از : حق
عنوان : آقای بی نیاز، دو سئوال و یک پیشنهاد من به سازمان ملل بی پاسخ مانده است.
آقای بی نیاز گرامی،با درود فراوان
خواهشمندم لطف کنید و به دو سئوال و یک پیشنهاد من به سازمان ملل پاسخ دهید. در ضمن اگر اطلاعات من در نظر قبلی و در دنباله این نظر اشتباه است خوشحال می شوم اگر تصحیح بفرمایید.
پس از تسخیر ایران بوسیله قبایل عرب مسلمان ۱۳ قرن پیش تا ۱۰۰ سال زبان رسمی ساسانیان بوسیله اعراب برای اداره ایران مورد استفاده قرار می گرفت. سپس زبان عربی جای زبان پهلوی را گرفت و اشاعه شد. در دوره خلفای عباسی، مهمترین مراکز علمی جهان یکی در بغداد و دیگری در خراسان بزرگ بود، یکی به زبان عربی و دیگری به زبان نوینی که پارسی دری (دری=درباری) نامیده شد. برای قرنها ایندو زبان های بین المللی بودند و طبیعتأ کتابهای علمی و اداره امور به این دو زبان بود و دانشمندان ایرانی هر دو زبان را همانند زبان مادری خود باید می دانستند.
با حمله و تسخیر ایران بوسیله قبایل ترک مغول به ایران، اداره امور ایران به زبان فارسی دری انجام می شد و زبان ادبی هم فارسی باقی ماند و این ادامه یافت تا پایان دوره ترکان قاجار و پس از آن تا به امروز. چرا در طول ۸۰۰ سالی که ایران در دست حاکمان ترک بود زبان فارسی مورد تنفر آنها نبود و هیچ کوششی برای جانشین کردن زبان ترکی بجای زبان فارسی نشد؟ زبان رسمی و ادبی امپراطوری ۸۰۰ ساله عثمانی چه بود و چرا؟ زبان رسمی و ادبی ترکان مغولی که ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال پیش از شمال خراسان بزرگ به هندوستان حمله و آن کشور را تسخیر کردند فارسی بود که ۳۰۰ سال هم ادامه یافت. آیا فارس زبان ها زبان خود را بمدت ۱۱ قرن به مغولان ترک تحمیل کردند و بدینوسیله آنها را مورد ظلم و ستم خود قرار دادند؟ در کتابهایی که سند محسوب می شوند و شیوه های شنیع مغولان را در به زانو در آوردن ایرانیان مصور می کند دروغ است؟ اگر دروغ نیست و حقیقت دارد چگونه ایرانیان می توانستند زبان خود را به این ترکان تحمیل کنند و ترکان را مورد ظلم خود قرار دهند؟ مگر ایرانیان مغلوب و قبایل ترک مغول غالب نبودند، چگونه امکان داشت که مغلوب بتواند چیزی را به غالب تحمیل کند؟
با سپاس فراوان
پس از حمله قبایل عرب مسلمان به ایران و تسخیر ایران بمدت یک قرن زبان مورد استفاده شان برای اداره ایرا چرا ترکان مغول پس از حمله خود به ایران ۸۰۰ سال پیش تا انتهای دوره ترکان قاجار زبان ، آیا فارس زبانان، زبان خود را
۲۰٨٨۱ - تاریخ انتشار : ۹ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای سالاری عزیز
با تشکر و سپاس از شما. همانگونه که در این مقالهام خواندهاید، من اساساً روی موارد حقوقی بینالمللیای انگشت گذاشتهام که مورد توافق جامعهی جهانی است. ولی تأکید شما کاملاً درست است وقتی دو عامل داخل کشور و عامل جامعهی جهانی را در ارتباط مستقیم با هم قرار میدهید. در بند ۶ هم به یکی از نکات بسیار مهم تاریخی ایران اشاره کردهاید که متأسفانه از سوی روشنفکران جامعه ایران کمتر مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است. یعنی دورهی دکتر امینی و دکتر ارسنجانی. من هم مانند شما معتقدم که شاه با حذف کردن دکتر امینی و یارانش آخرین شانس خود و مردم ایران را به باد داد و اگر چنین نمیکرد احتمالاً مسیر تاریخ ایران به گونهای دیگر طی میشد.
از سوی دیگر برای من این جنبش مانند یک ماراتون میمانند که پایانش (هدفش)، پایان حکومت اسلامی است. هر کس به اندازهی توان خود (ذهنی، مادی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی) در این مسیر مشارکت میجوید. بعضیها در کیلومتر ۵، بعضیها در کیلومتر ۱۰ و غیره متوقف میشوند ولی سرانجام کل مردم به کیلومتر ۴۲ این مارتن خواهند رسید. حقیقت امر این است، که از نظر من اگر کسانی، مثلاً آقایان موسوی یا کروبی، نتوانند تا به آخر بیایند، بدون هیچگونه بغض و کینهورزی و تحقیری، به خودم میگویم، توانشان تا اینجا بود. مهم برای من این است، کسانی را که میخواهند به پایان این ماراتون برسند، همواره تشویق کنم و امید بدهم. چون همان گونه که خود شما گفتهاید، هم مردم ایران این را میخواهند و جهان دموکراتیک با ماست.
