهای ایران به‌ نمایش درآمده‌ است؛ همان حلقه‌ مرکزی است که‌ همبستگی ملی در کشور را می تواند تضمین کند. حرکت اعتراضی کنونی می تواند با درایت و روشنی بر جنبه‌ های دمکراتیک جنبش تاکید ورزد ‌و از این طریق پشتیبانی کُردها و دیگر ملتهای ساکن کشور را بسوی خود و در اعتراض به‌ دستگاه‌ ولی فقیه‌ جلب و همراه‌ گرداند. اما آنچه‌ که‌ به‌ نگرانی و تشویش منطقی جنبش ملی کُرد دامن می زند، نارسا بودن و ابهام رهبران جنبش سبز در ارزیابی واقعبینانه‌ از نقش ملتهای ساکن در ایران، از جمله‌ تاثیر انکارناپذیر جنبش کُرد در سی سال گذشته‌ بر تحولات کشور است. این روند می تواند پایه‌ های ملی و اجتماعی جنبش سبز را تضعیف کند و به‌ راه‌ کارها و ستراتژی رژیم جمهوری اسلامی که‌ خواهان کند شدن و نابودی جنبش اعتراضی است یاری رساند.
این واقعیت می تواند در آینده ‌به‌ شکلی از اشکال استبد اظاهر شود و عنصر تمامیت خواهی را وارد ضمیر فردی و در جریانهای تاریخی تا حد وارد شدن به‌ ضمیرملی فرا روید و از این طریق وجدان ملی را از هرگونه‌ مسئولیتی تهی سازد.

دکتراسعد رشیدی (دکترای روابط بین الملل)


1.متفکران روس، ایزایا برلین، ص،296
Лазарев М..С.Куридстане. на перекрестках истории и политики. М.1994.c17. 2
3. آذربایجان در ایران معاصر، دکترتورج اتابکی ص 196
.4. هه فته نامه ی په یامی کورد، ژماره 75رێکه وی 10.2.2006 7
Геополитика.В.А.Дергачев.юнити.Москва.2004.с1225.
Геополитика.В.А.Дергачев.юнити.Москва.2004.с3406.