شاد و تندرست باشید
۲۰٨۰۲ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : ۲ سئوال و یک پیشنهاد به سازمان ملل، حقوقدانان و فیلسوفانی که ایران را کشور «ویژه» ای می دانند برای طرح های خود.
آقای بی نیاز گرامی،با درود فراوان
چندی پیش شما اصولی را در مقاله خود آوردید که آنها را بستر و محوری کافی (با تکیه روی کافی) معرفی کردید برای اتحاد همه گروه ها و احزاب سیاسی ایرانی که به مبارزه مسالمت آمیز معتقد هستند. مشخصات این مقاله شما در نظر اول من در این ستون آمده است. در این مقاله تان، شما هیچ شک و شبهه ای نداشتید که مورد قبول همه گروه ها و احزاب سیاسی ایرانی قرار خواهد گرفت. منهم با شما همدل و همراه شدم.
ا. لطفأ توضیح دهید که چه اتفاقی در این مدت کوتاه افتاد که اصل تازه ای بدان افزودید؟
این سئوال را من در نظر قبلی گذاشتم و شما هنوز جواب نداده اید و من منتظرم.
برایم بسیار سئوال برانگیز است وقتی شما در فاصله بسیار کوتاهی پس از آن مقاله اول خود که بوی خوش یک همبستگی ملی برای ایرانیان را می داد به انتشار یک سری مقالات دیگر دست زدید که باعث گسست میان ایرانیان خارج از کشور در این سایت شده است. شما اصل تازه ای را اضافه کردید که آن همبستگی را خنثی کرده است و باعث نفاق شده است. در مقاله پیشین تان، ما همه ایرانی بودیم در درون یک مرز جغرافیایی مشخص که با یک قانون اساسی نوین بر پایه کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر هر گونه تبعیضی در کل ایران برچیده می شد.
شما در جواب به نظر اول من، قبول کرده اید که اصل تازه ای اضافه کرده اید ولی توضیح نداده اید در این مدت کوتاه چه پیش آمد که به این نتیجه رسیدید که نظر اولیه شما ناقص بوده و شما نیاز به تکامل آن پیدا کردید.
۲. چرا در مقاله های بعدی به این نقص در مقاله اول خود در این رابطه هیچ اشاره ای نکردید؟
رفتار شما در این رابطه به گونه ای بوده است که انگار که آن مقاله وجود خارجی نداشته است و از آن شما نبوده است.
************
با اضافه کردن این اصل جدید تحت عنوان حقوق ملیت ها....در درون کشورهای ویژه، که شما ایران را یکی از آنها قلمداد می کنید و من چنین چیزی را قبول ندارم، هر یک از ما مردم باید ابتدا بخود بنگریم و مشخص کنیم که کُردیم، فارسیم، تُرکیم، بلوچیم، عربیم، ترکمنیم، گیلکی ایم، لُریم و طبق آن مطالبات و سرنوشت خود را تعیین کنیم و رو در روی کسانی بایستیم که آنها را از خود نمی دانیم چه به شیوه مسالمت آمیز و چه غیر مسالمت آمیز. این همان خودی و ناخودی کردن هایی است که مردم کشورهای گوناگون نسبت به یکدیگر دارند و آنها را از یکدیگر مجزا می سازد. در چنین جوی، دیگران را ما از خود ندانسته و با مجوز و شرط و شروط به آنها اجازه اظهار نظر در اموری که ما بخود مربوط می دانیم می دهیم. این در روابط بین الملل بجا است ولی در درون یک کشور غیر قابل قبول است. تفاوت بین یک کشور متمدن و امن و یک کشور عقب افتاده قبیله ای و نا امن در همین است.
ایران را با افغانستان که روزی بخشی از ایران بود مقایسه کنید. در صد سال اخیر ایران از مرحله ای که افغانستان امروز قرار دارد فاصله گرفت و با همه مشکلاتی هم که داشت و دارد شباهتی با افغانستان ندارد ولی شبیه به فرانسه و انگستان و آمریکاست. من خوشبختی کشورم و ایرانیان را در کمتر کردن فاصله مان با کشورهای پیشرفته ای که نام بردم می دانم و نه در کمتر کردن فاصله مان با افغانستان و عراق.
من مثال شما را در باره حفظ هر گل در محفظه خود که مبادا آلوده شود و ماهیت ویژه خود را از دست بدهد را اصلأ نمی پسندم. ما همه انسانیم ضمن اینکه ایران اگر بخواهد کشور ویژه ای محسوب شود ویژگی اش را می توان در طول تاریخ هزاران ساله اش مشاهده کرد. حمله اسکندر مقدونی، حمله قبایل تازی شبهه جزیره عربستان و سپس حملات قبایل مغول، چنگیزخان تیمور لنگ را چند کشور در جهان متحمل شده و هنوز برجا مانده باشد. شما آقای بی نیاز بی شک تاریخ ایران و جهان را بواسطه رشته تخصصی تان بهتر از من می دانید. بفرمایید حمله تازیان و بخصوص مغولان که تا حد انقراض مردم ایران انجامید چرا به نژاد پرستی و انتقامجویی آنچه شما و امثال شما فارس می نامند تا به امروز نشد و نخواهد شد؟ مگر غیر از این است که در طول حملات و پس از آن تا به امروز با هم در آمیختند و نتیجه اش آن چیزی است که ما امروز داریم، مردمی که نجیب و مسالمت جو هستند و دوست می دارند همانند مردمان اروپای غربی کار و زندگی کنند؟
این چه چیزی است که شما قوم فارس می خوانید، آیا شما چند ایرانی می شناسید که حداقل یک رگ تُرک نداشته باشد، به ایرانیان دوروبر خود بنگرید. با حمله مسلمانان، اعراب در خراسان و قم و....بطور گسترده اسکان گزیدند، در اصفهان، یهودیان و زرتشتیان و مسمانان کنار هم زندگی می کردند. در قرن ۱۵ میلادی، صفویان انبوهی از اعراب شیعی از لبنان و ارمنیان را از ارمنستان وارد کردند. آیا اینان با هم در آمیختند و یا اختلافات نژادی و دینی...به یک معزل تبدیل شده است؟ نه. در خراسان و تهران کُردهای بسیاری زندگی می کنند و هیچ مشکلی قابل توجهی ندارند. مگر اینها تاکنون به سبب اینکه کسی تُرک و کُرد و عرب و بلوچ است با آنها در نیامیخته اند؟ بزرگترین جمعیت تُرکان ایران در تهران و حومه زندگی می کنند و در چرخ اقتصاد کشور سهم بسیار عظیمی دارند. ۱۵ میلیون ایرانی در تهران و حومه زندگی می کنند و هیچ مشکلی با هم ندارند، از همه تیره ها هستند و هیچ سابقه نژاد پرستی و شورش و جدایی هم در میانشان نبوده است. در انگلیس و فرانسه و آمریکا چنین تفاوت هایی ریشه ای است که هر از چند گاه به شورش و نا امنی هم کشیده می شود. آیا ادعا می کنید ما چنین مسائلی داریم؟
ما ایرانیان گل های طبیعی زیبایی هستیم که قدمت و نجابت داریم و نیازی نداریم روی ما مهندسی شود. ما در طول تاریخ خود آموخته ایم که چگونه به بهترین وجه خود را بپرورانیم، ما را به حال خود بگذارید. مشکل ما چیزهایی که در این مقاله خود آورده اید نیست، مشکل ما این رژیم است که دمار از روزگار ما در آورده است.
فیلسوفان و حقوقدانانی که شما از آنان نام می برید و سازمان ملل که کشور ما را «ویژه» تلقی می کنند، باید جواب این سئوال را بدهند که چگونه است که در ایران با وجود سه حمله سهمگین بوسیله بیگانگان در طول تاریخ خود و اسکان مردمانشان در این کشور موجب تنفر نژادی نشد و در دراز مدت مردم با در آمیختن با یکدیگر از ظهور مشکلات قومی و نژادی جلوگیری کرده اند، مشکلاتی که کشورهای اروپایی با آن تا به امروز دست به گریبان بوده اند.
پیروز و تندرست باشید.
۲۰٨۰۱ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رضا سالاری
عنوان : قوانین اساسی باید پویا، قابل تغییر و توسعه برای بهتر و کامل شدن و همگام با زمان، مکان و قوانین بین المللی غالب باشند.
جناب اقای بی نیاز محترم و با سپاس از انتخاب موضوع مقاله و شرکت در بحثهای سازنده شما.
به نظر میاید شما به تأثیر قوانین سایر کشور های مقتدر و مترقی دنیا کم بها داده اید یا کامل نپرداخته اید، در حالیکه من فکر میکنم میتوانند تعیین کننده و نهائی باشند. به نظر من فقط کافیست شرایط اثرش فراهم باشد.
قوانین اساسی باید پویا، قابل تغییر و توسعه برای بهتر و کامل شدن و همگام با زمان، مکان و قوانین بین المللی غالب باشند.
هیچ کشوری نمیتواند تنها ساز قوانین ایدئولوژیک و ثابت خودش را بزند. همیشه اولین فشار از ناحیه خارج از کشور وارد میشود. نمونه ها:
۱. فشار تمامی کشورهای غربی ثروتمند و دموکراتیک بر شوروی کمونیست و غیردموکراتیک سابق، و یا روسیه امروز، که بعد از ۷۰ سال منجر به نابودی رژیم و قوانین سوسیال−کمونیستی شوروی شد.
۲. فشار آمریکا و سازمان ملل بر ایران برای ایجاد و افزایش دموکراسی و فشار متضاد شوروی و حزب وابسته توده در جهت عکس و عدم آمادگی مردم و دولت ایران برای هردو منجر به ایجاد و رشد بی رویه جنبش ها و شورشهای ۲۸ مرداد، ۴۲ خرداد و نهایتاً فاجعه، سیل و سرنگونی رژیم بسیار مدرن خاورمیانه، ولی غیردموکراتیک و ناهماهنگ حتی با سطح دموکراسی کشورهایی مانند هند و ترکیه، کره و بسیاری کشورهای مدرن دیگر، در بهمن ۵۷ گردید.
۳. جنگ های توسعه و تفرقه افکنانه غرب با افغانستان ابتدا کمونیستی و سپس طالبانی تا واژگونی هر دو دولت
۴. جنگ های توسعه و تفرقه افکنانه غرب با عراق بعثی نیمچه کمونیستی استبدادی در دو مرحله تا واژگونی کامل رژیم
ه۰ محتملاً ایجاد بلوا، آشوب، جنگ و انقلابی دیگر در چین نظیر شوروی اتفاق می افتاد، اگر چین براه مائو همچنان ادامه میداد، و اگر قوانینش را مطابق اصلاحات اقتصادی آزاد دنشیائوپینگ به موقع و هماهنگ با جهان غرب تغییر نمیداد.
۰۶ شاید انقلاب ۵۷ اتفاق نمیافتاد اگر قانون اساسی ایران از جانب شاه و مردم آمادگی پذیرش اصلاحات مصدق و امینی، و بخصوص امینی را که هم مورد تأئید آمریکا و هم بسیار بیشتر از مصدق مورد پذیرش شاه بود.
۷. شاید خمینی نمیتوانست به این راحتی ها موفق شود رزیم شاه را سرنگون کند، اگر به آمریکا و غرب این دو مورد مهم را قبل از پیروزی فاجعه وعده نداده بود: دشمنی و نابودی کمونیستها و تشکیل دولت طرفدار آمریکا و ضدیت ایدئولوژیکی با شوروی. به بهانه و برکت جنگ عراق، بهانه اعتراض و نبرد مسلحانه مجاهدین خلق، ادامه حیات رژیم خمینی با دشمنی وتعارض با کل فرهنگ و ارزشهای غرب و نهادینه کردن استبداد مطلق دینی و ولایتی استوارتر گردید و استبداد مخوف و ثابت دینی تمام بدنه و ریشه قانون اساسی را فراگرفت.
۰۸ مردم و جنبش سبز برای اصلاح نسبی قانون اساسی فشار میاورند، در حالیکه که اصلاح برای دموکراتیک تر کردن قانون اساسی بمعنی کاهش قدرت در جهت نابودی و یا خود کشی و خودسرنگونی خامنه ای است، که بسیار غیرمحتمل است تن به هرنو سازشی واقعی در بلند مدت بدهد. او برای فریب رهبران جنبش تمام تلاش خود را خواهد کرد تا جنبش را از پویائی بدر آورد ولی در نهایت همه رهبران را در زمان بازگشت کامل قدرت خود سربه نیست خواهد کرد. اما شکست او قطعی است اگر مردم هوشیار ما مانند قبل با خود جوشی، خود پویایی، خود رهبری، و بدون توجه به سه مکروالماکرین جنبش، یعنی موسوی، کروبی و خاتمی، تحت هرشرایطی به راه خود ادامه دهند و از پا ننشینند و دلسرد نشوند. خوشبختانه اینبار تمام جهان دموکراتیک غرب و دنیا با مردم است و همانطور که در بالا اشاره شد این خود عامل مهمی برای پیروزی جنبش مردم شجاع ماست.
۲۰٨۰۰ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای اهل رده گرامی
واقعاً من این همه خشم و نفرت شما را درک نمیکنم. اگر این نوع دشنامها از سوی کارگزاران جمهوری اسلامی شلیک میشدند، قابل درک میبود، ولی برای کسی که خود را جزو قربانیان یک رژیم اقتدارگرا و توتالیتر میداند، حقیقتاً بعید است. مگر از نظر همین رژیم اسلامی، تمام اصلاحطلبان و غیراصلاحطلبان، «غیرخودی» و «عامل آمریکا و صهیونیسم» معرفی نمیشوند. شما میتوانید استدلال کنید که نظر من (بی نیاز) به این یا آن دلیل اشتباه است و برای جنبش کنونی مضر میباشد. بعد تصمیم را به عهدهی خواننده بگذارید. آنگاه شما هم به خودتان احترام گذاشتید و هم به خوانندگانتان. شما بدون این که «دیگران» را بشناسید یا مدرکی داشته باشید، همه را محکوم کردهاید. احتمالاً شما هم جزو کسانی هستید که منشور حقوق بشر را قبول دارند. یکی از مفاد همین منشور میگوید که همه بیگناه هستند، تا زمانیکه در یک دادگاه عادلانه جرم آنها ثابت نشده است. ولی در این جا شما من را که نمیشناسید فقط به خاطر عقایدم محکوم به «خیانت» کردهاید. واقعاً آفرین!
شاد و تندرست باشید
۲۰۷٨۵ - تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حق)
صادقانه بگویم من نمی دانم که در کجا نظرم را تغییر داده ام. آن چه من فقط در رابطه با شرایط ویژه ایران در کنار «منشور جهانی حقوق بشر» اضافه کرده ام، «اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، قومی، زبانی و دینی» است که نه تنها ناقض این «منشور» نیست، بلکه تکمیل کننده آن است. به اعتقاد من، برای حفظ و پاسداری از صلح، امنیت کشور و حقوق برابر همه ایرانیان، پذیرش این اعلامیه تکمیلی ضروری است. بیائید یک وضعیت احتمالی و مشخص را در نظر بگیریم! فرض کنیم ایران به یک کشور سکولار و دموکراتیک تبدیل شده که «منشور حقوق بشر» را در بافت قانون اساسی و حقوق اساسی خود تنیده است. ایرانیان کرد یا آذری می گویند طبق همین حقوق برابر که در قانون اساسی است، ما می خواهیم به زبان مادری خود تا مدارج عالی تحصیل کنیم. شما در مقابل این مطالبه که با حقوق بشر ناسازگار نیست، چه خواهید کرد؟ آیا آن را سرکوب می کنید یا می پذیرید؟
به اعتقاد من نظام سیاسی آینده ایران باید از قانون اساسی و حقوق اساسی ای برخوردار باشد که با همه به طور برابر برخورد کند. دولت نباید مانند پدری باشد که بین دختران و پسران خود تفاوت قایل می شود و بعد از میان پسرانش یکی را به عنوان سوگلی برگزیند و دیگر از اعضای خانواده از این تبعیض رنج بکشند.
فکر می کنم بهتر است که از همین حالا به فکر مسایل آتی مان باشیم، و با حرف نزدن درباره ی آنها، واقعاً مشکلی حل نمی شود و نخواهد شد.
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : دو سئوال از آقای بی نیاز (داریوش)
آقای بی نیاز (داریوش) گرامی،
با درود فراوان، دو سئوال زیر را از جنابعالی دارم که اگر پاسخ دهید سپاسگزار خواهم شد.
چندی پیش از شما مقاله ای با مشخصات زیر در اخبار روز منتشر شد که هنوز در آرشیو همین نشریه موجود است. چگونه است که اکنون شما نظر خود را عوض کرده اید و اصل جدیدی را معرفی کرده اید؟ چرا این اصل را در آن مقاله نیاوردید؟
****************
انقلاب مسالمتآمیز
تنها راه برونرفت از بحران کنونی
ب. بی نیاز (داریوش)
• برای پرهیز از هرگونه سازش یا مماشات تاکتیکی با حکومت نظامی- ولایی ضروری است که مقدمتاً دو اصل «جمهوری اسلامی باید برود» و «راه مسالمتآمیز انقلاب» پذیرفته شوند. و از آن جا که همهی افراد، گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی دموکراتیک «منشور جهانی حقوق بشر» را قبول دارند، بنابراین میتوان این منشور سیمادهای را مبنای این پیمانِ سیاسی- حقوقی قرار داد. فقط از این طریق است که «جنبش حقوق بشر مردم ایران» میتواند یک چهرهی واقعی و مادی به خود بگیرد ...
**************
شاد و تندرست باشید.
۲۰۷۷۱ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای امیر جلیلی عزیز
ابتدا با سپاس فراوان برای ارایه نظرتتان.
من هم مانند شما معتقدم که احزاب سیاسی در ایران نتوانستهاند آزادانه فعالیت سیاسی کنند. شاید یکی از علل وضعیت کنونی همین باشد. من تقریباً مطمئن هستم که اگر شرایط دموکراتیکی برای احزاب سیاسی ایران فراهم شود، آنگاه خواهیم دید که چگونه احزاب فارس، کُردی، آذری، بلوچی و غیره وارد ائتلافها و همکاری خواهند شد.
من صرفاً، صرف نظر از این که حزبی وجود داشته باشد یا خیر، به یک تنوع زبانی و فرهنگی ایرانیان، پرداختم. طبق مدارک و اسناد، مناطقی که این هموطنان غیرفارسزبان در آن جا زندگی میکنند، شدیداً مورد بیتوجهی قرار گرفته است. آقای ابوالحسن ابتهاج، که زمانی رئیس سازمان برنامه و بودجه بود، در کتاب خاطرات خود مینویسد (ص ۳۷۵) که یک بار نمایندگان خوزستان آمدند نزد او و گفتند که طرحی دارند که می خواهند به مجلس بیاورند مبنی بر این که سازمان برنامه هفت درصد از در آمد نفت خوزستان را صرف مصارف عمرانی در خوزستان کند. آقای ابتهاج مینویسد: «به آنها گفتم که من با تمام قوا با چنین طرحی مخالفت خواهم کرد. گفتم نیت من این است که مملکت ما یک برنامه عمرانی جامع و هماهنگ داشته باشد. حالا شما برنامهای تهیه کرده اید و میگوئید هفت درصد درآمد نفت را به ما بدهید چون منابع نفت در خوزستان است. اگر من حرف شما را قبول کنم و از طرح شما پشتیبانی بکنم چند روز دیگر آذربایجانیها میآیند و میگویند شما مشروطیت را مدیون ما هستید و اگر ما نبودیم مشروطهای در کار نبود. و آنها نیز یک برنامه میآورند و مقداری از درآمد نفت را برای خودشان میخواهند. بعد خراسانیها و بعد ...»
آقای جلیلی عزیز، این تفکر اشتباه است. یعنی تفکر مرکزگرایی. و فراموش نکنیم که آقای ابتهاج نه فرد خبیثی بود و نه نادان.
در ضمن من به نظریههای نژادی و برتری نژادی و به تبع آن به «ستم فارسزبان بر غیرفارسزبانان» اعتقادی ندارم. اساساً تاریخ ایران را از این زاویه نمینگرم. ولی مستقل از درک من از تاریخ، ایران یک کشور متنوع است، هم به لحاظ زبانی و هم فرهنگی. این واقعیت هم برخلاف نظر بسیاری، نه تنها بد، بلکه بسیار خوب است. زیرا زیبایی و بالندگی در تنوع است. به عبارت دیگر وظیفهی من به عنوان روشنفکر یا روشنگر این است که از این تنوع پاسداری کنم و از تمام گلهایی که در این باغ هستند مراقبت و پرستاری بکنم. به نظر من، راههای آبیاری و مراقبت از این تنوع موجود است (همان پیمانهای بینالمللی که از آنها نام بردم) و این ما هستیم که با اراده خود میتوانیم در تحقق آن اقدام نمائیم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : امیر جلیلی
عنوان : راه حل جهانی برای اهداف جهانی
با سپاس از نویسنده محترم.
من به عنوان یک ایرانی مایل هستم که نظرم را در باره نوشته ایشان بنویسم.
من به هیچ رو وجود مردمان کورد و یا اذری را کتمان نمیکنم ولی لازم میدانم که نگاهی کوتاه به گذشته ایران داشته باشیم. در ایران بیش از هزار سال ترکان و بویژه در ۵۰۰ سال گذشته دو ایل صفووی و قاجار در این گشور حاکم بوده اند.
بدون تفسیرو تحلیل نقش تاریخی این دو سلسله در سرنوشت کنونی ایران و اینکه ترکان قاجار و صفووی ایران را به کجا بردندو میراث فرهنگی انان برای امروز مرد م ایران چه بوده است راهی برای مشگلات کنونی و اتی مردم ایران پیدا نخواهیم کرد.
بسیار خنده اور است که پس از هزار سال حاکمیت ترکان عده ای خود را اقلیت و مردمی تخت ستم فارس به جهانیان معرفی میکنند.
این گونه به ذهن گوشزد میشود که با پایان قاجار ستم بر ترکان اغاز شد و به سخن دیگر سیادت سیاسی و نژادی با تصرف قدرت یکی است.
انقلاب مشروطه خود دلیلی قاطع و پایانی بر بی قانونی و هرج و مرج و استبداد
دوران قاجاربود.در انزمان هم همین ملیتها وجود داشتند و انها این جدائی و خط کشی امروز را ترسیم نمیکردند. ما از تبریز یان در انقلاب مشروطه نه به عنوان ترکان در مشروطه بلکه از ستارخان به عنوان یک میهن پرست ایرانی سخن میگوئیم که گفته بود من زیر بیدق هیچ دولتی جز دولت ایران نخواهم رفت یاد میکنیم.
مشروطه شگست خورد و با رویداد جنگ اول و انقلاب شوروی فضای فکری جهان و از جمله ایران دچار شکافی بزرگ شد.ایده ال گرائی و برجسته کردن منافع شوروی در برابر منافع ملی در همه جهان رو به کسترش بود. ادامه اهداف مشروطه جای خود را برای روشنفکران به دفاع از شوروی و انقلاب اکتبر داد.
با جنگ دوم این اندیشه وارد زندگی جدی در ایران شدو اشغال ایران از سوی دولت روس فرصتی برای دولت شوروی برای نفوذ خود بوجود اورد.
در این جا این پرسش طرح است که ایا میتوان در یک گشور اشغالی دولتی خود مختار بوجود اورد ? پاسخ من ایرانی فقط میتواند نه باشد و کار ی به قوانین سازمان ملل ندارم چرا که منافع ملی من را سازمان ملل نمیتواند خدشه دار کند.
نویسند محترم دیگری مطلب را بسیار حقوقی طرح کرده و مینویسد..
: («آخر چگونه میتوان بین تهاجم به تمامیت ارضی کشوری از سوی بیگانگان و تصمیم مردمان آن سرزمین برای تقسیم واحد جغرافیاییشان و تعیین مرزهایی برای آن تفاوت قائل نشد؟ ).
به سخن دیکر اقدامات فرقه در اذربایجان و قاضی محمد در کوردستان غیرقانونی
و مخالف قانون اساسی گشور و مخالف نظام قانونی گشور بوده است.
و در حقیقت از همین زمان مسئله ای بنام ملیتها در ایران وارد ادبیات سیاسی ایران شدو چه خونبار ادامه دارد.
ما تاکنون در ایران دارای احزاب ازاد سیاسی نبوده ایم و هیچ حزبی امکات فعالیت و کار حزبی در هیچ جای ایران نداشته است و نمیتوان از احزاب فارس زبان صحبت کرد.
تقسیم احزاب به فارس و کورد و غیره بدون انکه نویسنده بخواهد در دفاع از نژاد پرستی قومی و نژادی است.چر نباید یک حزب کورد در همه ایران دارای نماینده و دفتر باشد?ایا مردم شیراز و یا یزد به نماینده ای ترک و یا کورد رای نخواهند داد چون ترک و یا بلوچی است?اساسن این پرسش طرح است که ایادر ایران نژاد برتری وجود دارد که ما سخن از سیادت یکی و تحقیر دیکر ی میزنیم?
اگر دولتهای وقت نتوانستند ازادی و امنیت احزاب و گروهارا تضمین کنند ربطی به مردم پایتخت شهرانتخابی اغا محمد خان قاجار ندارد و نمیتوان مردم غیر ترک و یا کورد را مسئول دانست.
۲۰۷۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای بهنام عزیز
ابتدا به پرسش آخر پاسخ بگویم. فکر نمی کنم کسی از «غربال سیاسی» مد نظر من این برداشت را بکند. اگر چنین برداشتی را از آن محتمل باشد، باید صراحتاً بگویم که این برداشت و تفسیر اشتباهی است. منظور من جدا شدن آن دسته از ایرانیان است که هم به تضمین مفاد «اعلامیه افراد متعلق به اقلیت ها ملی و زبانی و ...» و هم به تضمین تمامیت ارضی ایران پایبند هستند. هیچ فرد یا گروهی را نمی توان به دلیل اعتقاداتش، هر چند در مخالفت صد در صد با ما باشد، مورد تعقیب داد. هستند کسانی که هدفشان برقرار دیکتاتوری پرولتارست، مگر می توان آنها را بخاطر داشتن این اندیشه سیاسی مورد تعقیب قرار داد؟ هستند کسانی که قوم یا ملت خود را برتر از دیگران می دانند، مگر می توان آنها را مورد تعقیب و آزار قرار داد؟ طبعاً خیر!
همانگونه که در مقاله ام نوشته ام، درباره «حق جدایی» بحث های بسیاری وجود دارد که هنوز جامعه جهانی بر سر آنها به توافق نرسیده است. درست به همین دلیل و با توجه با شرایط کنونی، وظیفه ی ماست که با در دست داشتن همین هنجارهای حقوقی دموکراتیک، که ممکن است از نظر این یا آن فرد کامل نباشند، اقدام کرد. هسته ی بحث من در همین نکته قرار دارد!
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : مصونیت تمامیت ارضی
آقای بینیاز با سلام
خوشحالم که با نوشتن این مقاله فرصتی پیش آوردید که بتوان بحث پیشین را ادامه داد. امیدوارم افراد بیشتری در این بحث شرکت کنند و صاحبنظران، ما را از نظریات خود بیبهره نگذارند.
همانطوریکه در بحث پیشین متذکر شدم، من موافق جدایی در سرزمین متنوعمان ایران نیستم. من معتقدم که ایران برای همه ما ایرانیها بقدر کافی بزرگ است و ما ایرانیان بقدر کافی به هم پیوسته و دارای ظرفیت کافی برای همزیستی باهم هستیم. من مخالف جدایی هستم زیرا معتقدم که انسانها، باهم و در ارتباط با هم میتوانند زندگی راحت و سعادتمندی داشته باشند. من در حقیقت به نوعی، از حق مخالفین خودم دفاع میکنم.
جداییطلبی یک اندیشه سیاسی است که فکر میکند جدا از جمع موجود میتوان بهتر زیست. این اندیشه سیاسی میتواند در شرایطی به عمل سیاسی بیانجامد. بر عهده همه انسانمحوران است که راهحلهایی را بیابند که در یک جامعه متنوع، با شیوههایی انسانی، امکان زیست آزاد و سعادتمند برای همه وجود داشته باشد و لزوم جدایی به حداقل برسد و از طریق وضع قوانینی انسانی، در صورت جدایی، این عمل سیاسی به بیدردترین وجهی صورت پذیرد. درست در همینجاست که از نظر من منشور جهانی حقوق بشر و ملحقات آن، هنوز، کامل نیستند.
آقای بینیاز
همانطوریکه به درستی نوشتهاید "معیارهای حقوقی هم نه ازلی هستند و نه ابدی، آنها نیز در طول تاریخ دستخوش تغییر میشوند." باید امیدوار باشیم که این تغییر هرچه زودتر به نغع ایجاد یک راهحل عقلانی در این زمینه منجر شود.
شما به درستی تاکید کردهاید که روح منشور جهانی حقوق بشر "مصونیت و خدشهناپذیری شأن و حیثیت انسان است". حال این پرسش پیش میآید که آیا زیر پا گذاشتن حقوق یک اقلیت زبانی، ملی یا... خدشه وارد آوردن به شأن و حیثیت این انسانها نیست؟ احتمالا با من موافقت دارید که: آری جنین است.
در حال حاضر چه راهی برای جلوگیری از این وارد آوردن خدشه به شأن و حیثت این انسانها و تداوم آن وجود دارد بجز اعتراض این انسانها و احیانا حمایت سازمانهای بینالمللی در اعلامیههایی مبنی بر محکوم کردن نقض حقوق این انسانها؟ آیا اینگونه حمایتهای اعلامیهای میتوانند تضمینی واقعی برای جلوگیری از این اقدامات ضدحقوق بشری دولتها یا مردمانی باشند؟ تجربه عملی ثابت کرده است که: نه.
پس باید چارهای اندیشید که بر اساس آن: ۱- افکار عمومی بینالمللی و قدرتهای جهانی (اعضای سازمان ملل متحد) بتوانند به اقدامات عملی دست بزنند (منظورم عمل نظامی نیست). ۲- این مورد تبعیض واقع شدگان، وسیلهای قانونی داشته باشند تا بتوانند تکلیف خود را با تبعیضگران، به صورتی مدنی و برای همیشه، یکسره کنند. اینجاست که خدشه ناپذیری تمامیت ارضی در مقابل جامعه جهانی و نیز مردمان مورد تبعیض قد علم میکند. وقتی تمامیت ارضی خدشهناپذیر میشود، چنین امکاناتی هم نمیتوانند وجود داشته باشند و نقطه گرهی دقیقا در همینجاست: تناقض اصل "خدشهناپذیری شأن و حیثیت انسان" با " خدشهناپذیری تمامیت ارضی".
شما به ماده ۳ بند ۴ منشور سازمان ملل که برای اعضای آن میباشد اشاره کردهاید: "همهی اعضا در مناسبات بینالمللی خود از هرگونه تهدید یا بکارگیری قهر که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی یک کشور معطوف است یا به نحوی با اهداف سازمان ملل متحد مغایرت دارد، خودداری میکنند."
این اصلی کاملا درست، منطقی و انسانی است. ولی اشتباه نکنیم، این ماده مربوط است به مناسبات بینالمللی بین اعضای سازمان ملل و نه ناظر بر مناسبات بین مردمان ساکن یک کشور. اینجا تناقضی هم وجود ندارد ولی شما بلافاصله مورد متناقض را آوردهاید: ماده ۸ بند ۴ "اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی، قومی، زبانی و دینی" که میگوید "هیچ یک از مواد اعلامیهی حاضر را نمی توان چنان تفسیر کرد که اقدامی را علیه اهداف و اصول سازمان ملل متحد، از جمله علیه برابری کامل، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی دولتها مجاز شمارد."
شما متذکر شدهاید که: "حق جدایی یکی از موارد حقوقی بسیار پیجیدهای است که هنوز حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی نتوانستهاند در خصوص آن به یک اتفاق نظر برسند."
بله آقای بینیاز. دقیقا همینطور است و اگر "خدشهناپذیری" مورد نظر بیانیه حقوق بشر و همچنی اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی... و قوانین بینالمللی در این مورد روشن و واضح و کامل و قابل قبول و خالی از اشکال بودند که این اختلاف نظر بین حقوقدانان و فیلسوفان سیاسی تا این حد دوام پیدا نمیکرد.
شما در این مقاله به درستی به نقض "مصونیت تمامیت ارضی" در دوران جنگ سرد از سوی ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با استفاده از کارگزارانشان در کشورهای دیگر اشاره کردهاید (صرفنظر از اینکه این امر مختص این دو کشور نبود). ولی آقای بینیاز فراموش نکنید که این سکه دو رو دارد. این کشورها تحت نام حمایت از حقوق پایمال شده مردم برخی از کشورها، تمامیت ارضی آنها را مورد تهاجم قرار دادند. ولی روی دیگر سکه این است که حاکمان برخی از کشورها به بهانه همین تمامیت ارضی، هر صدای حقطلبانهای را به وحشیانهترین شکلی سرکوب میکردند و این قصه هنوز هم ادامه دارد.
من هم با شما موافقم که مبانی حقوقی که از سوی سازمان ملل ارائه شده است، دموکراتیکترین و انسانیترین پایههای همکاری و همزیستی سالم انسانها را در حال حاضر تشکیل میدهند، ولی من بر روی در حال حاضر تاکید میکنم و فکر میکنم که این پایهها میتوانند دموکراتیکتر و انسانیتر هم بشوند.
آقای بینیاز شما در پایان مقاله خود از غربال سیاسی صحبت کرده اید و نوشتهاید: "یعنی احزاب سیاسی فارسزبان که حقوق تعریفشدهی غیرفارسزبانان را نمیپذیرند به همراه احزاب سیاسی غیرفارسزبان که جداییطلباند یعنی مصونیت تمامیت ارضی ایران را به رسمیت نمیشناسند، از این مجموعه خارج میشوند."
امیدوارم منظورتان از غربال این احزاب، حذف فیزیکی آنها نباشد زیرا احزاب را میتوان حذف کرد ولی اندیشه سیاسی آنها را نمیتوان از بین برد.
شادکام و تندرست باشید
۲۰۷۵٣ - تاریخ انتشار : ۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : آقای حامدی عزیز
پیام تان را دریافت کردم و برایتان هم یک پیام کوتاه تشکرآمیز فرستادم. به هر رو، یک بار دیگر مرسی از زحمت تان.
مقاله ی قبلی را می توان در «گوناگون» بخش «ملی» یپدا کرد.
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حامدی
عنوان : مقاله ی آقای بی نیاز
باسلامی دوباره،جناب بی نیازدرزیرمقاله ی قبلی شماآخرین پیام ازمن بود که درآن
آدرس "بیانیه ی حقوق زبانی "راخدمت شما نوشته بودم ، بعدآ که مراجعه کردم متاسفانه مقاله برداشته شده بود.اگرآدرس بیانیه رادریافت نکرده ایدلطفا درهمین جابنویسیدتادوباره آدرس بیانیه رابنویسم.من هنوزاین مقاله جدیدشمارانخوانده ام تانظردهم.موفق وسلامت باشید.
۲۰۷۱۷ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨٨
|